كلمات كليدي : پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله)، زينب بنت جحش، زيدبن حارثه، ام المومنين
نویسنده : قدسيه خدامي
امالمؤمنین زینب یکی از همسران رسول خدا بود. پدرش جحشبن رئاب... و مادرش أمیه دختر عبدالمطلب و عمهی رسول خدا بود.[1] رسول خدا ]ابتدا] برای زید، به خواستگاری وی رفت؛ اما زینت که دخترعمه پیامبر و از خانوادههای بزرگ قریش بود، از ازدواج با غلام پیامبر امتناع ورزید و پاسخ منفی داد.
بر طبق نقل بسیاری از مفسرین در این هنگام این آیه نازل شد.
«وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِینًا» (احزاب/36)
«هیچ مرد و زنی با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هر کس نافرمانی خدا و رسولش را کند، به گمراهی آشکاری گرفتار شده است».
پس از نزول آیه زینب رضایت داد و به عقد زید درآمد. امّا اختلاف و مشاجرههای آن دو، باعث شکایت مکرر زید به پیامبر شد.
برخی منشأ اختلاف و جدایی آن دو را تفاخر زینب به زید،[2] برخی تکبر و زبان درازی او[3] و برخی ناتوانی جنسی زید[4] دانستهاند. اما رسول خدا (ص) هر بار زید را به نگهداری همسر و مدارا با او توصیه میکرد. در حالی که از طریق وحی از جدایی آن دو و از ازدواج خویش، با زینب خبر یافته بود و آن را مخفی مینمود[5]:
«وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ...» (احزاب/37)
«(به خاطر بیاور) زمانی را که به آن کس که خداوند به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودی [به فرزند خواندهات «زید»] میگفتی: «همسرت را نگاه دار و از خدا بپرهیز» (و پیوسته این امر را تکرار میکردی) و در دل چیزی را پنهان میداشتی که خداوند آن را آشکار میکند و از مردم میترسیدی در حالی که خداوند سزاواتر است که از او بترسی ...»
برخی از مفسرین بر اساس یک نقل ضعیف که به شکلهای متفاوتی بیان شده آوردهاند؛ پیامبر در جستجوی زید به سمت منزل وی روانه شد. زید در خانه نبود و پیامبر زینب را دید و مهر او در قلبش جای گرفت[6] (معاذ الله)، اما آن را در دل مخفی کرد. بنابراین، این گروه از مفسران، علاقه پیامبر به زینب را به عنوان آنچه حضرت در دل مخفی کرده بود، بیان کردند. اشکالاتی بر این روایت وارد است از آن جمله:
1) تعارض روایت با روح قرآن: خداوند در قرآن، با صراحت کامل وجود هر نوع زشتی و پلیدی را در پیامبر و خاندانش نفی کرده است. بنابراین، چنین مطالبی در تعارض کامل با روحِ الهی و خمیر روحانی پیامبر است.
2) بیتوجهی مفسران شیعه به این روایت
3) بیاعتنایی مفسران بزرگ به این روایت:
مفسران بزرگ سنی در نفی روایاتی که در این باب ذکر شده، آوردهاند که این روایات در کتب صحاحسته نیامده و موثق نیستند و در منابع دست اول تاریخی همچون ابنهشام و ابنسعد نیز روایت نشدهاند[7]. در نتیجه از نظر بزرگان تفسیری اهل سنت این گونه روایات بیحرمتی و ناشی از جهل و نادانی است.
در هر صورت زینب از زید جدا شد و در سال سوم و یا پنجم هجری، در سیو پنج سالگی، به ازدواج رسول خدا درآمد. وی به شکرانهی این نعمت دو ماه روزه گرفت[8]. وی همواره به این افتخار میکرد که خداوند او را به ازدواج پیامبر در آورده است.[9]
رسول خدا، همسر خویش را "أوّاه" معرفی میکند؛ یعنی خاشع و متضرع، عایشه در مورد وی چنین میگوید:
«من زنی دیندارتر، باتقواتر، راستگوتر، ارحام پرستتر، امینتر، صدقه دهندهتر از او ندیدم» .[10]
از ویژگیهای بارز ایشان کثرت صدقه و رسیدگی به بینوایان و تهی دستان بود. بسیار نماز میخواند و روزه میگرفت و با دستهای خود کارهایی چون خیاطی و... انجام، و از این راه صدقه میداد.[11] وی راوی حدیث بوده و یازده حدیث از پیامبر نقل کرده است.[12] وی زمانی که پیامبر در بستر بیماری طلب قلم و دوات نمود به عمر و اطرافیانش عتاب نمود که چرا از دستور رسول خدا سرپیچی میکنند.[13] پس از وفات رسول خدا نیز در دوران عمر از سهمی که وی برای زنان پیامبر قرار داده بود، استفاده نکرد، مگر یکسال که دوازده هزار درهم را از عمر دریافت کرد و آن را بین نزدیکان و ایتام تقسیم نمود و سپس دعا فرمود:
«خدایا دیگر عطای عمر را نصیب من مکن» [14]
روایتی از عایشه آمده است که رسول خدا [خطاب به همسرانش] فرمود:
«کسی که دستش از بقیه بلندتر است زودتر به من ملحق میشود». [15]
زنان پیامبر پس از وفات زینب که زودتر از بقیه رخ داد متوجه شدند، منظور پیامبر از «دست بلندتر»، «بخشندهتر» بوده است، چرا که زینب پیوسته صدقه میداد.
وی در سال بیست هجری در پنجاه و سه سالگی وفات یافت در حالی که دینار و درهمی از خود به جای نگذاشته بود و همه را صدقه داده بود.[16] او در بقیع به خاک سپرده شد.[17]