كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، نظام سياسي، رهبري، مدينه، كارگزاران، مردم
نویسنده : فاطمه عادلي
نظام به معنای نظم دادن[1] و سیاست به معنای اصلاح امور خلق و اداره کردن کارهای مملکت، رعیتداری و مردمداری است.[2]
ساختار نظام سیاسی اسلام
مجموعهای به هم پیوسته از فعالیتهای سیاسی است که شمار بزرگی از کارگزاران و با هدف خاصی آن را تعهد کرده و انجام دادهاند. این سیستم از عناصری هم بسته تشکیل شده است که هر کدام به تنهایی بخشی از نظام سیاسی اسلام را تشکیل دادند؛ این ویژگی سیستم سیاسی را عناصر ساختاری یا به طور کلی «ساختار» نظام سیاسی اسلام مینامند.[3]
در یک نظام سیاسی مولفههایی؛ چون ساختار، اهداف و کار ویژهها مورد مطالعه قرار میگیرند؛ اما آن چه هم اکنون به بررسی آن میپردازیم؛ ساختار نظام سیاسی نبوی است. در خصوص این ساختار به چهار شاخصه اصلی توجه میشود؛ قلمرو و مرز حکومتی، رهبری، کارگزاران و مردم در همین راستا به طور اجمال در مورد حقوق و تکالیف و نقش حاکمیت، کارگزاران و مردم در نظامسیاسی اسلام نیز پرداخته میشود.
پیامبر(ص) برای ابلاغ رسالت خویش و از طرفی به جهت جهان شمول بودن دین، اسلام نیازمند یک اقتداری بود که جز در سایه تشکیل یک حکومت دینی امکانپذیر نبود در همین راستا ایشان برای ابلاغ رسالت خویش و ایجاد حکومت اقداماتی انجام دادند. ابتدا به اقدامات تاسیسی و سیاسی پیامبر اشاره میشود و بعد به بررسی شاخصههای نظامسیاسی نبوی پرداخته میشود.
اقدامات پیامبر برای ایجاد نظام سیاسی
پیامبر پس از آزار و اذیت قریش و مشرکین ناچار از مکه به مدینه مهاجرت کرد؛ زیرا در مدینه فضای مناسبی برای ابلاغ رسالت خویش داشت. اولین اقدام ایشان که قبل از ورود به مدینه بود، برقراری پیمان عقبه اول و دوم و تعیین نقبا[4] بین اوس و خزرج بود؛ محتوای پیمان عقبه دوم، سیاسی و اجتماعی بود و در مقابل این پیمان نامه آنان تعهد کردند. پیامبر(ص) را در مقابل دشمنان یاری نموده و از او حمایت کنند پیامبر(ص) فرمود: «خون من، خون شما و حرمت من، حرمت شماست، من از شمایم و شما از من هستید، با هر که با شما بجنگد و با هر که با شما بسازد، میسازم».[5]
تاسیس مسجدالنبی[6] اقدام دیگر پیامبر(ص) پس از ورود به مدینه است؛ پیامبر با تاسیس چنین پایگاهی علاوه بر ایجاد مکانی برای عبادت، رسیدگی به دعاوی مردم و... بود.[7] پیامبر به خوبی میدانست برای ایجاد حکومت نظاممند میبایست بین قبایل اتحاد ایجاد کند. از همینرو با برقراری عقد اخوت میان مهاجر و انصار[8] به اختلافات قبیلهای پایان دهد. در همین راستا اقدام بعدی ایشان پیماننامه عمومی است[9] که میتوان آن را به عنوان قانون اساسی مدینه هم نامید.[10] جامعه مدینه در آن روز متشکل از یهودیان، قبایل عرب، مشرکان و منافقان بود و پیامبر قوانین و حقوقی برای همه گروهها و هر کدام به طور جداگانه وضع نمودند که در همان پیماننامه عمومی بود؛ هیچ مشرکی مال و جان کسی از قریش را پناه نمیدهد... و یا در قسمتی دیگر بیان میدارد؛ یهودیان بنیعوف در کنار مومنان گروه مستقلی را تشکیل میدهد... به حقوق اقوام دیگر یهود نیز در این پیماننامه اشاره شده است.[11]
ساختار نظام سیاسی پیامبر(ص)
قلمرو و مرز حکومتی
اولین و مهمترین شاخصه ایجاد یک حکومت، داشتن قلمرو و سرزمین است. براساس پیمان عمومی مدینه، پیامبر(ص) قلمرو حکومتی را نیز مشخص کردند؛ در یکی از بندهای این سند، شهر مدینه و سرزمینهای متعلق به آن به عنوان حرم از آن یاد شده است که باید همه از آن دفاع کنند؛ «یثرب برای اهل این صحیفه منطقه امن و حرم میباشد.»[12]
از کعب بن مالک نقل است: «پیامبر خدا(ص) مرا فرستاد که بر قله کوههای مخیض، الحیفا، ذوالعشیره و تیم که کوههای مدینه است، نشانه نصب کنم؛[13] البته بعدها با اقدامات پیامبر(ص) از جمله صلح حدیبیه و بعد فتح مکه و گسترش اسلام، گستره مرزهای جغرافیایی حکومت نیز افزایش یافت و پیامبر(ص) برای نظارت بر همه قلمرو حکومتی مامورانی را به عنوان والی، قاضی و... به این مناطق گسیل داشت.
رهبری
پیامبر(ص) رهبری این نظام سیاسی را برعهده داشتند؛ حاکمیت دولت پیامبر(ص)، مطلقه بود.
آیات متعددی نیز در مورد رهبری و ولایت خاصه پیامبر(ص) بر همه امور جامعه نیز وارد شده است؛ «واطیعوا الله واطیعوا الرسول و...»[14] «من یطع الرسول فقد اطاع الله و...»[15] «النبی اولی بالمومنین من انفسهم...»[16] «لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا»[17].
پیمان عمومی که رسولخدا در همان سال نخست هجری میان ساکنان یثرب طرح کرد حداقل در دو قسمت از پیمان عمومی مدینه داوری نهائی را به عهده خدا و رسول گذاشته است.
در پیمان عمومی مدینه خطاب به مومنان:
هر گاه شما مسلمانان در کاری دچار اختلاف شدید آن را به خدا و محمد باز گردانید»،[18] حتی دربندی دیگر به داوری و حاکمیت خدا و رسول خدا(ص) در مورد متعهدان به پیماننامه اعم از مسلمانان و یهودان و مشرکین اشاره شده است. «هر گاه میان متعهدان به این پیماننامه قتلی یا رویدادی ناگوار و ناسازگار که خطر تباهی همراه داشته باشد، روی دهد بیگمان برای رهایی از آن باید به خدا و پیامبر وی محمد(ص) روی آورند.»[19]
پیامبر خود نیز به رهبری خود بر امت اشاره میکند، هنگامی که ایشان دعوت خود را علنی ساخت و فرمود: «همانا من فرستاده خدایم، شما را دعوت به پرستش خدای یکتا میکنم...». قریش او را مسخره کردند و آزار دادند و به ابیطالب گفتند: «راستی که برادرزادهات خدایان ما را بدگفته و خردهای ما را سبک شمرده و گذشتگان ما را گمراه دانسته است؛ پیامبر(ص) فرمود: «همانا خدا مرا برای به دست آوردن دنیا و دل بستن بدان نفرستاده است؛ بلکه مرا مبعوث کرده تا پیام او را برسانم و به او دلالت و رهبری کنم».[20]
از جمله اقدامات دیگر رهبر با گسترش اسلام و افزایش مرزهای جغرافیایی، فرمانروایانی را برای مناطق تعیین کرد، غزواتی انجام داد و پیمانهای نظامی و دفاعی امضا کرد، نمایندگان و سفیران بر مناطق اعزام کرد و به قضاوت هم میپرداخت و برای مناطق هم قاضیانی منصوب میکرد؛ برای نمونه به برخی از این موارد اشاره میشود.
کارگزاران
1-اجرایی
والیان:
پیامبر(ص) پس از گسترش قلمرو حکومتی خود والیان و فرمان روایانی به مناطق مختلف گسیل داشتند، وظایف و اختیارات افراد را هم مشخص کردند. از جمله این افراد فرستادن معاذبن جبل به عنوان والی به یمن بود که پیامبر(ص) وظایفش را به او ابلاغ کرد:
«...کتاب خدا را به آنان یا دبده و براساس اخلاق پسندیده آنان را به نیکی تربیت نما، بر دخالت در امر و مال مردم کسی را جرأت مده، چرا که این حکومت و ملک تو نیست، بر تو باد به مدارا و گذشت، بدون آن که حقی را پایمال کنی...».[21]
عمرو بن حزم والی نجران شد. پیامبر در ابلاغ تکلیف ایشان فرمود: «این عهدی است. از رسول برای عمرو بن حزم در هنگامی که او را به یمن اعزام کرد، او را به تقوای الهی فرمان میدهد... فرمان میدهد حق را بگیرد، مردم را به خیر نوید دهد... قرآن بیاموزد... در حق با آنها مدارا کند... و اگر بین مردم آشوب رخ داد مردم را از فراخوان قبایل خود برای پشتیبانی برحذر دارد...».[22]
عتاب بن اسید به فرمانداری مکه منصوب شد.[23] ابن باذام بر صنعاء والی شد.[24] پیامبر(ص) در مواقعی که خود در غزوات شرکت داشتند، جانشینانی برای خود منصوب میکردند؛ در غزوه تبوک، علی(ع)، در غزوه بدر، ابولبابه بن عبدالمنذر و در غزوه احدهم ابن اممکتوم جانشین پیامبر(ص) در مدینه شدند.[25]
مشاوران پیامبر(ص):
پیامبر(ص) در مدینه با برخی از صحابه به مشورت میپرداخت که البته بیشتر این مشورتها در زمینه جنگها و غزوات بود. ابوهریره میگوید: ندیدم احدی جز پیامبر که بیشترین مشورت را با اصحابش داشته باشد و در روایتی دیگر است که پیامبر(ص) به سمت بدر حرکت کرد. پس با مسلمانان مشورت کرد بعد با ابوبکر و عمر و بعد با سعد بن عباده از انصار قریش و دراین مورد نظر ایشان را پرسید.[26]
سفیران پیامبر(ص):
پیامبر(ص) در سال هفتم هجری و پس از صلح حدیبیه و نفوذ اسلام به دیگر مناطق، سفیرانی را به مناطق مختلف اعزام کرد تا نامههایی که از طرف ایشان به پادشاهان نوشته شده است که آنان را دعوت به اسلام و یکتاپرستی کرده بود به دست آنان برسانند. چنان که عمرو بن امیه ضمری نزد نجاشی، عبدالله بن حذافه نزد کسری پادشاه ایران، دحیه کلبی به روم، شجاع بن وهب اسدی نزد پادشاه شام، حاطب بن ابی بلتعه نزد مقوقس حاکم مصر و... فرستاده شدند.[27]
2-اداری
امور اداری برعهده کاتبان بود؛ از جمله کاتبانی که در زمان پیامبر(ص) آیات قرآن و نامههای پیامبر(ص) را کتابت میکردند که برخی چون ابن عساکر تعداد کاتبان را بیست و سه تن ذکر کردند. اول کسی که برای رسولالله نوشت ابی بن کعب بود وقتی او حاضر نبود زید بن ثابت مینوشت؛ هر دو از کاتبان وحی بودند که این دو برای افرادی مینوشتند و آنها هم برای مردم مینگاشتند. از جمله این اشخاص، عثمان بن عفان، خالد بن سعید و ابان بن سعید بودند.[28] از دیگر نویسندگان پیامبر(ص)، علی بن ابیطالب، عمرو بن عاص بن امیه، معاویه بن ابیسفیان، شرحبیل بن حسنه و... بودند.[29] امام علی(ع) کتابت صلح حدیبیه را برعهده داشت.[30] ابن عباس وقایع و گزارشها را ثبت میکرد و حذیفه بن یمان و دیگران، آمار مسلمانان را مینوشتند.[31]
3- تبلیغی
با توجه به گستردگی مناطق اسلامی، پیامبر(ص) برای آموزش تعالیم دین و قرآن، افرادی را به مناطق مختلف فرستاد. پیامبر(ص) قبل از هجرت به مدینه، مصعب بن عمیر را برای آموزش قرآن به مدینه اعزام کرد.[32] پس از هجرت به مدینه، فرستادن معاذ بن جبل به یمن بود که یکی از وظایف وی، تعلیم قرآن بود.[33] عمرو بن حزم برای تعلیم قرآن به نجران فرستاده شد.[34]
4- نظامی-امنیتی
از جمله فرماندهان و کارگزاران نظامی، حمزه بن عبدالمطلب، عبیده بن حارث، سعدبن ابیوقاص،[35] عبدالله بن رواحه،[36] اسامه بن زید[37] و علی بن ابیطالب[38] و ... بودند. و از جمله ماموران امنیتی، خراش بن امیه خزاعی بود که برای صلح و امان به نزد اشراف قریش فرستاده شد.[39] عمیر بن وهب نیز مامور پیامبر(ص) برای اعلان کردن به اینکه صفوان بن امیه درامان است،[40] عمرو بن امیه ضمری مامور پیامبر(ص) برای بازگرداندن پناهندگان حبشه بود.[41]
5-قضایی
اصحاب قضاوت در عهد رسولالله شش نفر بودند؛ عمر، علی، عبدالله بن مسعود، ابی بن کعب، زید بن ثابت و ابوموسی اشعری.[42] البته پیامبر(ص) افرادی را هم به عنوان قاضی یا برای قضاوت به عنوان یکی از تکالیفشان به مناطق مختلف اعزام میکرد؛ معاذ بن جبل از جمله وظایفش، قضاوت در یمن و همچنین قضاوت بین سربازان مسلمان بود.[43] در مواقعی نیز علی بن ابیطالب(ع) را برای قضاوت به یمن فرستاد و به او سفارش میکرد «وقتی طرفین دعوی نزد تو حاضر شوند قضاوت مکن؛ مگر آن که سخن طرفین را به نیکی و دوستی همانند هم گوش کنی».[44]
6-اقتصادی
مالیات گیرندگان و صدقه گیرندگان:
مهاجربن امیه بن مغیره برای دریافت صدقات به صنعاء فرستاده شد؛ زیادبن لبید انصاری به حضرموت رفت؛ عدی بن حاتم نزد قوم خود فرستاده شد، علاء بن حضرمی به بحرین و علی بن ابیطالب به نجران اعزام شدند تا صدقه و جزیه را دریافت کنند.[45]
ناظران بازار:
پیامبر(ص) برای سامان دهی امور اقتصادی و جلوگیری از احتکار و تورم ناظرانی هم بر بازار معین کردند به عنوان نمونه، سعید بن عاص را بر بازار مکه و عمر را بر بازار مدینه به نظارت تعیین کرد.[46]
مردم
از جمله شاخصههای دیگر حکومت مردم هستند، اهل یثرب متشکل از قبایل اوس و خزرج و مهاجرین در کنار اقلیت یهود نخستین جمعیت متشکل دولت پیامبر(ص) را تشکیل میدادند. پیامبر(ص) تمام اهل یثرب را به عنوان امت واحده معرفی کرد و حقوق و تکالیف هر کدام از گروهها را بیان فرمودند و غیرمسلمانان از آن جا که تحت حکومت پیامبر(ص) قرار میگرفتند، باید به این پیماننامه و قوانین آن متعهد شوند.
در همان پیمان عمومی مدینه در یکی از بندها آمده است: «مسلمانان مانند یک ملت در مدینه زندگی خواهند کرد»،[47] دربندی دیگر یهودیان بنیعوف و مسلمانان یک امت به حساب آمدند که البته در کنار این مساله به حقوق آنها در مورد آزادی عقیده هم تصریح شده است که مسلمانان و یهودیان هر کدام بر دین خود آزادند.[48]
دربندهای دیگر یهودیان بنینجار، بنیحارث، بنیساعده، بنیجشم، بنیثعلبه و بنیاوس را همانند یهودیان بنیعوف قرارداد و تمام مزایای حقوقی که برای بنیعوف به رسمیت شناخته بود به آن قبایل نیز داده بود و همگی به اتفاق مومنان امت واحد معرفی شدند.[49]