دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

شهدای اهل بیت(ع) در کربلا(10)(مسلم بن عقیل(1))

No image
شهدای اهل بیت(ع) در کربلا(10)(مسلم بن عقیل(1))

كلمات كليدي : مسلم بن عقيل، كوفه،هاني بن عروه، شريك بن اعور، عبيدالله بن زياد

نویسنده : سيد علي اكبر حسيني

مسلم بن عقیل(1)

مسلم مکنی به ابو داوود[1] شجاع‌ترین فرزند عقیل بن ابیطالب به شمارمی‌رفت.[2] او در کوفه متولّد شده بود.[3] مادرش از زنان آزاد نبطیه و از خاندان «فَرزَندا» به شمار می‌رفت؛[4] اما برخی دیگر از مورخان و نسب‌شناسان مادر او را زنی ام‌ولد به نام حُلَیَّه[5] دانسته آورده‌اند که او از اسیران شام بود؛ عقیل، او را از آنجا خریداری کرده بود و به ملکیت خود در آورده بود. حلبه،[6] جبله،[7] خلیله از آل فهریدی[8] و نیز علّیّه،[9] از دیگر نامهایی است که برخی دیگر از مورخین و نسب‌شناسان در آثار خود، بدان اشاره کرده‌اند. مسلم از جهت ظاهر شباهت بسیاری به رسول خدا(ص) داشت، به طوری که برخی از منابع او را شبیه‌ترین فرزندان عبدالمطلب به پیامبر(ص) دانسته‌اند.[10]

مسلم از یاران امام على(ع) به شمار می‌رفت و با آن حضرت(ع) در جنگ صفین شرکت جسته بود. در این جنگ، او به همراه امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و عبدالله بن جعفر در میمنه سپاه با دشمن نبرد می‌کرد.[11] پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع)، مسلم به امام حسن(ع) پیوست و تا زمان شهادت ایشان، پیوسته از اصحاب و یاران باوفا و برجستة آن حضرت(ع) به شمار می‌رفت.[12] مسلم پس از شهادت امام حسن(ع) با امام حسین(ع) همراه گردید و در زمان هجرت امام حسین(ع) به مکه با آن حضرت(ع) رهسپار این شهر شد. نقل شده که به جهت مخاطرات این سفر او به امام(ع) پیشنهاد کرده بود که به مانند ابن زبیر راه بیراهه‌ای را برای پیمودن مسیر این سفر انتخاب نماید؛[13] اما امام(ع) نپذیرفتند و فرمودند: «نه؛ به خدا قسم! از این راه، جدا نمی‌شوم تا خدا، هر چه را دوست می‌دارد، پیش آوَرَد.»[14]

مسلم، یکی از دامادهای امیرمؤمنان(ع) به شمار می‌رفت. او با رُقَیّه[15] دختر امیرالمؤمنین(ع) ازدواج کرد[16] که ثمره این ازدواج عبدالله و علی بود.[17] عبداللّه، در کربلا و در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسید.

نسب‌شناسان در شمار و نام فرزندان مسلم بن عقیل اختلاف نظر دارند. آنان مسلم، عبدالعزیز؛[18] محمد[19] و حمیده را نیز در شمار فرزندان مسلم ذکر کرده‌اند.[20] بر این اساس او احتمالاً همسران دیگری نیز اختیار کرده بود. در هر حالنسب‌شناسان نسل مسلم را نسلی پایدار ندانسته و گفته‌اند که نسلی از او باقی نمانده است.[21]

برخی از رجالیون اهل سنت، مسلم بن عقیل را محدثی تابعی شمرده وگفته‌اند که صفوان بن موهب از او حدیث نقل کرده است.[22]

مسلم بن عقیل نماینده ویژه امام حسین(ع)در کوفه

در پی نامه نگاری‌های بسیار کوفیان و دعوت از امام حسین(ع) جهت به دست گرفتن رهبری قیام مردم عراق، امام(ع)، نامه‌ای خطاب به کوفیان نوشتند و به دست هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی -که آخرین فرستادگان مردم کوفه بودند- دادند. ایشان در این نامه خطاب به مردم کوفه نوشتند:

«به نام خداوند بخشنده مهربان.

از حسین بن علی(ع) به جمع مؤمنان و مسلمانان.

اما بعد؛ هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی با نامه‌های شما پیش من آمدند همه آنچه را که حکایت کرده بودید و گفته بودید، دانستم گفته بیشترتان این بود که امام(ع) نداریم، بیا شاید به سبب تو خدا ما را بر حق و هدایت همدل کند اینک من، برادر و پسر عمو و معتمد و اهل خاندانم را سوی شما فرستادم و به او گفتم از حال و کار و رأی شما به من بنویسد، اگر نوشت که رأی جماعت و اهل فضیلت و خرد چنان است که فرستادگانتان به من گفته‌اند و در نامه‌هایتان خوانده‌ام به زودی پیش شما می‌آیم ان شاء الله؛ به جان خودم سوگند،که امام جز آن نیست که به کتاب خدا عمل کند و انصاف پیش گیرد و مجری حق باشد و خویشتن را خاص خدا کند والسلام.»[23]

سپس مسلم بن عقیل بن ابى‌طالب را به حضور طلبیده جهت بررسى اوضاع و احوال مردم کوفه به این شهر فرستادند و از او خواستند تا وضعیت مردم و رأى و نظر آنان را برایش گزارش دهد تا در صورت فراهم بودن شرائط، به سمت آنان حرکت کند.[24]

امام(ع) مسلم بن عقیل را به همراه قیس بن مُسهِر صیداوى، عُمارة بن عُبَید سَلولى و عبدالرحمن بن عبداللّه بن کَدِن اَرحَبى به سمت کوفه روانه کرد و وى را به پروا کردن از خدا، مخفى نگه داشتن اهداف این سفر و مهربانى با مردم، سفارش کرد.[25] مسلم پس از زیارت و اقامه نماز در مسجد پیامبر(ص)، با بستگانش خداحافظى کرد.[26] آن‌گاه دو راهنما از قبیله قیس، اجیر کرد[27] و مخفیانه در نیمه ماه مبارک رمضان سال شصت هجری، به سوی کوفه حرکت کرد.[28] گفته شده که آنان در میانه راه کوفه راه را گم کردند[29] دو راهنمای مسلم از تشنگی هلاک شدند و نزدیک بود مسلم نیز به واسطه تشنگى شدید از بین برود؛ اما سرانجام توانست به آب دست یافته از مرگ نجات یابد.[30] مسلم این حادثه را به فال بد گرفت، برای همین نامه‌ای خطاب به امام(ع) نوشت ماجرا را برای حضرت(ع) بازگفت و تقاضای کناره‌گیری از سفارت کوفه را نمود؛[31] اما امام(ع) او را به ادامه راه ترغیب کردند پس مسلم راه خود را به سوی کوفه ادامه داد[32] تا اینکه سرانجام در پنجم شوّال به کوفه رسید. در این زمان، امارت کوفه بر عهده نعمان بن بشیر انصارى بود.[33] مسلم پس از ورود به کوفه در خانه مختار بن ابى‌عُبَید ثقفی اقامت گزید؛ شیعیان کوفه که از ورود نماینده امام(ع) به شهر خود، با خبر شده بودند برای بیعت به سویش شتافتند. [34]

در پی اجتماع کوفیان در منزل مختار، مسلم به پا خاست و نامه امام حسین(ع) را برای‌شان قرائت کرد و آنان به شدّت گریستند. آن‌گاه عابس بن ابى‌شَبیبِ شاکرى برخاست و پس از حمد و ثنای الهی گفت: «امّا بعد، من از طرف مردم، سخن نمی‌گویم و نمی‌دانم در درون آنها چه می‌گذرد و تو را در باره آنان نمی‌فریبم به خدا سوگند، از آنچه خودم را بر آن آماده کرده‌ام، سخن می‌گویم. به خدا سوگند، هرگاه مرا فرا بخوانید، شما را اجابت می‌کنم و به همراه شما با دشمنانتان می‌جنگم و با شمشیرم از شما دفاع می‌کنم تا خدا را ملاقات کنم و از این کار، چیزى جز رضاى خدا نمی‌خواهم.» سپس حبیب بن مُظاهر و سعید بن عبدالله حنَفى برخاستند و سخنان مشابهی را ایراد کردند.[35]

شیعیان به نزد مسلم، رفت و آمد داشتند. خبر به نُعمان بن بشیر رسید. پس به مسجد رفت و پس از ادای نماز به سخنرانی پرداخت؛ او پس از ستایش خداوند مردم را از اختلاف و آشوب برحذر داشته آنان را به اتحاد و پایبندى به سنّت و همسویی نکردن با دشمن ترغیب و تشویق کرد و فتنه‌گران و دشمنان را به جنگ تهدید کرد. پس آن گاه از منبر، فرود آمد.[36]

عبدالله بن مسلم بن سعید حضرمی و سپس عُمارة بن عُقبه ـ که از جاسوسان یزید بن معاویه بودند ـ به وى نامه نوشتند و او را از آمدن مسلم به کوفه و شوراندن مردم بر ضدّ وى، باخبر ساختند[37] و نوشتند: «اگر حکومت کوفه را، می‌خواهی مردى را بفرست که فرمان تو را به پا دارد و مانند تو، با دشمنت رفتار کند. به راستى که نعمان، مردى ناتوان است، یا خود را به ناتوانى می‌زند. والسلام.!» پس از آنها عمر بن سعد بن ابى‌وقّاص، نیز نامه مشابهی برای یزید نوشت.[38] یزید پس از مشورت با سِرجون، - غلام معاویه- با توصیه او بصره و کوفه را به عبیداللّه واگذار کرد[39] و به او دستور داد در جستجوى مسلم بن عقیل باشد و [وقتى بر او دست یافت،] او را از بین ببرد یا تبعید نماید.[40]

عبیداللّه بن زیاد پس از دریافت نامه یزید، فوراً به طرف کوفه حرکت کرد. او با لباس مبدل در حالی که بر سرش عمامه‌اى سیاه گذاشته و صورت خود را پوشانده بود وارد کوفه شد.[41]

ابن‌زیاد پس از ورود به قصر، هویت واقعی خود را آشکار کرده دستور داد تا مردم را جمع کنند. پس از اجتماع مردم، عبیداللّه به منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهی گفت که از سوی یزید حاکم کوفه شده است و مردم را از اجرای فرمان یزید که رعایت انصاف با ستمدیدگان و بخشش به تهیدستان کوفه و نیکى به افراد مطیع و حرف‌شنو و سخت‌گیرى بر سرکشان و اهل تردید بود، با خبر ساخت و آن‌گاه از منبر فرود آمد.[42]

ابن‌زیاد بر سران قبایل و مردم، بسیار سخت گرفت و آنان را مجبور کرد تا نام افراد غریبه و کسانى که یزید به دنبال آنهاست و نیز خوارج و افراد تفرقه‌افکنی را که عقیده به مخالفت و جدایى دارند، را برایش بنویسند و تأکید نمود که «هر کس نام این افراد را بنویسد، چیزى بر عهده‌اش نیست؛ ولى اگر ننویسد، باید تضمین کند که در محدوده قبیله او، کسى با ما مخالفت نمی‌ورزد و بر ضدّ حکومت، سرکشى نخواهد کرد و اگر چنین نکند، حکومت، نسبت به او تعهّدى نخواهد داشت و جان و مالش بر ما حلال است. بزرگ و مهتر هر قبیله‌ای که در محدوده قدرت او، یکى از افرادی که مورد پیگرد حکومت است، یافت شود و او این شخص را به ما معرّفى نکرده باشد، بزرگ آن قبیله بر درِ خانه‌اش به چهار میخ کشیده می‌شود و حقّ نقابت وى، ملغی می‌گردد و به جنگلى در عُمان، تبعید می‌شود.»[43]

مسلم بن عقیل، چون از آمدن عبیداللّه و سخنرانى او با خبر شد و از سختگیری‌هایش بر مردم و سران قبایل، مطلع گشت از خانه مختار به منزل هانى بن عروه مرادى نقل مکان کرد. پس از آن شیعیان به طور مخفیانه در خانه هانى بن عروه با مسلم، رفت و آمد داشتند.[44]

نقل شده که پس از رفتن مسلم بن عقیل به خانه هانى بن عروه و بیعت هجده هزار نفر با او، مسلم نامه‌اى را به همراه عابس بن ابى‌شَبیبِ شاکرى براى امام حسین(ع) فرستاد و در این نامه نوشت: «امّا بعد، به راستى که راهنما، به بستگانش دروغ نمی‌گوید. هجده هزار نفر از کوفیان، با من بیعت کرده‌اند. چون نامه‌ام به دستتان رسید، در آمدن، شتاب کنید. حقیقتاً تمام مردم با شمایند و آنان هیچ‌گونه میل و نظرى نسبت به خاندان معاویه ندارند. والسلام!».[45]

ترور عبیدالله بن زیاد

یکى از مسائل قابل تأمّل در حوادث شهر کوفه در قبل از شهادت مسلم، گزارشى است در موضوع طرح ترور ابن‌زیاد که در بیشتر کتب تاریخی به خصوص در کتب اهل سنت به طور مفصل بدان پرداخته شده است. بنا بر نقل این منابع:

مدتی از ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه نگذشته بود که شریک بن اعور[46]-[47] بیمار شد؛ به جهت ارج و قربی که شریک نزد ابن‌زیاد داشت عبیدالله تصمیم گرفت که شب به ملاقاتش برود. پس شخصی را نزد شریک فرستاد و به او پیغام داد که «امشب جهت ملاقات نزد تو خواهم آمد.»

شریک مسلم را به حضور طلبید و گفت: «این فاجر(ابن‌زیاد) امشب به عیادتم مى‌آید؛ پس چون وارد شد و نشست به او امان نده و خونش را بریز؛ سپس برو در دارالاماره بنشین که دیگر هیچ کس تو را از هدفت باز نخواهد داشت. اگر این روزها از این بیمارى به سلامت جستم پس به سوى بصره خواهم رفت و مشکل آنجا را مرتفع کرده و بصره را نیز تحت فرمان تو در خواهم آورد.»

شب عبیداللَّه به عیادت شریک آمد، اما از سوی مسلم اقدامی به عمل نیامد و چون مجلس به طول انجامید و شریک دید مسلم نیامد ترسید فرصت از دست برود از این‌رو با صدای بلند این شعر را خواند:

ما الانتظار بسلمی ان تحیوها حیوا سلیمی و حیوا من یحییها

«در انتظار چیستید که به سلمى درود نمى‌گویید! بشتابید و به سلمی و دوستانش تحییت گویید» و بعد گفت: «مرا از این جام بنوشان هر چند که جانم در آید» و دو یا سه بار این سخن را تکرار کرد.

عبیداللَّه که متوجه موضوع نشده بود گفت: «چه مى‌گوید؟ گویا هذیان مى‌گوید؟» گفتند: «همین طور است؛ پیش از غروب خورشید لب به هذیان گشوده و این یاوه‌ها را تکرار می‌کند.»

آنگاه عبیداللَّه برخاست و به دارالاماره برگشت. مسلم نیز از کمینگاه خود بیرون آمد. شریک رو به مسلم کرد و گفت: «چرا به وعده‌ات عمل نکردی و خونش را نریختى؟» مسلم گفت: «به دو سبب، اول این که هانى خوش نداشت که در خانه‌اش خونی ریخته شود و دیگر حدیثى بود که از رسول خدا(ص)نقل شده و آن اینکه: ایمان، غافل کشى را روا نمى‌دارد و مؤمن در غافل‌گیرى و بی‌خبری بر کسی نمی‌تازد.»[48]

مقاله

نویسنده سيد علي اكبر حسيني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
No image

نحوه های مختلف شـروع کلاس توسط مربی

در این بخش "شـروع ها" در جهت آموزش کلاسداری مطرح می شود.
Powered by TayaCMS