دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

قاتلان امام حسین(ع)(6)

No image
قاتلان امام حسین(ع)(6)

نویسنده : سيد علي اكبر حسيني

نویسنده : سيد علي اكبر حسيني

سنان بن انس نخعی

از دیگر قاتلانی که در واقعه کربلا بسیار از او یاد شده، سنان بن انس است. او همراه سپاه عمر بن سعد در کربلا حضور یافت و در روز عاشورا برای به شهادت رساندن امام حسین(ع) تلاش بسیار از خود نشان داد. گفته شده سنان در این روز، تیری به گلوی مبارک اباعبدالله(ع)[1] و به نقلی به سینه ایشان زد.[2] همچنین نقل شده که او نیزه‌ای به پهلوی حضرت(ع) زد و ایشان را از اسب به زمین انداخت[3] و در لحظات آخر حیات امام(ع) هم که پیوسته کسی به امام حسین(ع) نزدیک می‌شد و ضربه‌ای بر ایشان وارد می‌آورد او نیز، نیزه‌ای به شانه‌ی امام(ع) زد و سپس نیزه را به سینه‌ی حضرت(ع) فرو برد.[4] سپس بنا بر نقل بسیاری از منابع سنان از خولی بن یزید خواست تا سر از بدن امام(ع) جدا کند. خولی خواست این کار را بکند؛ اما دستش لرزید و بدنش به رعشه افتاد از این‌رو نتوانست و کنار کشید. سنان او را به باد ناسزا گرفت و گفت: «خداوند بازوهایت را بشکند و دستانت را جدا کند.» سپس خود از اسب فرود آمد و سر را از بدن مطهر آن حضرت(ع)جدا کرد و به دست خولی داد.[5]

نقل است که پس از این جنایت او به توصیه‌ی کوفیان، نزد ابن‌سعد رفت تا از او برای انجام این کار جایزه بستاند. سنان چون بر در خیمه عمر بن سعد رسید با صدای بلند شروع به خواندن این اشعار کرد:

اوقر رکابی فضة و ذهبا انا قتلت الملک المحجبا

قتلت خیر الناس امّا و ابا و خیرهم اذ ینسبون نسبا

«رکاب اسب مرا باید از طلا و نقره پر کنید که من شاه پرده‌نشین را کشتم. کسی را کشته‌ام که پدر و مادرش بهترین مردم بودند و چون مردم نسب خویش را گویند نسب او از همه بهتر و والاتر است.»

عمر بن سعد با شنیدن این اشعار عصبانی شد و با چوبی که در دست داشت بر او زد و گفت: «ای دیوانه چرا چنین سخن می‌گویی به خدا قسم اگر این حرفها به گوش ابن‌زیاد برسد گردنت را می‌زند.»[6]

در چگونگی مرگ او روایات مختلفی در منابع نقل شده است. برخی از مورخان نوشته‌اند که پس از شهادت امام حسین(ع) و یارانش، عمر بن سعد سر امام(ع) را به همراه سنان بن انس نزد عبیدالله بن زیاد فرستاد. سنان پس از ورود به کاخ ابن‌زیاد، شروع به خواندن اشعاری که پیش از این به آن اشاره شد کرد، پس عبیدالله به شدت عصبانی شد و گفت: «اگر می‌دانستی که او بهترین خلق خداست پس چرا او را کشتی؟ به خدا قسم از من خیری به تو نمی‌رسد و مطمئن باش که من، تو را به او(حسین(ع)) ملحق خواهم کرد»، پس او را پیش آورد و گردن زد.[7]

در نقلی دیگر هم آمده: پس از قیام مختار، مأموران او در پی سنان رفتند تا او را به سبب جنایاتش به مجازات برسانند. خبر به سنان رسید و او نیز به مانند بسیاری از قتله کربلا به بصره فرار کرد. پس به دستور مختار خانه‌اش را ویران کردند.[8] مدتی بعد سنان از بصره خارج شد و به سمت قادسیه حرکت کرد. جاسوسان مختار او را از این امر باخبر کردند پس او گروهی را برای دستگیری سنان فرستاد، آنان موفق شدند در میانه‌ی راه سنان را دستگیر نمایند. پس از دستگیری ابتدا بند بند انگشتان سنان و سپس دستها و پاهایش را قطع کردند و آن گاه او را در ظرف روغن انداخته، به هلاکت رساندند.[9]

برخی دیگر از مورخان هم بر این اعتقادند که سنان از بیم انتقام مختار، به بصره فرار کرد و همچنان زنده ماند تا اینکه روزی در مجلس حجاج بن یوسف ثقفی حاضر شد. حجاج از حاضران خواست که هر کس کار شایسته‌ای انجام داده برخیزد و بگوید. گروهی برخاستند و از کارهای شایسته خود سخن گفتند. در این هنگام سنان برخاست و گفت: «عمل شایسته من هم قتل حسین بن علی(ع) است.» حجاج به او گفت: «بله، کار نیکو و پسندیده‌ای انجام داده‌ای.» چون سنان به خانه برگشت زبانش به لکنت افتاد و دیوانه شد به گونه‌ای که در جای خود می‌خورد و همان جا قضای حاجت می‌کرد[10] تا اینکه بعد از پانزده روز به هلاکت رسید. [11]

شبث بن ربعی مذحجی

ابو عبدالقدوس[12] شبث بن ربعی از کسانی بود که بنا بر نقل برخی از منابع هم ایام جاهلیت و هم دوران اسلام را درک کرده بود.[13]

زمانی که سجاح در سال یازدهم هجری ادعای پیامبری کرد با او همراه شد و اذان‌گوی مخصوص او گردید.[14] اما اندکی بعد توبه کرد و به صفوف مسلمانان پیوست.

پس از به خلافت رسیدن امیرالمؤمنین(ع) به ایشان پیوست. در واقعه جمل به مخالفت با امیرمؤمنان(ع) برخاست و در کنار ابوموسی اشعری، مردم کوفه را از یاری حضرت(ع) برحذر می‌داشت.[15]

او از بنی‌تمیم حمایت می‌کرد و با ازد عمان مخالفت داشت به همین جهت به امیرالمؤمنین(ع) توصیه می‌کرد که به ازدیان عمان اعتماد نکند و در بصره روی بنی‌تمیم حساب کند و به آنها اعتماد داشته باشد.[16]

شبث، در جنگ صفین، در کنار یاران امام علی(ع) قرار گرفت و از سوی حضرت(ع) فرماندهی بنی‌حنظله را در این جنگ بر عهده گرفت.[17] قبل از آغاز جنگ، شبث و عده‌ای دیگر از کوفیان به نمایندگی از سوی علی(ع) نزد معاویه فرستاده شدند تا او را به سوی خدا و کتاب او و اطاعت از فرامین او دعوت کنند.[18] پس از آغاز جنگ و در پی مکر عمرو بن عاص و به نیزه کردن قرآنها شبث از کسانی بود که خواهان توقف فوری جنگ شده، بر حکمیت پای می‌فشرد.[19]

پس از پایان نبرد صفین، او به همراه تعداد زیادی از کوفیان از سپاه امیرالمؤمنین(ع) جدا شد و در صف خوارج جای گرفت و از سران ایشان گردید.[20] اما اندکی بعد توبه کرد و دوباره به سپاه امام(ع) پیوست[21] و از سوی امام(ع) فرماندهی جناح چپ لشکر کوفه را در جنگ نهروان بر عهده گرفت.[22]

پس از شهادت علی(ع) و واگذاری خلافت به معاویه شبث نیز از یاران و مریدان این خاندان گردید تا جایی که به درخواست زیاد بن ابیه، حاضر شد علیه حجر بن عدی شهادت دهد شهادتی که سرانجام منجر به شهادت حجر بن عدی و یارانش شد.[23]

پس از مرگ معاویه با جریان شیعی کوفه همراه شد و به همراهی جمعی از اشراف کوفه، از امام حسین(ع) برای آمدن به کوفه دعوت به عمل آورد. او در این نامه نوشته بود: «باغ و بستان سر سبز شده، میوه‌ها رسیده، نهرها لبریز گردیده است؛ لذا اگر مایلی، به سپاهی که برایت آماده شده، بپیوند.»[24]

اما با آمدن ابن‌زیاد به شهر کوفه، شبث به او پیوست و به دستور او، به همراه جمعی از اشراف کوفه میان یاران مسلم بن عقیل رفت و آنها را از اطراف مسلم پراکنده ساخت.[25]

اندکی پس از فرود آمدن امام حسین(ع) و همراهانش در کربلا، عبیدالله بن زیاد نیروهایش را برای خروج از کوفه و رفتن به نخیله فرمان داد. شبث به خاطر نرفتن به کربلا، خود را به بیماری زد؛ اما ابن‌زیاد متوجه مکر او شد و به او گفت: «آیا خود را به مریضی می‌زنی؟ اگر در طاعت ما هستی جهت نبرد با دشمنان ما خارج شو.»[26] شبث نیز به ناچار با هزار سوار، راهی کربلا شد و به ابن‌سعد پیوست.[27]

شبث در روز عاشورا، از سوی عمر بن سعد عهده‌دار فرماندهی پیاده نظام گردید و در جنگ با فرزند رسول خدا(ص) مشارکت جست.[28]

گویا شبث به جهت بعضی اغراض پیکار با امام(ع) را خوش نداشت و از آلوده شده مستقیم دستانش به خون سیدالشهداء(ع) ابا داشت از این‌رو به انحاء مختلف از کارهای محوله به او شانه خالی می‌کرد. نقل شده پس از حمله همگانی‌ای که لشکر عمر بن سعد علیه سپاه اندک امام(ع) در صبح عاشورا، انجام دادند، سواره نظام سپاه امام(ع)، رشادت‌های بی‌نظیری از خود به نمایش گذاردند به گونه‌ای که سپاه عظیم عمر بن سعد را به ستوه آوردند. از این‌رو عزرة بن قیس- فرمانده سواره نظام لشکر عمر بن سعد- از ابن‌سعد تقاضای اعزام تیرانداز کرد عمر از شبث بن ربعى خواست تا به مقابله با سواره نظام لشکر امام(ع) برود؛ اما شبث از رفتن امتناع کرد و گفت: «سبحان اللَّه مى‌خواهى پیر مضر و همه مردم شهر را با تیراندازان‌ بفرستى؟ کسى را جز من نیافتى که براى این کار بفرستى؟»[29]

او حتی در این روز عملکرد برخی از یاران عمر بن سعد را تقبیح می‌کرد و به صورت غیر علنی بدان اعتراض می‌کرد.[30] روایت شده که در عصر عاشورا امام حسین(ع) در ضمن خطبه‌ای به نام شبث بن ربعی و برخی از اشراف کوفه که از حضرت(ع) دعوت کرده بودند، اشاره کردند و نامه دعوتشان را به رخشان کشیدند؛ اما شبث و دیگران نیز که چاره‌ای جز انکار نمی‌دیدند در پاسخ، منکر چنین نامه‌ای شدند.[31]

پس از مرگ یزید، شبث به عبدالله بن زبیر پیوست و با عبدالله بن مطیع گماشته ابن‌زبیر در کوفه- بیعت کرد. پس از ورود مختار بن ابی‌عبید ثقفی به کوفه، و هنگامی که اندیشه زبیریان بیشتر به قیام توابین معطوف بود شبث و گروهی دیگر از اشراف کوفه، آنان را متوجه خطر قیام مختار کرد و گفت: «سلیمان[بن صرد خزاعی] طالب جنگ با شماست؛ اما مختار در اندیشه از بین بردن شما و ریشه کن کردن شماست.»[32]

با آغاز قیام مختار شبث و بسیاری دیگر از اشراف کوفه در حمایت از ابن‌مطیع وارد جنگ با مختار شدند. او به همراه سه هزار نفر از سوی ابن‌مطیع به جنگ با مختار رفت؛ اما کاری از پیش نبرد و شکست خورد.[33] پس از شکست همراه با ابن‌مطیع و دیگران به قصر پناه برد و زمان خروج ابن‌مطیع از کوفه جانشین او در قصر دارالإماره گردید.[34]

پس از به ثمر رسیدن قیام مختار، او و دیگر اشراف کوفه مترصد فرصتی مناسب بودند تا علیه مختار خروج کنند و قیامش را در هم بشکنند. سرانجام این فرصت با خروج ابراهیم بن مالک اشتر و یارانش از کوفه، جهت جنگ با عبیدالله بن زیاد فراهم شد. اما تلاشهای او و یارانش با بازگشت به موقع ابراهیم سودی نبخشید و آنان به سختی شکست خوردند.[35] در این هنگام شبث بن ربعی نیز به مانند بسیاری از قتله کربلا به سوی بصره گریخت و در حالی که دم اسبش را بریده بود و گوشه‌ای اسبش را شکافته بود و فریاد واغوثاه سر می‌داد وارد بصره شد و به مصعب بن زبیر پیوست.[36]

شبث مصعب را تا شهادت مختار همراهی کرد؛ پس از آن نیز مدتی با مصعب همراه بود و در جریان جنگ مصعب بن عمیر با خوارج مدتی عهده‌دار فرماندهی نگهبانان در کوفه بود.[37]

سپس شبث با عبدالملک بن مروان همراه گردید و نقل شده که در نبرد با ازارقه شرکت جست.[38]

سال مرگ شبث بن ربعی در برخی از منابع سال هفتاد هجری ذکر شده است.[39]

برخی از منابع از او به عنوان یکی از راویان حدیث یاد کرده‌اند که احادیثی را از علی بن ابیطالب(ع) و حذیفه روایت کرده است.[40]

شبل بن یزید اصبحی

او برادر خولی بن یزید اصبحی و یکی دیگر از سپاهیان عمر بن سعد در کربلا بود. برخی از منابع، او را قاتل امام حسین(ع) معرفی کرده آورده‌اند: «به دستور عمر بن سعد خولی بن یزید اقدام به بریدن سر امام(ع) کرد؛ اما وقتی او وارد گودال قتلگاه شد دستش لرزید و لرزه بر اندامش افتاد و نتوانست این کار را انجام دهد. در این هنگام برادر خولی- شبل بن یزید- از اسب پیاده شد و سر امام(ع) را جدا کرد و به دست خولی داد.»[41]

مقاله

نویسنده سيد علي اكبر حسيني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
No image

نحوه های مختلف شـروع کلاس توسط مربی

در این بخش "شـروع ها" در جهت آموزش کلاسداری مطرح می شود.
Powered by TayaCMS