كلمات كليدي : امام حسين(ع)، عبدالرحمن بن ابي سبره، عبدالرحمن بن حصن، ابوالجنوب عبدالرحمن بن زياد جعفي، عبدالرحمن بن صلخب، عبدالله بن [ابي]حصين ازدي، عبدال
نویسنده : سيد علي اكبر حسيني
عبدالرحمن بن ابیسبره
او نیز از فرماندهان سپاه عمر بن سعد بود. پسر سعد او را امیر قبایل مذحج و بنیاسد در روز عاشورا قرار داده بود.[1]
عبدالرحمن بن حصن
از حاضران در میدان کربلا و از یاران عمرو بن حجاج زبیدی بود که در جناح راست لشکر عمر بن سعد حضور داشت. پس از رشادتهای بینظیر سواران سپاه امام عمرو بن حجاج او را نزد عمر بن سعد فرستادو گفت:«آیا نمىبینى سواران من امروز از دست این مردان انگشتشمار چه میکشند؟ پیادگان و تیراندازان را بیارى ما بفرست.» پس عمر بن سعد، حصین بن تمیم را فرا خواند و او را همراه با سوارانی که اسبانشان زره داشتند و نیز همراه با پانصد تیرانداز، نزد عزرة بن قیس فرستاد.
ابوالجنوب عبدالرحمن بن زیاد جعفی
ابوالجنوب عبدالرحمن بن زیاد بن زهیر جعفی از کسانی است که به همراه تنی چند از اصحاب و یاران عمر بن سعد، در به شهادت رساندن سید و سالار شهیدان(ع) مشارکت جست و در واپسین لحظات عمر شریف امام(ع) ضرباتی را بر ایشان وارد آورد.[2] روایت شده در روز عاشورا و در آخرین دقایق حیات شریف امام حسین(ع)، شمر با گروهی از پیاده نظام لشکر عمر بن سعد که ابوالجنوب عبدالرحمن بن زیاد و قشعم بن عمرو بن یزید هردوان جعفى و صالح بن وهب یزنى و سنان بن انس نخعى و خولى بن یزید اصبحى از جمله آنان بودند به سوى حضرت(ع) آمدند. شمر آنان را به حمله و تمام کردن کار امام(ع) تشویق میکرد او به ابوالجنوب که غرق در سلاح بود نزدیک شد و به او گفت: «برو کار را تمام کن.»
ابوالجنوب گفت: «چرا خودت نمىروى؟» شمر گفت: «با من این گونه سخن میگویی؟» ابوالجنوب نیز گفت: «تو چرا با من این گونه سخن میگویی؟» پس آن دو مدتی با همدیگر به مشاجره پرداخته یکدیگر را به باد ناسزا گرفتند؛ اندکی بعد، ابوالجنوب که از مردان شجاع لشکر کوفه به شمار میرفت به شمر گفت: «به خدا مىخواستم نیزهام را در چشم تو فرو کنم.»
شمر در حالی که از پیش او میرفت، گفت: «به خدا قسم اگر بتوانم روزی به تو ضربهای بزنم حتماً این کار را خواهم کرد.»[3]
پس از شهادت امام حسین(ع) ابوالجنوب به همراه جمعی از سپاهیان کوفه به غارت اموال امام(ع) پرداخت؛ او شتری را که امام(ع) و یارانش از آن برای آبکشی استفاده میکردند را به سرقت برد.[4]
عبدالرحمن بن صلخب
او به همراه برادرش - عبدالله- در کربلا حضور یافته بود. پس از قیام مختار، آنان از بیم مجازات او، به قبیله عبدالقیس پناه بردند. سائب بن مالک اشعرى با سوارانش به این قبیله وارد شد و پس از جستجو، آنان را دستگیر کرده نزد مختار برد. به دستور مختار او را به جرم شرکت در جنگ با امام حسین(ع)، در بازار کوفه گردن زدند.[5]
عبدالله بن [ابی]حصین ازدی
عبدالله از یاران عمر بن سعد و از کسانی بود که مانع رسیدن آب به خیام امام حسین(ع) و یارانش شده بود. نقل شده که پس از بستن آب فرات بر فرزند پیامبر(ص)، بانگ بر آورد که «ای حسین(ع)، آیا این آب را میبینی که در صفا و زلالی چونان سینه آسمان است به خدا قسم قطرهای از این آب نخواهی نوشید تا آن وقت که از تشنگی بمیری. [یا به حکم عبیدالله گردن نهی.]»
امام حسین(ع) چون صدایش را شنید فرمود: «تو کیستی که این چنین سخن میگویی؟» او خود را معرفی کرد؛ آن حضرت (ع) فرمود: «اللهم اقتله عطشانا و لا تغفر له ابدا؛ خدایا او را تشنه بمیران و هرگز او را نیامرز.»
روایت شده که پس از این واقعه عبدالله بیمار شد و تشنگی بر او غالب گشت و هر قدر آب مینوشید تشنگی او فرو نمینشست او آن قدر آب نوشید و از تشنگی فریاد زد تا اینکه سرانجام جان به جان آفرین تسلیم کرد.[6]
عبدالله بن حوزه تمیمی
او در روز عاشورا با صدای بلند یاران امام حسین(ع) را خطاب قرار داد و گفت: «آیا حسین(ع) میان شماست؟» امام(ع) خاموش ماند و ابنحوزه سخنش را تکرار کرد؛ اما حضرت(ع) همچنان خاموش ماند و چون بار سوم سخن خود را تکرار کرد، امام(ع) فرمود: «به او بگویید: بله، این حسین(ع) است چه مىخواهى؟» گفت: «اى حسین(ع)، به تو بشارت میدهم که به سوى جهنم مىروى.»
امام(ع) فرمود: «هرگز، من به سوى پروردگار رحیم و توبهپذیر و درخور اطاعت مىروم.» آنگاه امام(ع) رو به یاران کردند و از آنان نام این شخص را پرسیدند. یارانش نامش را گفتند. امام(ع) دستان خود را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: «خداوندا او را به حوزه(قعر) جهنم وارد کن.»
در این هنگام اسب ابنحوزه در میان نهر افتاد و حیوان مضطرب شد. ابنحوزه نیز در حالی که پای چپش به رکاب گیر کرده بود به درون نهر افتاد، پس اسب رم کرد و به تاخت حرکت کرد. اسب آن قدر عبدالله را بر زمین کشید و سرش را به سنگها و بوتهها کوبید تا این که او به هلاکت رسید.[7]
عبدالله بن خشکاره بجلی
او نیز از دیگر حاضران در صحرای کربلا و از کسانی بود که دست خود را به خون امام(ع) و یارانش رنگین کرد. روایت شده که در روز عاشورا به دستور فرماندهاش - عمرو بن حجاج زبیدی- و همراه با جناح راست لشکر عمر بن سعد به جناح چپ لشکر امام حسین(ع) حمله برد و به نبرد با سپاه امام(ع) پرداخت. در این حمله او با همراهی مسلم بن عبدالله ضبائی، مسلم بن عوسجه را به شهادت رساندند؛[8] عملی که باعث شد در زیارت ناحیه از سوی امام جواد(ع) مورد لعن قرار گیرند.
در برخی از منابع از او به عنوان یکی از کسانی یاد شده است که در غارت لباسها و کالای ورس امام حسین(ع)، شرکت داشتهاند.[9]
پس از قیام مختار، او نیز به مانند دیگر جنایتکاران واقعه کربلا، مورد تعقیب قرار گرفت. مأموران مختار، او را به همراه چند نفر دیگر از قتله کربلا دستگیر کردند و نزد مختار آوردند. زمانی که نگاه مختار به آنان افتاد خطاب به ایشان گفت: «ای کشندگان ابرار و پرهیزگاران و ای قاتلان سید و سالار جوانان بهشت(ع) امروز روزی است که خداوند از شما انتقام میکشد؛ غارت ورس برای شما روز نحسی را رقم زد.» سپس دستور قتل آنان را صادر کرد.[10]
عبدالله بن خشکاره بجلی عبدالله بن زهیر ازدی
او از فرماندهان سپاه عمر بن سعد در واقعه کربلا بود. بنا بر نقل منابع تاریخی عمر بن سعد عبدالله بن زهیر را در این روز به سمت فرمانده شهریان کوفه منسوب کرده بود.[11]
عبدالله بن صلخب
او و برادرش - عبدالرحمن- جزء سپاهیان عمر بن سعد در کربلا بودند. پس از قیام مختار، دستور بازداشت آنان صادر شد. آنان از بیم مجازات، به قبیله عبدالقیس پناه بردند سائب بن مالک اشعرى با سوارانش به این قبیله وارد شد و پس از جستجو، آنان را دستگیر کرده نزد مختار برد. به دستور مختار او را به جرم شرکت در جنگ با امام حسین(ع)، در بازار کوفه گردن زدند.[12]
عبدالله بن عروه خثعمی
او نیز از دیگر اعوان و انصار عمر بن سعد در واقعه کربلا بود. از او در منابع به عنوان قاتل جعفر بن عقیل یاد شده است.[13] در روایتی، او قاتل عبدالرحمن بن عقیل نیز دانسته شده است.[14]
او ادعا میکرد که در روز عاشورا دوازده تیر به سوی امام(ع) و یارانش پرتاب کرده است.[15] از اینرو پس از روی کار آمدن مختار در کوفه، او دستور تعقیب و مجازات عبدالله بن عروه را صادر کرد. اما عبدالله موفق شد که از دست مأموران حکومتی بگریزد و به مصعب بن زبیر در بصره ملحق شود. مختار دستور داد تا خانهاش را ویران کردند.[16]
عبدالله بن عقبه غنوی
در منابع از او به عنوان قاتلین ابوبکر بن علی(ع)[17] جعفر بن حسین(ع)[18] و ابوبکر بن حسین(ع) در کربلا یاد شده است.[19] روایتی هم از امام باقر(ع) در دست است که در آن، امام(ع) عبدالله بن عقبه غنوی را قاتل ابوبکر بن حسین(ع) دانستهاند.[20]
در زمان امارت مختار بر کوفه، او دستور دستگیری عبدالله بن عقبه را صادر کرد عبدالله با خبر شد و به سرعت به سوی جزیره گریخت. پس به دستور مختار مأموران خانهاش را ویران نمودند.[21] بعدها او به مصعب بن زبیر پیوست و همراه با او در جنگ با مستورد بن علفه خارجی شرکت جست.[22]
عبدالله بن قُطَبَه طائی
نقل شده که در روز عاشورا بر عون بن عبدالله بن جعفر حمله برد و او را به شهادت رساند.[23] از او همچنین در برخی از منابع به عنوان قاتل علی بن عقیل یاد شده است.[24]
عبدالله بن وهب
او از مردان قبیله بنىعبد و از جمله یاران عمر بن سعد در واقعه کربلا بود. پس از به ثمر رسیدن قیام مختار، عبدالله بن وهب تحت تعقیب قرار گرفت سائب بن مالک اشعری و مأمورانش او را دستگیر کرده نزد مختار بردند به دستور مختار او و دو نفر دیگر از حاضران در کربلا را به بازار کوفه بردند و گردن زدند.[25]
عبیدالله بن زیاد
او امیر کوفه و از مسببان اصلی فاجعه کربلا و از قاتلان درجه اول اهل بیت پیامبر(ص) به شمار میرود. پس از واقعه دلخراش کربلا، چندان زنده نماند و سرانجام در جنگ نهر خازر به دست ابراهیم بن مالک اشتر به هلاکت رسید.[26] هلاکت او موجی از شادی را در میان اهل بیت پیامبر(ص) پدید آورد.
عزرة بن قیس احمسی
عزرة بن قیس که در برخی از منابع از او با نام عروة بن قیس نیز یاد شده است،[27] از سران و فرماندهان سپاه عمر بن سعد در کربلا بود. او از کارگزاران ابوبکر و عمر بود و از سوی آنان جهت انجام برخی امور به شام و عراق سفر کرده بود.[28] او در زمان خلافت عمر بن خطاب، مدتی عهدهدار امارت شهر حلوان بود.[29]
عزره بن قیس در زمان امارت زیاد بن ابیه از یاران و همنشینان او به شمار میرفت و از کسانی بود که علیه حجر بن عدی شهادت داده مقدمات شهادت او را به دست معاویه فراهم آورده بود.[30]
عزره به همراه شبث بن ربعی و برخی دیگر از اشراف کوفه به امام حسین(ع) نامه نوشت و ایشان را به کوفه دعوت کرد.[31] اما با ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه دعوت خود را زیر پا نهاد و به او پیوست.
پس از فرود آمدن امام حسین(ع) در کربلا به دستور پسر زیاد همراه با چهار هزار نفر کوفی، راهی کربلا شد.[32] نقل شده که عمر بن سعد از او خواست تا نزد امام(ع) برود و از علت آمدنشان به عراق جویا شود؛ اما عزره به واسطه این که از کسانی بود که به امام(ع) نامه نوشته بود از این کار شرم کرد و نپذیرفت.[33]
در روز تاسوعا نیز، زمانی که ابوالفضل العباس(ع) با عدهای از یاران امام(ع) از جمله حبیب بن مظاهر و زهیر بن قین برای تأخیر انداختن جنگ تا روز عاشورا نزد لشکر عمر بن سعد رفته بودند، حبیب و زهیر فرصت را غنیمت شمردند و به موعظه سپاه عمر بن سعد پرداختند در این هنگام عزره بن قیس خطاب به حبیب گفت: «تو تا میتوانی، خود را پاک جلوه میدهی.» زهیر گفت:
«ای عزره خداوند او را پاکیزه و هدایت کرده است؛ ای عزره از خدا بترس و بدان که من خیر خواه توام. ای عزره تو را به خدا مبادا از کسانی باشی که گمراهان را بر کشتن جانهای پاک یاری بدهید.» عزره گفت: «ای زهیر تو نزد ما از شیعیان این خاندان نبودی بلکه عثمانی بودی.» گفت: «آیا بودنم در اینجا نشان آن نیست که با آنهایم. بدان به خدا سوگند من هرگز برایش نامهای ننوشتم و پیکی نزدش نفرستادم و ....».[34]
در روز عاشورا عزره بن قیس از سوی عمر بن سعد به سمت فرماندهی سواره نظام برگزیده شد[35] و در حملات سپاه ابنسعد علیه امام حسین(ع) شرکت کرد. نقل شده در برههای از جنگ چنان از سوی سواران اندک سپاه امام(ع) در تنگنا قرار گرفت که مجبور شد از عمر بن سعد تقاضا کند که تیرانداز به کمک او بفرستد.[36] او از کسانی بود که پس از شهادت امام حسین(ع) به دستور عمر بن سعد سرهای شهدا را نزد عبیدالله بن زیاد در کوفه بردند.[37]
برخی از منابع عزرة بن قیس را در شمار تابعین طبقه اول قرار داده[38] و او را از راویان خالد بن ولید برشمردهاند.[39] در این منابع آمده که او همراه با خالد بن ولید در نبرد شام حضور داشت.[40]
عقبه بن بشر
نقل شده که در روز عاشورا امام حسین(ع) فرزند کوچک خود -عبدالله بن حسین(ع)- را به آغوش کشیده بود در این هنگام مردی به نام عقبة بن شیه تیری به سوی امام(ع) پرتاب نمود تیر به گلوی کودک اصابت کرد و آن را درید. [41]