كلمات كليدي : تاريخ، امويان، علي(ع)، مغيره، معاويه، امام حسن(ع)
نویسنده : مريم السادات قدمي
مغیره از کسانی است که با علی(ع) بیعت نکرد[1] و بسیار علی(ع) را میآزرد و به او زخم زبان میزد. علی(ع) درباره مغیره فرمود: هرگاه قدرت پیدا کنم او را با سنگ میزنم. سپس فرمود: مغیره چیست اسلامش از روی مکر و فریب و بر اثر یک جنایت بود گروهی از قوم وی به او اعتماد کردند؛ ولی او ناگهان به آنها تاخت و آنها را از پا درآورد، سپس فرار کرد و نزد پیامبر(ص) آمد و اسلام آورد. به خدا سوگند، در اسلام کسی از او خضوع و خشوعی ندید.[2] سپس فرمود: مغیره چیزی از آخرت را نمیگیرد؛ مگر آن زمان که برای او دنیا را به دنبال داشته باشد.[3] حجر که از یاران علی(ع) بود، پیوسته نسبت به اقدامات و ناسزاهای مغیره و از تاخیر انداختن حقوق مردم شکایت میکرد؛ ولی با وجودی که اطرافیان مغیره به او اعتراض میکردند که در برابر حجر سکوت کرده، او گفت نمیخواهم نیکان این شهر را بکشم که آنها نیکبخت و من بدبخت باشم و معاویه در این دنیا معتبر و عزیز و خوشبخت باشد و مغیره در آخرت بدبخت شود.[4]
حجر بن عدی، عمرو بن حمق خزاعی و همراهان آن دو از شیعیان علی(ع)، هرگاه میشنیدند که مغیره و دیگران، علی را روی منابر لعن میکنند به پا میخاستند و لعن را به خودشان بازمیگفتند.[5]
علی(ع) مغیره را به استانداری شام برگزید. در این هنگام مغیره گفت: مرا نزد معاویه میفرستی، در حالی که پسر عموی او کشته شده است. اگر میخواهی عهد و فرمان را به نام معاویه بنویس که در این صورت فرمانبری میکند و از علی(ع) اجازه خواست تا کنارهگیری کند و در جنگ جمل و صفین شرکت ننماید سپس گفت: اگرچه من همراه تو نمیجنگم، کسی را هم علیه تو تحریک نمیکنم.[6]
همچنین وی از زمره کسانی بود که در جریان مطالبه سهم بیشتر از بیتالمال با طلحه و زبیر همراهی کرد.[7]
سه روز پس از قتل عثمان، مغیره نزد علی(ع) آمد و گفت: تو معاویه را بر حکومت شام باقی گذار و همچنین دیگر کارگزاران عثمان را بر کار خودشان مستقر بدار تا آن که خبر اطاعت و بیعت ایشان به تو برسد و آنگاه آنها را یا باقی میگذاری یا تغییر میدهی؛ ولی روز بعد از گفته خود پشیمان شد و گفت: آن چه دیروز گفتم درست نبود، راه درست این است که با عجله معاویه و کارگزاران وی را عزل کنی تا به این وسیله فرمانبردار از نافرمان و سرکش تشخیص داده شود و به هر یک پاداش شایسته دهی.[8]
ابن عباس که شاهد ملاقات او با علی(ع) بود، ماجرا را از علی(ع) پرسید و پس از اطلاع از سخنان او گفت: دیروز بر شما خیرخواهی کرده و امروز خیانت کرده است، مغیره با شنیدن سخنان ابنعباس او را تایید کرد.[9]
مغیره از کسانی بود که در مجلس حکمیت حاضر بوده است،[10] در ماجرای حکمیت معاویه به مغیره گفت: آن چه را مصلحت میبینی بگو، او گفت: اگر میخواستم برای تو رایزنی کنم، همراه تو در جنگ شرکت میکردم، در عین حال خبر این دو مرد را به تو میدهم، سپس گفت: من با ابوموسی خلوت کردم و نظرش را پرسیدم، درباره کسانی که از این جنگ کناره گرفته و از ترس خونریزی در خانه خود نشسته بودند. او گفت آنها بهترین مردم هستند که پشت ایشان از بار سنگین خون برادرانشان سبک و شکم ایشان از اموال آنها خالی است، سپس نزد عمرو بن عاص رفتم و نظرش را درباره کسانی که از این جنگها کناره گرفتهاند پرسیدم، وی گفت: آنها بدترین مردمانند که حق را شناختند و باطل را انکار نکردند، سپس گفت: تصور من این است که ابوموسی دوست خود، علی(ع) را از خلافت خلع میکند و آن را به کسی که در جنگ شرکت نکرده واگذار خواهد کرد و فکر میکنم عبدالله بن عمر را در نظر دارد؛ اما عمرو بن عاص در جستجوی خلافت برای خودش یا پسرش عبدالله است و چنین خیال میکنم که او تو را از خودش سزاوارتر برای خلافت نمیداند.[11]
معاویه او را برای انجام صلح نزد امام حسن(ع) فرستاد.[12] وی در سال 50(ه.ق) درگذشت و زمان مرگ گفت: خدایا این دست راست من است که با رسول بیعت و در راهت مجاهده کردم.[13]
مغیره در دوره امام حسن(ع)
معاویه پس از اینکه به تخت خلافت نشست عمال خود را به شهرها فرستاد و مغیره را به کوفه منصوب کرد. برخی گفتهاند معاویه ابتدا عبدلله بن عمرو بن العاص را حکومت کوفه داد؛ ولی مغیره نزد او آمد و او را اندرز داد که عمرو، خود در مصر است و پسرش در کوفه و تو در میان دندانهای شیر قرار گرفتهای بدین جهت معاویه او را عزل کرد و مغیره را به جای او فرستاد چون این خبر به عمرو بن عاص رسید نزد معاویه آمد و گفت: مغیره بیت المال را میگیرد و تو نمیتوانی از او پس بگیری کسی را به حکومت کوفه بفرست که از تو بترسد. به این ترتیب معاویه مغیره را بر امر نماز گذاشت و بیتالمال را به دیگری سپرد.[14] او به دستور معاویه والی ارمینیه شد سپس او را برداشت و قاسم بن ربیعه ثقفی را والی آنجا کرد.[15]
در جنگ جمل معاویه از مغیره مشورت طلبید. همچنین معاویه از مردم کوفه بیعت گرفت و مغیره را به حکومت آنها گماشت و با سپاه خود به شام بازگشت وی از سوی معاویه 9 سال حاکم کوفه بود و همانجا درگذشت.[16]
در زمان امام حسن(ع) هم مغیره از دشمنیهای خود دست برنداشت و پیوسته علیه امام سخن میگفت. نمونه دشمنیهای وی علیه امام(ع) در زمانی است که وی به همراه عمرو بن عاص، عمرو بن عثمان، عتبه بن ابیسفیان و ولید بن عقبه بن ابیمعیط نزد معاویه بن ابیسفیان اجتماع کرده بودند، در این حال عمرو بن عاص از معاویه درخواست کرد که کسی را به نزد امام(ع) بفرستد و او را به حضور طلبد تا با او مناظرهای را ترتیب دهند و خواری او را بر همگان آشکار کنند، معاویه با وجودی که از نتیجه کار مطمئن و راضی به این کار نبود با اصرار عمرو بن عاص مجلسی ترتیب داد و امام(ع) را دعوت کرد. هر یک از بزرگان بنیامیه بنا را بر فخر گذاشته بودند و بنیهاشم را سرزنش و تمسخر میکردند، امام(ع) از این سخنان بسیار آزرده شد و فرمود: ما از بهترین شعبات عرب و پدرانم اکرم و اشرف این طایفه در حسب و نسبند، فخر و کرم و جوانمردی در حسب برای ماست. ما از شاخهای بهترین درختیم که آن درخت را فروع نامیه و میوههای زاکیه و ابدان قایمه تا روز قیامت، ثابت و برقرار و پایدار خواهد بود. اصل اسلام و علم نبوت و اکرام و احترام ایزد دانا در سلسله آبا و اجداد ماست. ما بحور ذاخرهایم که هرگز از جوش اعطا و احسان، نقصان نداریم. ما جبال و کوههای بلند پایه اقبالیم که هیچ کوه بلند را بر ما ترقی و استعلا نیست؛ زیرا ما معزز، مکرم، مرشد و هادی طوایف امم از اصناف بنیآدم به حکم خداوند عالمیم. در این میان مغیره به سخن آمد و گفت: ای حسن من در ایام حیات پدرت او را به خیر نصیحت میکردم، او به هیچ وجه قبول نکرد تا به او آنچه باید رسید و اگر قطع رحم دامنگیرم نبود و از این کراهت نداشتم که مردم بگویند فلانی قطع رحم و خویشی و دفع رابطه دوستی با علی(ع) کرد، البته به مسلک شامیان درمیآمدم در آن لحظه بر پدرت معلوم میکردم که راه و روش نشست و برخاست و برخورد با بزرگان ملوک چگونه است و غوغای قبیله قیس و حکم بن ثقیف را بر او وارد میگردانیدم و بر او از بیشتر قبایل تجربه بسیار آشکار مینمودم .
در جواب مغیره امام(ع) فرمود: ای مغیره تو دشمن خدا و تارک قرآن و تکذیب کننده رسول خدایی، تو مرتکب زنا شده و مستوجب حد رجم (سنگسارشدن) میباشی و بر این گناهت افرادی بسیار عادل، صالح و پرهیزکار گواهی دادند پس رجم تو به تاخیر افتاد و حق به باطل دفع و راستی به دروغ رد شد و این به خاطر آن است که خداوند برایت عذابی دردناک مهیا فرموده است و خواری در دنیا و رسوایی عذاب آخرت بدتر است و تو همان هستی که فاطمه(س)، دختر گرامی رسول خدا(ص) را ضربه زدی تا آنجا که خونآلود شده و فرزند در شکمش را سقط کرد، این کارت به جهت خوار ساختن رسول خدا(ص) و مخالفت با امر او و هتک حرمت او بود، در حالی که پیامبر(ص) به فاطمه(س) فرموده بود تو بانوی زنان بهشتی هستی، و خداوند، خود، تو را راهی آتش نموده و وبال آن چه بر زبان جاری ساختی متوجه خودت خواهد ساخت، پس به کدام یک از این سه چیز علی(ع) را سب و دشنام دادی، آیا نقص در نسب او بود یا دوری او از رسول خدا(ص) یا بدی در اسلام از او ظاهر شده یا در حکمی مرتکب بیدادی شده یا تمایلی به دنیا نموده، اگر بگویی به یکی از اینها؛ دروغ گفتهای و همه تکذیب کنند. آیا میپنداری که علی(ع)، عثمان را مظلومانه کشت، بلکه او با تقواتر و پاکتر از ملامتگر خود در این اتهام است و به جان خودم اگر علی، عثمان را مظلومانه کشته بود، به خدا تو کارهای نبودی؛ زیرا نه او را در زمان حیاتش یاری نمودی و نه در مرگش تعصب به خرج دادی و پیوسته خانه و ماوای تو همان طایف است که در آن دنبال هرزگی و فساد میگردی و امر جاهلیت را احیا میکنی و اسلام را میمیرانی تا این که دیروز آن چه باید رخ بدهد داد و اما اعتراض تو درباره بنیهاشم و بنیامیه این تنها ادعای تو و معاویه است و اما سخنت درباره حکومت و سخن یارانت درباره ملکی که به چنگ آوردهاید، همانا فرعون چهارصد سال حکومت مصر را تصاحب نمود و موسی و هارون دو نبی مرسلی بودند که آن چه باید آزار و اذیت دیدند و آن همان ملک خدایی است که به نیکوکار و فاجر عطا میفرماید و خداوند، خود فرموده: و نمیدانم شاید این شما را آزمونی باشد و برخورداریی تا هنگامی[17] و نیز فرموده: و چون بخواهیم مردم شهری را هلاک کنیم کامرانان آنجا را فرماییم تا در آنجا نافرمانی و گناه کنند، آنگاه آن گفتار بر مردم آن سزا شود پس آن را به سختی نابود کنیم.[18] اما وصلت تو با علی(ع) امری ساختگی و علاقه خویشی تو ادعای غیر مشهور است و هیچ رحمی بین تو و علی(ع) نیست. سپس امام حسن(ع) برخاسته و گفت: زنان پلید برای مردان پلیدند و مردان پلید برای زنان پلیدند.[19]
به خدا قسم ای معاویه این گروه تو و یاران و پیروانت میباشند و زنان پاک برای مردان پاک و مردان پاک برای زنان پاکند؛ اینان از آن چه دربارهشان میگویند پاک و بیزارند، آمرزش و روزی بزرگوارانه برای آنهاست و این گروه علی بن ابیطالب(ع) و اصحاب و شیعیان او میباشند. سپس در حالی که خارج میشد، فرمود: وبال عملی که مرتکب آن شدی بچش و آن چه خداوند برای تو و ایشان مهیا فرموده خواری دنیا و عذاب دردناک آخرت است. مغیره با شنیدن این سخنان طاقت نیاورد جلوی حضرت دوید امام دست خود را دراز کرد تا او را بکشد؛ ولی او را رها کرد و رفت، چون معاویه این حال را دید به مغیره گفت: برگرد و مشغول کار خود باش، بر تو زیاده است که با حسن(ع) مفاخرت کنی. این طایفه بنو عبدمنافند صنادید عرب را در برابر ایشان اراده مقاومت و لاف و ادعای شجاعت، امری بیهوده است و برای هیچ کسی جایز نیست که بر آنها فخر فروشد.[20]