كلمات كليدي : تاريخ، امويان، موسي بن نصير، اندلس، آفريقا
نویسنده : گلشاد حيدري
ابو عبدالرحمن موسی بن نصیر بن عبدالرحمن بن زید لخمی که ولادت وی را سال نوزده هجری ذکر نمودهاند،[1] اصالتا اهل وادی القری در حجاز بود، از آنجایی که پدرش نصیر، از فرماندهان سپاه معاویه در شام محسوب میشد، موسی نیز در دستگاه بنیامیه در دمشق رشد یافت.[2] به همین دلیل ریاست نیروهای دریایی معاویه را به عهده گرفته و قبرس را فتح نمود، سپس آنجا به ایجاد بناهایی اقدام نمود.[3] سپس به خدمت بنی مروان در آمده و به شأن و منزلت بالایی در دستگاه آنان خصوصا عبدالعزیز بن مروان دست یافت، سپس در زمان حجاج مأمور خراج بصره شد، پس از آن در زمان خلافت عبدالعزیز بن مروان مأمور فتوحات در افریقیه شد. وی برای به خلافت رسیدن ولید بن عبدالملک تلاش زیادی کرد، به همین سبب از سوی وی عهدهدار امارت افریقای شمالی و مغرب گردید.[4]
زمانی که عبدالملک بن مروان درصدد شد برادرش بشر بن مروان را بر عراق ولایت دهد، طی نامهای از برادرش عبدالعزیز والی مصر درخواست نمود تا موسی بن نصیر را که در این زمان در مصر بود، به دلیل بیتجربگی بشر همراه وی به عراق بفرستد، بدین ترتیب موسی همراه بشر عازم عراق گردید. بشر وی را امین خود در تمام امور و کارهای عراق قرار داد. اما دیری نپایید که با مرگ بشر بن مروان، حجاج به حکومت عراق منسوب گردید.[5]
از آنجایی که حجاج از دشمنان و رقبای سرسخت موسی بود، موسی از ترس وی به شام نزد عبدالملک رفت، حجاج نیز طی نامهای به عبدالملک عنوان داشت که وی در زمان حکومتش در عراق اموالی را نزد خود دارد و خواستار تحویل وی شد، اما از آنجا که موسی دارای وجهه خاصی نزد عبدالعزیز بن مروان بود، با وساطت وی نزد برادرش خلیفه مبنی بر عدم برگرداندن اموال، عبدالملک هیچ گونه سختگیری نسبت به موسی ننمود.[6]
وی پس از رهایی از بازخواست، همراه عبدالعزیز بن مروان به مصر رفت. در این زمان فرمانده نظامی عبدالملک در این منطقه حسان بن نعمان بود که موفق شده بود در افریقا فتوحات زیادی را انجام دهد، به همین سبب نزد عبدالملک بسیار گرامی بود، اما عبدالعزیز وی را از این سمت برکنار و موسی بن نصیر را به حکومت افریقا گماشت.[7]
وی در سال 79 قدم به خاک افریقا گذاشت، ورود وی به افریقا و حوالی آن کاملا مخفیانه بود، زیرا در این زمان مسلمانان توانایی چندانی نداشتند، خصوصا این که سرزمینهای صاف و هموار همراه کوههای غیر قابل عبور و نفوذ به علاوه نزدیکی دشمنان و احتمال اتحاد آنان با یکدیگر بر ضد مسلمانان، شرایط سختی را برای آنان در این منطقه رقم زده بود.[8]
اولین منطقهای که موسی موفق به فتح آن شد، زعوان نام داشت. در این شهر، گروهی از مردم بربر زندگی میکردند که به آنان عبدوه میگفتند، موسی در پی این فتح غنایم بسیاری از دام به دست آورد. پس از آن، وی پسرانش، عبدالرحمن و مروان را به سوی برخی از سرزمینها فرستاد و آنها نیز موفق شدند هر کدام مناطقی را فتح و غنایم بسیاری را به دست آورند.[9]
پس از تصرف این مناطق موسی یکی از فرماندهان خود به نام عیاش بن اخیل را به همراهی تعدادی از فاتحان مسلمان به سوی مناطق هواره و زنانه فرستاد، وی در این نبرد موفق به فتح منطقه و کسب غنایم بسیار شد.[10]
موسی در افریقا موفق شد مناطق زیادی از جمله کتامه، صنهاجه، سجوما را فتح و ضمیمه سرزمین اسلامی نماید،[11]
پسرش مروان نیز موفق شد مناطق زیادی از جمله سوس را متصرف و غنایم و اسرای بیشماری به دست آورد.[12]
پس از آن موسی در سال 85 مسلمانان را برای حرکت به سوی دریا فراخواند، در این جنگ که به جنگ بزرگان و اشراف نیز معروف است، اولین جنگی است که در دریای افریقا صورت گرفت، آنان موفق شدند تا شهرهای صقلیه و سرقوسه را فتح کنند.[13]
موسی بن نصیر پس از آن، غلامش طارق بن زیاد را مآمور فتح اندلس و طنجه نمود،[14] طارق موفق شد نقاط مهمی چون طنجه، مالقه، قرطبه، طلیطله، جلیقیه، بشکس و سرقسطه را فتح و اهالی آن را مسلمان کند.[15]
سپس طارق به فتوحاتی در ساحل اروپا دست زد، وی قبل از حمله به سواحل اروپا، جریان را به اطلاع موسی رساند، اما موسی به طارق دستور داد تا آمدن وی کاری انجام ندهد، اما طارق از ترس این که مبادا در خلال فاصله زمانی که موسی به وی ملحق میشود، اسپانیاییها فرصتی برای اتحاد بیابند و به مسلمانان حمله کنند، علی رغم دستور موسی، منتظر آمدن وی نشد و به شهرهای اروپا حمله برد. موسی بن نصیر نیز پسرش عبدالله را در قیروان گذاشت و خود وارد اسپانیا شد، وی قرمونه، مارده، وادی انس را فتح کرد تا این که به طلیطله محل استقرار طارق رسید، وی بر طارق به دلیل مخالفت و سرپیچی از دستورش خشم گرفته و گفته شده مدتی نیز او را زندانی کرد.[16]
موسی و طارق موفق شدند سرزمینهای دیگری را نیز در این ناحیه در مدت کوتاهی فتح کنند. موسی در فکر این بود که کل ناحیه اروپا را فتح کند و از طریق دریای سیاه دوباره به شام بر گردد.[17]
اما قبل از این که موسی این تصمیم خود را عملی کند، به شام فراخوانده شد، به همین سبب وی، فرزنش عبدالعزیز را بر حکومت اندلس گماشت و خود به سوی آفریقا رهسپار شد، وی در این سفر حجم زیادی از غنایم بیشمار که شامل مقادیر زیادی طلا و نقره و اسیر بود، همراه خود داشت.[18]
وقتی به آفریقا رسید، فرزند دیگرش به نام عبدالله را بر آفریقا، طنجه و سوس حاکم گردانید و خود همراه فرزند دیگرش مروان و عدهای دیگر از بزرگان بربر و اندلس از آفریقا بیرون رفت.[19]
موسی در سفر بازگشت ابتدا وارد مصر و از آنجا راهی دمشق شد، وی در تدارک دیدار خود با ولید بود که سلیمان بن عبدالملک از وی درخواست نمود به علت بیماری ولید در دیدار خود تعلل کند و از وی خواست تا اول به دیدار وی برود، زیرا ولید در حال مرگ است.[20] از سوی دیگر ولید که از آمدن و نزدیک شدن موسی آگاه شده بود از وی خواست تا هر چه زودتر به سوی او حرکت کند و اگر سلیمان را دیدار کرد، هر چه از غنایم و جواهرات دارد از او پوشیده دارد، موسی نیز به درخواست سلیمان توجهی ننموده و در اسکندریه فرود آمد.[21]
این چنین بود که وقتی سلیمان بعد از برادرش ولید به خلافت رسید، به دلیل سرپیچی از درخواستش کینه موسی را به دل گرفته و سوگند یاد کرده بود که وی را به قتل برساند.[22] به همین دلیل وی را احضار و مورد بازخواست قرار داد، اما بالاخره وی را بخشیده و به یزید بن مهلب سپرد.[23]
پس از آن میان موسی و سلیمان پیمانی بسته شد مبنی بر این که فرزندان موسی هم چنان بر سر قدرت در آفریقا و اندلس باقی بمانند در عوض موسی باید چهار هزار هزار دینار به سلیمان پرداخت کند.[24]
اما دلیل این که یزید بن مهلب درخواست بخشش موسی را پذیرفته بود، به دلیل کمکی بود که سالها پیش موسی در حق پدرش مهلب انجام داده بود. زمانی که موسی همراه بشر بن مروان در عراق بود، بشر به دلیل بدگمانی که نسبت به مهلب داشت، قصد قتل وی را داشت، اما موسی وی را از این تصمیم بشر آگاه و باعث نجات وی شده بود.[25]
در مدت زمانی که موسی بن نصیر، نزد سلیمان بن عبدالملک بود در جهت رضایت و خشنودی وی تلاش میکرد و این امر سبب شده بود که سلیمان فرزندان وی را هم چنان بر سر قدرت در آفریقا و اندلس باقی بگذارد، اما از آنجا که عبدالعزیز از رفتار سلیمان با پدرش رنجیده خاطر بود، سخنانی بر ضد وی گفته بود، از طرفی عدهای از دشمنان و رقبای سیاسی موسی و عبدالعزیز چنین عنوان داشتند که عبدالعزیز در صدد خلع سلیمان از حکومت است. اما سلیمان به علت نفوذ و قدرت عبدالعزیز در اندلس واهمه داشت تا وی را علنا از قدرت برکنار نماید، به همین سبب، عدهای را مخفیانه به اندلس گسیل داشت تا وی را به قتل برسانند.[26]
سلیمان وقتی از کشته شدن عبدالعزیز اطمینان حاصل کرد، عبدالله بن موسی را از آفریقا، طنجه و سوس برکنار نمود و این گونه تلاش نمود تا قدرت خاندان نصیر را کاهش داده و احتمال خطر آنان را برای خود از میان ببرد به همین سبب موسی را با کشتن و برکناری فرزندانش از قدرت تحت فشار قرار میداد.[27]
اما پس از مدتی که سلیمان دریافت سخن چینیها مبنی بر خلع سلیمان توسط عبدالعزیز نادرست بوده، درصدد دلجویی از موسی برآمده و جریمههای وی را بخشید.[28] هم چنین از وی درخواست نمود تا همراه وی به حج برود،[29] گفته شده وی در سال 97 در راه مکه همراه سلیمان درگذشت.[30] اما روایت دیگری حکایت از این دارد که وی عزل شده و به وادی القری برگشت و مدتی آنجا بود تا این که وفات نمود.
وی هر چند در خدمت سلسله اموی بود، اما جزء فرماندهان شجاع اسلامی بود که موفق شد فتوحات مهمی در شمال آفریقا، اروپا و اسپانیا نصیب مسلمانان کند، از موارد جالب این که وی در هیچ یک از لشکرکشیهایش با شکست مواجه نشد.[31]
سیاست وی در سرزمینهایی که فتح میکرد بسیار جالب بود. وی با پیروان ادیان در سرزمینهای مفتوحه با تسامح و تساهل مذهبی رفتار میکرد، به همین سبب آنان آزادی مذهبی داشتند، املاکشان در دست خودشان بود، در کل سرزمینهای مفتوحه دارای استقلال داخلی در طریقه اداره بودند و فقط باید جزیه می دادند.[32]