كلمات كليدي : حضرت زينب(س)، كربلا، امام حسين(ع)، رسالت
نویسنده : یدالله حاجیزاده
حادثه کربلا یکی از مهمترین حوادثی است که تاثیر بسیار شگرفی در تاریخ داشته است. در این حادثه دردناک سبط نبی مکرم اسلام؛ امام حسین(ع) به همراه یاران وفادارش در دشت کربلا به شهادت رسیدند.
در سفر امام حسین(ع) از حجاز به کربلا، علاوه بر مردان، زنان بسیاری نیز حضور داشتند. این زنان جزء اهل بیت امام حسین(ع) و یا از خانواده یاران آن حضرت بودند. زنان حادثه کربلا همانند مردان، وظیفه خاصی بر عهده داشتند آنها در زنده ماندن این حادثه شگرف و تاثیرگذار نقش بسیار ارزندهای ایفا کردند. طبق بیان شهید مطهری(ره) «تاریخ کربلا یک تاریخ و حادثه مذکر- مونث است. حادثهای که مرد و زن هر دو در آن نقش دارند؛ ولی مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش.»[1]
زنان در حادثه کربلا وظایف متعدد و بسیار مهمی بر عهده داشتند آنها علاوه بر محافظت از کودکان، به حمایت و تشویق مردان جهت مبارزه با دشمن میپرداختند. مهمترین رسالتی که بر عهده زنان خصوصا بر عهده حضرت زینب(س) و اهل بیت امام حسین(ع) گذاشته شده بود، این بود که حوادث کربلا را برای دیگران بازگو کنند، پیام آن حضرت را به همگان برسانند و تلاش کنند که حادثه کربلا برای همیشه زنده بماند. حضرت زینب(س) در این حادثه وظیفه پرستاری از امام سجاد(ع) را نیز بر عهده داشت. علاوه براین سرپرستی کاروان اسرای کربلا نیز با ایشان بود. وظیفه جهادگری و مبارزه با دشمن هر چند از دوش زنان برداشته شده بود؛ اما بعضا زنان حاضر در صحنه کربلا با حضور در میدان نبرد و مبارزه با دشمن، نام خویش را برای همیشه در تاریخ ثبت کردند.
تلاش برای جلوگیری از قتل امام حسین(ع)
عصر عاشورا هنگامی که حضرت زینب(س) مشاهده کرد امام حسین(ع) روی زمین افتاده و دشمنان جنایت کار اطراف پیکر مطهّر وی را با هدف کشتن ایشان گرفتهاند، از خیمه بیرون آمد و خطاب به عمر سعد، به عنوان سرزنش فرمود: یابن سَعد! اَیُقتَلُ اَبُو عبداللّه وَ انتَ تَنظُرُ اِلَیهِ؟»[2] فرزند سعد! آیا ابوعبداللّه کشته میشود و تو تماشا میکنی؟! او هیچ جوابی نداد و روی از حضرت زینب(علیها السلام) برگرداند، در یک مرحله دیگر زینب تلاش کرد تا شاید از کشته شدن امام حسین(ع) جلوگیری نماید. از این رو، خطاب به آن مزدوران نمود و گفت: «اَما فیکم مُسلِمٌ؟»[3] آیا در بین شما یک نفر مسلمان نیست؟ باز هیچ کس پاسخی نداد. وقتی امام حسین(ع) از روی اسب بر روی زمین افتاد، زینب کبری(س) فریاد برآورد: «وا اخاه، وا سیّداه، وا اهل بیتاه، لیت السماء انطبقت علی الارض ...»[4] وای برادرم، وای سرورم، وای اهل بیتم، ای کاش آسمان بر زمین واژگون می شد.
پرستاری حمایت و دلداری
با توجه به این که امام سجاد(ع) در کربلا به شدت مریض بود. بنابراین نمیتوانست در جنگ شرکت کند.[5] و نیاز به پرستار داشت، حضرت زینب(س) پرستاری آن حضرت را بر عهده داشت.[6]
شهادت امام حسین(ع) برای فرزند بزرگوار ایشان امام سجاد(ع) بسیار سخت و طاقت فرسا بود. روز یازدهم محرم امام سجاد(ع) کنار گودال قتلگاه سوار بر شتر بود و به بدن پاره پاره پدر نگاه میکرد. حضرت زینب(س) دید الان است که روح از بدن مبارک آن حضرت خارج شود، نزد فرزند برادر آمد و صدا زد: مالی اراک تجود بنفسک یا بقیه جدی و ابی و اخوتی»[7] ای یادگار جد و پدر و برادرم چه شده چرا خودت را هلاک میکنی؟ سپس حضرت را تسلیت داد و حدیث امایمن را برای امام سجاد(ع) خواند.[8] در بخشی از این حدیث حضرت زینب(س) به امام سجاد(ع) عرض کرد: پسر برادر! از جدّ ما چنین روایت شده است که حسین(ع) همین جا، که اکنون جسد او را مىبینى، بدون اینکه کفنى داشته باشد دفن مىشود و همین جا، قبر حسین(ع)، زیارتگاه خواهد شد.[9] شیخ جعفر شوشتری مینویسد: «ولما قتل الحسین(ع) کانت زینب هی التی تسلی الامام زین العابدین(ع) لانه کان مریضا و هذه مرتبه عظیم لزینب»[10] وقتی امام حسین(ع) به شهادت رسید، زینب به امام سجاد(ع) تسلی میداد چرا که امام سجاد(ع) مریض بود، و این مقام بزرگی برای زینب(س) است. حضرت زینب(س) در مجلس ابن زیاد از امام سجاد(ع) حمایت و پشتیبانی کرد. وقتی در مجلس ابن زیاد وی دستور قتل امام سجاد(ع) را صادر کرد، «زینب برادرزاده اش را در آغوش گرفت و گفت: اى ابن زیاد، آنچه کردى بس است آیا از خون ما سیراب نشدى و آیا کسى از ما باقى گذاشتى؟ ... من تو را به خدا سوگند مىدهم اگر بخواهى او را بکشى، مرا هم با او بکش.[11]
سرپرستی کاروان اسرای کربلا
پس از شهادت امام حسین(ع) وظیفه قافله سالاری بر عهده زینب(س) گذاشته شد.[12] چون یگانه مرد؛ یعنی زینالعابدین(ع) در این وقت به شدت مریض است. زینب(س) علاوه بر حفاظت از جان امام سجاد(ع) میبایست از اطفال و فرزندان قافله اسیران نیز محافظت کند. آن بانوی گرامی از همان عصر عاشورا به دستور امام سجاد(ع) مامور شد زنان و کودکان آواره را در خیمهای جمع کند. سعی و تلاش زینب(س) در محافظت از اسرا به حدی بود که به لقب «امنیة الله» ملقب شد.[13] چرا که اسرا امانتهایی بودند، که به دست آن حضرت سپرده شده بودند.
آن حضرت در مجلس یزید اجازه نداد فاطمه دختر امام حسین(ع) را به کنیزی ببرند و با جدیت جلوی این کار را گرفت.[14]
امام سجاد(ع) در این سفر در همه امور با زینب مشورت میکرد، چرا که زینب را غمگسار اسیران و پرستار یتیمان میدانست.[15]
عزاداری برای امام حسین(ع) و پیام رسانی
حضرت زینب(س) با سخنان جان سوز خویش همگان را به گریه میانداخت و تلاش میکرد در هر فرصتی با یادآوری مصائب امام حسین(ع) در ماندگاری این حماسه عظیم نقش ایفا کند.[16]
پس از شهادت امام حسین(ع) و احتمالا در روز یازدهم محرم اهل بیت(ع) در خواست کردند که آنها را از محل قتل شهدا عبور دهند.[17] راوی میگوید: به خدا قسم زینب دختر علی(ع) را فراموش نمیکنم که با صوتی حزین و قلبی شکسته فریاد میکرد ای رسول خدا درود فرشتگان خدا بر تو باد این پیکر عریان حسین است که در خون آغشته است.[18] عصر روز یازدهم محرم آن چنان دل سوز گریه کرد که «فابکت علیه کل عدو وصدیق.»[19] هر دوست و دشمنی به گریه افتاد.
در شام نیز حضرت زینب در محلهای به نام «دار الحجاره» که محل اقامت اسرا بود، مجلس عزاداری برای امام حسین(ع) برپا کرد به گونهای که یزید از حضور اهل بیت(ع) در شام احساس خطر کرد و دستور بازگشت آنها را به مدینه صادر کرد.[20]
رباب دختر امری القیس همسر امام حسین(ع) در مجلس ابن زیاد وقتی سر مقدس امام حسین(ع) را پیش ابن زیاد نهادند از میان زنان بر خاست و سر مقدس را بوسید و در دامن گذاشت و گفت:
واحسینا فلا نسیت حسینا اقصدته اسنة الادعیاء
غادروه بکربلاء صریعا لاسقی الله جانبی کربلا[21]
واحسینا من هرگز فراموش نمیکنم و نخواهم کرد که لشکر کفر با حسین(ع) با نیزهها چه کردند و از یاد نمیبرم که جنازهاش را در کربلا روی خاک رها کرده و دفن نکردند، او را تشنه کشتند. خداوند هیچ وقت کربلا را سیراب نسازد. «رباب همسر بزرگوار امام حسین(ع) در مجلس ابن زیاد با دو بیت شعر کوتاه مجال تحریفهای ناروا را از دست تحریف کنندگان تاریخ گرفت و گفت: امام حسین(ع) مبتلا به سل و سرطان نبود.[22]
رباب همسر امام حسین(ع) در شعر دیگری نیز به شهادت و مظلومیت امام حسین(ع) اشاره دارد.
ان الذی کان نورا یستضاء به بکربلا قتیل غیر مدفون...[23]
آن کسی که خود نور بود و در کربلا از او روشنایی میگرفتند در کربلا شهید شده است و پیکرش بر خاک مانده است.
علاوه بر زینب و امکلثوم که در کوفه به ایراد سخن پرداختند، فاطمه دختر امام حسین(ع) نیز در بازار کوفه خطبه خواند و با مردم سخن گفت[24] و آنان را به اشتباهی که کردند و بدبختی و بیچارگی که به آن گرفتار شدند، توجه داد. مرحوم آیتی مینویسد: «آنها میدانستند که فردا دشمن با عکسالعمل کارهایش رو برو خواهد شد و اصرار خواهد کرد با هر قیمتی که شده تاریخ شهادت امام را تحریف کند. به همین جهت با کمال هوشیاری در هر انجمنی و در هر بازار و کوچهای در پاسخ هر پرسشی در جواب هر فحش و ناسزایی فصلی از آن چه روی داده بود میگفتند و گوشهای از تاریخ شهادت امام را روشن میساختند. برای همین بود که در همان روز اول ورود به کوفه سه نفر از بانوان اهل بیت خطبه خواندند و به این فکر هم نیفتادند که چون امام چهارم در میان ماست و هم با مردم کوفه و هم با ابن زیاد سخن خواهد گفت دیگر نیازی به سخن گفتن ما نیست...».[25]
زنانی که به همراه امام حسین(ع) به کربلا رفتند و پس از آن به عنوان اسیر به کوفه و شام رفتند. امام حسین(ع) را در اجرای هدف اصلاحیاش کمک کردند. آنها نگذاشتند جنایات بنیامیه پنهان بماند، آنها با اقدامات خویش نهضت کربلا را زنده نگه داشتند.
تشویق
زن زهیر بن قین بجلی با تشویق شوهر خویش به پیوستن به امام حسین(ع) نام خود را در تاریخ پر افتخار برای همیشه ثبت کرد. وقتی فرستاده امام نزد زهیر آمد و او را خواست همسر زهیر؛ یعنی دلهم دختر عمرو به زهیر که ابتدا نمیخواست نزد حسین(ع) بیاید، گفت: سبحان الله چه مانعی دارد که نزد وی شرفیاب شوی و سخن او را بشنوی و باز آیی؟[26]
زهیر تحت تاثیر سخنان همسرش نزد امام حسین(ع) آمد و آن تحول روحی در او ایجاد شد و سپس از یاران باوفای امام حسین(ع) شد. و در کربلا به شهادت رسید.
عبدالله بن عمیر کلبی تصمیم گرفت در کربلا به امام حسین(ع) بپیوندد و وقتی این امر را به همسرش گفت اموهب همسر او گفت: چه فکر خوبی کردی مرا هم با خود ببر. زن و مرد شبانه از کوفه بیرون آمدند و شب هفتم محرم وارد کربلا شدند.[27]
اموهب همسر عبدالله بن عمیر کلبی پس از شهادت شوهرش خود را به معرکه رساند و به پاک کردن خون از چهره او پرداخت. شمر غلام خود را فرستاد آن غلام با گرزی که بر سر آن بانوی رشید کوبید او را شهید کرد.[28] ام وهب تنها زن شهید در حادثه کربلا بود.
ام وهب فرزند خویش را نیز تشویق به جانبازی و فداکاری در راه حسین(ع) کرد.[29] او پس از مقداری جنگیدن نزد مادرش برگشت و گفت: آیا راضی شدی. اموهب گفت: .«لا ما رضیت حتى تقتل بین یدی مولاک الحسین» وقتی از تو راضی میشوم که در رکاب حسین(ع) شهادت برسی او دوباره به میدان رفت و جنگید تا به شهادت رسید.[30]
عمرو بن جناده نوجوان 11 ساله نیز با تشویق مادرش به میدان رفت و امام که مراعات مادرش را میکرد به او اجازه نمیداد؛ اما او گفت: «امی امرتنی» مادرم مرا فرستاده است.[31] برخی از مورخان به نام این جوان اشاره نکردهاند فقط متذکر شدهاند که وی با تشویقهای مادرش[32] وارد میدان شد و این شعر را میخواند: امیری حسین و نعم الامیر...»[33]
جهادگری
طبری مینویسد: «ام وهب(پس از این که شوهرش به میدان جنگ رفته بود) چماقى برگرفت و سوى شوهر خویش رفت و مىگفت:
«پدر و مادرم بفدایت! از پاکان، از باقیماندگان محمد دفاع کن. عبدالله سوى وى آمد که او را پیش زنان ببرد و زن جامه وى را گرفته بود مىکشید و مىگفت: باید من هم با تو بمیرم. حسین آن زن را ندا داد و گفت: خدا شما خاندان را پاداش نیک دهد، اى زن خدایت رحمت آرد، پیش زنان بازگرد و با آنها بنشین که بر زنان پیکار(واجب) نیست. و اموهب پیش زنان بازگشت.[34]
حمید بن مسلم میگوید: زنى را از قبیله بکر بن وائل دیدم که با شوهرش در میان لشکر ابنسعد بودند. هنگامى که آن گروه نابکار به طور ناگهانى وارد خیمههاى زنان امام حسین(ع) شدند و مشغول غارت اموال گردیدند، شمشیرى به دست گرفت و متوجه خیمهها گردید و فریاد زد: اى آلبکر بن وائل! آیا جا دارد هستى دختران پیغمبر خدا به یغما برود؟ فرمانروائى نیست؛ مگر براى خدا، اى خون خواهان پیغمبر اسلام! شوهرش آن زن را گرفت و بطرف جایگاه خود بازگردانند.[35]
همسر جناده بن کعب انصاری که شوهر و فرزندش را تشویق به یاری حسین(ع) کرده بود و آن دو در رکاب آن حضرت به شهادت رسیده بودند خود نیز روانه میدان شد او این گونه رجز می خواند:
أنا عجوز فی النساء ضعیفة خاویة بالیة نحیفة
أضربکم بضربة عنیفة دون بنی فاطمة الشریفة[36]
من پیر و زنی ناتوان و شکسته حالم. اما با ضربت خشن و سخت شما را میکوبم تا از حریم فرزند فاطمه(س) حمایت کنم. او دو نفر را به قتل رساند امام حسین(ع) به او دستور داد برگردد و برای او دعا کرد.[37]