دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

نقش امام سجاد(ع) در قیام حسینی

No image
نقش امام سجاد(ع) در قیام حسینی

كلمات كليدي : تاريخ، امام حسين(ع)، امام سجاد(ع)، قيام كربلا، سخنراني، يزيد

نویسنده : يدالله حاجي زاده

پیشوای چهارم شیعیان؛ حضرت امام سجاد(ع)، در واقعه کربلا و در روزی که پدر بزرگوارش امام حسین(ع) و یارانش به شهادت رسیدند، به شدت بیمار بود به گونه‌ای که در مواردی می‌خواستند آن حضرت را به شهادت برسانند، عده‌ای گفتند: او را همین بیماری که دارد کفایت می‌کند.[1]

مصلحت الهی در این امر نهفته بود که امر امامت تداوم یابد و آن حضرت زنده بماند، پیام حماسه کربلا را به همراه عمه‌اش زینب(س) و دیگر اسرای کربلا به خوبی به همگان برساند، تداوم این نهضت را سبب شود و چهره پلید امویان را با افشای جنایت‌های هولناکشان رسوا سازد.

پس از عاشورای سال 61 زمانی که اهل بیت(ع) را به کوفه منتقل کردند، علاوه بر زینب(س)، امام سجاد(ع) نیز با خطبه‌ای آتشین به تبیین حقایق و روشن‌گری پرداختند. آن حضرت وقتی گریه و ناله کوفیان را مشاهده کرد، فرمود: برای ما نوحه سرایی و زاری می‌‌کنید؟ پس چه کسی عزیزان ما را کشته است؟[2] امام سجاد(ع) پس از حضرت زینب(س) و فاطمه صغری، به جمعیتی که زار زار می‌گریستند، رو کرد و به ایراد سخن پرداخت. آن حضرت در سخنرانی‌اش، ضمن معرفی خویش[3] علاوه بر بیان جنایات مزدوران یزید، به توبیخ کوفیان پرداخت.[4]

حضرت در خطبه‌ای که برای کوفیان خواند به فریب کاری آن‌ها اشاره کرد و آن‌ها را به خاطر پیمان‌شکنی مورد ملامت قرار داد. در بخشی از سخنان حضرت آمده است: ای مردم شما را به خدا قسم آیا می‌دانید که روزی به پدرم نامه‌ها نوشتید و او را فریب دادید و عهد و پیمان خود را با او محکم ساختید و سپس خود به جنگ وی برخاستید. هلاکت بر شما از این توشه که برای خود پیش فرستادید...»[5] سخنان حضرت سبب شد کوفیان به سرزنش خویش بپردازند.[6]

امام سجاد(ع) پس از سخنرانی در جمع کوفیان در مجلس ابن زیاد هم فرصتی کوتاه به دست آورد و با چند جمله کوتاه در آن مجلس اثر گذاشت. آن حضرت در پاسخ به ابن زیاد که می‌گفت: مگر علی بن الحسین را خدا در کربلا نکشت؟ فرمود: برادری به نام علی بن حسین داشتم که مردم او را کشتند. ابن زیاد گفت نه بلکه خدا او را کشت. امام(ع) با تلاوت آیه قرآن پاسخ مغالطه ابن زیاد را داد. ابن زیاد که عصبانی شده بود، دستور داد او را ببرید و به قتل برسانید.[7] امام سجاد(ع) با اعلام آمادگی خویش برای شهادت به ابن زیاد گفت: «آیا به کشته شدن مرا تهدید می‌کنی؟ مگر نمی‌دانی که کشته شدن برای ما عادت است و کرامت ما در شهادت است؟.[8]

اهل بیت در شام

وقتی اهل بیت(ع) را به عنوان اسرای خارجی به شام بردند، امام سجاد(ع) در شام نیز چهره پلید امویان را رسوا ساخت. دم دروازه دمشق پیرمردی به اسرا نزدیک شد و گفت: سپاس خدای را که شما را کشت و نابود کرد و شهرها را از مردان شما آسوده کرد و امیرالمومنین را بر شما مسلط کرد.[9]

علی بن حسین(ع) که می‌دانست این پیرمرد تحت تاثیر تبلیغات سوء امویان گمراه شده است، به او فرمود: آیا قرآن خوانده‌ای. وقتی پیرمرد گفت بله حضرت به او فرمود: آیا آیه «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی» را خوانده‌ای؟ پیرمرد گفت بله حضرت فرمود ما خویشاوندان پیامبر هستیم.[10] سپس حضرت آیات دیگری از قرآن خواند که در آن‌ها به ذوی القربی اشاره داشت. هم چنین آیه تطهیر را خواند و فرمود: ما اهل بیت هستیم همان کسانی که خداوند آیه تطهیر را در شان ما نازل کرده است.[11] پیرمرد که از سخنانش پشیمان شده بود با حالتی گریان عمامه‌اش را به زمین زد و سر به آسمان برداشت و گفت: بار الها ما که از دشمنان جنی و انسی آل محمد(ص) بیزاریم. سپس از امام پرسید آیا راه توبه‌ای برای من هست. حضرت فرمود، بله اگر توبه کنی خدا توبه را می‌پذیرد.[12]

در مجلس یزید

هنگامی که برای اولین بار اسیران اهل بیت را به مجلس یزید وارد کردند، امام سجاد(ع) با دست بسته وارد مجلس یزید شد، آن حضرت رو به یزید کرد و فرمود: تو را به خدا قسم چه گمان می‌بری به رسول خدا(ص) اگر ما را به این حال ببیند؟[13] یزید دستور داد ریسمان‌هایی که به آن‌ها بسته شده بود باز کنند.[14]

در این بیان، امام سجاد(ع) یزید را به نام خطاب کرد[15] و برحسب آن چه معمول بود «امیرالمومنین» نگفت. مرحوم آیتی پس از این بیان می‌نویسد: آری این سند ارزنده را هم در تاریخ اسلام ثبت کردند که ما اهل بیت پیامبر حتی زیر زنجیر و در موقع اسیری هم به یزید «امیرالمومنین» نمی‌گوئیم و او را به جانشینی رسول خدا(ص) و خلافت پیامبر نمی‌شناسیم...»[16]

در همین مجلس یزید از سخن‌گوی دربار خواست به منبر رفته و از امام حسین(ع) و پدرش بد گویی کند و او نیز این کار را انجام داد و از معاویه و یزید ستایش کرد. امام سجاد(ع) فریاد زد: وای بر تو ای خطیب رضای مخلوق را به خشم آفریدگار خریدی جایگاه خویش را در آتش آماده ساز.[17]

سپس حضرت اجازه خواست که بر منبر و به تعبیر خود آن حضرت بر «چوب‌ها»[18] بالا رود و سخنانی بگوید که خشنودی خدا در آن باشد. یزید ابتدا حاضر نبود که امام سجاد(ع) سخنی بگوید؛ اما با اصرار اطرفیان مجبور شد اجازه دهد. در آن مجلس آن حضرت خطبه‌ای خواند که ناله و شیون شامیان به آسمان بلند شد.[19]

امام سجاد(ع) در این خطبه بر شناساندن خود و پدرش به عنوان فرزندان رسول خدا(ص) تاکید کرد و فضائلی را از جد و جده و پدرشان بیان نمود. این سخنان در دید منفی شامیان نسبت به اهل بیت تزلزل ایجاد کرد. به گونه‌ای که یزید از ترس شورش عمومی و برای ساکت کردن امام به موذن دستور داد اذان بگوید.[20] وقتی موذن به «اشهد ان محمدا رسول الله» رسید امام از بالای منبر به یزید فرمود: محمد(ص) جد من است یا جد تو اگر بگویی جد توست که دروغ گفته‌ای و اگر بگویی جد من است، چرا خاندانش را کشتی؟[21] سپس حضرت پیراهن خویش را چاک زد و فرمود: به خدا قسم کسی در این جا نیست که رسول خدا(ص) جدش باشد. سپس خطاب به یزید گفت: ای یزید کارهای زشت را انجام می‌دهی و باز هم می‌گویی محمد(ص) رسول خداست و رو به قبله می‌ایستی؟ (نماز می‌خوانی و خود را مسلمان می‌دانی؟!!)[22]

این سخنان در خنثی سازی توطئه یزید و آشکارسازی چهره پلید امویان بسیار موثر بود. سخنان بی پرده امام سبب شد یزید، عبیدالله را به عنوان مقصر در قتل امام حسین(ع) معرفی کند. شیخ مفید می‌نویسد: «یزید با علی بن الحسین(ع) خلوت کرد و به او گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه را بدان که به خدا سوگند اگر من با پدرت برخورد می‌کردم، هر چیز که از من می‌خواست به او می‌دادم و با همه توانم می‌کوشیدم تا از مرگ او پیش گیری کنم، ولی خدا چنین مقدر کرد که دیدی»[23]

هنگام ورود به مدینه

امام سجاد(ع) قبل از ورود به مدینه «بشیر بن جذلم» را که در سرودن شعر توانایی داشت، به شهر فرستاد تا خبر ورود اهل بیت(ع) و شهادت امام حسین(ع) را اعلام کند. بشیر به شهر آمد و با خواندن اشعاری[24] خبر شهادت امام حسین(ع) را اعلام کرد. سپس گفت: اینک علی بن حسین(ع) با عمه‌ها و خواهرانش، نزدیک شهر رسیده‌اند و من قاصد او هستم که جای او را به شما نشان دهم.[25]

مردم با گریه و زاری به استقبال اسرا شتافتند. امام سجاد(ع) در بین مردم به سخنرانی پرداخت و خبر شهادت پدرش و یارانش و اسارت اهل بیتش و سایر مصائب هم چون برنوک نیزه کردن سر آن حضرت و شهر به شهر گرداندن اسرا را اعلام کرد.[26]

در بخشی از سخنان آن حضرت آمده است: به خدا قسم اگر پیامبر به ایشان پیشنهاد جنگ با ما را می فرمود آن چنان که سفارش ما را کرد از آن چه با ما رفتار کردند بیشتر نمی توانستند کرد...»[27]

امام سجاد(ع) پس از واقعه کربلا

امام(ع) که تا 34 سال پس از واقعه کربلا زنده ماند، همواره تلاش می‌کرد یاد و خاطره شهدای کربلا را زنده نگه دارد.

هر گاه آب می‌نوشید به یاد پدر بود بر مصایب امام حسین(ع) گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت. در روایتی از امام صادق(ع) آمده است، «امام زین العابدین(ع) چهل سال بر پدر بزرگوارش گریه کرد، در حالی که روزها روزه بود و شب‌ها به نماز می‌ایستاد، هنگام افطار که غلام حضرت برای ایشان آب و غذا می‌برد، و عرض می‌کرد بفرمایید، حضرت می‌فرمود: «قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ جَائِعاً- قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ عَطْشَاناً» فرزند رسول خدا گرسنه کشته شد! فرزند رسول خدا تشنه کشته شد! و پیوسته این سخن را تکرار می‌کرد و گریه می‌کرد به گونه‌ای که اشک‌های آن حضرت با آب و غذایش مخلوط می‌شد. پیوسته این گونه بود تا رحلت کرد.»[28]

در روایتی آن حضرت به عنوان یکی از «بکائون» (بسیار گریه کنندگان) ذکر شده است. امام صادق(ع) فرمود: بسیار گریه کنندگان پنج نفرند: آدم(ع)، یعقوب(ع)، یوسف(ع)، حضرت فاطمه(س) و علی بن حسین(ع). آدم بر رانده شدن خویش از بهشت گریه می‌کرد... امام سجاد(ع) بر پدرش بیست یا چهل سال، گریه کرد. هر گاه غذایی برای حضرت می‌آوردند، گریه می‌کرد. یکی از غلامان آن حضرت عرض کرد: آقا می‌ترسم هلاک شوید. حضرت فرمود: من شکوه و غم و اندوه خویش را نزد خدا می‌برم و از خدا می‌دانم چیزی را که شما از جانب او نمی‌دانید.[29]‌ هر گاه کشته شدن فرزندان فاطمه(س) را یاد می‌کنم، بی‌اختیار بغض گلویم را می‌گیرد و اشکم جاری می‌گردد.[30]

و نیز از یکى از غلامان آن حضرت روایت شده که گفت: روزى امام سجّاد(ع) به صحرا تشریف برد، من نیز پشت سرحضرت بیرون رفتم. حضرت سجده طولانی کرد، سپس سر از سجده برداشت دیدم گریه بسیاری کرده، من عرض کردم: آقاى من! آیا وقت آن نشد که اندوه شما تمام شود و گریه شما کم گردد؟ فرمود: واى بر تو، یعقوب پیغمبر دوازده پسر داشت، خداوند یکى از پسرانش را از نظر او غایب کرد و از حزن و اندوه مفارقت آن پسر موى سرش سفید گردید و پشتش خمیده و چشمش از بسیارى گریه نابینا شد، و حال آن که پسرش در دنیا زنده بود، و لکن من به چشم خود پدر و برادرم را با هفده تن از اهل بیت خود کشته و سر بریده دیدم، پس چگونه حزن من به غایت رسد و گریه‌ام کم شود؟.[31]

مقاله

نویسنده یدالله حاجی‌زاده

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
No image

نحوه های مختلف شـروع کلاس توسط مربی

در این بخش "شـروع ها" در جهت آموزش کلاسداری مطرح می شود.
Powered by TayaCMS