كلمات كليدي : تاريخ، امويان، وليد بن يزيد، يوسف بن عمر، يزيد بن وليد، بخراء، قيام يحيي بن زيد
نویسنده : سيد علي اكبر حسيني
ولید بن یزید بن عبدالملک، مکنی به «ابوالعباس»[1] و ملقب به «الفاسق»،[2] از مادری به نام امحجاج دختر محمد بن یوسف بن حکم ثقفی،[3] برادر زاده حجاج ثقفی،[4] در سال هفتاد هجری[5] و به نقلی دیگر در سال هشتاد و هشت هجری[6] به دنیا آمد.
ولید یازده ساله بود که پدرش "یزید بن عبدالملک" به جهت کم سن و سالی ولید، برادر خود هشام بن عبدالملک را به ولایتعهدی خود برگزید؛[7] امری که بعدها همواره از آن ابراز ندامت میکرد.[8] ولید بیست و پنج ساله بود که پدرش از دنیا رفت و هشام بن عبدالملک به خلافت رسید. هشام در ابتدا همواره او را محترم شمرده تقرب میداد؛[9] اما رفته رفتهبیاعتنایی ولید نسبت به دین را، دستاویز خویش ساخته تصمیم به عزل او از ولایتعهدی گرفت؛ اما ولید نپذیرفت.[10] با این حال هشام مخفیانه از عدهای از سران اموی برای پسرش "سلمه" بیعت گرفت.[11] اوج گرفتن تحقیرها و سختگیریهای هشام نسبت به ولید و یارانش، باعث شد ولید به همراه غلامانش به «اَغدَف» رفته تا پایان عمر هشام بن عبدالملک در آنجا بماند.[12]
آغاز حکومت ولید بن یزید
با مرگ هشام مردم در ربیع الاول[13] و به نقلی ششم ربیع الثانی سال صد و بیست و پنج هجری[14] با ولید بیعت کردند. او پس از رسیدن به خلافت، از ابنعم خود "عباس بن عبدالملک" خواست تا اموال هشام و فرزندان و عمال و خادمان او را بررسی کند؛ اما اموال مسلمة بن هشام را از این حسابرسی مستثنی بدارد؛ زیرا او همواره از پدر میخواست که با ولید به مدارا رفتار کند.[15] عباس نیز کاری را که ولید به عهدهاش نهاده بود، به انجام رسانید. سپس ولید دستور مصادره اموال هشام و فرزندانش را داده برآنان سخت گرفت چندان که به ستوه آمدند.[16] او همچنین دستور برکناری و دستگیری عمال هشام را صادر نمود؛[17] جز یوسف بن عمر ثقفی، تمامی عمال و استانداران هشام، از کار برکنار شدند و به انواع شکنجهها مجازات شدند. در علت صدور این دستور گفته شده، ولید پس از مرگ هشام بن عبدالملک در دیوان هشام نامههایی از عمال او بدست آورده بود آنان در این نامهها موافقت خود را جهت خلع ولید از ولیعهدی اعلام کرده بودند؛ مگر یوسف بن عمر، که هشام را از این کار برحذر داشته بود، از اینرو ولید یوسف بن عمر را در امارت عراق ابقاء نمود.[18]
آنگاه ولید به تعیین عمال خود پرداخت، او یوسف بن عمر را بر عراقین و نصر بن سیار را بر خراسان امارت داد.[19] ولید همچنین محمد بن مروان را بر سرزمین ارمنستان و آذربایجان[20] و یوسف بن محمد ثقفی را بر مکه، مدینه و طائف امیر کرد.[21]
ولید در همین سال دو پسر خود "حکم و عباس" را به ولایتعهدی برگزید[22] و سپس این موضوع را به اطلاع امیران عراق و خراسان رسانده از آنان خواست برای آن دو از مردم بیعت بگیرند.[23]
ولید بن یزید پس از رسیدن به خلافت، برای افراد زمینگیر و نابینا خادمی قرار داد و برای ناتوانان پرستاری معین کرد. او از خزانه جامه و عطر بیرون آورده به مردم بخشید و بر مستمریهای مردم ده درهم افزود و برای مردم شام، علاوه بر این ده درهم، ده درهم دیگر نیز مقرر کرد. او نمایندگان مناطق را محترم شمرده به آنان هدایایی اهدا کرد و به درخواست همگان جوابی درخور داد.[24]
ولید خلیفهای هتاک و عشرتطلب
ولید فردی شرابخوار و عیاش بود و به طرب و سماع دلبسته بود[25] به طوری که قبل از رسیدن به خلافت در بیپروایی و میگساری شهرت داشت.[26] او پیوسته به عیاشی و بادهگساری و بیاحترامی به فرامین الهی اشتغال داشت و همواره غرق در عیاشی و بادهگساری و سماع اغانی بود.[27] بیحیایی او به جایی رسیده بود که در سفر حجی که از سوی هشام بن عبدالملک مأمور آن شده بود، سراپردهای را تهیه دیده بود و میخواست آن را بر بالای کعبه نهاده در آنجا به میگساری بپردازد اما یارانش او را از عواقب این کار بر حذر داشته از این کار منصرف نمودند.[28] او پس از رسیدن به خلافت، بر عیش و نوش و خوشگذرانی و شکار و همنشینی با تبهکاران و روسپیان و اهل فسق و فجور بیش از پیش افزود.[29] به طوری که خود در این باره سروده بود:
اشهد الله و الملائکه الأبرار و العابدین اصل الصلاح
أننی اشتهی السماع و شرب البراحو العضّ فی الخدود و الملاح
خداوند و فرشتگان و نیکان و پرستشگران و به سامانان تو گواهند که من دوستدار آواز خوش و نوشیدن شراب و بوسیدن گونههای زیبایم.»[30]
ولید دلباخته طرب و سماع و شیفته آواز مغنیان بود؛ او آوازه خوانها را از شهرهای دیگر نزد خود میخواند و با مطربان حشر و نشر دائم داشت.[31] ولید شراب خوارگی و عیاشی و موسیقی را بیش از پیش در سرزمینهای اسلامی رواج داد،[32] بطوریکه علاقه به ساز و آواز در بین همهی مردم شیوع یافته بود. ولید بن یزید گاه چنان از شنیدن غنای مغنیان به وجد میآمد که کارش به الحاد میکشید.[33] نقل است، روزی از شعر ابنعائشه چنان به وجد آمد که عنان اختیار از کف نهاده او را «امیر خود» خوانده،[34] علاوه بر اهداء لباس تن خود، هزار دینار نیز به او انعام داد.[35]
او همچنین شاعری چیره دست بود و اشعار نغزی در تغزل و عناب و وصف شراب و غیر آن میسرود.[36] نقل است که مردم، همواره معانی اشعار او را ربوده در اشعار خویش به کار میبردند، خصوصاً ابونواس که بیش از همه از اشعار او اقتباس کرده بود.[37]
ولید شعر میگفت و موسیقی را خوب میشناخت.[38] او اشعاری نیز در باب مغنی دارد و در آن از الحان و آواهای مختلفی بهره جسته است.[39] ابوالفرج اصفهانی در کتابش الاغانی او را از جملهی مغنیان برشمرده مینویسد: «او الحان و آواهای مشهوری را ساخته بود؛ بر عود میزد و طبل مینواخت و به مانند اهل حجاز دف میزد.»[40]
ولید را «بیپروای بنیمروان» ملقب کردهاند،[41] نقل است روزی قرآن را گرفته به قصد تفأل آن را گشود این آیه آمد: «و استفتحوا و خاب کلّ جبّار عنید؛ و طلب فتح کردند؛ در حالی که نصیب هر ستمگر جبار هلاکت و هرمان است.»[42] ولید قرآن را انداخته آن را هدف تیر قرار داد و گفت:
تهدّدنی بجبار عنید نعم أنا ذاک جبار عنید
اذا ماجئت ربک بعث فقل یا رب خرّ قنی الولید
مرا به جبار عنید میترسانی آری من همان جبار عنیدم هرگاه روز محشر نزد پروردگارت رفتی بگو ولید مرا درهم درید.»[43] همچنین گفته شده او ضمن شعری نبوت پیامبر(ص) را انکار کرده گفت:
تلعّب بالخلافة هاشمی بلا و هی أتاه ولا کتاب
فقل الله یمنعنی طعامی و قل لله یمنعنی شرابی
یک هاشمی بدون وحی و کتاب خلافت را بازیچه کرد؛ خدا را بگو غذا به من ندهد خدا را بگو نوشیدنی به من ندهد.»[44]
ولید همچنین به شکار و نیز به اسب و اسب دوانی دلبستگی خاصی داشت.[45] او مسابقات اسب دوانی بر پا کرده خود نیز اسبی معروف به نام «سندی» داشت که در شمار بهترین اسبان روزگار به حساب میآمد.[46] او در کار جمعآوری اسب و اسبدوانی اطلاعات خوبی داشت.[47]
او را از این جهت که گورخران را صید کرده داغ بر آنها مینهاد و سپس آزادشان میکرد به «بیطار» ملقب کرده بودند.[48]
شورش یزید بن ولید
ولید در کار زمامداری اهمال کار، و نسبت به اطرافیان خود کم توجه و اهل ساز و آواز و سرگرم کنیزان خواننده، بود.[49] او به میگساری وبیحیایی چنان سرگرم شده بود که مجال رسیدگی به امور مردم را نداشت تا اینکه مردم و سپاهیان به ستوه آمدند[50] و علیه او شوریدند. از بزرگترین اشتباهات او این بود که با سختگیری بر پسر عموهای خویش، خشم آنان را علیه خود برانگیخت؛ او بر پسران هشام سخت گرفت و سلیمان بن هشام را یکصد تازیانه زد و موی سر و ریش او را تراشیده به عمان فرستاد و در آنجا زندانی کرد.[51] او یمنیها را نیز که بیشتر سپاه شام را تشکیل میدادند، ناراضی کرده علیه خود برانگیخت.[52] او خالد بن عبدالله قسری را که سالار و بزرگ و مورد توجه یمنیها بود دستگیر کرده به یوسف بن عمر حاکم عراق سپرد تا اینکه بر اثر شکنجه در محرم[53] سال 126هجری کشته شد.[54] سپس جهت سرزنش یمنیان، قصیدهای بلند گفت که یمنیهای شام را به شدت بر آشفت.[55]
این اعمال، ولید را منفور مردم و خاندانش ساخت. یزید بن ولید بن عبدالملک جماعتی از خاندان بنیامیه را جهت برکناری او از خلافت به یاری طلبید؛ گروهی از رجال اموی به او پیوسته پسران خالد بن عبدالله قسری و گروهی از یمنیان نیز با وی همداستان شدند. او سپاهی فراهم آورده به سوی دمشق روانه گردید. آنان در روستایی به نام «بَخراء»[56] با سپاه ولید روبرو شدند؛ جنگ آغاز شد ولید شکست خورده و یارانش متفرق شدند.[57] ولید در قلعه بخراء متحصن شد تا اینکه مخالفان از دیوار قلعه بالا رفته بر او دست یافتند.[58] آنان ولید را کشته، سرش را بریدند و در دمشق به دار آویختند.[59]
ولید بن یزید پس از یک سال و پنج ماه[60] و به نقلی یک سال و دو ماه و بیست دو روز حکومت،[61] سرانجام در جمادیالثانی سال صد و بیست و شش هجری کشته شد.[62] بر جنازهاش کسی نماز نخواند و او را در بخراء به خاک سپردند[63] مدتی بعد جنازهاش مخفیانه به دمشق حمل شد و در باب فرادیس دفن شد.[64]
فتوحات در دوران حکومت ولید بن یزید
در ایام حکومت ولید بن یزید، "عمر بن یزید" برادر خلیفه به جنگ با روم فرستاده شد. ولید همچنین اسود بن بلال محاربی را به فرماندهی نیروی دریایی منصوب کرد و به او دستور داد تا به سوی قبرس حرکت کند و ساکنین آنجا را مخیر کند که یا به شام بروند و یا عازم سرزمین روم شوند. اسود بن بلال رهسپار قبرس شد و طبق دستور ولید، اهالی قبرس را مخیر کرد؛ گروهی از آنان مجاورت مسلمانان را برگزیدند و اسود آنها را به سوی شام فرستاد و دیگران سرزمین روم را برگزیدند و بدانجا انتقال یافتند.[65] ورود مردم قبرس به شام، بر فقهای شام گران آمد و مردم شام نیز آن را زشت شمردند.[66]
در شرق اسلامی نیز کم و بیش فتوحاتی انجام گرفت. بر طبق اخباری که از منابع تاریخی بدست ما رسیده است در این سال جنگهایی در ناحیه سند، توسط عامل سند "یزید بن عِرار" انجام گرفته است.[67]
حمله رومیان به قلعه «زِبَطرَه»[68] و ویرانی آن نیز، از دیگر وقایع و رخدادهای قابل توجه در دوران حکومت ولید بن یزید است.[69]
فعالیتهای عباسیان
در این سال داعیان عباسی بر فعالیتهای تبلیغاتی خود بیش از پیش افزودند.[70] نقل شده در این سال سلیمان بن کثیر و مالک بن هیثم و قحطبة بن شبیب و... به مکه رفتند و با محمد بن علی[71] دیدار کردند در این دیدار محمد بن علی ابومسلم را بزرگ داعیان خراسان معرفی کرده، رئیس و همه کاره داعیان قرار داد. در این جلسه، محمد بن علی، پسرش " ابراهیم بن محمد" را به عنوان جانشین خود معرفی کرد.[72]
قیام یحیی بن زید
پس از شهادت زید، در سال 121هجری یحیی بن زید به خراسان گریخت. "یوسف بن عمر" استاندار عراق پس از اطلاع از این امر، به "نصر بن سیار" والی خراسان دستور داد تا یحیی را دستگیر کند. او یحیی را دستگیر کرد و یوسف بن عمر را از این واقعه با خبر کرد، یوسف بن عمر هم ولید بن یزید را از موضوع مطلع ساخت. ولید دستور آزادی یحیی را صادر کرد، پس نصر بن سیار او را آزاد کرده، روانه شام کرد. یحیی در «بیهق» به همراه هفتاد نفر از همراهانش قیام کرده، به سوی «ابر شهر»[73] روانه شد. در مقابله با مأموران و عمال اموی در حومه این شهر، یحیی توانست بر لشکر بسیار آنان، فائق آید و سپاه آنان را در هم بشکند. بعد از این پیروزی او به سوی هرات و سپس از آنجا به سوی جوزجان حرکت کرد. در منطقه «ارغوی»[74] بین یحیی و نیروهای شام، جنگی دیگر در گرفت، در این جنگ یاران یحیی یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند، سرانجام تیری هم بر پیشانی یحیی نشست و او را نقش بر زمین کرد. مأموران سرش را بریده نزد نصر بن سیار فرستادند او هم آن سر را نزد یوسف بن عمر فرستاد. تن بیسر یحیی را نیز بر دروازه شهر جوزجان به دار آویختند.[75]
از دیگر جنایات ولید بن یزید این بود که وقتی خبر شهادت یحیی بن زید را دریافت کرد به "یوسف بن عمر" والی عراق نوشت: «وقتی این نامه به تو رسید در کار گوساله عراق بنگر و آن را بسوزان و در شط بریز.» به دستور او، بدن زید را پایین آورده، سوزاندند و در فرات ریختند.[76]