24 آبان 1393, 14:7
كلمات كليدي : تاريخ، سامانيان، اسماعيل، آل بويه
نویسنده : حميده سلطاني مقدم
عموم مورخین سال 279ق؛ یعنی سال استقلال "امیراسماعیل" را تاریخ تاسیس این سلسله میدانند و بعضی نیز "نصر"، برادر بزرگتر او را هم جز امرای مستقل سامانی دانسته و امرای سامانی را ده تن شمردهاند، ولی اکثرا اسماعیل را موسس واقعی دولت سامانی دانستهاند، چرا که بعد از مرگ امیرنصر، اسماعیل بر سراسر ماوراالنهر امارت یافته سایر امرای محلی سامانی تحت فرمان وی بودند. بخصوص اسماعیل در ایام امارت خود ممالک سامانی را وسعت بخشیده. خراسان، گرگان، طبرستان، سیستان، ری و قزوین را هم بر قلمرو خود اضافه کرده است و پس از مرگ وی امرای محلی تحت اطاعت او بودند. اسماعیل در سال 280 فرمان امارت ناحیه ماورالنهر را از "معتضد" خلیفه عباسی دریافت کرد و تا صفر سال 295 با استقلال تمام پادشاهی کرد. وقایع دوره امیراسماعیل جنگهایی است که وی با مدعیان قلمرو سامانیان داشته است. «آوردهاند که نخستین کسی که از سامان بر تخت سرورى نشست سرور جلیل امیر اسماعیل است و او پادشاهىست متخلق به اخلاق کریمه و از جمله اخلاق مرضیهاش آنکه در مبادى حال از قبل برادر بزرگترش که نصر نام داشت حاکم بعضى ولایت بخارا بود و آئین عدالت را شعار خود ساخته رعایاى اطراف میل به رعیتى او نموده مملکت او به غایت آبادان شد».[1]
امیراسماعیل پیش از درگیری با صفاریان در سال 280(ه.ق) با لشگرکشی به شهر دورافتاده طراز در ترکستان و شرق ماورالنهر و برانداختن حکومت این شهر خیال خود را از پشت جبهه که در اختیار ترکان همیشه مهاجم به شهرهای ماورالنهر بود آسوده کرد. ظاهرا امیر طراز و بسیاری از دهقانان در پی شکست از امیرسامانی اسلام آورده بودند، کلیسای شهر تبدیل به مسجد جامع شده بود و پس از خوانده شدن خطبه به نام معتضد امیراسماعیل با غنیمت زیاد به بخارا بازگشت.[2]
هنگام استیلای امیراسماعیل بر خراسان، گرگان و طبرستان تحت حکومت "محمد بن زید داعی" بود. داعی میدانست که امیراسماعیل عامل مستقیم خلیفه عباسی به امر خلیفه یا جهت خوشآیند وی دیر یا زود به فکر تسخیر نواحی تحت نفود وی خواهد افتاد، «وقتى محمد بن زید خبر یافت که اسماعیل بن احمد، عمرو بن لیث را اسیر گرفته با سپاهى انبوه سوى خراسان روان شد که در آن طمع بسته بود به این پندار که قلمرو اسماعیل بن احمد، از آن چه در ایام ولایتدارى عمرو بن لیث صفار بر خراسان بوده بود، تجاوز نمىکند و کسى او را از خراسان باز نمىدارد که عمرو اسیر شده بود و سلطان عاملى آنجا نداشت.»[3]
و بدین جهت برای جلوگیری از حمله احتمالی وی سپاهیانی در گرگان گرد آورد اسماعیل نیز لشگریانی به سرکردگی "محمد بن هارون سرخسی" سردار خود تهیه و به دفع وی فرستاد. داعی در معرکه تیر خورد و کشته شد محمد بن هارون سر او را با پسرش به بخارا به خدمت امیراسماعیل فرستاد «امیرالمؤمنین المعتضد فرمان فرستاد به امیر اسماعیل: تا بلاد طخارستان و گرگان از دست امیر محمد زید علوى که در ضبط خود گرفته بود مستخلص گردانید. امیر اسماعیل احمد هارون را بر مقدمه لشکر امیر کرد و پیش فرستاد و میان امیر محمد زید علوى و امیر اسماعیل مقاتله عظیم رفت، و امیر محمد علوى شهادت یافت.»[4]
امیر اسماعیل پس از کشته شدن داعی سردار خود "محمد بن هارون" را حکومت طبرستان داد محمد یک سال و نیم بعد؛ یعنی در سال 288 بر مخدوم خود اسماعیل عاصی شد. محمّد بن هارون به نیابت امیر اسماعیل در جرجان حاکم گشت و چون امیر اسماعیل او را طلب داشت تمرّد و عصیان پیش گرفته نیامد و در آنجا استقلال تمام پیدا کرد.[5]
اسماعیل سپاهیانی تهیه دید و به طرف وی حرکت کرد و توانست بر محمد غلبه کند محمد بن هارون با گیلان پناهنده شد. در نتیجه این لشگرکشی، ری و قزوین نیز به تصرف اسماعیل درآمد اسماعیل حکومت طبرستان و گرگان را به "ابوالعباس عبدلله بن محمد بن نوح" پسرعم خود و حکومت ری را به "احمد بن سهل" سپرد. و خود به نیشابور رفت. محمد بن هارون پس از پناهنده شدن به گیلان برای آن که انتقام خود را از امیرسامانی بکشد. به سمت دعات علوی کشیده شد و دست بیعت "به حسن بن علی" ملقب به "ناصر کبیر" که خیالی جز کشیدن انتقام خون "محمد بن زید" در سر نداشت داد و او را در پس گرفتن طبرستان و طرد عمال سامانی از آن دیار جدیتر کرد. محمد بن هارون بعد از چندی به استدعای مردم ری عازم آن شهر شد حاکم ترک و عامل خلیفه را کشته آنجا را تحت نفوذ خود درآورد اسماعیل به ری رفت محمد بن هارون به گیلان گریخت. اسماعیل به راحتی وارد ری شد و ابوصالح منصور بن اسحاق پسرعم خود را در این شهر گذاشت. او همان کسی است که "ابوبکر محمد بن زکریای رازی" کتاب معروف خود "طب منصوری" را بنام وی تالیف کرده است. بدین ترتیب برای نخستین بار پس از فروپاشی ساسانیان حکومت ری در سال 289(ه.ق) رسما به دست ایرانیان افتاد. مکتفی نیز در فرمانی به تاریخ دوم محرم 290 فرمانداری ری ر ابه نام امیراسماعیل صادر کرد و همراه هدایای برای او فرستاد.[6]
حسن بن علی(ناصرکبیر) که به فکر انتقام از خون محمد بن زید بود اقدام به لشگرکشی به طبرستان نمود ناصرکبیر در زمستان 290 به اتفاق محمد بن هارون به طبرستان حمله برد. بعد از جنگ سختی که چهل روز طول کشید لشگریان "ابوالعباس عبدالله بن محمد بن نوح" حکمران سامانی طبرستان و متحدین وی "اسپهبد شهریار" پسر فاذوسبان و "اسپهبد شروین" پسر رستم بن قارن را شکست داد. علت این شکست را خصومت احمد پسر اسماعیل و ابوالعباس میدانند. ابوالعباس احمد را مامور به این کار میکند. احمد به علت خصومتی که با ابوالعباس داشت در راه خود را معطل کرد تا جنگ به ضرر ابوالعباس خاتمه یافت. در این شکست بیش از هفت هزار تن از سپاه سامانی کشته شدند. ابوالعباس یکی از سران سپاهی خود را به ری فرستاد. او به حیله توانست بر محمد بن هارون دست یابد.[7] او را به بخارا خدمت امیرسامانی فرستاد و بدین ترتیب فتنه محمد بن هارون پایان یافت. ناصرکبیر به دیلمان بازگشت و طبرستان بار دیگر نحت نفوذ ابوالعباس درآمد.[8]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان