کلمات کلیدی : منتصر بالله، علويان، تركان، طبيب طيفوري
نویسنده :يدالله حاجي زاده
منتصر بالله
متوکل عباسی پدر منتصر در سال 247 ه.ق در کاخ خود کشته شد. برخی از مورخان بر این عقیده هستند که منتصر در قتل پدرش دست داشت.[1] ابن اثیر مینویسد:
«گفته شده منتصر در مورد قتل پدر خویش با علما و فقها مشورت کرده بود و عقیده پدر خود را در دشمنی با آل علی (ع) برای آنها شرح داده بود و آنها فتوا دادند که او را بکشند».[2]
سید جعفر هم مینویسد:
«متوکل میخواست دست ترکان را اندک اندک کوتاه کند،[3] ترکان از اندیشه او آگاه شدند و او را کشتند. ظاهر عبارت مورخان آن است که ترکان بدون حضور منتصر این کار را انجام دادند ولی میتوان گفت که منتصر از پیش از مقصود آنان آگاه بود».[4]
با مرگ متوکل در سال 247، منتصر بالله یازدهمین خلیفه عباسی در چهارم شوال همین سال به خلافت رسید.[5]
شخصیت منتصر:
منتصر همواره با رفتار ناشایست پدرش با علویان و شیعیان مخالف بود. ابن خلدون در این خصوص مینویسد:
«منتصر همواره بر پدرش از اینکه از سنت اسلاف خود یعنی مذهب اعتزال بازگشته و بر علی بن ابیطالب طعن میزند و از او به بدی یاد میکند خرده میگرفت. چه بسا ندیمان متوکل که در مجلس او زبان به نکوهش علی میگشودند، منتصر خشمگین میشد و آنان را تهدید میکرد. و پدر را میگفت که علی (ع) سرور ماست و شیخ بنی هاشم است، اگر میخواهی علی را نکوهش کنی خود را نکوهش کن و این مسخرهگان را اجازه مده که زبان بدین سخنان گشایند...»[6]
منتصر برخلاف پدرش ، با علویان و شیعیان رفتار پسندیدهای داشت، هر چند دوره حکمرانی وی بیش از 6 ماه طول نکشید. او پس از اینکه به حکومت رسید سعی کرد با علویان رفتاری شایسته و نیکو داشته باشد. از جمله وی اجازه داد مردم به زیارت قبر حسین و علی (علیهماالسّلام) بروند.[7] مسعودی مینویسد:
منتصر دستور داد تا از خاندان ابوطالب دست بدارند و در تعقیب ایشان نباشند، فدک را به فرزندان حسن و حسین پس دادند.[8]
ابوالفرج مینویسد:
«در عهد او هیچ یک از آلابیطالب تا آنجا که ما خبر داریم نه کشته شد و نه حبس و تبعید رفت».[9]
وفات منتصر:
عصر دوم عباسی (232-334) دوران نفوذ عنصر ترک نام گرفته است. در این دوره خلفا نفوذ خویش را در پایتخت در برابر افزایش نفوذ ترکان به کلی از دست دادند.[10] منتصر خطر تسلط ترکان را دریافت. از آنها بیزار شد و کوشید از چنگ رهبرانشان رهایی یابد. وی آنان را "خلیفه کش" مینامید. ترکان این خطر زود هنگام را دریافته، او را در روز چهارم یا پنجم ربیع الثانی به وسیله "طبیب طیفوری" از دست خلیفه رهایی یافتند. طبیب مذکور با نیشتر مسوم مجامت او را کشت.[11]
در خصوص علت وفات او اقوال دیگری نیز وجود دارد. ابن خلدون مینویسد:
«منتصر را ورمی در دو جانب گلو پدید آمد. بعد از آنکه 6 ماه از خلافتش گذشته بود مرد».[12]
و طبق نقلی دیگر بیماریاش ورمی بود که در معده وی بود و به طرف قلبش بالا آمد و درگذشت.[13]او چهارم[14] یا پنجم جمادی الثانی[15] سال 248 هجری در 24[16] یا 25 سالگی در سامرا در قصر نو[17] درگذشت. پس از او، پسرش مستعین به خلافت رسید.[18]