قيام، عاشورا، امام حسين، امنيت، اهداف قيام، امنيت شخصي و اجتماعي
محمدمهدی شرفی
تاکنون قیام امام حسین(ع) از ابعاد گوناگونی مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. کتب و مقالات بسیاری در این زمینه نگاشته و دیدگاه و فرضیههای متعدد و گاه متضادی برای تبیین عوامل و اهداف نهضت و جنبش حسینی ارایه شده است.
به نظر میرسد که هنوز این قیام و عوامل و اهداف آن به درستی شناخته نشده و نیازمند واکاوی مجدد است. برخی از عوامل و اهداف، مورد توجه بوده و گاه از برخی دیگر غفلت شده است. از آن جایی که آن حضرت تجسم عینی آیات قرآنی و قرآن ناطق است و میتوان بیهیچ گونه بیان اغراق آمیز و به دور از غلو، آن حضرت را «علی خلق عظیم» دانست و خلق و خوی ایشان را خلق قرآنی نامید، میبایست با توجه به سخنان و رفتار آن حضرت و دیگر اسناد تاریخی و روایی، اهداف و عوامل قیام را از زاویه قرآن مورد بررسی قرار داد. این نوشتار بر آن است تا از زاویه دید دیگری نهضت عاشورایی را واکاوی و علل و اهداف قیام را تبیین کند.
نویسنده بر این نظر است که مساله امنیت در قیام عاشورا دارای دو کارکرد بوده و لذا نقش آن را هم در حوزه عوامل قیام و هم در حوزه اهداف بررسی میکند. به این معنا که یکی از عوامل و انگیزههایی که در ایجاد رخداد عظیم کربلا نقش اساسی داشت، مساله امنیت به مفهوم و کاربرد قرآنی آن است، چنان که این مساله به عنوان یکی از اهداف قیام نیز مورد نظر امام حسین(ع) قرار گرفته و آن حضرت، قیام را یکی از ابزارهای رسیدن به آن مورد توجه قرار داده است. به منظور رسیدن به تحلیل درست از مفهوم قرآنی امنیت و نقش و کارکردهای آن در حوزه فردی و اجتماعی انسان و جوامع بشری نخست نویسنده به تحلیل و تبیین مساله امنیت در قرآن پرداخته سپس با توجه به نگرش قرآن به آن به تحلیل و تبیین قیام عاشورایی بر پایه دادهها و اطلاعات اقدام نموده است. اینک با هم آن را از نظر میگذرانیم.
نگاه قرآن به مساله امنیت
گستره مفهومی امنیت در قرآن بسیار فراگیر است. امنیت از واژگان کاربردی و مهم در حوزه روان شناختی و جامعه شناختی است. قرآن نیز باتوجه این دو حوزه کاربردی واژه، از امنیت در دو سطح بحث میکند.
از نظر روان شناختی، آیات بسیاری به مسئله امنیت و آرامش پرداخته و آن را از جهات مختلف مورد بررسی قرار داده است. در این سطح به مسایلی چون مفهوم امنیت و آرامش روحی و فردی افراد، اهمیت و جایگاه آن در شخصیت سازی و تکامل فردی و کسب مدارج معنوی، راهکارهای ایجاد امنیت روحی و روانی و موانع ایجادی آن توجه شده است.
امنیت و آرامش فردی حالتی است که در آن فرد فارغ از ترس آسیب رسیدن به جان و مال یا آبروی خود و یا از دست دادن آن زندگی میکند. امنیت در سطح روان شناختی با موضوعاتی چون اضطراب و افسردگی و آرامش ارتباط تنگاتنگ دارد.
در سطح دیگر که به امنیت در حوزه جامعه شناختی ارتباط دارد، با نوع دیگری از امنیت رو به رو میشویم که با اقتدار و انسجام و وحدت جامعه ارتباط دارد. امنیت اجتماعی حالتی از آسودگی و آرامش همگانی از تهدید و بحرانهای اجتماعی است که رفتار فراقانونی و ناهنجار دولت و یا دستگاه و نهادهای مرتبط به آن و یا حتی گروههای اجتماعی و بلکه گاه فردی در تمام و یا بخشی از جامعه پدیدمی آورد. از گونههای امنیت اجتماعی میتوان به امنیت ملی اشاره کرد. امنیت ملی به معنای آسودگی ملت و یا جامعه ای با مرزهای جغرافیایی مشخص و معین، از تهدید فقدان همه یا بخشی از جمعیت، منابع و دارایی و یا خاک خود، تعریف میشود.
امنیت اجتماعی انواع و اقسام دیگری نیز دارد که میتوان به امنیت سیاسی، اقتصادی، نظامی و مانند آن اشاره کرد. آن چه در این نوشتار مورد نظر است تنها بررسی نگرش قرآنی به مسئله امنیت در حوزه اجتماعی و سیاسی آن است.
گستره واژگانی امنیت در قرآن
در قرآن افزون بر واژه امن و هم خانوادههای آن، واژگان دیگری به این معنا و مفهوم به کار رفته است که از مهم ترین آنها میتوان به واژگان کلیدی چون سلم و سلام، سکینه و در برابر آن به واژگانی چون خوف، رعب و خشیت و حزن اشاره کرد که در شناخت موضوع امنیت و حوزه معنایی آن میتواند نقشی مهم را ایفا کند. امنیت که مصدر صناعی از ریشه امن به معنای در امان بودن است، ایمنی و آسودگی و از میان رفتن ترس و نگرانی و هراس از دیگری را بیان میدارد. کسی که دارای امنیت باشد از نوعی حالت وصفی برخوردار میشود که از آن به آرامش و اطمینان و آسودگی خاطر یاد میکنند.
در اصطلاح سیاسی و حقوقی امنیت به حالتی از آسودگی و فراغت از هرگونه تهدید یا حمله و نیز به آمادگی برای رویا رویی با هر تهدید و حمله گفته میشود و به صورت فردی و اجتماعی و ملی و بین المللی کاربرد یافته است.
این مفهوم از امنیت از مفاهیم اضافی است که دو سویه دارد، چنان که از مفاهیمی است که دارای شدت و ضعف بوده و مقولهای نسبی است. نسبی بودن و نیز اضافی بودن از مهم ترین مولفهها و عناصر تشکیل دهنده این عنوان به شمار میآید. از این رو هرگز سخن از امنیت به مفهوم مطلق مراد نیست و برای هر مرتبه از وجود و یا فقدان امنیت میتوان مرتبهای فراتر و یا فروتری را شناسایی و معرفی کرد.
آرامش و امنیت، زمینه ساز سعادت انسانی
نگرش قرآن به این مفهوم بر پایه رویکرد هدایتی قرآن و در پیوند با بخشی از مفاهیم دینی است. قرآن، امنیت را نعمتی از سوی خدا میداند (انفال آیه 26) و فرجامی حتمی برای مومنان صالح برمی شمارد (نور آیه 55) جایگاه مهم و ارزشی آن میرساند که در نگرش قرآنی امنیت جزو جدایی ناپذیری از زندگی انسانی را شکل میبخشد. اگر هدف از تاسیس و ایجاد جامعه و دولت را حتی در نگاه فرزانگان و فلاسفه، ایجاد بستری برای سعادت دنیایی انسان بدانیم، امنیت و آرامش، جزو عناصر اصلی هدف به شمار میآید. دولت و جامعه از آن رو لزوم تاسیس مییابد که انسان میخواهد به سعادت دست یابد. در تعریف سعادت به عنوان یک فضیلت و ارزش انسانی این گونه گفته شده که سعادت عبارت از آرامش و آسایش است. در حقیقت اگر مقوم و عناصر و مولفههای اصلی سعادت را تبیین و تحلیل کنیم به دو اصل آرامش فردی و جمعی و آسایش و رفاه میرسیم. انسان زمانی احساس خوشبختی میکند و این حالت برای او پدیدار میشود که آرامش و آسایش را دارا باشد. فقدان هر یک از دو جنبه میتواند احساس خوشبختی را از میان ببرد.
قرآن نیز این نگاه انسانی را تایید میکند و سعادت را به عنوان هدف اصلی فرد و جامعه بر میشمارد. با این تفاوت که با دگرگونی و بازسازی در بینش و نگرش انسان نسبت به جهان و اهداف آفرینش میکوشد تا به بازسازی مفهوم سعادت نه در عناصر و یا مولفههای تشکیل دهنده که در گستره معنایی آن بپردازد. از این رو با دگرگونی در گستره معنایی آن سعادت را به سعادت در دو جهان تبدیل میکند و تغییر میدهد. بنابراین آن چه که به عنوان هدف انسانی است با کمی دست کاری و تغییر مفهومی به مطلوب قرآن تغییر ماهیت میدهد. قرآن هدف انسان را رسیدن به سعادت (آرامش و آسایش) در دو جهان قرار میدهد و به انسان گوشزد میکند که برای رسیدن به این هدف باید تلاش کند. هرچند راههای رسیدن به این هدف از جهاتی در نگرش فلاسفه و فرزانگان و قرآن تفاوت هایی یافت میشود (چنان که در گستره آن نیز تفاوت هایی دیده شد) و قرآن راهکار رسیدن به این هدف را رضا و خشنودی خدا و بندگی و عمل به دستورها و آموزههای آن میداند اما در این اصل با هم مشترک هستند که هدف انسان، سعادتی است که عناصر اصلی آن را آرامش و آسایش تشکیل میدهد.
به هر حال آرامش و امنیت به عنوان عنصر اصلی و اساسی سعادت انسانی مورد توجه همگان و قرآن بوده و هست. قرآن در برنامهها و دستورهای خویش این هدف را در نظر دارد تا انسان با اعمال و رفتارهایی، به آرامش در دو سطح روان شناختی و جامعه شناختی دست یابد.
حوزههای امنیت اجتماعی
امنیت اجتماعی دارای حوزههای چندی است که میتوان به حوزه هایی چون امنیت در حوزه عقیده و بیان (مقدسات و پدیدههای وابسته به آن)، امنیت جانی، مالی(اقتصادی) و عرضی (آبرو و شخصیت اجتماعی) اشاره کرد:
1. امنیت عقیدتی و بیانی: قرآن با تکیه بر اختیاری بودن عقیده که امری درونی و باطنی و به دور از امر و نهی و به اصطلاح جعل است، میکوشد تا بر اصلی عقلایی به عنوان آزادی عقیده مهر تایید و امضا نهد.(بقره آیه 256) عقیده، یعنی باوری که در درون آدمی شکل میگیرد و بینش و نگرش او را شکل و جهت میبخشد. ایمان و عقیده از اموری نیست که بتوان آن را به اجبار و زور تغییر داد ولی میتوان با ایجاد موانع از شکل گیری درست آن جلوگیری به عمل آود و یا با ایجاد فضایی مسموم و آلوده عقیده جدیدی را بر انسان تحمیل کرد. این که در گزارههای حقوق بشری سخن از آزادی عقیده شده به این معناست که فضای سالمی برای افراد جامعه فراهم آید تا هر کس بتواند با توجه به راههای شناختی و ابزارهای معرفتی، راهی را انتخاب و برگزیند. در برخی از جوامع با ابزارهائی چون رسانهها و تبلیغات مسموم و بستن دیگر راههای شناختی، توده مردم را بر عقاید خاصی سامان میدهند و به راهی خاص میکشانند. از این رو گفته شده که در شخصیت سازی انسان عواملی چون زمان و مکان(اجتماع) و خون تاثیر مستقیم دارد. در قرآن نیز به این نکته اشاره شده که در زمان حضرت نوح جامعه به چنان جایگاهی رسیده بود که مردم و فرزندان از انتخاب به دور بودند و نمی توانستند راه دیگری غیر از آن چه جامعه تحمیل میکند انتخاب کنند. این فقدان یا به جهت از میان رفتن حق انتخاب و یا از میان بردن شرایط انتخاب راههای دیگر بوده است. براین اساس حضرت نوح(ع) میفرماید: این جامعه جز فرزندان فاسق و نابکار نزایند. (نوح/27)
امنیت و عقیده و آزادی در انتخاب، با فراهم آوری بسترهایی چون تضارب افکار و آراء و حق انتخاب و نیز حق آزادی بیان فراهم میآید. جامعه ای که انسانها در آن از آزادی بیان برخوردار نباشند نمی تواند دارای آزادی عقیده باشد؛ زیرا از آرا و افکار دیگران آگاه نمی شود و حق انتخاب عقیده از او سلب میگردد. بنابراین آزادی بیان به عنوان اصل اساسی برای آزادی عقیده مطرح است. اگر همه از بیان عقاید خود ممنوع شوند و تنها یک عقیده به عنوان عقیده حاکم در جامعه از حق بیان برخوردار باشد، آن جامعه از حق آزادی عقیده محروم خواهد شد. در جامعه اسلامی حق و باطل دیدگاههای خود را بیان میکنند و رشد و گمراهی تبیین میگردد (بقره آیه 256 و نیز کهف آیه 29) و این فرصت به مردم داده میشود تا خود با عقل و اندیشه، نیکوترین و سالم ترین عقیده و نگرش را به عنوان اعتقادات و باور خود بپذیرند. (زمر آیه 17 و 18 و نحل آیه 125) امان دادن به مخالفان و مشرکان برای بیان اعتقادات از این روست تا فرصت برای انتخاب آزاد عقیده برای همگان فراهم آید. (توبه آیه 6) البته این در شرایط طبیعی است ولی اگر کسی بخواهد از این آزادی سوءاستفاده کرده و جامعه را دچار بحران کند در این حالت است که اصل حکومتی و ثانوی به میان میآید و حکومت از ارتداد با بازتابهای ایجاد بحران هویتی در جامعه و یا ابراز عقاید بحران ساز جلوگیری به عمل میآورد. اما این به معنای آن نیست که عقیده و یا فکر و اندیشه ای بر جامعه تحمیل شود.
آیات بسیاری از قرآن نشان دهنده آزادی و امنیت در بیان معتقدات و نقد و بررسی آنان است که به همین نمونههای یاد شده بسنده میشود.
امنیت عقیده و بیان به معنای حفظ شعایر و مناسک و آیینها نیز میباشد. در برخی از آیات قرآن به پاسداشت و احترام به شعایر اشاره و تاکید شده است. در برخی از آیات نیز به امنیت مکانها و زمانهای خاصی اشاره شد و امنیت آن اصل اساسی و مهم شمرده شده است. تقدس مکه و کعبه و مسجدالحرام و حتی حرم مکه و نیز ماههای حرام در قرآن مورد تاکید است. (حج آیه 40) قرآن به طور خاص به مسئله تقدس و امنیت شهر مکه اشاره دارد (بقره آیه 125) حتی این امنیت به گونهای است که هرکس به آن پناه آورد در امان است و عرب پیش از اسلام نیز این سنت را رعایت میکردند و در مکه متعرض جان و مال مردم نمیشدند. قرآن درباره امنیت کسانی که در مکه وارد میشوند میفرماید: و من دخله کان آمنا (آل عمران آیه 97) هر کس وارد آن شود در امنیت است. افزون بر مکانهای امن، قرآن به امنیت ماههای خاص نیز اشاره میکند و از ماههای ذی القعده و ذی الحجه و محرم و نیز رجب به عنوانهای ماه حرام یاد کرده و به آنها تقدس داده است. (توبه آیه 36 و 37)
2. امنیت جانی: در نگرش قرآن، امنیت جان آدمی از اصول اساسی دین به شمار میآید (انعام آیه 151) و کشتن مردم بی گناه جرم و گناهی نابخشودنی تلقی میگردد. (مائده آیه 32). قرآن برای مقابله با ناامنیهای اجتماعی از قبیل قتل و جنایت، راه کارهایی را ارایه میدهد که از آن جمله میتوان به دستور قصاص (بقره آیه 179) اشاره کرد. این دستورها و آموزههای قرآنی برای ایجاد بسترهای مناسب تحقق آرامش روحی و روانی جامعه صادر شده است؛ زیرا آرامش به عنوان یکی از دو عنصر و مولفه اساسی تحقق سعادت جز به حفظ امنیت جانی افراد جامعه پدید نمی آید. جامعه ای سعادتمند است که افراد آن از نظر جانی در امنیت کامل قرار داشته باشند.
3. امنیت اقتصادی: در نگرش قرآنی برای رسیدن به عنصر دیگری از سعادت یعنی تحقق آسایش، امنیت به عنوان اصل اساسی مورد توجه است. اقتصاد از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و راهکارهای حفظ و گسترش امنیتی آن فراهم آمده است. از عوامل مهم ایجاد امنیت اقتصادی جامعه و حفظ اموال مردم، راهکارهایی چون وجوب اجرای حدود مختلف نسبت به افراد و عواملی است که آن را با خطر مواجه و امنیت اقتصادی جامعه را از میان میبرند. در اسلام نه تنها ثروت و دارایی افراد محترم است بلکه مجازاتهای سختی درباره کسانی که امنیت اقتصادی جامعه و افراد را به خطر میاندازند در نظر گرفته شده است که از همه مهم تر حد سرقت و دزدی است. (مائده آیه 38) چنان که وجوب رعایت عهد و پیمان و قرارداد و عقود و امانت داری به عنوان احکام وضعی و تکلیفی از دیگر روشهای تامین امنیت اقتصادی در حوزههای فردی و اجتماعی است (مومنون آیه8 و نساء آیه58) امنیت اقتصادی در دو سطح کاربرد دارد: یکی فراهم آوری زمینههای تامین معیشت و از میان بردن نداری و بی نوایی؛ و دیگری ایجاد ساز و کارهایی برای امنیت مناسبات اقتصادی و بازرگانی جامعه. توجه قرآن به امری در راستای از میان بردن فقر و شکاف طبقاتی و جلوگیری از انحصار ثروت در دست توانگران و ایجاد بسترهای مناسب برای گردش سرمایه و ثروت در راستای برقراری امنیت در حوزه معیشت افراد جامعه و زدودن بینوایی از جامعه قابل تحلیل و بررسی است. از جمله راهکارهای ایجاد امنیت اقتصادی، وجوب زکات و خمس است که از بحران در جامعه و افزایش شکاف طبقاتی جلوگیری به عمل میآورد و از قیام تودههای پابرهنه و انقلابهای بنیان کنی که همه ساختار جامعه را نابود میسازد، بازمی دارد. درحقیقت توزیع سرمایه و منابع تولید به معنای تحقق امنیت جامعه و فرار به جلو است. اگر جامعه با بی عدالتی دچار شکاف شود همه ساختارهای جامعه به هم میپاشد و نسلها در خطر نابودی قرارمی گیرند. راهکارهایی چون استحباب قرض و وام دادن به دیگران که قرض الحسنه نامیده میشود (بقره آیه 254) و یا استمهال بازپرداخت به ناتوان و جلوگیری از اسراف از سوی سرمایه داران و نکوهش رفاه اترافی (انعام آیه 141 و نیز اسراء آیه 27) از جمله دستورها و برنامه هایی است که امنیت اقتصادی را حفظ و از ایجاد بحران جلوگیری به عمل میآورد.
4- امنیت شخصیتی: اگر امنیت جانی نقش مهمی در ایجاد تحقق بسترهای سعادت دارد، بیگمان بخش دوم آن را امنیت شخصیتی تشکیل میدهد. انسان برای رسیدن به آرامش، افزون بر امنیت جانی نیازمند امنیت شخصیتی است. حفظ آبرو و عرض مردم از مهمترین حوزههایی است که امنیت در آن معنا و مفهوم پیدا میکند. بدون حضور این بخش عمده نمیتوان از وجود امنیت سخن گفت و مدعی حضور آن در جامعهای بود. قرآن برای تامین این بخش نیز دستورهای سخت و شدید همراه با راهکارهایی برای تامین و حفظ آن داده است که از آن جمله حفظ آبروی افراد محترم و جرم شماری تمسخر و غیبت و تهمت است. (حجرات آیات 11 و 12)
امنیت، یکی از عوامل و اهداف نهضت امام حسین(ع)
از جهاتی متعدد میتوان نهضت امام حسین را مورد بررسی و تحلیل قرار داد. آن چه در این نوشتار با توجه به مباحث پیش گرفته قرآنی مورد تبیین قرارمی گیرد، نقش امنیت در قیام عاشورایی است. امام حسین(ع) به جهات چندی با توجه به مسائل و موضوعاتی که ارتباط روشنی با مقوله امنیت اجتماعی دارد، قیام میکند. قیام و نهضت حسینی از آن رو شکل میگیرد که عناصر اصلی سعادت فردی و جمعی جامعه با خطر و تهدید مستقیم روبه رو شده بود. وی و یاران و حتی توده مردم از فقدان امنیت رنج میبردند. جامعه از هر جهت با بحران فقدان امنیت روبه رو بود. یکی از عوامل قیام و نهضت امام حسین(ع) فقدان امنیت به عنوان اصلی ترین و اساسی ترین نیاز بشری است؛ چنان که از اهداف قیام وی نیز ایجاد بستری برای سعادت و تکامل جامعه اسلامی و بازگرداندن دولت به مسیر اصلی وظیفه و کارکرد آن بود. اگر از جنبه دینی هم نخواهیم قیام را تحلیل و بررسی کنیم. از نظر اجتماعی و سیاسی دلایل گوناگونی برای وجوب و لزوم قیام وجود داشت. آن حضرت به عنوان یک شهروند از نظر سیاسی این حق و وظیفه را داشت تا دولت را به پیمان اصلی بازگرداند و بدان سو هدایت کند. این وظیفه ای است که گاه نیاز به شمشیر در آن از یک احساس و اعتراض مدنی فراتر میرود. امام حسین(ع) هم به عنوان حق شهروندی و هم به عنوان وظیفهای دینی برای بازگرداندن دولت به راه درست دست به شمشیر برد.
نمونههای تاریخی موید این نظر است که عامل فقدان امنیت سیاسی و اجتماعی عاملی مهم در نهضت و قیام عاشورایی بوده است. آن حضرت بیان میدارد که از نظر داشتن عقیده و بیان آن خود و جامعه در چنان جایگاهی از رعب و وحشت بوده است که نمی توانست حتی عقیده ای برخلاف دولت داشته و یا آن را بیان کند. چنان که در مدینه تهدید به قتل و در مکه هنگام حج از ترور خود آگاه شد. فقدان امنیت تا آن اندازه بود که مقدسات اصلی و ارزشهای اساسی جامعه بازیچه دست سیاستمداران شده بود. ترور در سرزمین امن مکه و پایمالی ارزشهایی که دولت بر اساس آن شکل گرفته بود، بحران را دامن میزد. البته این تحرکات و رفتارهای ضدارزشی و ضداصول اولی حکومت، بحران مشروعیت دولت و دولتمردان را نیز تقویت میکرد و به قیام عاشورایی، مشروعیت قانونی و هنجاری میبخشید.
هر یک از مواردی که قرآن بدان اهتمام ورزیده و از آن به عنوان اصول اساسی و ارزشی یادکرده است را میتوان به عنوان عامل و نیز هدف قیام عاشورایی جست وجو و شناسایی کرد. بدین منظور به سراغ تاریخ و روایات میرویم تا این عوامل را بررسی کنیم.
ضرورت اصلاح امت
یکی از مهمترین عوامل قیام که در سخنان حضرت حسین(ع) میتوان شناسایی کرد، مسئله اصلاح امت جدش است. به این معنا که آن حضرت نه برای بازسازی دین جدش بلکه برای اصلاح امت قیام میکند. امت به عنوان دولت و جامعه در عصر آن حضرت از راهی که پیامبر تدوین و تنظیم کرده بود بیرون رفته و ارزشها و اصول و هنجارهای آن به عنوان ضدارزش و ناهنجار خودنمایی میکرد. معروف به عنوان منکر از سوی جامعه رد و کنار نهاده میشد و منکر به عنوان ارزش و معروف به جا آورده میشد. در چنین شرایطی حضرت برای اصلاح امت و جامعه قیام میکند. بنابراین میبایست در این جامعه آن چه ما به عنوان ارزشهای قرآنی یاد کرده ایم به عنوان ضدارزش و ناهنجار مورد انکار واقع میشد و امنیت در همه حوزهها بویژه اجتماعی و سیاسی از همه سو در خطر قرار میداشت که گزارشهای تاریخی چنین امری را تایید میکند.
حضرت در وصیت خود به برادرش مینویسد:
«من از سر خوشگذرانی و طغیان و به قصد ظلم و فساد قیام نکردم، بلکه تنها به قصد اصلاح امت جدم رسول خدا(ص) خارج میشوم. میخواهم مردم را به خیر بخوانم و از زشتی و منکر باز دارم. میخواهم به روش جدم پیامبر و پدرم علی زندگی کنم. پس هر کس حقانیت مرا بپذیرد، خدا را پذیرفته است و هر کس مرا رد کند، من صبر میکنم تا خدا بین من و این قوم به حق قضاوت کند که او بهترین حاکم و داور است.»
فقدان امنیت به کرات در روایات از سوی آن حضرت و یا دیگران بیان شده است؛ امری که به عنوان یک ارزش در عصر نبوی به ضدارزش تبدیل شده بود. اکنون در چنین فضایی امام نه تنها به عنوان مسئولیت دینی بلکه به عنوان یک شهروند میبایست اقدام به عمل سیاسی میکرد:
محمد بن حنفیه به خدمت ایشان رسید محمد عرض کرد: برادرم! جانم فدای تو باد! تو برای من عزیزترین مخلوقاتی، هیچ خیر خواهی و نصیحتی را برای غیر تو نگه نمیدارم که برای نصیحت و خیرخواهی هیچ کس شایستهتر از تو نیست، زیرا تو از گوشت و خون منی، تو روح و جان من، تو چشم من، تو بزرگ خاندان من هستی و خداوند اطاعتت را بر من واجب کرد. از باب مشورت میخواهم سخنی بگویم.
فرمود: هر چه میخواهی بگو. گفت: به نظر من تا میتوانی از شهرها و حوزه تسلط یزید دوری کن، قاصدهایی به اطراف گسیل دار و مردم را به بیعت خود بخوان اگر با تو بیعت کردند، حکومتی چون حکومت رسول خدا(ص) تاسیس کن، ولی اگر به گرد دیگری جمع شدند، سکوت اختیار کن و در خانه بنشین من میترسم وارد یکی از شهرها شوی یا به گروهی بپیوندی و بین مردم اختلاف افتد و تو در این میان کشته شوی. امام فرمود: به نظرتو کجا روم. گفت: به مکه برو اگر آنجا را محل مطمئنی یافتی همان جا بمان وگرنه به طرف یمن برو که مردم یمن یاران جدت، پدرت و برادرت بودند. یمن مردمی رئوف و رقیقالقلب دارد و شهرهایی وسیع و گسترده دارد. اگر در آنجا هم ایمن نبودی به کوهها و بیابانها برو تا ببینیم کار این قوم به کجا میرسد خدا بین ما و این قوم قضاوت کند. امام فرمود: به خدا قسم اگر در دنیا هیچ پناه و پناهگاهی هم نیابم، با یزیدبن معاویه بیعت نمیکنم. محمد با شنیدن این سخن گریست و امام نیز گریه کرد. سپس فرمود: ای برادر! خدا پاداش نیکت دهد، راه درستی نشان دادی، من نیز با برادران و برادرزادگان و شیعیان خود عازم مکه هستم، ولی اشکالی ندارد که تو در مدینه بمانی و مرا از اخبار مدینه باخبر سازی.
فقدان امنیت از سویی و نگرش امام(ع) به مسئله فقدان مشروعیت حکومت به جهت زیر پا گذاشتن ارزشهایی که مشروعیت حکومت و دولت را موجب میشد را میتوان در سخنانی که میان آن حضرت و مروان رد و بدل شد یافت. آن حضرت هنگامی که با مروان در کوچههای مدینه پس از مرگ معاویه و جانشینی یزید و بیعتگیری و مشروعیت بخشی به آن انجام میگیرد، سخنانی را بیان میدارد که بیانگر دیدگاههای آن حضرت درباره اصل فقدان مشروعیت دولت است:
امام حسین(ع) برای اطلاع از اخبار از منزل خارج شد و در کوچه با مروان برخورد کرد. مروان گفت: من خیر تو را میخواهم، حرف مرا بشنو تا دچار اشتباه نشوی. امام فرمود: بگو تا بشنوم. گفت: با یزید بیعت کن که برای دین و دنیای تو بهتر است. امام فرمود: انالله و اناالیه راجعون. هنگامی که امت به رهبری چون یزید گرفتار شوند، باید فاتحه اسلام را خواند.
سپس فرمود: تو مرا راهنمایی میکنی با یزید بیعت کنم، درحالی که یزید مردی فاسق است. راستی که چه سخن ناحقی بر زبان میرانی، ولی من تو را سرزنش نمی کنم؛ تو همان ملعونی هستی که رسول خدا لعنتش کرد و از کسی که رسول خدا(ص) لعنتش کند، بعید نیست مردم را به بیعت یزید بخواند. ای دشمن خدا! گوش کن! ما اهل بیت رسول خداییم، حق با ماست و از زبان ما سخن میگوید. از جدم رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: خلافت بر آل ابی سفیان حرام است، هنگامی که معاویه را بر منبر من دیدید شکمش را پاره کنید. مردم مدینه او را بر منبر رسول خدا دیدند و سفارش او را به جا نیاوردند، خدا آنها را گرفتار یزید کرد.
حضرت پیش از این در خانه ولید در آن بیعت نهانی که میخواست از وی گرفته شود اصل مشروعیت حکومت را زیر سوال میبرد و میفرماید: ای امیر! ما خاندان نبوت و معدن رسالت و محل رفت و آمد فرشتگانیم، رحمت خدا بر خانههای ما نازل میشود، خدا آفرینش را با ما آغاز کرد و با ما پایان میدهد و یزید مردی شرابخوار و آدمکش است که آشکارا مرتکب فسق میشود و کسی مثل من با کسی چون او بیعت نمی کند، با این حال تا صبح صبر میکنیم تا ببینیم کدام یک به خلافت سزاوارتریم.
آن حضرت در گفت وگوی خود با عبدالله بن عباس به مساله فقدان امنیت در حوزههای مختلف آن اشاره میکند و میفرماید:
درباره کسانی که دختر زاده پیامبر را از خانه و کاشانه و شهر و دیار خود اخراج کرده و او را از مجاورت قبر و مسجد پیامبر محروم کردهاند و چنان او را ترساندهاند که هیچ قرارگاهی ندارد و میخواهند او را بکشند، در حالی که نه شرک ورزیده و نه سنت رسول خدا را تغییر داده، چه میگویی گفت: من آنها را از دین به دور میدانم.
در همینباره به عبدالله بن عمر نیز میفرماید: اینها اگر به من دست بیابند رهایم نمیکنند و اگر دست نیابند به دنبالم میآیند و تا بیعت کنم اگر بیعت نکنم مرا نکشند و دست بردار نیستند.
ای اباعبدالرحمن! آیا نمیدانی که یکی از نشانههای پستی این دنیا نزد خدا این است که سر یحیی پیامبر را برای یکی از روسپیان بنیاسرائیل هدیه بردند. آیا نمیدانی که بنی اسرائیل از طلوع فجر تا طلوع خورشید هفتاد پیامبر میکشتند و آنگاه در بازارها مینشستند و خرید و فروش میکردند، چنانکه گویی هیچ نکردهاند، با این حال خدا در عذاب ایشان شتاب نکرد، ولی در نهایت آنها را گرفتار عذاب و انتقام نمود.
در همه این گفت وگوها آن چه به خوبی خود را نشان میدهد فقدان امنیت است. آن حضرت روز هشتم ذی حجه عمره مفرده خود را تمام میکند و از مکه بیرون میرود.
حضرت به دو دلیل این روز خاص را برای حرکت انتخاب کرد: اول این که اگر حضرت پس از پایان مراسم حج، مکه را ترک میکرد، حرکت آن حضرت هیچ موج و بازتابی نداشت، چرا که ترک مکه پس از مراسم حج یک حرکت عادی و معمولی است، ولی در روزی که مراسم حج شروع میشود و در شرایط عادی خروج از حرم و ترک مراسم حج، حرام است، خروج ایشان چنان غیرعادی و سوال برانگیز است که همه مسلمانان را به اندیشه وامی دارد.
دوم این که یزید تعدادی از مزدوران بنیامیه را به مکه فرستاده بود تا به عنوان حاجی در مراسم شرکت کرده و مترصد باشند که در یکی از مواضع ازدحام جمعیت مثل طواف و رمی جمرات حضرت را ترور کنند و اگر چنین اتفاقی میافتاد اولاً حرمت حرم شکسته میشد، ثانیاً شهادت حضرت هیچ تاثیری در تغییر وضع جامعه نداشت، به همین جهت امام حسین(ع) تلاش میکرد خود را از حرم دور نموده حرمت حرم را حفظ کند و خود بارها به این نکته تصریح فرموده است.
در نگرش امام حسین(ع) حکومت یزید به علل و عوامل چندی از مشروعیت سیاسی و دینی ساقط است؛ از این رو اعمال وی و دیگر دولتمردان آن فاقد هر گونه مشروعیت است.
آن حضرت فقدان مشروعیت دولت و حکومت را چنین تشریح میکند:
ای مردم! رسول خدا فرمود: هر کس سلطان ظالمی را ببیند که حرام خدا را حلال میشمرد، عهد خدا را میشکند و مخالف سنت رسول خدا(ص) رفتار میکند و با بندگان خدا ظالمانه برخورد میکند، ولی با زبان یا عمل بر او نشورد. خداوند او را با آن ظالم محشور خواهد کرد بدانید که طایفه یزیدیان اطاعت خدا را رها کرده و به اطاعت شیطان گردن نهادهاند فساد را آشکار، حدود را تعطیل و اموال عمومی را به نفع خود تصاحب کردهاند، حرام خدا را حلال و حلال او را حرام کردهاند و من برای قیام بر آنها سزاوارترینم.
و در سخنرانی روشنگرانه خود به یاران و همراهان خود میفرماید:
خود میبینید چه مصیبتی بر ما نازل شده است. دنیا دگرگون و ناخوشایند شده، نیکیها و فضیلتها روی گردان شده و چون شتری سبکبار از میان ما رخت بربسته است. از زندگی دنیا جز اندکی همانند ته مانده ظرف آب باقی نمانده است. زندگی سخت ننگین و چون چراگاهی سنگلاخی و بیارزش شده است. آیا نمی بینید کسی به حق عمل نمیکند و از باطل روی گردان نیست. در چنین شرایطی مومن باید از این زندگی دل بکند و مشتاق زیارت پروردگارش باشد. من در این محیط ننگین، مرگ را جز سعادت و خوشبختی و زندگی با ستمکاران را جزرنج و دل آزردگی نمیبینم.
اینها نمونههایی از تاریخ است که بیانگر یکی از علل و اهداف قیام است. در همه این موارد به خوبی و روشنی معلوم میشود که عنصر امنیت هم در علت نهضت و هم به عنوان هدف نهضت مطرح بوده است. هر انسان شجاع و روشنی میبایست به عنوان حق شهروندی ضدسلطه نامشروع قیام کند و در تغییر ساخت و ساختار دولت بکوشد. چنان که همین مسئله مورد توجه آزادگان و روشنفکران جهان قرار گرفته است و امام حسین را هم به عنوان سرمشق و هم به عنوان شهروندی فداکار و وظیفه شناس ستودهاند.