كاربرد لقب اميرالمؤمنين در سلامِ خلافت
حامد منتظری مقدم
چکیده
کاربرد لقب امیرالمؤمنین در سلام خلافت، در میان کاربردهای فراوان و گوناگون آن، کاربردی ویژه بوده که پژوهش پیش رو دربارهی آن صورت گرفته است. در این پژوهش، با تکیه بر روش تحلیلی، کوشش میشود تا بدین مسئله که «سلام خلافت چگونه بوده و چه کارکردی داشته است»، پاسخ داده شود.
در گسترهی تاریخ اسلام، سلام بر خلفا، با عبارتِ «السلام علیک یا امیرالمؤمنین» رواج داشته است. این سلام، خود، اعلان خلافت، و دگرگونه کردنِ آن، اعتراض به خلافت بوده است.
واژگان کلیدی: خلافت، امیرالمؤمنین، سلامِ خلافت و تاریخ اسلام.
مقدمه:
پیشتر، در نوشتاری از این قلم (در همین مجله)، کاربرد لقب امیرالمؤمنین در بستر تاریخ اسلام شناسایی شد. گذشت که پیدایشِ این لقب، در عصر پیامبر (ص) دربارهی علی (ع) بود. سپس، همراه با اصلِ خلافت، از او بازداشته شد. از آن سو، در خلافتِ عُمَر، واژهی مزبور، به جای ترکیبِ خلیفةُ خلیفة رسول الله، دربارهی وی به کار رفت. پس از عُمَر، لقبِ امیرالمؤمنین نشانهای از خلافت، و هم پایه با لقبهای خلیفه و امام به شمار آمد. همچنین، مشخص شد که لقبِ امیرالمؤمنین به مفهوم خاص خلیفه، در بستر تاریخ اسلام کاربردهای گوناگون و پُرشماری داشته است. این لقب در چنین مفهومی، در نام بُردن و یاد کرد از خلفا، چه از سوی خود آنان و چه از سوی دیگران، چه در گفتار و چه در نوشتار، کاربرد بسیاری داشته است. خلفا بسیار خودش داشتند که با این لقب شناسایی شوند. چنان که در موسم حج سال 141 ق، منصور عباسی، در معرفی خود به کسی که او را نشناخته بود، گفت: «من، ابوجعفر منصور، امیرالمؤمنین ام».[1]
حال در این نوشتار، دربارهی کاربرد لقب امیرالمؤمنین در سلام خلافت، که کاربردی ویژه بوده است، پژوهش میشود.
اعلان خلافت با سلامِ خلافت
در گزارشهای تاریخی (به زبان عربی) در شرح احوال خلفا، عبارتِ «سَلَم علیه بِالخِلافة؛ بر او -خلیفه- سلام خلافت داد». بسیار دیده میشود. از بررسی این گزارشها میتوان دریافت که چنین سلامی، در واقع، بیانگر اعلان پذیرش و ابراز وفاداری به خلیفهی سلام شونده بود،[2] چنان که در رویارویی میان امین و مأمون عباسی، پذیرندگانِ خلافت امین (ساکنان بغداد) بر وی، سلام خلافت میدادند، در برابر، بیشتر سرزمینهای اسلامی که خلافت مأمون را قبول داشتند، به او همان گونه سلام میکردند.[3] همچنین، پس از مرگ یک خلیفه، درخطاب به ولیعهد او، همین گونه سلام میشد، مثلاً پس از مرگ یزید بن عبدالملک (105 ق)، پیک، خود را به ولیعهد او، هشام که در جزیره (شمال عراق) بود، رسانید؛ به مجلس او وارد شد و به او سلام خلافت داد.[4] بر این اساس در متون تاریخی، سلامِ خلافت به کنایه، به جای اعلانِ خلافت، به کار رفته است. در گزارشی که متضمن آگاهی از به خلافت رسیدن مروان (آخرین خلیفهی اموی) است، قتل زود هنگام او انکار و گفته شده است که پیش از سلام خلافت کشته نخواهد شد.[5] ناگفته پیداست که صرف نظر از صحّت و سُقمِ این گزارش، تعبیر به سلامِ خلافت در آن، به روشنی به معنای رسیدن به خلافت است. در گزارشی دیگر دربارهی همین مروان، به ابراز سلام خلافت بر او تصریح و گفته شده است که سلام کننده در خطاب به او اشعاری را که متضمنِ امیرالمؤمنین (خلیفه) بودنِ او بود، سرود.[6] در متون تاریخی دربارهی مدّعیان خلافت نیز سلام خلافت به کنایه، به جای ادّعای خلافت، به کار رفته است. یعقوبی مینویسد که در دوران واثق عباسی، در سال 230 ق، مردانی از بنی سلیم در مسیر حج، به راه زنی پرداختند، و بر فردی به نام عُزیرة الخُفاجی سلامِ خلافت دادند. البته ایشان، همگی به دست سپاه عباسی سرکوب شدند.[7] همچنین درباره قَطَری بن فُجاءه خارجی نگاشته شده است که بر او سلام خلافت داده میشد.[8]
چگونگی سلامِ خلافت و آغاز آن
اکنون پس از آشنایی با مواردی از تعبیر به سلام خلافت در متون تاریخی، باید دانست که در گزارشهای موجود (به زبان عربی)، به چگونگی این سلام تصریح نشده است. شاید گمان شود که چنین سلامی، به طور کلی، با عبارت «السلام علیک یا خلیفه...؛ سلام بر توای خلیفه...!» بوده است، اما در اینجا بدون انکار این عبارت، باید اذعان کرد که شواهد، بیانگر آن است که سلام خلافت، با عبارت «السلام علیک یا امیرالمؤمنین» رواج داشته است، چنان که در اساس، گاهی حتی به جای تعبیر به سلامِ خلافت، به سلامِ اِمرة المؤمنین تعبیر شده[9] و گاهی نیز این دو تعبیر، در کنار یکدیگر و به شکل مترادف به کار رفته است.[10] به طور کلی با توجه به سیر تاریخی کاربرد امیرالمؤمنین، میتوان گفت از دوران عمر بن خطاب که واژهی امیرالمؤمنین دربارهی خلفا کاربرد یافت،[11] یکی از مهم ترین و نیز آشکارترین موارد کاربرد آن، در سلام بر خلیفه بود. گفتنی است در متنی فارسی که نگاشتهی سدهی چهارم هجری است، در سه مورد جدا از هم (یکم، در سلام ابوسلمه بر سفّاح، دوم، در سلام فضل بن سهل بر مأمون، سوم، در سلام ابوالحسن بر مقتدر) به صراحت چنین نگاشته شده است: «... به خلافت سلام کرد و گفت: السلام علیک یا امیرالمؤمنین...».[12] روشنی است که این سخن، به روشنی بیانگر چگونگی سلام خلافت است. افزون بر این، در متون عربی نیز شواهد آشکاری بر این امر، یافت میشود:
1. در سال 132 ق در آغاز دست یابی عباسیان به خلافت، کسانی که در پی شناسایی ابوالعباس سفّاح بودند تا مشخصاً بر او به خلافت، سلام دهند، پس از شناسایی، بر وی با همان عبارتِ «السلام علیک یا امیرالمؤمنین» سلام و با او بیعت کردند.[13]
2. همچنین، در شرح چگونگی به خلافت رسیدنِ متوکل عباسی (سال 232 ق)، تصریح شده است که احمد بن ابی دؤاد (قاضی القضاة دوران خلیفهی پیشین) بر متوکل جامهی خلافت پوشانید، بر تخت نشانیدش، میان دو چشمش را بوسه زد، و خطاب به او گفت: «السلام علیک یا امیرالمؤمنین»، سپس مردم با متوکل بیعت کردند.[14]
3. چون یزید بن مُهَلَّب (53-102 ق) جامهی رزم پوشید تا با نیروهای خلیفهی اموی پیکار کند، معشوقهی او با این باور که وی داعیهی خلافت بر سر دارد، بدو خطاب کرد: «السلام علیک یا امیرالمؤمنین».[15]
4. آشکارترین گواه، این است که پس از قتل عثمان و تحرک معاویه برای خون خواهی وی، حجّاج بن خُزَیمه بن صمه نزد معاویه رفت و به او گفت:«السّلامُ علیکَ یا امیرالمؤمنین». معاویه پاسخ سلامش را داد و تصریح کرد: «مرا با سلام دادن به خلافت، پیش از آن که به آن برسم، ترساندی [غافلگیر کردی]».[16] گفتنی است که حجّاج بن خُزَیمه، در جایگاه کسی که برای نخستین بار معاویه را امیرالمؤمنین خطاب کرده بود، شناسایی شد و بعداً میان اهالی شام بر این اقدام خود فخر ورزید.[17]
شایان توجه آن که در آغاز خلافت عبدالملک بن مروان، عبدالله بن عمر بن خطّاب، با ارسال نامهای بدو نگاشت: «... از عبدالله بن عمر به عبدالملک امیرالمؤمنین! سلامٌ علیک ...». در این مورد، این درنگ برای امویان پیش آمد که چرا ابن عمر، نام خود را بر نامِ خلیفه مقدم داشته است. آنان به بررسی پرداختند و دریافتند که او، در نامههای خود به معاویه نیز همین گونه عمل میکرده است. از این رو، به او اعتراضی نکردند.[18] قَلقَشَندی دربارهی آغاز سلامِ خلافت، در گزارشی آن را با تأخیر، به دوران معاویه بن ابی سفیان بازگردانده است،[19]اما به گمان، این گزارش فقط میتواند بیان کنندهی آغاز رسمی - با فرمان حکومتی - به شمار آید و گرنه، سلام یاد شده پیش تر از او رواج یافته بود. در برخی گزارشهای ارائه شده دربارهی شورش و اعتراض بر عثمان که با عزیمت برخی از اهالی مصر و عراق به مدینه تحقّق یافت، تصریح شده است که آنان هنگام ورود بر محفل خلیفه، خطاب به جمع حاضر در آن جا گفتند: «سلامٌ علیکم»، و به خودِ او به خلافت، سلام ندادند.[20] همچنین، در گزارشی آمده است که از ایشان پرسش شد: «چرا بر امیرالمؤمنین سلام نکردید». ایشان پاسخ دادند: به علت کارهای نادرستی که کرده است، اگر او باز گردد و توبه کند و در مسیر درست گام بردارد، امیر ما خواهد بود وگرنه، امیر ما نیست.[21] بی تردید، پرسش یاد شده، بیان گر آن است که پیش تر از معاویه، سلام خلافت شایع بود و در آن با لقب امیرالمؤمنین، به خلیفه خطاب میشد. از این رو، هنگامی که حجّاج بن خُزَیمه بن صمه به خود معاویه، یا عبارتِ «السّلام علیک یا امیرالمؤمنین » سلام داد، معاویه به صراحت آن را سلام خلافت دانست.[22] شایان توجه است که با ریشه یابی تاریخی، روشن میشود که کاربرد عبارت «السّلام علیک یا امیرالمؤمنین» در خطاب به خلیفه، با اذان که یک امر کاملاً شرعی و علنی به شمار میآمد، آمیزش یافته بود. بلاذری (م 279 ق) به نقل از واقدی (م 207 ق) در تبیین رسم و سنّتی که مرتبط با اذان گفتن بود و ریشه در عصر نبوی داشت، گزارش کرده است که در زمان پیامبر (ص) بلال (موذّن) هنگام اذان گفتن، در درگاهِ خانه حضرت میایستاد و روی به او، این گونه نداد میداد: «السلام علیک یا رسول الله، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، الصلاة یا رسول الله». سپس در خلافت ابوبکر، سعد القرظ (موذّن) در درگاه منزل وی، بدو خطاب میکرد: «السلام علیک یا خلیفة رسول الله، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح». آنگاه در زمان عمر، سعد القرظ در درگاه خانهی او میگفت: «السّلام علیک یا خلیفة خلیفة رسول الله، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، الصلاة یا خلیفة خلیفة رسول الله». پس از آن، چون عمر از مردم خواست که او را امیرالمؤمنین بنامند، موذّن نیز میگفت: «السلام علیک (یا) امیرالمؤمنین حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، الصلاة یا امیرالمؤمنین».[23]در این باره، باید دانست که در یک متن فارسی، در شرح اخبار خلیفه مقتدر عباسی (295-320 ق)، چنین تصریح شده است:
... رسم است که مؤذنان سرای سلطان (در این جا، خلیفه) بانگ نماز کنند، پس بدان خانه اندر آیند که سلطان بدانجا اندر بود و گویند: السّلام علیک یا امیرالمؤمنین و رحمة الله و برکاتة، الصلاة برحمک الله. و این رسمی است قدیم ... .[24]
دگرگونه کردنِ سلام خلافت
به جز مواردی که پیش تر درباره چگونگی سلامِ برخی از اهالی مصر و عراق به خلیفهی سوم گذشت، موارد دیگری از ناسازگاری با شیوهی عمومی سلامِ خلافت نیز یافت میشود. روی هم رفته، میتوان آن موارد را در سه گونهی زیر بازشناسی کرد:
نخست، مواردی که هم چون نمونهی یاد شده، در قالب سلام عادی و بدون خطاب ویژه به خلیفه (امیرالمؤمنین) تحقّق مییافت. حال، چند نمونهی تاریخی دیگر:
عمّار یاسر صحابی پیامبر (ص) در سلام بر خلیفهی سوم عثمان، به خلافت سوم نداد و او را به کنیه خطاب کرد.[25]
سُفیان ثَوری (97-161 ق) با ورود بر خلیفه مهدی عباسی، بر او سلام عمومی داد، نه سلام خلافت.[26]
ابومسلم خَولانی، از بزرگان شام، در سلام بر معاویه بن ابی سفیان (در دوران تکیهی او بر مسند خلافت)، وی را با لقب امیر (لقب وی در دوران پیش از خلافت)، خطاب کرد.[27]
خوارج حروریه در خطاب به عمر بن عبدالعزیز گفتند: «السلام علیک یا انسان».[28]
پیداست که در چنین سلامهایی، به نوعی به شخص خلیفه اعتراض میشده است. البته این گونه از سلام در مقایسه با دو گونه سلامی که پس از این بیان خواهد شد، نسبتاً محترمانه بود.
دوم، مواردی که بیان گر رفتارهای اعتراض آمیز، بلکه جسارت آمیز به خلیفهی مورد خطاب بوده و در قالب دگرگونه کردنِ سلام رایج به خلفا، با به کار بردنِ واژههای معنادار، نمایان شده است. سلامهای دگرگونه بر خلفا، در مواضع مختلف و با انگیزهها و برداشتهایی خاص بروز مییافت که به چند نمونهی آن اشاره میشود:
در خطاب به امام حسن بن علی (ع) در اعتراض به صلح حضرت با معاویه، گفته شد: «السلام علیک یا مذل المؤمنین».[29] شایان توجه است که در برابر این سلامِ دگرگونه، امام (ع) فرمود:
من خوار کنندهی مؤمنان نیستم، بلکه بزرگ دارندهی آنانم. صلح من با معاویه برای این بود که شما را از کشته شدن برهانم.[30]
حضرت، همچنین فرمود: «من نخواستم در طلب مُلک [و در جنگی نافرجام]، مؤمنان را به کشتن دهم».[31]
همچنین هنگامی که معاویه بر مسند خلافت تکیه زد (سال 41 ق)، سعد بن ابی وقاص از اصحاب بزرگ پیامبر (ص) بر او وارد شد و در سلام دادن بدو گفت: «السلام علیک ایها الملک؛ سلام بر تو بادای پادشاه»! معاویه به خشم آمد و گفت: «چرا نگفتی: السلام علیک یا امیرالمؤمنین»؟ سعد پاسخ داد: «این [سلام با واژهی امیرالمؤمنین]، هنگامی است که ما [مؤمنین] تو را به امارت برگزینیم، اما تو، خود (بر این مسند) جسته ای».[32]
ابوبکره، برادر زیاد بن ابیه، هنگام ورود بر معاویه بن ابی سفیان در اعتراض به اقدامات وی چنین سلام کرد: «السلام علیک یا امیرالفاسقین ...».[33]
فردی به نام یحیی بن عامر نیز در سلامی جسورانه به مأمون عباسی گفت: «السّلام علیک یا امیرالکافرین»، و جان خود را بر سر همین سلام گذارد.[34]
سوم، مواردی از ناسازگاری با سلام خلافت، در اساس، در قالب اعراض از سلام کردن بر خلیفه، با پاسخ ندادن به سلام او، به نشانهی اعتراض، نمایان میشد، چنان که در اعتراض به مأمون عباسی، مردی کفن پوش در مسیر حرکت او قرار گرفت و به وی سلام نکرد. مأمون با پرسش از آن مرد، دانست که وی مأمون را میشناخته و آگاهانه به سوی خود او میآمده است. از این رو، وی را به علتِ سلام نکردنَش بازخواست کرد. او به صراحت پاسخ داد که مأمون را شایستهی سلام کردن نمی داند.[35]
در این میان، این امکان نیز وجود داشت که اعراض از سلام کردن بر خلیفه، نه برای اعتراض، بلکه با هدف تخفیف جایگاهِ او یا نوعی هماوردی و امتیازخواهی باشد. بر این اساس، عمرو عاص در دوران امارتش بر مصر، هنگام بار یافتن به دربار معاویه (در دوران خلافت وی)، به همراهان خود که از مصر با او آمده بودند، سفارش کرد که به معاویه سلام خلافت نگویند. البته این سفارش، نتیجهای کاملاً معکوس داشت، زیرا آنان، با دیدن دربار با شکوه معاویه مبهوت شده، در اقدامی شگفت، خطاب به وی گفتند: «السلام علیک یا رسول الله»![36]
همچنین، حجّاج بن یوسف ثقفی (40-95 ق) در آغاز امارت بر عراق، وارد کوفه شد و خطاب به مردم آنجا، سخنانی تهدید آمیز بیان کرد. سپس، فرمان داد تا نامهی عبدالملک خلیفهی وقت خوانده شود. در طلیعهی نامه، آمده بود: «... از بندهی خدا، عبدالملک بن مروان امیرالمؤمنین به مؤمنان و مسلمانان ساکن در عراق، سلامٌ علیکم، من برای شما، خدا را شاکرم ...». در همین جا، حجّاج خواندنِ نامه را قطع کرد و با پرخاش و تندی، رو به مردم گفت: «... امیرالمؤمنین بر شما سلام میفرستد، اما شما پاسخِ سلامَش را نمی دهید؟! ...». آن گاه، به فرمان او، نامه دوباره - از آغاز - خوانده شد. این بار، حاضران پاسخِ سلام مکتوب را چنین دادند: «بر امیرالمؤمنین سلام».[37]
از آن چه گذشت میتوان دریافت که سلام بر حاکمان، خود در جایگاه وسیلهای برای ابراز وفاداری و احترام نسبت به سلام شونده امری بسیار با اهمیت بوده است. در این ارتباط، باید دانست که در منابع تاریخی دربارهی این گونه سلامها، جز گزارشهایی که پیش تر بدانها استناد شد، جزئیات پُرشمار دیگری نیز ثبت و ضبط شده است.[38]
در این میان، شایان توجه است که اساساً، چگونگی سلام به یک خلیفه، بیانگر اندازهی قدرت و اعتبار او بود. قلقشندی، نام ابراهیم بن ولید را در شمار آخرین خلفای اموی بیان میکند و مینویسد:
امر خلافت برای او سامان نیافت تا آن جا که پیروانش بر او، باری به خلافت سلام میدادند، بار دیگر به امارت ... [سرانجام] خود را خلع و خلافت را به مروان بن محمد واگذار کرد.[39]
همچنین، باید دانست که با گذشت زمان و پیدایش آداب و تشریفات در دربارهای خلفا، سلامِ خلافت نیز از سادگی خارج شد، بسیار طولانی و مفصل شد. در این باره، کار بدان جا انجامید که اگر در مجلسی رسمی، کسی بدون رعایت تشریفات ابداعی، به خلیفه سلام میکرد، در واقع، مرتکب رفتاری نابهنجار شده بود. در گزارشی آمده است که در دوران خلافت مقتفی عباسی (530-555 ق)، ابومنصور جوالیقی نَحوی به دربار او وارد شد و در سلام بدو گفت: «السّلام علی امیرالمؤمنین و رحمه الله». ابن تلمیذ طبیب نصرانی، اعتراض کرد که بر خلیفه، این گونه سلام نمی دهند. جوالیقی با بی اعتنایی به او، خطاب به شخص خلیفه گفت که سلام وی، منطبق بر سنّت نبوی بوده است.[40]
نتیجه
کاربرد لقب امیرالمؤمنین در سلامِ خلافت، کاربردی ویژه بود. در شرح احوال خلفا، عبارتِ «سلم علیه بالخلافة؛ بر خلیفه، سلام خلافت داد» بسیار دیده میشود. چنین سلامی، بیان گر اعلان پذیرش خلافت خلیفه و ابراز وفاداری به خلیفهی سلام شونده بود. این سلام با عبارت «السلام علیک یا امیرالمؤمنین» رواج داشت و بنابر یک رسم، با اذان همراه شد. موذّنان، هنگام اذان، به خلیفه، سلامِ خلافت میدادند و او را به اقامهی نماز فرا میخواندند.
تخطّی از شکل رایج در سلام خلافت و دگرگونه کردن آن، نشان دهندهی رفتاری اعتراض آمیز بود که به یکی از این سه شکل بروز مییافت: 1- سلام عادی، 2- سلام با واژههای معنادار مانند: ایها الملک، امیرالفاسقین و امیرالکافرین، 3- اعراض از اصل سلام یا پاسخ به آن. خلفا یا اطرافیان ایشان در برابر چنین سلامهایی به سرعت - و نه لزوماً، به شدّت - واکنش نشان میدادند. این واکنشها، بسته به نوع سلام دگرگونه، از هشدار و تهدید گرفته تا اقدام به قتل کسی که سلامِ خلافت را دگرگونه کرده بود، تفاوت داشت.
همچنین با گذشت زمان و پیدایش تشریفات در دربار خلفا، سلامِ خلافت از سادگی خارج شد، و طولانی و مفصل شد. پای بندی به این آداب تا آنجا ادامه داشت که گاهی حتی، بسنده کرده به «السلام علیک یا امیرالمؤمنین» رفتاری نابهنجار به شمار میآمد.
برآیند کلی پژوهش حاضر آن است که لقب امیرالمؤمنین در میان القاب رایج دربارهی خُلفا، بیشترین کاربرد را داشت تا آنجا که سلامِ خلافت، در اصل بر پایهی همین لقب انجام میشد.