30 خرداد 1396, 12:16
سال 1390 با توجه به حال و هوای ماه مبارک رمضان و در ادامه پخش سریال های ماروایی، سریالی به نام 5کیلومتر تا بهشت از شبکه سه سیما پخش می شد که در آن مهدی سلوکی پس از مرگش، در مقام یک روح سرگردان می توانست با استفاده از فرصت روح بودن خود به حل یک چالش پلیسی و یک پروند جنایی کمک کند. این اثر دومین سریال ساخته علیرضا افخمی بود. پیش از آن سریال پرمخاطب او یک فرشته بود را برای رسانه ملی تولید کرده بود و با همان سریال بود که مضامین ماورایی به یک موضوع پرکشش و یک راه چاره برای مسولین سازمان بدل شد؛ مسوولینی که نمی دانستند با فرصت معنوی ماه مبارک رمضان و مخاطب مشتاق آن چه کنند. سریال های ماورایی از همان ابتدا انتقادات بسیاری را از طرف اقشار مختلف برانگیخت. در میان باورمندان و دینداران، تردیدی در واقعی بودن روح، وجود شیطان و یا چشم برزخی وجود نداشت. اما همه از نوع پرداخت این مضامین در تلویزیون نگران بودند. البته این موضوعات و مضامین برای یک رسانه قصه گو، دستمایه های ارزنده ای بودند. . آثار نسبتاً موفقی هم در این زمینه تولید شد که می توانست خود مقدمه ساز نوعی ژانر بومی در سیما و سینمای ما باشد. اما به هر رو از انجا که مدیران سازمان معمولاً تحلیلی از کاری که انجام می دهند ندارند، همزمان با به انتها رسیدن انبان خلاقیت نویسندگان و فیلمسازان، پرونده این مضامین در سیمای ملی بسته شد. اما چندی نگذشت که پرونده دیگری برای این سریال ها در جای دیگری گشوده شد؛ در شعبه دوم دادسرای جنایی تهران. پسربچه ای سیزده ساله در یک تصمیم ناگهانی و در میان بازی کودکانه با میله بارفیکس، بر حسب تقلید از این سریال و به جهت دست یافتن به توانایی هایی که مهدی سلوکی بر اثر رفتن به فراسو به دست اورده بود، خود را حلق اویز می کند. او چند لحظه بعد بر زمین می افتد اما بر اثر مرگ مغزی جان می بازد.
والدین محمد مهدی کوهی با این ادعا که وی تحت تاثیر این اثر تلویزیونی اقدام به خودکشی کرده است از صدا و سیما به خاطر عدم هشدار لازم شکایت کردند. آنها در این شکایت مدعی شدند که محمد مهدی به خیال اینکه مانند روح های فیلم از عكسالعمل بقیه درباره خودش آگاه شود دست به این کار زده بود. عاقبت بعد از پنج سال کش و قوس دادگاه و دادستان و وکیل، قاضی حکم به محکومیت سازندگان و عوامل داد. اتهام انها تسبیب در قتل شبهه عمد بود و محکوم شدند که خمس یک دیه کامل را به اولیای دم پرداخت کنند.
در هر صورت محمد مهدی اکنون به جهت واقعی پنداشتن آنچه از قاب اینه جادو مشاهده کرده است و برای ورود به دنیای ترسیمی رسانه به زندگی خود پایان داده است آیا رسانه متهم است؟ آیا اتمام این پرونده به معنای گشوده شدن پرونده ای دیگر در دادگاهی بزرگ تر است. آیا این اغاز درک رسانه از اهمیت و واقعی بودن خود است. نشانه چندانی در این مورد دیده نمی شود.
صدا و سیما کوشید تا این اتهام را نادیده بگیرد و همزمان با طرح دعوای جنایی و در کشاکش دادگاه برای عومل و دست اندرکاران آن مراسم تقدیر و تشکر برگزار کرد و طبق معمول در نظام بزرگ و ساختمانهای عریض و طویل خود، واقعیت جامعه را نادیده گرفت. اما حکم دادگاه برای محکومیت سازمان به یک بند ساده و ابتدایی اشاره می کرد. کارشناس رسمی پرونده اعلام کرده بود که عوامل فیلم و شبکه سه با توجه به داستان فیلم، باید برای افراد زیر ۱۶ سال محدودیت سنی تعیین میکردند و این محدودیت را از طریق زیرنویس به تماشاگران اعلام میکردند.
متاسفانه اطلاعات زیادی دراین زمینه در دسترس نیست و ما نمی دانیم استنادات دادگاه و نحوه دفاعیات متهمین چه بوده است. سوال این جا ست که آیا می توانیم این دادگاه و این حکم صادره را آغازی تازه در حیات رسانه ای بدانیم؟ آیا این روند قضایی نشانه بلوغ جامعه ما در مورد کارکرد رسانه است؟ آیا رسانه از این به بعد نگران تاثیر ضمنی تولیدات خود خواهد بود و آیا به پیام های پنهان فیلم ها و سریالهای خود خواهد اندیشید.؟ یا هنوز تنها به گزاره ها و پیام های ظاهری بسنده خواهد کرد و کماکان به این خواهد اندیشید که انچه از دهان بازیگران بیرون می اید مهم است و نه رفتار و کردار انها و نه قواعد و قوانین جهان مفروض تولیدات آنها.
اصولا جامعه قضایی ما در برخورد با رسانه ها بسیار جدی است. فهرست فیلم های توقیف شده و یا روزنامه ها گویای این وضعیت است که، جامعه در مورد کارکرد رسانه ها حساس است. اما این حساسیت معمولاً ناظر به اخبار و اطلاعیه های سیاسی است. پرونده محمد مهدی کوهی از آن جهت حاوی اهمیت است که به نفش خود واقعیت رسانه ای می پردازد. بی گمان قاضی، دادستان و دادگاه بایستی در مورد واقعیت رسانه ای، اخبار و اطلاعات مربوط به آنها و تعریف مفاهیم مرتبط، درک روشنی داشته باشند. هر چند که در نهایت دادگاه کاملا به یک ایراد و کوتاهی اشکار در عدم درج رده سنی در هنگام پخش سریال، استناد کرده است. متاسفانه اطلاعات زیادی از این دادگاه در دسترس نیست. گویی هنوز خود رسانه متوجه اهمیت ماجرا نشده اند، یا شاید تصور بر این است که یک قاضی در حد خود خواسته مرهمی بر زخم عمیق یک پدر داغدار بگذارد آن هم شاید با این استدلال که پرداخت خمس یک دیه برای سازمانی با این همه هزینه های اداری و مالی که نباید کار خاصی باشد و کل ماجرا برامده از خوی مسالمت جو و روند متداول کشور ما باشد: وضعیتی که با پرچانگی بر سر مسائل و جزئیات و تبعات یک اتفاق را آشکار کردن چندان میانه ای ندارد. شاید هم این تصور چندان بیهوده نباشد. گشوده شدن این دادگاه در بخش جنایی نیز خود حاوی نکاتی است. در وهله بعد پرونده به دادگاه کیفری و دوباره به دادگاه جنایی ارجاع داده می شود. اقای قاضی مرادی بازپرس ویژه این پرونده، بازپرس پرونده های قتل پایتخت است. این در حالی است که دادگاهی ویژه رسانه در قوه قضاییه دایر است. نگارنده هیچ ادعایی در مورد قانون جزایی و کیفری کشور ندارد اما به هرو این پرونده با شکایت خصوصی اولیای دم مفتوح شده است و از مدعی العموم که معمولا از حق مردم در برابر رسانه ها و عملکرد آنها دفاع می کند خبری نبوده است. امیدواریم اطلاعات آتی به ما کمک کند که قضاوت بهتری در مورد این پرونده داشته باشیم.
در ایران با توجه به ورود تقلیدی رسانه از غرب سازکار های درک رسانه بسیار مغشوش است بررسی کوتاهی از مواجهه با رسانه ها مبین نوعی پیچیدگی درک رسانه در نظام است. لازم به ذکر است که بیشتر واکنش به رسانه های تصویری از طرف اصناف و طبقات اجتماعلی بوده است[1] و این مورد از موارد معدود محکومیت مدیران رسانه ملی و ورود قوه قضاییه به چنین دعاویی است که به همت والدین نوجوان فوت شده صورت گرفته است. گرچه قبل از تفهیم اتهام مدیر شبکه سه، صدا و سیما با متهم کردن خانواده و در برخی موارد نهادهایی چون آموزش پرورش و حتی وزارت بهداشت سعی در فرار از چنین اتهامی داشت. و در برخی مصاحبه ها در یک محور تلاش در پاک کردن صورت مساله، جدی بود اما با جدی شدن روند تحقیق این رویه از جانب این مدیر کارکشته رسانه متوقف شد.
در هر صورت با توجه به پویایی لازم در رسانه تحلیل و بازخورد این مهم در فرایند آموزش برنامه سازان و مهمتر از آن در شوراهای متعدد بررسی و نظارت موجود در این سازمان بسیار جدی است که امید است به زودی شاهد توجه به این مهم در برنامهای رسانه ملی باشیم. البته بایکوت خبری صورت گرفته از سازمانی که پوشش اتفاقات مختلف در تمامی مراکز را وظیفه خود می داند ، نشانه و سیگنالی از درس گرفتن صدا و سیما را ارسال نمی کند.
ورود رسانه ها در قرن 21 با تفکیک مخاطب به صورت بسیار جدی پیگیری می شود تفکیک شبکه های تلویزیونی و برنامه های انها تنها محدود به رده سنی نیست و در برخی موارد تفکیک جنسیتی، جغرافیایی و حتی قومیتی نیز مشاهده می شود. علت این امر محافظت از کودک در مقابل پیامهای رسانه غیر مرتبط است زیرا وضعیت روحی کودک و عدم توانایی او در تمایز میان تخیل و واقعیت منجر به آسیب هایی شده است که در برخی موارد جبران آن ممکن نیست. علاوه بر اینکه با وضع قوانین مناسب در دسترسی کودکان به محصولات غیر مرتبط با سن وی، مسیر های زندگی بهتر برای کودک هموار تر خواهد شد. از همین روست که دسته بندی مخاطبین و رده بندی سنی آنها در سینما[2] و بازی های رایانه ای به خوبی رعایت، پیگیری و رفتار سازی می شود. در کشور ما نیز با دسته بندی برنامه ای و رعایت زمان پخش، درج سن در گرافیک صفحه و همچنین تلاش موسسه اسرا [3] در رده بندی سنی بازهای رایانه ای نوید بخش مسیر مناسب قانون گذاری در این زمینه است. اما خلا ترویج و رفتار سازی این مهم هنوز به صورت جدی وجود دارد به گونه ای که نمی توان ادعا کرد که در صورتی که در سریال فوق عبارت +14 کنار لوگو شبکه سه درج شده بود این واقعه رخ نمی داد. این امر نیازمند هماهنگی نهاد های متعدد اجتماعی است. به عنوان مثال سازمان صدا و سیما در 1394 با تاسیس شبکه پویا برای مخاطبین زیر 7 سال، نهال(برای مخاطبین بین 7 تا 12) و امید( برای مخاطب نوجوان) دسته بندی مخاطب کوچکسال را در دستور کار خود قرار داده است ولی شاید به جد بتوان ادعا کرد که بیش از نیمی از مخاطبین غیر هدف در این شبکه ها وجود دارند مساله ای که باید در مورد رفتار سازی رعایت بازه های سنی در مخاطب به صورت جدی تری به آن توجه کرد.
سواد رسانه ای را شاید بیش از هر چیز باید نوعی قرار داد و تفاهم دانست. قرادادی دو طرفه میان مخاطب و رسانه. لوگوی +14 زمانی کارکرد خواهد داشت که مخاطب نیز به آن احترام بگذارد و عمقاً معنای آن را دریابد. همینطور او باید به رسانه اعتماد داشته باشد تا رده بندی او را بپذیرد.. شاید بهتر باشد توجه به اهمیت سواد رسانه را با بررسی یک واقعیت ملموس و بومی به عنوان مثال شروع کنم پس از انقلاب اسلامی سطح درک جامعه در تمامی حوزه ها به خصوص در حوزه ادبیات و درک آن افزایش یافته است . اشعار حافظ در سه دهه اخیر به عنوان مثال با تبیبن های صورت گرفته از شهید مطهری و بقیه بزرگان می تواند الگوی مناسبی برای ارتقا درک رسانه باشد و اکنون کمتر کسی باشد که نه تنها دیوان حافظ را به خاطر نجس بودن شراب و می ( دو اصطلاح پر کاربرد حافظ) نجس بپندارد و یا تحریم کند. بلکه می توان نمونه های از چنین اشعاری را در افرادی چون امام راحل، علامه طباطبایی نیز مشاهده کرد. امروز کسی گمان نمی برد که حافظ و یا شعرای دیگر با استفاده استعاری از برخی کلمات قصد فسق و فجور داشته اند. رسانه های تصویری نیز در بیان ملزمات بیان خود نیاز به کارشناسانی دارد که علاوه بر محافظت از جامعه در مقابل درک های غلط از رسانه های تصویری مخاطب را یاری کنند. علاوه بر اینکه برعکس فضای شعر ورود رسانه های جدید و بدون کنترل با بستر های نو مانند فضای مجازی جامعه را با آسیبهای بسیار جدی مواجه کرده است که ضرورت ارتقا فهم رسانه را در تمامی بخش های حاکمیتی و جامعه هشدار می دهد این بحث تنها ناظر به پیچیدگی های نسبت رسانه با واقعیت بود. در سالهای دهه پنجاه این انتقاد به کتاب های هدایت مطرح بود که جوانان با خواندن آثار او دست به خودکشی می زنند و برخی نیز پاسخ می دادند جوانی که با خواندن یک کتاب دست به خودکشی می زند، بگذارید این کار را بکند. حالا بعد از چند دهه می دانیم که هر دو طرف در بیان منظور خود زیاده روی می کردند. بیگمان اثار هدایت حاوی نوعی افسردگی است اما منع کردن و جمع اوری کتاب های او نیز اثار مخرب بیشتری دارد . از طرف مقابل حرف منتقدان هم اشاره به این نکته داشت که برای حل مشکل ناامیدی و افسردگی باید اقدامات دیگری کرد. این موضوع در مورد مرگ دلخراش امیر مهدی کوهی نیز وجود داشت؛ این جمله پدر اوست«پسرم بیشفعال بود و فیلمها و سریالهایی را که میدید، تاثیر زیادی در او میگذاشت. دست آخر هم تقلید از یکی از همین سریالها کار دستش داد و ما را داغدار کرد.»( به نقل از سایت عصر ایران:تقليد مرگبار از سريال "5 کیلومتر تا بهشت")
اما حکم دادگاه به ما چه می گوید: رسانه باید بیشتر مراقب خود باشد.
[1] . شکایت جامعه پزشکان به سریال در حاشیه ،شکایت اقوام بختیاری به سریال سرزمین کهن، شکایت آذری زبان ها به برنامه فیتیله
[2] . [2] از سال 1968 علاوه بر درج +و سن مجاز به دیدن فیلم از تلویزیون ساختار های جدی در سینما جهان در این زمینه رعایت می شود:
• G مخفف «General Audience» به معنی تماشاگران عمومی است؛ یعنی همه سنین می توانند این فیلم را ببینند.
• PG مخفف «Parental Guidance» به معنی تصمیم گیری با والدین است که تشخیص دهند دیدن فیلم یا اثر هنری مذکور مناسب کودکان محسوب می شود یا خیر.
• PG-13 مخفف «Parents Strongly Cautioned» به معنی تذکر قاطع به والدین است که بعضی موارد در فیلم مذکور برای بچه های زیر 13 سال نامناسب است و باید نسبت به اجازه دادن به بچه های جوان ترشان برای دیدن این فیلم ها دقت کنند.
• R مخفف «Restricted-Under 17» یعنی بچه های زیر 17 سال بایدبا والدین خود همراه باشند یا شخص بزرگ تری سرپرست آن ها باشد و به این معنی است که هیئت تشخیص داده است که فیلم مورد نظر، بیشتر مناسب بزرگ سالان است و والدین بیشتر از فرزندانشان ترغیب می شوند که یان فیلم ها را ببینند.
• NC-17 مخفف «No One 17 and Under Admitted» است. به این معنی که هیچ شخص 17 سال و زیر 17 سال نباید این نوع فیلم ها را تماشا کند.
[3] . «ESRA» (نظام ملی ردهبندی سنی بازیهای رایانهای) . این عبرات مخفف Entertainment Software Rating Association بوده و این نظام، كلیه بازیها را مورد ارزیابی قرار داده و اطلاعرسانی صحیحی به جامعه کشورهای اسلامی انجام میدهد. نظام رده بندی از تولیدات بنیاد ملی بازیهای رایانه ای است.
منبع :فیلمنوشت
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان