10 دی 1390, 0:0
تخريب تئولوژي
تفکر تئولوژیک نوعی نظام سازی (سیستم سازی) نظری به واسطه پارهای از باورهای قومی و تاریخی است که برخی از اجزای این سیستم پاره دیگری از اجزای آن را تایید میکند و میان این اجزا به لحاظ منطقی نوعی رابطه دوری وجود دارد. از آنجا که فرد اسیر تفکر تئولوژیک، رابطه دوری میان اجزا نظام تئولوژیک خویش را در نمییابد، و این اجزا به نحو دوری، یعنی به نحوی متقابل، یکدیگر را حمایت و تایید میکنند، کل نظام تئولوژیک برای فرد مدافع آن، به منزله حقیقتی قطعی، یقینی، مطلق و تردیدناپذیر مینماید. قرآن از نظر مسلمانان کتابی آسمانی است و این امر را روایاتی از پیامبر یا ائمه تایید میکنند. همچنین پیامبر اسلام نبی مرسل و نبی صادق است و این امری است که قرآن به منزله کتاب الله آن را تصدیق میکند. عترت پیامبر و سیره و حدیث نیز برای شیعیان حجیت دارد، چرا که مویدات این اعتقاد در احادیث پیامبر یا در آیات قرآنی یافت میشود. این یک نظام اعتقادی است که مورد قبول مسلمانان یا شیعیان است و هر جزء آن به کمک جزء دیگر تایید میشود. اما اگر کسی در اصل اعتقاد به وجود خدا، نبوت، امکان ارتباط آدمی با خداوند یا در حقیقت وحی شک و تردید داشته یا اساساً همه این اصول و مفاهیم بنیادین و مفروضات آن را منکر شود، دیگر نمیتوان با استناد به آیات قرآن یا احادیث، وی را به ایمان آوردن به اصول اعتقادی مسلمانان یا شیعیان متقاعد کرد. به همین دلیل، تفکر تئولوژیک هر چند در القای نوعی یقین به از پیش باورکنندگانش و در حفظ وحدت اجتماعی معتقدان به یک دین یا مذهب از نقش بسزایی برخوردار است، اما لیکن به همان نسبت در ایجاد ارتباط با غیرمومنان و منکران آن دین یا آیین نمیتواند کاری کند است. به همین دلیل، پیروان و متولیان هر نظام تئولوژیک نیازمند زبان، مفاهیم و مقولات عام، فراگیر و غیرتئولوژیکی هستند تا بتوانند بر اساس آنها به اثبات حقانیت و درستی نظام اعتقادی خویش برای غیرمومنان و منکران بپردازند. بیتردید، این زبان و مقولات عام و فراگیر از زمره مفاهیم فلسفی و حکمی (و نه دینی و فرقهای) خواهد بود.
در اینجا، قابل ذکر است که نقد رادیکال و بنیادین تئولوژی از جانب متفکرانی چون سورن کی یرکه گور، متفکر متاله مسیحی و بیان این حقیقت که مسیحیت یا دین به طور کلی یک دکترین فلسفی نیست که باید آن را با نظریه پردازیهای عقلی فهمید، مسیح نیز یک فیلسوف یا نظریه پرداز نبوده و حواریون هم یک جامعه کوچک علمی را تشکیل نداده بودند و این رای وی که سعی در توجیه عقلی ایمان مسیحی دارد، کوششی بی اثر است و نخستین کسی که در مسیحیت، دفاع از دین مسیح را باب کرد، به خوبی تمایز دو مقوله «تئولوژی» و «ایمان دینی» را در نظر وی نشان میدهد. همچنین، طرح «تخریب تئولوژی» از سوی متفکری چون هایدگر- به معنای نقد بنیادین نظامهای تئولوژیک و فروپاشی و شالوده شکنی بسیاری از مفروضات نظامهای تئولوژیک سنتی که به منزله تار و پودهایی بافته شده بر ذهن، احساس و اندیشه ما، ما را از مواجهه راستین با وجود باز داشته است- و این که وی این تخریب را دیوار به دیوار «گسست از متافیزیک» برمی شمارد، به هیچ وجه دعوت به نوعی تفکر سکولار، نیهیلیستیک و غیردینی نیست. این تلقی که هرگونه فراخوانی به گذر از تئولوژی و تخریب شالودههای تفکر تئولوژیک به منزله دعوت به سکولاریسم، خودبنیادی و نیهیلیسم و هم سویی با روند کلی و عمومی جریان تفکر سکولار در جهان معاصر است، مبتنی بر این پیش فرض است که در برابر ما دو راه بیشتر گشوده نیست و ما ناگزیر به گزینش یکی از دو امکان موجود هستیم: تفکر تئولوژیک یا تفکر سکولار.
اما در لابه لای سطور این مقاله، نگارنده در صدد اثبات این مدعاست که تفکر تئولوژیک و تفکر سکولار یگانه امکاناتی نیستند که فراروی ما وجود داشته، میتوان از نحوه دیگری از تفکر غیرتئولوژیک - غیرسکولار سخن به میان آورد، در همان حال که به هیچ یک از نظامهای تئولوژیک تن نمیدهد اما به هیچ وجه نحوه اندیشیدنی خودبنیاد، نیهیلیستیک و سکولار نیست و سرشت تفکر یا ایمان دینی را در یک چنین نحوه تفکری باید جست وجو کرد.
به هر تقدیر، با وجود آن که تئولوژی و تفکر تئولوژیک ربطی بسیار وثیق با دین به منزله یک فرهنگ داشته، آن را باید یکی از عناصر قوام بخش به اصطلاح فرهنگ دینی تلقی کرد، اما برای فهم سرشت خود دین و تفکر دینی باید میان «دین» و «تئولوژی» مرزهایی اساسی کشید.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان