درس دوم
تعبد در احكام; يعنی احكام را با قطع نظر از فلسفه و حكمت آنها صرفاً از باب تسليم
و انقياد به همان گونه كه خداوند دستور داده است به جای آوريم.
بیشك تعبّد در احكام، شيوهای است منطقی و معقول; زيرا كسی كه معتقد است احكام از علم
بیپايان خداوند سرچشمه گرفته و براساس حكمت و مصلحت و رحمت خداوند بر انسان مقرّر شده
و پيامبران نيز در تبليغ و رساندن احكام الهی هرگز دچار لغزش نمیشوند طبيعی است كه
در برابر احكام، تعبّد و انقياد محض نشان خواهد داد و نيازی به جستوجوی فلسفه احكام
نمیبيند. امام رضا(عليه السلام) فرمود:
اِنّا وَجَدنا كُلَّ ما أحَلَّ اللهُ تبارك و تعالی ففيهِ صَلاح
الْعباد و بَقاؤهُم ولَهُمْ اِلَيهِ الْحاجَه وَ وَجَدنا المُحرَّمَ من الاشياء لاحاجة
للعباد إليه و وجدناهُ مفسداً، داعياً اِلَی الْفَناء والْهَلاك [1]
ما چنين يافتهايم، آنچه را كه خداوند حلال نموده به صلاح بندگان بوده است; بندگان خدا
بدان نيازمندند و آنچه خداوند حرام نموده بدين دليل بوده كه بندگان خداوند نيازی به
آن نداشته و موجبات فساد و نابودی آنان را فراهم میآورد.
فضل بن شاذان يكی از اصحاب امام رضا(عليه السلام) میگويد: اگر سؤال شود آيا ممكن است
خداوند حكيم بندهاش را بیدليل به كاری فرمان دهد و از آنها چيزی بخواهد كه فاقد حكمت
باشد؟ به او گفته میشود: چنين چيزی امكان ندارد; زيرا خداوند حكيم است و كار بيهوده
نمیكند. سپس میفرمايد: هر يك از احكام الهی حكمتهايی دارد كه بخشی از آنها شناخته شده
و بخشی هم از دسترس دانش بشر به دور میباشد. [2]
انسان اگر عقيده به علم و حكمت الهی داشته باشد كافی است كه تمام دستورهای او را با
دل و جان بپذيرد; مانند كسی كه با تمام وجود به تخصّص و تجربه پزشكیِ شخصی باور دارد
و نيازی به پرسش نمیبيند.
پيامبر(صلی الله عليه وآله) فرمود:
يا عبادالله انتم كالمرضی و اللهُ رَبُّ العالمين كَالطَّبيب
فَصلاح الْمرْضی فيما يَعْلمُهُ الطَّبيب و يُدَبِّره به لا فيما يَشتَهيهِ الْمريض
اَلا فسَلِّموا اَمْرَه تَكُونوا مِنَ الفائزين
[3]
ای بندگان خدا! شما همچون بيماران هستيد و خداوند پروردگار عالميان مانند طبيب است،
پس صلاح بيمار توجّه به دانش و تخصّص طبيب است، نه آنچه خود ميل دارد، پس تسليم امر
خداوند شويد تا از رستگاران باشيد.
خداوند در حديثی قدسی میفرمايد:
انّی اُحبُّ اَنْ اُطاع من حيث اُريد
[4]
دوست دارم آن گونه كه میخواهم، بندهام مرا اطاعت كند.
كسی كه میگويد: تا فلسفه حكمی را نفهمم انجام نمیدهم، در واقع فهم و درك خود را معبود
خويش قرار داده نه خداوند را.
وقتی به حضرت ابراهيم(عليه السلام) وحی شد كه بايد فرزندت را قربانی كنی، به ذهن مبارك
ايشان خطور نكرد كه، آيا اين كار برای خودم، فرزندم يا جامعه مصلحتی دارد يا ندارد؟
او با خود گفت: احكام شرع تابع مصالح است، به محض آن كه به او امر شد، به ذبح فرزندش
همّت گمارد. اين عمل او نشان دهنده روح تعبّد اوست.
اصولاً فلسفه تشريع دين برای تقويت روح تسليم و بندگی انسانهاست تا در مقابل خداوند
مطيع محض باشند و از راه بندگی، به خداوند نزديك شوند. بايد انگيزه عمل، اطاعت امر
الهی باشد نه منافع شخصی يا اجتماعی; گرچه هر يك از اوامر الهی دارای مصلحت و حكمت
و منافعی است و خداوند بيهوده و بیدليل امر نمیكند و پيشوايان دين در بسياری از موارد
حكمتهای احكام را بيان كردهاند. [5]
تعبد بر دو اصل استوار است:
- بينش: كسی كه بينش كافی به چيزی داشته باشد، به دنبال آن اطاعت برای او مطرح است. اگر
به تخصص يك طبيب ايمان داشته باشيم، پذيرش دستورات او برای ما آسان خواهد بود. و اگر
به حكمت دستورات الهی ايمان داشته باشيم، پذيرفتن چنين دستوراتی برای ما آسان خواهد
بود.
- علاقه: اگر علاقه و عشق به چيزی باشد، پذيرش بی چون و چرا ايجاد میشود. عاشق، هميشه
تابع بی چون و چرای خواسته های معشوق خود است. و اگر ما نيز عاشق معبودمان باشيم، پيروی
بی چون و چرا از دستورات او آسان خواهد بود.
آيا دين تعبد محض است و برای ادراكات عقلی ارزشی قائل نيست و يا ضمن دعوت به تعبد برای
عقل جايگاه خاصی قائل است؟
با نگاهی به قرآن و روايات میتوان به جايگاه عقل پی برد. امام صادق(عليه السلام)فرمود:
ان الثّواب علی قدرِ العقل
[6]
پاداش بر اساس ميزان عقل است.
امام باقر(عليه السلام) فرمود: خداوند میفرمايد:
اياك اعاقب و اياك اثيب [7]
به خاطر تو (عقل) عقاب میكنم و به خاطر تو (عقل) ثواب میدهم.
و اين عقل است كه انسان را به اطاعت خداوند دعوت میكند.
بسياری از مردم خيال میكنند تعبد امری است غيرمعقول; در حالی كه اينطور نيست، زيرا
معنای واقعی تعبد، تسليم شدن به خبره امين و بی غرض است. مثلاً كسی كه میخواهد منزل
بسازد يا بفروشد كسی را كه خبره و امين میداند انتخاب و به تشخيص او عمل میكند يا بيمار
به پزشكی مجرب رجوع میكند و به دستور او رفتار میكند.
تعبد همواره مبتنی بر تعقل است. به بيان ديگر شخص بايد پس از پشت سر نهادن چون و چراهای
عقلی به اين نتيجه برسد كه بايد به فلان گزاره خاص گردن گذارد و نسبت به آن تعبد بورزد.
بنابراين برای رسيدن به تعبد هميشه بايد از مجرای تعقل و نقادی و چون و چرا گذر كرد.
و تعبد فرزند تعقل است. [8]
بندگی خداوند، انسان را از همه قيود و تعلقات آزاد میسازد.
بندگی خداوند، انسان را متواضع میكند. [9]
بندگی خداوند، موجب قرب و نزديكی به خدا میشود.
بندگی خداوند، موجب عزت و سربلندی میشود:
- بندگی كن تا كه سلطانت كنمتن رها كن تا همه جانت كنم
-
خوی حيوانی سزاوار تو نيستترك اين خو كن كه انسانت كنم
-
گر يقين دانم كه بر من عاشقیاز جمال خويش حيرانت كنم
از آنجا كه علم به احكام، جزئی از دانش دينی است كه بايد مكلّفان بدان عمل كنند، لازم
است نخست احكام و معارف دينی را بياموزند تا تكاليف خود را آگاهانه انجام دهند.
قرآن در اين باره میفرمايد:
فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَة مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِـيَتَفَـقَّـهُوا
فِی الدِّينِ وَلِـيُنْـذِرُوا قَوْمَـهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْـهِمْ لَعَلَّـهُمْ
يَحْذَرُونَ [10]
چرا از هر گروه از ايشان، تنی چند كوچ نمیكنند تا در دين ]و معارف و احكام اسلام [آگاهی
يابند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود، آنها را انذار كنند تا ]از مخالفت فرمان پروردگار[
بترسند و خويشتنداری كنند.
آيه فوق دليل روشنی است بر وجوب تعليم و تعلّم مسائل اسلامی و به تعبير ديگر، آيه فوق
هم تحصيل علوم دينی را واجب میكند و هم آموختن آنها را به ديگران.
امام صادق(عليه السلام) فرمود:
اَلْعامِلُ عَلی غَيْرِ بَصيرَة كَالسّائِرِ عَلی غَيْرِ الطَّريق
وَ لا يَزيدُهُ سُرْعَةُ السَّيِر مِنَ الطَّريقِ الاّ بُعداً
[11]
كسی كه بدون بصيرت و آگاهی عمل میكند مانند كسی است كه بيراهه میرود و هر قدر با سرعت
برود بيشتر از مقصد دور میشود.
امام كاظم(عليه السلام) فرمود:
مَنْ لَمْ يَتَفَقَّه فِی دينهِ لَمْ يَرْضِ اللهُ لَهُ عَمَلاً [12]
هر كسی در دينش آگاهی ژرف نيابد، خدا از هيچ كار او خرسند نمیشود.
پيامبر(صلی الله عليه وآله) فرمود:
اُفٍّ لِكُلِّ مُسْلِم لايَجْعَلُ فی كُلِّ جُمعةيَوماً يَتَفقَّهُ
فيهِاَمْرَ دينهِ ويَسْأَلُ عَنْ دينِهِ; [13]
وای بر مسلمانی كه در هفته يك روز را برای شناخت امر دين خود و پرسش از آن قرار نمیدهد.
امام صادق(عليه السلام) به شخصی به نام بشير فرمود:
لا خَيْرَ فيمَنْ لا يَتَفَقَّهُ مِنْ اَصْحابنا; يا بشير! اِنَّ
الرَّجُلَ مِنْهُمْ اِذا لَمْ يَسْتَغْن بِفِقْهِهِ اِحْتاجَ اِلَيْهِم فَاِذَا اِحْتاجَ
اِلَيْهِم اَدْخَلُوهُ فی باب ضَلالَتِهم و هُوَ لا يَعْلم
[14]
هيچ خيری در يارانی از ما كه آگاهی دينی ندارند نيست; زيرا هر كدام از آنان كه آگاهی
دينی ندارند، به دشمنان و منحرفان نيازمند میشوند، و چون به آنان نيازمند گردند، آنان،
او را به گمراهی میاندازند بدون آنكه او بفهمد.
فراگيری احكام از ديدگاه فقها و علمای اسلام نيز ضروری و دارای اهميّت خاصّی است كه
در اين جا برای نمونه نظر برخی از آنان را ذكر میكنيم:
- كسی كه يادگيری مسائل مورد ابتلايش را ترك كند و در پی يادگيری آنها نباشد، فاسق است. [15]
- فراگيری حكم هر كاری كه از مكلّف صادر میشود واجب است، خواه از عبادات باشد و خواه
از معاملات و امور عادی. [16]
- مسائلی كه انسان غالباً به آنها احتياج دارد، «واجب» است ياد بگيرد. [17]
- اگر نياموختن مسائل شرعی به ترك واجب يا انجام حرامی منجر شود، انسان گناهكار است.