17 فروردین 1395, 23:37
پرسش:
پاسخ:
در بخش نخست پاسخ به اين سوال به مفهوم سلفيه در لغت و اصطلاح و خاستگاه فکري سلفيه اشاره کرديم. اينک در بخش پاياني دنباله مطلب را پي مي گيريم:
معتزله در تبيين عقايد اسلامي از فلاسفه اي بهره مي بردند که آنان نيز به نوبه خود افکارشان را از منطق يونان اقتباس مي کردند. تصاويري که از احمدبن حنبل در منابع مختلف ارائه شده، وي را محدثي سنت گرا و ضد فقاهت و اجتهاد نشان مي دهد که از تمسک به راي تبري مي جسته و تنها به قرآن و حديث استدلال مي کرده است و چون در استناد به حديث بسيار مبالغه مي نموده، گروهي از بزرگان اسلام، مانند محمدبن جرير طبري و محمدبن اسحاق النديم، او را از بزرگان حديث- و نه از مجتهدان اسلام- شمرده اند. در واقع ابن حنبل به عنوان محدثي بر جسته و پيرو طريقه اصحاب حديثه با هرگونه روش تاويلي و تفسير متون مخالف بود و با بزرگان اصحاب راي، سر ناسازگازي داشت. وي مخالفت با سنت را بدعت مي خواند.
آنچه مسلم است، احمدبن حنبل بيش از صد و پنجاه سال پيشواي عقايد سنتي- سلفي بود.
پس از مرگ احمدبن حنبل انديشه ها و افکار وي نزديک به يک قرن ملاک سنت و بدعت بود، تا اينکه عقايد وي و نيز سلفي گري تحت تاثير انتشار مذهب اشعري به تدريج فراموش شد.
در قرن چهارم هجري ابو محمد حسن بن علي بن خلف بر بهاري براي احياي سلفي گري تلاش کرد، اما در برابر شورش مردم کاري از پيش نبرد. در اواخر قرن هفتم و اوايل قرن هشتم احمد بن تيميه و سپس شاگردان او ابن قيم الجوزيه و ابن کثير عقايد حنابله را به گونه اي افراطي تر احيا کردند. ابن تيميه به عنوان متکلم و مدافع متعصب مذهب حنبلي، با آزاد انديشي و تاويل مخالف بود و لذا اقداماتش بيش از پيش باعث انحطاط و عقب ماندگي مذهب حنبلي شد. عصر ابن تيميه، دوره انحطاط و تنزل تفکر فلسفي و استدلال منطقي و همچنين قرن روي آوردن به ظواهر دين و توجه سطحي به معارف خشک و مذهبي عنوان شده است.
در واقع، در اين عصر «فقها و متکلمان قشري بعضي مذاهب- مانند مذهب حنبلي- به عنوان دفاع از دين عقايد خاص مذهبي خود، به توجيه اصول و فروع مذهب خود پرداختند و احيانا در اين راه بر ضد علم و فلسفه قيام کردند. اين تيميه يکي از اين کسان بود که در مذهب حنبلي قيام کرد. وي به عنوان دفاع از آن مذهب، مبارزاتي با مذاهب ديگر اسلامي مي کرد و عقايد خود را به عنوان زنده کردن عقايد مذهب حنبلي در بسياري از کتاب هاي خود بيان کرد.»
با مرگ اين تيميه، دعوت به سلفي گري و احياي مکتب احمدبن حنبل در عرصه اعتقادات عملابه فراموشي سپرده شد.
پس از وي مسلک و آيين وي را شيخ محمد فرزند «عبدالوهاب» نجدي که اين نسبت برگرفته از نام پدر او «عبدالوهاب» است بنيانگذاري کرد و به نام مسلک وهابيت شناخته شد. به گفته برخي از دانشمندان، اين که اين مسلک را به نام خود شيخ محمد نسبت نداده و «محمديه» نگفته اند، اين است که مبادا پيروان اين مذهب نوعي شرکت با نام پيامبر(ص) پيدا بکنند (دائره المعارف فريد وجدي، ج ۱۰، ص ۸۷۱، به نقل از مجله المقتطف ج ۲۷، ص ۸۹۳) و از اين نسبت سوءاستفاده نمايند.
از بزرگ ترين نقاط ضعف برنامه زندگي شيخ همين است که با مسلماناني که از عقايد کذابي او پيروي نمي کردند، معامله «کافر حربي!» مي کرد و براي جان و ناموس آنان ارزشي قائل نبود. کوتاه سخن اين که «محمدبن عبدالوهاب» به توحيد دعوت مي کرد، اما توحيد غلطي که او مي گفت. هر کس مي پذيرفت خون و مالش سالم مي ماند و گرنه مانند کفار حربي حلال و مباح بود. جنگهايي که وهابيان در نجد و خارج آن؛ مانند يمن، حجاز، اطراف سوريه و عراق مي کردند، بر همين پايه بود. هر شهري که با جنگ و غلبه بر آن دست مي يافتند بر ايشان حلال بود. اگر مي توانستند آن را جزو متصرفات و املاک خود قرار مي دادند و الابه غنايمي که به دست آورده بودند اکتفا مي کردند. (جزيره العرب في قرن العشرين، ص ۳۴۱)
محمدبن عبدالوهاب در سال ۱۲۰۶ (ه .ق) در گذشت.
روزنامه كيهان، شماره 21035 به تاريخ 27/1/94، صفحه 6 (معارف)
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان