نویسنده: آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی
بسم الله الرحمن الرحیم
بدان! مهمترین وظیفه علما در ماه مبارک رمضان پیشنمازی و موعظه است. عالمی که با مبارزه طولانی، نفس خود را [در برابر آفات اخلاقی] نیرومند ساخته و دامهای فریب هوا را نیک دریافته، بایسته است که در برپایی این دو مهم بکوشد، بویژه «موعظه کردن» که هیچ کار نیکی با آن برابری نتواند، و این مقال را گنجایش بر شماری و تبیین بهرههای آن نیست.
در رأس همه کارها، نیّت پاک و اخلاصی راستین لازم است تا از آفتهای آن در امان ماند. باید خود را بیازماید: انگیزه او از ارشاد و موعظه چیست؟ اگر انگیزهاش دین است بکار موعظه پردازد و اگر – خدای نخواسته- انگیزه او آلوده به خواهشهای نفسانی است، یا اخلاص کارش بر او، روشن نیست، موعظه خلق را ترک کرده، به سازندگی خویش پردازد،و در پی کسب دو گوهر گران سنگ «صدق و اخلاص» برآید. چنانچه در این تلاش، راستی و خلوص داشته باشد، خداوند او را راه نماید که خود فرموده: «والذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا»[1] (و کسانی که در اه ما کوشیدهاند به یقین راههای خود را بر آنان مینماییم) اگر بخواهد به ارزیابی خلوص خود در پیشنمازی پردازد به بررسی نفس خویش و انگیزه او در پیشنمازی پردازد.
آیا کار او جهت مقام امامت مردم و شرف این عمل نزد مردم است، یا بخاطر فرمان خدا و رضای او است؟ آیا کم شدن مأمومین یا شرکت نکردن علما و طلاب در نماز او، میل او را به پیشنمازی کم میکند، و از سوی دیگر شرکت بزرگان و اشراف در نماز او، او را دل خوش میسازد؟ اگر چنسن است بداند که پیشنمازی او فقط برای مقام است و یا آلوده به جاه طلبی است.
اگر نفس به توجیه پردازد که، شادمانی من از شرکت بزرگان، و جمعیت زیاد، از تعظیم شعائر، ترویج دین و بیشتر شدن ثواب است، زینهار از این گونه دسیسهها. اگر بخواهی، راست روی خود را در این امر بیابی، فرض کن شرایطی را که امات تو بر یک یا دو نفر ثواب بیشتری از امامت بر جمعیت انبوهی دارد، آیا رغبت تو بر امامت این دو نفر بیشتر است یا آن انبوه جمعیت؟
افزون بر این: ببین حال خود را در صورتی که پیشنمازی و پیش افتادن دیگری و اقتدا و پیروی تو، بیشتر خلق را ارشاد و دین را ترویج میکند آیا همانند وقتی که خود پیشنماز باشی در شکوه این مسجد و این نماز جماعت تلاش میکنی؟
اگر باز هم نفس به توجیه پرداخت که: «میل من در ترویج دین به امامت خودم برای بهرهوریام از ثواب امامت جماعت است و مسابقه در تحصیل این امور شایسته است» زینهار بدون آزمایش خود که فریفته این گونه توجیهها گردی. بنگر که اگر ترویج دین به مأمومیت تو است نه امامت، باز هم با نشاط در برپایی جماعت میکوشی؟
خلاصه، مسأله در صدق و اخلاص از موی باریکتر است. بزرگان در این صراط لغزیدهاند ه بسا بعد از سالها عبادت به بی اخلاصی خویش پی بردهاند.
از بعضی بزرگان نقل کردهاند که: « او مدت سی سال در صف اول جماعت شرکت میجست و بر انجام این عبادت شادمان بود، روزی بخاطر مانعی در صف دوم قرار گرفت، به ناگاه حالن شرمندگی در خویش دید، و بر او معلوم شد که مراقبت او بر حضور در صف اول در این سی سال آلوده به «ریاء» بوده است، همه نمازهای سی ساله را دوباره قضا کرد».
برادرم بنگر به این عالم مجاهد و در مقام او مطالعه کن: چگونه با وجودی که خود امام جماعت نبود بر حضور در صف اول مواظبت کرد و برای تأدیب خود به «قضاء نمازها» پرداخت. در یاب عظمت اخلاص را، و ببین که چگونه گذشتگان و بزرگان ما بر این «امر» اهتمام داشتهاند از همین جا، حال واعظی را بفهم، افزون بر آفات یاد شده- واعظی را آفتهای ویژهای است، فراوان و ظریف. این آفتها، همان آفتهای زبان است که بزرگان از ترس آنها به سکوت پناه میبردند و با وجود برتری کلام بر سکوت –چه تمام خوبیها و بوسیله کلام نازل و استوار گشته است و با کلام خوبیها در زمین منتشر میشود- سکوت را بر کلام ترجیح دادهاند.
بر واعظ است که تمام ریزهکاریهای بیان شده در امامت جماعت را برای کسب صدق و اخلاص مراعات کند و افزون بر صدق و اخلاص در وعظ، مراقبزبان خویش باشد. مطلبی را بدون دلیل به خدا نبندد، بدون آگاهی و علم سخنی نگوید، به هنگام موعظه دیگران خود را مبرّا نسازد، دیگران را نادان و خود را برتر نپندارد، فتنه ایجاد نکند، مردم را در جهت کشت و کشتار و دیگر چیزهایی که بر مسلمین ضرر میزند برنانگیزد.
زینهار که سخنی گوید که باعث انحراف عقیده مردم شود، ولو بدین صورت که شبهات ابلیس و پاسخ آنها را بازگوید، ولی شنونده پاسخ شبهات را درست درنیابد.
در ترسانیدن و یا امیدوار ساختن، میانه روی را مراعات کند، و مردم را به یأس یا غرور در انجام گناه مبتلا نسازد. چیزهایی را که شنونده در غلوّ افتد، یا اعتقاد او به انبیا و گذشتگان سست میشودة نگوید. از بردن آبروی اشخاص – بویژه خواص- و غیبت گذشتگان، افترا به پیامبران، اوصیا و دانشمندان بپرهیزد.
زینهار که با سختگیری بر مردم، و وادار کردن آنان به پذیرش چیزهایی که ظرفیت آن را ندارند، مردم را به خیر، شریعت،عبادت،انبیا، علم و عالم بدبین سازد. از نشر بدیها با نقل داستانهای فاسقان و بدکاران بپرهیزد.
حیلههای شرعی که بایسته نیست، بر مردم نیاموزد، از مانور دادن در منبر بویژه اگر زنان در مجلس حضور دارند،بپرهیزد، و گفتار یا رفتار زشت را در منبر نداشته باشد. شنیده شده است که واعظی بر منبر، «عمل استبراء» را به گونهای زننده، به مردم تعلیم داده است، واعظی دیگر گناهکاران را بر منبر با الفاظ رکیک و زننده فحش میداده است. همه اینها آفتهای واعظیاند. موعظه را، آفتهای بسیاری دیگر نیز هست.
بر واعظ است که مراقبت کند- بعد از تکمیل مراتب اخلاص و صدق – فرمان خدا را «اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم»[2] (آیا مردم را به نیکی فرمان میدهید و خود را فراموش میکنید؟)
نخست به موعظه خود پردازد، آنگاه با رفق و مدارا و حکیمانه مردم را موعظه کند، حالات شنوندگان را مراعات سازد. اگر شنونده ویژهای ندارد، جانب ترس را در موعظهاش بیشتر آرد، و اگر شنوندهای دارد، که انذار و ترساندن او را مأیوس میکند، یا حالت دیگر در او پدید میآورد، مراعات حال آن شنونده را بنماید. گفتهاند حضرت زکریا(ع) به هنگام حضور حضرت یحیی(ع) در مجلس وعظ او، نامی از آتش، عذاب و جهنم به میان نمیآورد.
همچنین اگر شنونده هتکی حضور داشته باشد، از امید و عفو سخن گفتن او را بر نافرمانی خداوند جرأت میدهد، و به هلاکت افکند. کوتاه سخن: واعظ، با شنوندگان خود باید حالت پدری حکیم را داشته باشد. آنچه را بر آنان سودمند است دریغ ندارد و آنچه را زیان آور است دفع کند.
بدان: سودمندترین و مؤثرترین موعظه آن است که با عمل همراه باشد، لقلقه زبان نباشد، چه بسا فاصله بین گفتار و رفتار واعظ، مردم را بر انجام گناهان جرأت داده و آنان را به علما و انبیا بدبین ساخته و از دین خارج کند.
از بیان امور غریبی که با عقل عُرفی مردم سازگار نیست بپرهیزد. مثلاً ثوابهای زیادی را که در روایات بر یک کار کوچک آمده است، مجرد و بدون توضیح نگوید؛ بلکه بهمراه آن قدرت خدا، و فلسفه این مقدار ثواب بر این عمل را، نیز بیان کند تا عقل به انکار روایات نپرداخته و وعظ او مؤثر افتد،بویژه در دورانی که ملحدین با القای شکوک و شبههها و ایرادها در پی بیرون کردن مسلمانها از دینشان میباشد.
نمیگویم که به طور کلی این اخبار را نگوید، بلکه بگونهای بیان کند که عقل آن را بپذیرد و آنچه را که سبب از بین رفتن استبعاد عقلی میشود با آن همراه کند.
برای نمونه در تبیین ثواب دو رکعت نماز که خداوند تعالی شأنه در برابر هر حرفی که میخواهد کاخی از در و زبرجد در بهشت به او میدهد، گوید: عالم خیال را بنگرید که بدون عمل و پرسش در آن عالم آنچه بخواهد به او میدهد، در خیال خود میتوان در عرض یک ساعت هزار شهر از لؤلؤ و مرجان را خلق کرد. آن خدایی که به عالم خیال این قدرت را داده است، قدرت آن دارد که بر عمل بظاهر کوچکی پاداشهای بسیار عظیمی دهد، و قادر است آنچه را در عالم خیال آمده است عینیت بخشد. چنانچه درباره اهل بهشت آمده است که آنان هر آنچه اراده کنند مییابند و این برخاسته از قوت وجودی و توانایی آنها بر عینیت دادن به صورتهای خیالی است، اینکه خداوند بندگان مؤمن خود را در آخرت چنین توانی بخشد، از عقل بدور نیست؛ حال اینکه در همین دنیا به بعضی از بندگانش این قدرت را بخشیده است همان گونه که برخی اولیا این قدرت را در موارد لازم ابراز کردهاند.
چنانچه حضرت ثامن الائمه(ع) عکس شیر را تبدیل به شیر خارجی [واقعی] میکند. حضرت موسی عصا را به اژدها تبدیل میسازد،حضرت عیسی مردگان را زنده میکند و حبیب خدا پیامبر ما (ص) ماه را میشکافد، مرده را زنده میکند، سنگریزه را به سخن میآورد، و بیماران را شفا میبخشد و....
افزون بر اینها، خود تو، بر خلق صورتهای بسیاری در عالم خواب و خیال توانایی، که اگر بعضی موانع کنار رود، آنها دقیقاً همانند موجودات خارجند، همان طور که اگر آنچه را در خواب میبینی دائمی باشد و موجودات خارجی را گاهی از اوقات ببینی امر معکوس شده، موجودات خارج را خیالی و صورتهای خواب و خیال را عینی میپنداشتی. بنابراین «ثواب زیاد» نه نامقدور است بر خدا و نه کرم او را پایانی است، چگونه بر مؤمنان کرم و بخشش بسیار نکند، آنکه کرامت و عطاهای او بر کفار و معاندین در دنیا بی شمار است.
کوتاه سخن: اگر واعظ ثواب عبادتها و کارها را همراه با این مقدمات بیان کند، خردهای ناتوان این مطالب را دور نپنداشته و موعظه او زیانی بر دین و اعتقاد شنوندگان او نخواهد داشت.
بر واعظ است: شنوندگان را بیمارانی برخوردار از مرضهای گوناگون؛ خود را طبیبی معالج؛ گفتار، مطالب و مواعظ را داروها و معجونهایی که با آن بیماران را معالجه میکند بشمار آرد. باید احتیاط و مراقبت او از طبیبی که مریض صعب العلاج را معالجه میکند، بیشتر و دقیقتر باشد، چون امور روحانی والاتر و دقیقتر است، و خطر آن دائمی و تباهی آن بزرگتر است. بر واعظ است که برای انجام این امر مهم خود و کارهای خود را به امامان معصوم (ع) واگذار کند. [بیاد آرد که موعظه او و حالا و بهرگونهای باشد به آنان عرضه و تسلیم میشود.]
پیش از شروع منبر خدا را بخواند و توجه به او داشته باشد، و قبل از شروع سخن با قرائت «بسم الله» از خداوند یاری جوید. پس از آن سپاسی کوتاه گوید و با پناه بردن از شر شیطان و هئوای نفس به پروردگار ، موعظه را آغاز کند و سعی کند خویش را از اشتباهات حفظ کند. به یقین خداوند او را نگه میدارد، و گفتار و مواعظ او را سودمند، مؤثر، نور و حکمت، قرار دهد.
هدف او از موعظه باید استواری عقیده شنوندگان در دین، و ایجاد عشق خداوند، و پیامبر و اولیاء(ع) در دلها باشد، و در این راستا نعمتهای بی پایان الهی را برشمارد، و فرمان او را خطیر و عظیم جلوه دهد،و شدت خشم و سختی عقاب او را به یادها آرد.
بر شنوندگان، ادب مراقبت با خدا و انبیا و اولیا را بیاموزد،و آنان را از زیبایی این زندگی دنیوی و زیور و زینت آن بر حذر دارد و پارسایی شان بخشد.
حالات اهل مراقبت، خوفی که آنان از خداوند داشتند،عبادتها و مراقبتهای آنان، عشق و شوق آنها به دیدار خدا، لطف پروردگار به آنها، کرامتها و عطاهایی که خداوند به آنان داده است بر شنوندگان برشمارد.
در لابلای سخنان خود برخی از معارف بلند و استوار را با نرمی و بیان ساده در قالب الفاظی مأنوس با زبان آنان و با استناد به باورهای آنان همانند انبیاء(ص) بازگوید.[3]