حضرت زينب(س)
عیسی موسوی
حضرت زینب (س) در پنجم جمادی الاول سال ششم هجرت سال صلح حدیبیه در شهر«مدینه» متولد شد. هنگامی که حضرت زینب(س) تولد یافت، مادرش حضرت زهرا(س) او را نزد پدرش امیرالمومنین(ع) آورده، عرض کرد: نامی را برای این مولود انتخاب فرمایید. حضرت علی(ع) فرمود: من بر پیغمبر(ص) سبقت نمیگیرم. پیامبر به مسافرت رفته بودند. سه روز بعد که از سفر آمدند حضرت علی(ع) عرض کرد: یا رسول الله! خدای متعال دختری به فاطمه عنایت کرده، نامی برای او بگذارید. پیامبر فرمود: در این امر بر خدای خود پیشی نمیگیرم. جبرئیل نازل شد و سلام خداوند را به پیامبر رساند و گفت: نام این مولود را «زینب» بگذار و این نامی است که خدای تبارک و تعالی اختیار فرموده است. آن گاه پیامبر را از مصائبی که بر حضرت زینب(س) وارد میشود آگاه نمود. رسول خدا(ص) گریان شده و فرمودند: «هر کس بر زینب گریه کند اجر و ثوابش مانند کسی است که بر برادرانش حسن و حسین گریه نموده باشد.
زینب در لغت به معنای زیبا وخوشبوست، و ممکن است مخفف (زین) و(اب) به معنای زینت و نکویی پدر- دختری که مایه مباهات و سرافرازی پدر است - باشد.
زندگی با معصومین (ع): مدت زندگی ایشان با مادرش حضرت زهرا (س) حدود پنج یا شش سال بوده است. زندگی حضرت زینب با مادر در سوم جمادی الثانی سال 11 هجری قمری به پایان رسید. شوهر زینب، «عبدالله بن جعفر» پسر عموی بزرگوارش میباشد. او یکی از شخصیتهای مشهور اسلام و از سخاوتمندان معروف بود. حضرت زینب دارای القاب و کنیههای زیادی است. یکی از القاب آن حضرت که در روایات آمده، «عقیله» یا «عقیله بنی هاشم» است که به معنای زن ارجمند و گرامی در فامیل خود، میباشد. از دیگر القاب آن حضرت میتوان «صدیقه صغری» «عارفه» «عالمه» «فاضله» «کامله» و «عابده آل علی» را نام برد. حضرت زینب(س) تا زمانی که امیرالمومنین(ع) در مدینه بود با شوهرش عبدالله بن جعفر در مدینه زندگی میکرد و زمانی که امیرالمومنین پایتخت حکومت اسلامی را به کوفه منتقل کردند، او هم به کوفه نقل مکان کرد و در کوفه به ارشاد و تعلیم زنان کوفه اشتغال داشت. امام علی(ع) در سال 40 هجری در کوفه به شهادت رسید. بنابراین سن حضرت زینب در این زمان تقریباً 35 سال بود. حدود 10 سال هم بعد از شهادت پدر بزرگوارش با برادرش امام حسن(ع) زیست نمود. امام حسن در سال 50 هجری به شهادت رسید. بعد از شهادت امام حسن10 سال نیز با امام حسین (ع) زندگی کرد.
رویای صادقه زینب(س): هنوز پنج سال از عمر زینب(س) نگذشته بود که زمان رحلت پدر بزرگ گرامیاش رسول الله(ص) فرا رسید. در یکی از آن روزهای غمبار و حادثه ساز بود که زینب صبح زود برای تعبیر رویایی که شب قبل با دیدن آن پریشان شده و روحش را آزار میداد به کنار بستر جدش رسول اکرم(ص) شتافته و عرضه داشت: ای جد بزرگوار! خواب دیدم که در اثر وزش تندبادی، هوا تاریک شد و من از وحشت آن در پشت درخت بزرگی پناه گرفتم، که ناگهان آن درخت عظیم در اثر فشار باد از جای کنده شد. خود را به درخت دیگر رساندم که شاخه همان درخت بود، اما تندبادی سخت آن را نیز از جای برکنده و با خود برد. پس از آن به شاخه ای دیگر از آن درخت پناه بردم، آن هم شکست. آن گاه خود را به دو شاخه باقیمانده رساندم، اما آنها نیز یکی بعد از دیگری در مقابل وزش توفان از من جدا شدند و من از شدت اضطراب از خواب بیدارشدم.
با شنیدن سخنان دختر 5 ساله، اشک در چشمان پیامبر حلقه زد و فرمود: دخترم! اما آن درخت بزرگ، من هستم که از میان شما میروم و شاخه اول آن مادرت فاطمه(س) است. شاخه دوم پدرت علی(ع) و دوتای دیگر برادرانت، حسن و حسین(ع) هستند که با رفتن آنها جهان تیره و تار میگردد.
سرآمد حیا وعصمت: حضرت زینب(س) در پاسداری از عفت و عصمت، سرآمد بانوان روزگار بود. وی با الهام از پیام آسمانی قرآن و طبق آموزههای پیامبر(ص) و اهل بیت علیهم السلام حجاب و عفت را مانند گوهری ارزشمند برای یک زن مسلمان میدانست و بر این باور بود که زن هنگامی به خدای خود نزدیکتر است که خود را از معرض دید مردان بیگانه - به غیر موارد ضروری - حفظ نماید. او از مادرش آموخته بود که: «لیس شیء خیرا للمراة من ان لایراها الرجل ولاتراه ؛ چیزی برای زن نیکوتر از این نیست که مرد نامحرم، او را نبیند و او هم مرد نامحرم را نبیند.» برای همین دختر جوان زهرا(س) خود را کاملاً از دید نامحرمان پوشیده نگاه میداشت. یحیای مازنی یکی از اهالی مدینه میگوید: من در شهر مدینه و در همسایگی امیر مومنان علی(ع) بودم و منزل من پهلوی منزلی بود که زینب دختر علی(ع) در آنجا زندگی میکرد. به خدا سوگند هیچ گاه کسی قد و قامت او را ندید و صدای او را هم نشنید. او هر گاه میخواست به زیارت جد بزرگوارش پیامبر خدا(ص) برود، در دل شب و به همراه پدرش امیر مومنان(ع) و برادرانش حسن و حسین(ع) میرفت. علی(ع) در مورد تشرف این گونه زینب(س) به امام حسن(ع) میفرمود: بیم دارم که نگاه شخص نامحرمی به خواهرت زینب بیفتد.
وقتی زینب را به اسیری وارد شام نمودند در دروازه شام حضرت زینب شمر را طلبید و فرمود: ما را از این دروازه شلوغ نبر- فرزندان ودختران پیامبر را نامحرمان به این حالت اسیری نبینند - و اسرا را از راه خلوتی وارد شام کن. آن ملعون اعتنا نکرد و چند تازیانه به آن بانو زد. آن معدن صبر و وقار از فرط غیرت منقلب شد و به زمین امر نمود (یا ارض خذیه) در آن حال زمین، شمر را تا کمر فرو برد، ناگاه از سر بریده، صدای جانفزای حسینی به گوش خواهر رسید که (یا اختاه، اصبری واحتسبی فی مرضات الله) آن بانو به زمین امر نمود او را رها کند.
شرط ازدواج زینب(س): حضرت زینب(س) به سن ازدواج رسیده بود. از بین خواستگاران متعددی که به منزل علی (ع) میآمدند، تقاضای عبدالله بن جعفر بن ابی طالب - برادر زاده علی(ع) که از طرف خود کسی را برای خواستگاری حضرت زینب فرستاده بود، مورد پذیرش قرار گرفت. در این وصلت فرخنده مهریه حضرت زینب مطابق با مهریه مادرش فاطمه(س) یعنی 480 درهم معین گردید. قبل از ازدواج، حضرت زینب به عبدالله بن جعفر گفت: ای عبدالله! من با تو به شرطی ازدواج میکنم که اجازه دهی هر روز یک بار برادرم حسین(ع) را ببینم و اگر او زمانی به سفر رفت، به همراه او بروم و مانع مسافرت من نباشی. عبدالله، یادگار شجاع، بزرگوار و پارسای جعفر طیار این شرط را پذیرفت و تا آخر زندگی به آن وفادار ماند. عبدالله جعفر آن چنان کریم و فقیرنواز بود که وی را «قطب سخا» میگفتند. او هیچ گاه مستمندی را محروم نکرد وهیچ کار نیک را به خاطر پاداش دنیوی انجام نداد. هنگامی که عبدالله فهمید سفر امام حسین(ع) به کربلاقطعی است، دو پسر خود عون و محمد را برای کمک به مادرشان به همراه قافله امام حسین(ع) روانه کرد و به حضرت زینب(س) سفارش کرد که اگر جنگی پیش آمد، فرزندانش از امام حسین(ع) حمایت کنند. ارتباط قلبی و انس و علاقه زینب(س) به برادر خود آنچنان بود که هر روز چند مرتبه خدمت امام حسین میرسید و دیده به دیدار مبارکش روشن میساخت. هنگامی که عبدالله بن عباس به امام حسین(ع) گفت: شما که به این سفر خطرناک میروید چرا زنها را با خود میبرید؟ حضرت زینب با شنیدن این سخن سر از محمل خود برآورده و فرمود: ای پسر عباس! آیا میخواهی بین من و برادرم جدایی بیندازی؟! هرگز من از او جدا نخواهم شد. امام حسین(ع) نیز به حضرت زینب(س) علاقه فوق العادهای داشت و در روایت آمده است: هنگامی که زینب به دیدار امام حسین میآمد، آن حضرت به احترام زینب تمام قد بلند میشد و او را در جای خود مینشاند.
عبادت وعرفان زینب (س):میرزا محمد تقی سپهر در «الطراز المذهب» مینویسد: در دوران کودکی حضرت زینب(س)، پدر بزرگوارش در کنار او بود و ضمن نوازش و بذل گرمترین عواطف خود، با وی سخن میگفت. زینب، دختر خردسال علی(ع) از وی پرسید: پدر جان! آیا مرا دوست داری؟ فرمود: آری دخترم. زینب(س) طبق آموختههای خویش از مکتب علوی گفت: ای پدر! دو دوستی در یک دل جمع نمیشود، مگر اینکه دوستی دیگران نیز در جهت دوستی خدا و برای خدا باشد. این سخن، اوج معرفت و بندگی زینب (س) را نسبت به حضرت حق میرساند. حقیقت بندگی و عبادت خداوند آن است که با همه وجود به خدا نظر کنیم و جز به او نیندیشیم و جز فرمان او را مطیع نباشیم و جز برای او به کاری نپردازیم. حضرت زینب که به این امر آگاهی کامل داشت و فلسفه خلقت را در عبادت میدید، حتی در شدیدترین لحظههای زندگی، عبادت و ستایش خداوند را از یاد نمیبرد. فاطمه دختر امام حسین(ع) در اینباره میگوید: «عمهام زینب در شب عاشورا همواره در محراب عبادتش ایستاده بود و با خدای خویش مناجات میکرد.» یا امام سجاد میفرماید: «این مخدره حتی در شب یازدهم عاشورا نماز شبش ترک نشد و نشسته نماز خواند.
زینب (س) در عبادت و طاعت خداوند به مقامی دست یافته و به آن درجه از شناخت و معرفت حق رسیده بود که امام حسین(ع) در روز عاشورا به هنگام وداع، این گونه او را خطاب کرد: «یااختاه لاتنسینی فی نافلة اللیل - خواهرم در نماز شب مرا فراموش مکن.»
علم زینب(س): یک سال پس از استقرار امیر مومنان(ع) در کوفه، زنان و دختران مشتاق دانش، به آن حضرت پیام فرستادند و گفتند: ما شنیدهایم که دختر شما حضرت زینب(س) همانند مادرش فاطمه زهرا(س) منبع سرشار دانش و دارای علوم و کمالات است. اگر اجازه دهید در صبح یکی از روزهای عید به محضرش حاضر شده و از آن سرچشمه دانش بهره مند شویم. علی(ع) اجازه داد تا دختر عالمهاش زینب کبری(س) بانوان مسلمان کوفه را آموزش دهد و مشکلات علمی و دینی آنان را، حل کند. زینب علیها السلام نیز آمادگی خود را اعلام نمود و بعد از دیدارهای مقدماتی، جلسه تفسیر قرآن برای آنان تشکیل داده و پرسشها و شبهات آنان را جواب میداد. روزی در یکی از جلساتی که حضرت زینب(س) برای زنان کوفی تفسیر میگفت، امیر مومنان وارد جلسه شد تا کلاس درس دخترش را از نزدیک ببیند. آن روز حضرت زینب در مورد تفسیر «کهیعص» سخن میگفت. علی(ع) ضمن اشاره به تفسیر دیگری از این آیه فرمود: دخترم! این حروف رمزی است در مصیبتهایی که بر شما عترت پیامبر وارد خواهد شد. سپس آن حضرت تمام مصائب کربلا را برای دخترش و حاضرین شرح داد. زینب(س) با شنیدن آن متاثر شده و صدای نالهاش بلند گردید و فضای جلسه قرآن عوض شد.
او از لحاظ علمی به درجهای رسیده بود که امام زین العابدین(ع) دربارهاش میفرماید: «انتَ بحمدالله عالمةٌ بلامُعلّمه فَهِمَةٌ غیرَ مُفَهِّمَهُ؛ عمه جان! تو بحمدالله زن دانشمندی هستی که رنج معلم و مدرسه را نچشیدهای و فهمیدهای میباشی که به تو علم و درایت نیاموختند.» در کتب روایی از آن بانو احادیث زیادی نقل شده، از آن جمله خطبه حضرت زهرا(س) در امر فدک که ابن ابی الحدید در شرح (نهج البلاغه) آن را از قول زینب از حضرت زهرا (س) نقل نموده است. مرحوم طبرسی مینویسد: حضرت زینب روایات زیادی از مادرش فاطمه زهرا نقل کرده است. در بین کسانی که از حضرت زینب روایت نقل کردهاند میتوان از ابن عباس، امام سجاد(ع)، عبدالله ابن جعفر و فاطمه صغری دخترامام حسین(ع) و... نام برد.
فصاحت و بلاغت: شاید بارزترین ویژگی زینب(س) که دوست و دشمن، او را به آن میستایند درستگویی و شیواسخنی است. زیبا سخن گفتن و روانی عبارتها و الفاظ چنان در وجود زینب(س) ملکه شده بود که در سختترین و بحرانیترین لحظهها با موازین ادبی سخن میگفت. نیشابوری در اینباره میگوید: «زینب(س) در فصاحت و بلاغت و در پارسایی و عبادت مانند پدرش علی (ع) و همانند مادرش زهرا (س) بود.
همچنین علامه مامقانی با استناد به خطبههای زینب(س) مینویسد: «او در فصاحت و بلاغت چنان بود که گویی زبان علی در کام داشت.»
زینب در مجلس ابن زیاد سخنانی ایراد کرد که نه فقط اندوه و تاثّر شدید حضرت را بیان میکند بلکه پایه و مقام سخنِ آن بزرگوار را نشان میدهد. مثلاً در همین عبارتی که نقل میشود گذشته از استواری و صلابت کلام، سجع و جناس اشتقاق و استعاره مکنیه به چشم میآید: «لَقَد قَتَلْتَ کَهْلی وَ اَبَرْتَ اَهلی وَ قَطَعْتَ فَرعی واجْتَثثتَ اَصْلی فاِن یشفیکَ هذا فَقَد اَشَفَیت؛ سرور مرا کشتی و خاندان مرا برانداختی و شاخه و ریشه مرا کندی. اگر شفای تو در این است پس شفا یافتی.»
فصاحت و بلاغت علوی پس از او به دختر دلبندش حضرت زینب(س) رسید و تمامی فصحای عرب و بلغای مشهور، معترفند که بعد از علی(ع) فصیحترین و بلیغترین افراد، حضرت زینب(س) بوده است.حضرت زینب(س) چنان خطبهای در بازار کوفه و شام خواند که همه مردم گفتند: گویی زبان امیرالمومنین در دهان اوست و همگی ساکت شدند و نفسها در سینهها حبس شد و زنگهای شتران دیگر صدا نکرد…حضرت زینب (س) در خطبه خود فرمودند: ای مردم کوفه! ای اهل غدر و مکر! بر ما گریه میکنید؟ آب چشم شما نایستد و ساکت نگردد… آیا بر ما گریه و زاری میکنید؟ ای والله ـ بسیار بگریید و کم بخندید ـ عیب و عار ابدی را برای خود گذاردید و این ننگ را هرگز نمیتوانید از خود دور کنید و به هیچ آبی نمیتوانید بشویید و چگونه توانید شست و با چه تلافی خواهید کرد کشتن جگر گوشه خاتم پیغمبران و سید جوانان اهل بهشت را؟
راوی میگوید: سوگند به خدا در حین خطبه، بغض، گلوی مردم را گرفته و پس از خطبه چنان اهل کوفه بلند بلند گریه میکردند که محاسن آنها از اشک چشمشان تر بود و انگشت حیرت به دندان گزیده بودند. پیرمردی در کنار من بود و محاسنش از اشک تر شده بود و میگفت: «پدر و مادرم فدای شما که پیر شما بهترین پیرها و جوانتان بهترین جوانها و زنان شما بهترین زنان و نسل شما بهترین نسلهاست که نه مغلوب میشوید و نه مقهور.» حتّی دشمنان نیز او را میستودند. بلاغت و شجاعت حضرت زینب چنان آشکار و ظاهر بود که مانند آفتاب مورد تصدیق تمامی ارباب کتب و مقاتل است. ایشان با اینکه در حالت اسیری بودند بارها و بارها یزید (لع) را مخاطب ساخته و علناً و در حضور مردم، ظلمهای او را یادآوری نمودند و این شجاعت در احدی جز فرزندان امیرالمومنین حضرت علی(ع) یافت نمیشود.
صبر آن حضرت: صبر زینب از نوع صبری نبود که هر فرد زبون و ناتوانی به آن تن میدهد بلکه صبری خداپسندانه و هدفدار و اندیشیده بود. وی میدانست این نوع صبر با ایمان رابطه تنگاتنگ دارد و مومنی که صابر نباشد پیوسته ایمان و تقوایش متزلزل خواهد بود و انسان تا صبور نباشد نمی تواند در بندگی خدا، ایستادگی کند و در برابر شیطان و هواهای نفسانی و گریز از گناه و استواری در تنگناها، ثابت قدم باشد. زینب(س) در پرتو عنایت و توجه آل عبا(ع) بر دشواریها و سختیها صبر کرد، رنجها و مصیبتهایی را تحمل نمود که اگر بر کوههای استوار و راسخ نازل میشد از هم فرو میپاشید. او از پدرش علی(ع) این سخن را شنیده بود که؛ انسان حقیقت ایمان را درک نمیکند مگر اینکه سه ویژگی در او باشد: آگاهی به دین، صبر بر دشواریها و تدبیری نیکو در امور زندگی. شهید مطهری در این ارتباط مینویسد: در حماسه حسینی، آن کسی که بیش از همه درس تحمل و بردباری را آموخت و بیش از همه این پرتو حسینی بر روح مقدس او تابید، خواهر بزرگوارش زینب(س) بود. و در ناسخ التواریخ آمده است: محققاً از آغاز خلقت تا کنون از هیچ زنی از زنهای انبیاء و اولیاء (ع)، این حلم و بردباری پدید نیامده است.
با آن همه مصیبت، همانند کوه، استوار و پابرجا بود و محکم میایستاد و چنان به مقام قرب الهی رسیده بود که وقتی حسین(ع) را شهید کردند بر آن پیکر مطهر و بدن غرقه به خون برادر نظر کرده، به حضرت حق عرض کرد؛ «این قربانی را از آل محمد قبول فرما.» وقتی از زینب درباره صحنه کربلاو مصائبی که بر سرش آمده بود سئوال شد و اینکه چگونه این قضایا را دیده است؟ فرمود: «ما رایت الا جمیلا- من جز زیبایی هیچ ندیدم.»
رسالت حضرت زینب(س): زینب (س) تربیت شده خاندان وحی و امامت بود و به حقیقت دین آشنایی کامل داشت. وقتی دین را در دست عدهای ستمگر دید و مردم زمانه را از ظلم و جور حکام خود غافل یافت، دریافت که اگر مردم را به گونه ای از بدعتها و ظلم و ستمها و ناحق بودن حاکمان زمانه آگاه نسازد از دین چیزی جز ظاهر آن باقی نمیماند. از این رو با امام حسین(ع) جهت اصلاح امت پیامبر(ص)همراه شد به امید آنکه نادرستیها و ناشایستگیها را از دین بزدایند. البته تا زمانی که امام حسین(ع) در قید حیات بودند ایشان در همه امور از امام(ع) اطاعت میکرد، اما وقتی متوجه شد از مردان بنی هاشم کسی جز امام زینالعابدین (ع) باقی نمانده و او همچنان رنجور است که تا مدتها توان ندارد به وظایف امامت خویش قیام کند تصمیم گرفت در کنار امام سجاد(ع) به رسالتی که برای خویش احساس میکرد عمل نماید. زینب(س) موارد زیر را از وظایف اصلی رسالت خویش میدانست؛
1- سعی داشت در هر فرصتی با خطبه و سخنرانی، یزیدیان را رسوا سازد و مردم را از جنایتی که آنان مرتکب شده بودند آگاه نماید، تا با مفتضح ساختن دستگاه حکومتی، خون عزیزانش هدر نرود و انقلاب کربلا بیثمر نماند، انقلابی که ثمرهاش معیاری برای تمیز حق از باطل و امر به معروف و نهی از منکر بود.
2- آرامش دادن به زنان و پرستاری ازکودکان داغدیده و یتیمان و سرپرستی اسرا، تا مرهمی باشد بر قلوب رنجورشان. با آن شجاعت حیدری که به ارث برده بود، یگانه حامی حرم حسینی و اسرای کربلا بود.
3- سومین وظیفهای که زینب(س) خویش را به آن ملزم میدید، مراقبت از امام سجاد (ع) بود. به همین علت خود را در جلوی شمشیرهایی میانداخت که قصد داشتند امام را به شهادت برسانند.
حضرت زینب سرانجام بعد از واقعه عاشورا، یک سال و نیم بیشتر زنده نبود و پس از انجام رسالت انقلابی خود، دیده از جهان فروبست. قبر شریف آن حضرت در شام، پناهگاه عارفان، عاشقان و دلسوختگان است.