10 اسفند 1393, 19:47
موضوع کلی:تاریخ
موضوع عام:زندگانی پیامبر صلی الله علیه وآله
نمایه ها: پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم - رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم – علی علیه السلام - پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم + عزرائیل.
حضرت على علیه السلام فرمودند: مردى به خانه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم آمد و اجازه ورود خواست. من به او گفتم نمى توانى نزد آن حضرت (كه در حال كسالت بود و در روزهاى آخر عمر بسر مى برد) بروى هر خواسته اى دارى به من بگو. گفت: چاره اى نيست جز اينكه نزد او بروم. على علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم اجازه گرفت و آن شخص وارد شد و بالاى سر پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم نشست و سلام كرد. پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم جواب سلام او را داد و فرمود: چه خواسته و حاجتى دارى؟ آن شخص گفت: من از طرف خدا رسولى هستم به سوى تو. حضرت فرمودند: چه رسالتى بر عهده تو مى باشد. گفت: من عزرائيل هستم، خدا مرا به سوى تو فرستاده و به تو سلام رسانده و تو را بين لقاء با خود و بين بازگشت به دنيا مخير كرده است. حضرت فرمود: صبر كن تا جبرئيل بيايد و با او مشورت كنم. عزرائيل خارج شد و به سوى آسمان ها رفت در بين راه با جبرئيل برخورد نمود. جبرئيل پرسيد آيا روح محمد صلی الله علیه وآله وسلم را قبض كردى؟ گفت: نه، اى جبرئيل او از من خواست تا رفتن تو به نزدش صبر كنم. آيا نمى بينى كه درهاى آسمان براى روح محمد صلی الله علیه وآله وسلم باز شده و همه جا آزين بندى شده است. جبرئيل نزد حضرت آمد و سلام كرد. حضرت جواب سلام او را داد. جبرئيل گفت: اى رسول خدا پروردگارت مشتاق تو مى باشد و عزرائيل تا به حال از كسى اجازه نگرفته و بعد از تو هم از هيچ كس اجازه نخواهد گرفت. پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: او مرا مخير بين لقاء پروردگار و بقا در دنيا كرد. جبرئيل گفت : لقاء پروردگار بر اين دنيا بهتر است. پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: من هم آن را بهتر مى دانم. تو از نزد من خارج مشو تا ملك الموت بيايد. مدتى بعد عزرائيل آمد و سلام كرد. حضرت سلام او را پاسخ داد و فرمود: عزرائيل چه اراده كرده اى؟ گفت: گرفتن جان شما را، حضرت فرمود: آن چه به تو امر شده اجرا كن. جبرئيل بنا به خواسته پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم نزديك او (در طرف راست) قرار گرفت و ميكائيل در سمت چپ نشست و عزرائيل شروع به قبض روح كرد. جبرئيل گفت: اى عزرائيل عجله نكن تا نزد خدا رفته و بازگردم. عزرائيل گفت: روح او به جايى رسيده كه ديگر قدرت بر تاءخير و نگهدارى آن ندارم. جبرئيل گفت: سفارش خدا را در مورد آسان گرفتن جان او فراموش نكن. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به على علیه السلام فرمود: نزديك من بيا كه امر خدا فرا رسيده است. پس دهان خود را كنار گوش على علیه السلام گذاشت و با او سخن گفت تا اينكه روح مباركش از بدن خارج شد. على علیه السلام دست خود را زير چانه مبارك حضرت گذاشت و چشمان شريف آن حضرت را بسته و برخاست و در حالى كه گريه مى كرد به حاضرين گفت: خدا اجر شما را زياد كند. پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم از دنيا رفت. در اين لحظه بود كه صداى گريه و ضجه مردم بلند شد [1]
منبع:پژوهه تبلیغ
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان