خانواده، جامعه، ناهنجاري
جمشید صبوری
هیچ جامعهای را نمیتوان یافت که ازگرد آمدن واحدهای کوچکی به نام خانواده تشکیل نشده باشد، چرا که فرهنگ وباورها و رفتارها و هنجارها و ناهنجاریهای هرجامعهای متاثر از همین واحدهای کوچک اجتماعی است. در واقع ارتقاء سطح آگاهی، استواری بنیانها، تعادل و اخلاق در خانوادهها بهطور مستقیم در کل جامعه اثر میگذارد و پویایی و آرامش و تحرک پیشرفت را به ارمغان میآورد.در جامعهای که به خانواده توجه عمیق و کارشناسانه شده و از هر سو ریشههای آن تقویت شود پایههای قرار و دوام و توسعه استوار میشوند و آسیبها و ناهنجاریها در مقیاس کلی به حداقل خود میرسد. درمقابل اگر به هر دلیل نهاد خانواده تضعیف شود یا تضعیف آن به اعتنا نیاید یا تحولات طبیعی درون آن رصد نشود و به مقاومت جاهلانه برخورد کند هرآینه جامعه از درون و در ریشهها متزلزل میشود و بیاغراق همه چیز درمعرض آسیب و تنش و سستی و حتی اضمحلال قرار میگیرد. تقویت بنیانها خانواده به این نیست که بیمطالعه و بی آمادگی فکری و مادی تعداد خانوادهها با تشویق بی مبنا به ازدواج زیاد شوند، مسلما آن خانوادهای بستر آرامش و امنیت روحی و روانی جامعه را فراهم میکند که حداقلی از آمادگیهای فکری و مهارتهای زندگی را فرا گرفته باشد. در زمانه پیچیدگی مفرط روابط اجتماعی فرستادن دو جوان بی تجربه به درون دریایی از معادلهها و نامعادلههای روزمره وعدم تجهیز مادی و معنوی آنها ریسک فرو پاشی این پیوندها را بالا میبرد و خطر افزایش خانوادههای از هم گسیخته را افزون میکند لذا باید زندگی و سختیها و موانع آن را شناخت و شناساند باید از خانواده تعریف درست و علمی و واقعگرایانه بدست آورد، باید انتظار از خانواده را معقول و منطقی و به روز کرد، باید دانست که در ابتدای هزاره سوم خانواده چه خصوصیاتی باید داشته باشد و چه خصوصیاتی میتواند داشته باشد؟ خانوادههای سنتی کدامند و خانوادههای کنونی چه صورتی دارند؟ تلفیق درست سنت و مدرنیزم در این حوزه چه رهآوردی خواهد داشت و دچار کدام آفت خواهد شد؟
این سؤالها نیاز به پاسخهای دقیق و جامع دارند، اندیشمندان جامعهشناس ما باید در آنها کنکاش کنند و با بحثهای جدی و اساسی پاسخهای پیشنهادی خود را در معرض افواه عمومی قرار دهند تا به تصوری درست از دانش و تمایلات و ظرفیتها و تواناییهای خود در این حوزه دسترسی پیدا کنیم.در مطلع این بحث فراگیر و مهم و برای دامن زدن به گفتگوی پیرامون آن گزارش زیر را تقدیم خوانندگان عزیز میکنیم در این زمینه پایگاه اینترنتی رشد مینویسد:
خانواده (Family) نخستین نهاد اجتماعی است. بیشتر افراد در خانواده بدنیا میآیند و در خانواده نیز میمیرند. خانواده شالوده حیات اجتماعی محسوب گردیده و گذشته از وظیفه تکثیر نسل و کودک پروری برای بقای نوع بشر وظایف متعدد دیگری از قبیل تولید اقتصادی، فرهنگ پذیر کردن افراد را نیز بر عهده دارد. بنابراین خانواده عامل واسطهای است که قبل از ارتباط مستقیم فرد با گروهها، سازمانها و جامعه نقش مهمی در انتقال هنجارهای اجتماعی به وی ایفا کند. از سوی دیگر با توجه به اینکه خانواده با نظام پایگاهی جامعه در ارتباط است، موقعیت فرد نیز تا حدودی مبتنی بر موقعیت اجتماعی خانوادهاش خواهد بود.
مهمترین عامل اجتماعی شدن در زندگی هر انسان، تجارب دوران کودکی وی در محیط خانواده است. فضای خانواده آکنده از مهر و محبت، فداکاری و گذشت، صمیمیت و گرمی و در عین حال گاهی توام با حسادت و رشک، دشمنی و کینهتوزی، نفرت و خشم است. کودکان در جریان اجتماعی شدن اینگونه عواطف را در کنار والدین و خواهران و برادران خود تجربه میکنند. اعضای خانواده آنقدر به هم وابستهاند که هر نوع مشکل یا مسئله یک عضو خانواده بطور مستقیم یا غیرمستقیم بر زندگی سایر اعضا تاثیر میگذارد. از طرف دیگر خانواده به دلیل همین نفوذ و تاثیر بر افراد، گاهی به عنوان روشی برای درمان اختلالات بکار میرود. روانشناسان بالینی و مشاوره گاهی ترجیح میدهند در درمان یک فرد، همه اعضای خانواده را از نزدیک ملاقات کنند.
مطالعات مربوط به خانواده حوزههای مختلفی را در بر میگیرد. از جمله این حوزهها میتوان ازدواج، تشکیل خانواده، تعاملهای زناشویی، روابط والدین و فرزندان (کودکان)، اختلافات خانوادگی، طلاق و جدایی و... را میتوان نام برد. هر یک از این حوزهها ابعاد وسیعی را شامل میشود. خانواده یک نهاد ایستا نیست، بلکه پویا است. تعریف و نگرشی که به خانواده درحال حاضر وجود دارد با نگرشهای نیم قرن پیش تفاوت زیادی دارد و مطمئنا در طول سالهای آینده نیز دچار تحول خواهد شد. بنابراین تعمیم نتایج مطالعات دیروز به خانوادههای امروزی و تعمیم نتایج امروز به فردا کاری اشتباه است و به برداشتی نادرست از وضعیت خانواده و در نتیجه برنامهریزی غلط منجر میشود.
تعریف و نگرشی که به خانواده در یک جامعه وجود دارد با جوامع دیگر تفاوتهای زیاد و در بعضی مواقع بنیادی دارد. نوع ازدواج، روابط زناشویی، شیوه فرزندپروری و... در فرهنگ شرقی بهویژه در فرهنگ ایرانی اسلامی با فرهنگهای غربی تفاوت بنییادی دارد. همچنانکه در درون یک جامعه نیز خرده فرهنگهای مختلفی وجود دارند که شیوهها و سنتهای مخصوص خود را دارا هستند. در همین رابطه دکتر مجید ابهری رفتار شناس اجتماعی در مصاحبه با خبر آنلاین میگوید: خانواده به عنوان اصلیترین و کوچکترین عضو جامعه است و اولین مدرسه آموزش رفتارهای اجتماعی برای فرزندان است، نقش خانواده به عنوان اولین شکل دهنده تربیت اجتماعی فرزندان همواره مورد توجه بوده است در طول تاریخ جامعه شناختی، خانوادههای موازی، عمودی و افقی حضور داشتهاند و بهترین نوع خانواده در ایران حضور داشته است. پدر بزرگ و مادر بزرگها و والدین و فرزندان در نهاد خانواده هر یک دارای نسل و وظایف عاطفی تربیتی بودهاند ولی امروزه حتی در شهرستانها افراد کمتری میتوانند به دیدار اقوام درجه یک رفته یا حالی از والدین خود بپرسند خارج شدن نسل اول از خانواده به شکل زندگی در خانه سالمندان یا زندگیهای انفرادی باعث شده نسل دوم از راهنمایی و تجارب آنها محروم شده و در نتیجه اختلافات زناشویی و افزایش یافته و آمار طلاق به اینجا رسیده که در هر ساعت 15 طلاق در خانوادههای ایرانی اتفاق میافتد.
در گذشته پدر و مادر بزرگها محورهای راهنمایی بوده و در انتقال فرهنگ اصیل ایرانی به نواده خود در قالب لالایی و قصههای شبانه نقش مهمی داشتند در حال حاضر مادر بزرگها یا تنها در یک خانه زندگی میکنند و بعد از چند روز از مرگ آنها فرزندان توسط همسایگان متوجه میشوند و یا در خانههای سالمندان در حسرت دیدن نواده خود هستند نسل دوم خانواده اگر دچار طلاق فیزیکی یا در گرداب طلاق عاطفی گرفتار نشده باشند آنقدر مشغول زندگی اداری و مادی خود هستند که نمیتوانند آخرین بار کی برای فرزندان خود قصه گفته یا لالایی خواندند دیگر از سفرههایی که به دور آن جمع میشدند و ضمن گفتوگو در خصوص مسائل روزانه از نظر عاطفی اشباح میشدند خبری نیست. گفتوگو در خانوادههای ایرانی به 17 دقیقه در روز رسیده است. یعنی حرفی باقی نمانده است و تلویزیون و ماهوارهها جایی برای دیدار از اقوام نگذاشتهاند همین سردی عاطفه باعث شده در بسیاری از خانوادههای نسل سوم والدین را با اسم کوچک صدا کنند. اگر مشکلی بین والدین و فرزندان پیدا شود پدر و مادر بزرگی وجود ندارد که با نصیحتها مشکلات بین آنها را برطرف کند. بنابراین در مسیر مادی و غربی شدن، خانوادهها به طرف هستهای شدن از نوع جامعه شناختی یعنی زن و شوهر و فرزند پیش میرود و بچهها حتی اقوام درجه یک خود را نمیشناسند و اگر هم بشناسند
هیچ گونه وابستگی عاطفی ندارند.
اگر بخواهیم بنیان خانوادهها استوار و محکم باشد هیچ چارهای نیست جز اینکه از ابتداوحتی قبل از ازدواج نوع نگرش جوانان اعم از دختر و پسر را نسبت به ازدواج و تشکیل خانواده درست و واقعگرایانه کنیم،در واقع برای استحکام خانواده باید مهارتهای زندگی را به جوانان آموزش دهیم.در این باره سایت اندیشه قم به اقدام جالب یک شرکت حقوقی انگلیس برای اطمینان ازآمادگی ازدواج در جوانان اشاره میکند و مینویسد:« یک شرکت حقوقی انگلیسی که به مشکلات خانوادگی رسیدگی میکند، زوجها را تشویق میکند که پیش از ازدواج کردن یک «امتحان سازگاری» انجام دهند....
آزمایش سازگاری شرکت «براس بنت» بر سؤالات کلیدی بر وضع مالی، پیوندهای خانوادگی، فرزندان و آرزوهایی است که اغلب زوجها میخواهند به آن برسند و سؤالاتی که در صورتی که ازدواج آنها از هم گسیخته شود و به طلاق منجر شود، باید به آن پاسخ دهند، متمرکز است.
روت باس یکی از کارشناسان این شرکت انجام این امتحان را به آزمونهای شغلی هنگام استخدام تشبیه میکند. او میگوید: «هر کسی که بهطور واقعی به یک رابطه متعهد باشد، اشکالی در بیان کامل و علنی اطلاعاتی که در این سؤالها از او پرسیده میشود، نمیبیند؛ در غیر این صورت از خودتان باید بپرسید، چرا؟»
در این آزمون از افراد در مورد وضع مالی، میزان شراکت زوجین در اندوختهها، نوع روابط با خانواده و بستگان نزدیک و دوستان، اینکه آیا بچه میخواهند یا نه، دیدگاه مذهبیشان، عاداتشان در مورد خرج کردن پول و طرحهای شغلیشان سؤال میشود تا برای فرد کاملا مشخص شود که ازدواج چیست و تصور و توانایی او برای رسیدن به یک خانواده موفق تا چه حد واقعی است.»
متاسفانه در جامعه ما بیش از آنکه به جزییات تشکیل خانواده پرداخته شود فقط با اصل ازدواج توجه میشود و شاید از همین رو باشد که در بسیاری از زوجهای جوان در اولین برخوردها با مشکلات روزمره و نمودار شدن ضعفهای طرف مقابل کاخ آرزوهایشان فرو میریزد و نشان میدهد که آنها نه تصور درست و واقعگرایانهای از ازدواج و تشکیل خانواده داشتهاند و نه تصور دقیقی از توانیها و تمایلات و ضعفهای خود به ذهن سپردهاند.
خانواده تشکیلدهنده پایههای جامعه است ولی اگر این پایهها به درستی و با تعقل و تفکر و مهارت تشکیل نشوند نه تنها سودی به قرار و دوام اجتماع نمیرسانند بلکه لنگرها ومایههای ثبات رابا تهدید جدی روبرو میسازند.در هر حال وجود وحضور نهاد خانواده تاثیر مستقیمی در میزان و چگونگی آسیبهای اجتماعی دارد و برای کنترل آن خانوادههای آگاه و استوار نقش بسیار مهمی از خود به جا میگذارند. پایگاه خبری نیروی انتظامی. عوامل مؤثر در ایجاد آسیبهای اجتماعی و نقش خانواده در پیشگیری از آنها را مورد بررسی قرار میدهد و عوامل آن را چنین بر میشمارد: «1ـ نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی: اختلافات طبقاتی هر جامعه، افراد را در موقعیتهایی قرار میدهند که نمیتوانند نقشهای اجتماعی مناسب خود را بیابند و موجب اختلاف در هنجارهای اجتماعی میشود. در نتیجه، ستیزه هنجارهای اجتماعی، تفاوت معیارها را به وجود میآورد و نداشتن تعهد به معیارها و تردید در اصالت آنها، پایبند نبودن به قوانین را ایجاد میکند که این به نوبه خود تضادهای اجتماعی را افزایش میدهد. درون این تضاد، کشش به سمت انحرافات اجتماعی وجود دارد.
2ـ فقر مادی خانواده: در مطالعات علمی نشان داده شده است که فقر مبنا و اساس انحرافات اجتماعی است. از آن جایی که بیشتر مجرمین، معتادین به مواد مخدر و الکل، مبتلایان به امراض روانی و اشخاصی که اقدام به خودکشی میکنند، از طبقات پایین اجتماعی بودهاند در عصر حاضر از فقر به عنوان عامل عمده انحرافات اخلاقی یاد شده است. ارتکاب جرائم طبقات فقیر از شکافی که بین خواستههای جوانان آن طبقه با آن چه که در دسترس آنهاست، سرچشمه میگیرد. عمدهترین علت انحرافات اخلاقی طبقه فقیر نتیجه فشارهای حاصله از شکست در رسیدن به هدفهای معین است.
3ـ بیکاری: بیکاری به عنوان یک مسئله اجتماعی زمینه مساعدی برای انحرافات اجتماعی است. افراد بیکار بیشترین اوقات خود را در اماکن عمومی از جمله پارکها میگذرانند و این گونه اماکن، بهترین و مناسبتترین مکان برای کشش به سمت انحرافات اجتماعی از جمله اعتیاد است.
4ـ رشد صنعت و پیشرفت تکنولوژی: اگر در جامعهای رشد صنعت به سرعت افزایش یابد و درآمد ناشی از آن صنعت به طور عادلانه توزیع نشود، امکان بالا گرفتن انحرافات وجود دارد: کارکنان برای اداره زندگی خود مجبور میشوند ساعات بیشتری را به کار مشغول شوند و این به نوبه خود موجب خستگی جسمی و روحی در افراد میشود.اگر در آن جامعه برای تفریح و گذراندن اوقات بیکاری مردم از طرف دولت برای استفاده از اوقات فراغت، برنامهریزیهای اجتماعی نشده باشد، زمینه مساعدی برای گرایش به انحرافات اجتماعی فراهم میشود.
5ـ ستیزه والدین: اختلافات زناشویی و نزاع بین پدر و مادر باعث میشود محیط خانواده برای تربیت فرزندان، ناامن و نامناسب شود. وقتی خانواده، کانون و محیط مناسبی برای زندگی نباشد، انسان سعی میکند بیشترین اوقات خود را در خارج از خانواده بگذراند و این کار ارتباط او را با دیگرانی که چون شکارچیان ماهری به دنبال شکار میگردند، زیاد میکند.
6ـ شیوههای تربیتی والدین: مطالعات و تحقیقات نشان میدهد که رفتارهای کودکان و نوجوانان با شیوههای تربیتی والدین رابطه مستقیم و تنگاتنگ دارد. شیوههای تربیتی والدین میبایست با سطح نیازها و خواستههای مختلف فرزندان و همچنین با متدهای تربیتی صحیح اسلامی هماهنگ باشد. چنانچه والدین از شیوههای تربیتی مبتنی بر اصول اعتقادی و مذهبی استفاده کنند، نتیجه مطلوب در رفتار فرزندان منعکس خواهد شد.
7ـ نداشتن آگاهی و بینش صحیح والدین: مطالعات نشان میدهد کسانی که محروم از تحصیلات بوده و بینش صحیح نسبت به جامعه، تربیت و... نداشته باشند، امکان فریب خوردن و انعطاف پذیری آنها برای ارتکاب به کارهای انحرافی و برخلاف قانون بیشتر است. چون تخصص و آگاهی ندارند، نمیتوانند از طریق عادی، زندگی خود را تأمین کنند و به همین دلیل است که جامعه شناسی یکی از راههای پیشگیری از جرائم را عدالت آموزشی میداند.
اما امروزه ابزار مدرن وارد همه عرصههای زندگی شدهاند و تاثیرهای زیادی روی حوزههای مختلف اجتماعی میگذارند در این میان رسانهها نقش بسزایی در خانواده پیدا کردهاند، شبکه ملی مدارس موضوع را مورد بررسی قرار داده و مینویسد:
خانواده، یک گروه پویا ست. گروه تنها مجموعهای ازافرادنیست، بلکه نشان دهنده نوع وشکل روابط میان اعضای آن نیز هست. گروه را میتوان مجموعهای ازافراد دانست که با برقراری ارتباط با یکدیگر و انجام کار وفعالیت مشترک، هدف مشترکی را نیز دنبال میکنند. درتقسیم بندی گروهها، خانواده را میتوان جزو گروههای کوچک به حساب آورد که با اندکی تفاوت، ازقوانین گروههای بزرگ تبعیت میکنند. ازمهمترین قواعد این گروهها تحولی بودن آنهاست.»
اگر انسجام گروه به عنوان عامل پایداری خانواده، طبعا واجد مشخصههایی خواهد بود که تضمینکننده شخصیت پایدارگروه است. در روی آورد روانشناختی، پیوند عاطفی مشخصهای است که فضای روانی گروه را برای وصول به اهداف تعیین شده و انسجام، تسهیل میکند. دلیل آن، وجود نیروی انگیزشی پیوند عاطفی است که موجب میشود اعضای گروه در تامین نیازهای یکدیگر به صورت فعال مشارکت کنند. پیوند عاطفی به دلایل گوناگونی پدیدار شده و گسترش مییابد. یکی از مهمترین زمینههای ایجاداین پیوند، وجود زمینه ارتباطات صحیح بین فردی است. این ارتباط به درستی انجام نمیپذیرد مگرآنکه اعضای گروه با نوعی تفهیم وتفاهم و درک متقابل با یکدیگر تعامل داشته باشند. یکی از این عوامل که ارتقادهنده پیوند عاطفی است، گفتوگو است که عبارت از برقراری ارتباط وتعامل کلامی با یک یا چند نفر است. درفضای ارتباطاتی بویژه ارتباطات بین فردی، گفتوگو صرفا یک رفتارعادی نیست بلکه الگویی است که فضای عاطفی و هیجانی حاکم بر مناسبات افراد را شکل میدهد. گفتوگویی که واجد منظور ارتباطی و تعامل است، دارای دومولفه وبه عبارتی دارای دو مهارت است: یکی، مهارت گوش دادن و دیگری مهارت همدلی. با بهرهگیری مناسب از این دو مهارت میتوان جریان ارتباطی گفت وگو را درجهت تفاهم و درک متقابل براه انداخت. خانوادههایی که با یکدیگر ارتیاط چشمی برقرار وحرفهای همدیگر را خوب گوش میکنند، واجد پیوند عمیق تری نسبت به خانوادههای دیگر هستند.
همدلی، فرایند عاطفی شناختی است که طی آن یک شخص ازعواطف، احساسات وشناخت طرف دیگر آگاهی مییابد. برخی آن را به معنی تجربه مشترک یک هیجانی در دو نفر میدانند. کارل راجرز، همدلی را توانایی همراهی فرد بافردی دیگر به جایی که احساسات آن شخص او را رهنمون گردیده است، میداند.
آسیبهای خانواده
درمقابل، عوامل گوناگونی موجب آسیب دیدن پیوند عاطفی خانواده شده و مآلا انسجام آن را به مخاطره میاندازند. یکی از این عوامل، عامل تفرد است که به صورت واگرایی اعضای خانواده، عمل میکند. دردنیای پرشتاب فناوری امروز، ابزارهایی وجود دارند که افراد را به صورت انفرادی به خود مشغول کرده وآنهارا از تعامل با دیگران باز میدارند. رسانههای جمعی ازاین دسته ابزارها بهشمار میروند. البته این موضوع نافی منافع ابزارهای تکنولوژیکی نیست، اما نوع بهره برداری غیرفرهنگی از ابزارهای فنی موجب شده است که کارکرد آنها عمدتا درجهت تقویت فردگرایی سوق پیدا کند. به عبارتی، اگرجریان فرهنگی شدن ابزارهای رسانهای تحقق بیابد، مضرات آنها به شدت کاهش مییابد وکارکرد اصلی خودرا پیدا میکنند. گرچه برخی نظریهها بیانگر این مطلب هستند که ذات ابزارهای الکترونیکی به دلیل استفاده از عنصر تغییر، نمیتواند موجد آرامش باشند، بلکه مخل آن هستند. برخی دیگر این نظریه را افراطی و یکسویه میدانند.
کارکرد رسانههای جمعی بویژه رسانههای شنیداری وغیر متعامل به دلیل کارکرد متنوع خود و ایجاد تغییرات پیوسته، به تدریج جای ارتباط بین فردی ازنوع چهره به چهره را گرفته وموجب شدهاند فضای انفرادی، بهجای فضای جمعی و عاطفی در خانواده حاکم شود، بهطوری که گسترش تکنیکی رسانههای شنیداری و رایانهای، ارتباط مستقیمی با فردگرایی ودوری از فضای روانی وعاطفی خانواده را نشان میدهد. بهعبارت دیگر، این ابزارها، بهتدریج فضای روانی و محیطی گفت وگو را دریک ارتباط بین فردی، خدشهدار میکنند و اعضای گروه را به جای همگرایی، به واگرایی سوق میدهند، تاجایی که هرعضو خانواده صرفاً دریک فضای فیزیکی مشترک زندگی کرده، اما هیچ تعاملی با هم نخواهند داشت. در ادامه، متاسفانه، اهداف آنها نیز به تدریج نسبت به هم، واگرا شده و منفک میشوند. دراین مسیر، تعامل واقعی فرد بجای آنکه با افراد دیگری در محیط انسانی سامان بیابد، با رسانههای الکترونیکی، شکل میگیرد و به دلیل برتری تکنولوژیکی و تجهیزات خیره کننده رسانهای، نوعی رعب فرهنگی و انفعال شخصیتی درفرد ایجاد میشود. نتیجه این میشود که افراد خانواده به جای گفت وگوی صمیمی با یکدیگر که میتواند به تقویت پیوندهای عاطفی وانسجام اعضای خانواده منجرشود، با ابزارهای الکترونیکی ارتباط برقرار میکنند، ارتباطی که فاقد بار عاطفی، احساسی وهیجانی است. به تعبیر فوکویاما به دلیل تحدید اخلاق و کیفیت زندگی امروزی به تدریج شاهد یک فروپاشی بزرگ خواهیم بود. این فروپاشی در زمینههای اخلاقی و در نهادها، بیشتر درزمینه خانواده اتفاق خواهد افتاد. آسیب ارتباطی، بیشتر دردو نوع ارتباط، بروز میکند. یکی، ارتباط بین فرزندان و والدین و دیگری، ارتباط بین زن و شوهر است. تجربیات نشان میدهند که هراندازه ارتباط میان فرزندان و والدین وهمچنین ارتباط میان همسران به دلیل تغییر مخاطب کاهش یابد، پیوند عاطفی و هیجانی و همچنین همگونی شناختی میان اعضاء خانواده نیزکاهش مییابد که این موضوع، انسجام گروه را به مخاطره میاندازد. آمارهای رسمی نشان میدهند که میزان مشاهده تلویزیون توسط افراد ایرانی نزدیک به چهار ساعت ونیم در روز است. این میزان درکشورهای دیگر به شش ساعت میرسد. میزان استفاده ازاینترنت و اتاقهای چت نیز در برخی کشورها بیشترازاین گزارش شده است. بطوری که ورود مردان وزنان در اتاقهای چت به عنوان «زندگی دوم» مطرح که زندگی اول را به مخاطره انداخته است. طبیعی است که زندگی دوم (اتاقهای چت) میزان زیادی از انرژی و وقت گفتوگو را به خود اختصاص میدهد. آخر کلام اینکه از طرفی خانواده و ثبات و تحول مثبت آن ضرورتی انکار ناپذیر دارد و از طرف دیگر در حال حاضر متأسفانه نهاد خانواده در معرض آسیبهای جدی قرار گرفته میان مشکلات روز مرة اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و ظهور پیشرفتهای گوناگون بشری به تکاپو افتاده است. از این زاویه بردلسوزاجان نخبگان و اندیشهورزان اجتماعی جامعه است که با امعان نظر به اهمیت موضوع آسیبهای ریز و درشت آن را مورد توجه قرار داده برای ظهور خطر از این ناحیه چارهیابی کنند.