نویسنده: سید حسین امامی
گزارشی کوتاه از همایش اخلاق متعالیه در روز بزرگداشت ملاصدرا
به همت بنیاد حکمت اسلامی صدرا، همچون سالهای گذشته به مناسبت روز ملاصدرا (اول خرداد)، همایشی جهت گرامیداشت مقام حکیم صدرالمتالهین برگزار شد. در این همایش یک روزه که با عنوان «اخلاق متعالیه؛ نگاهی به اخلاق و فلسفه اخلاق در حکمت متعالیه» و با هدف بهره گیری از الگوی اخلاقی حکمت متعالیه در جامعه امروز برگزار میشود، جوانب مختلف آرا و آثار اندیشمند و محدث بزرگ ایرانی، توسط استادان برجسته و بزرگان فلسفه کشور درباره موضوع اخلاق متعالیه مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
در نخستین نشست این همایش، آیت الله سیدمحمد خامنهای رئیس بنیاد حکمت اسلامی صدرا، دکتر رضا داوری اردکانی رئیس فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران، دکتر کریم مجتهدی استاد بازنشسته فلسفه دانشگاه تهران و دکتر غلامرضا اعوانی رئیس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران به ارائه سخن پرداختند.
آیت الله سیدمحمد خامنه ای: درآمدی بر فلسفه اخلاق متعالی
برخلاف بسیاری از موضوعات فلسفی، اخلاق از مباحثی است که دامنه بسیار گسترده ای دارد و آنچنان که باید در مورد آن بحث نشده است. امیدواریم برگزاری این همایش و همایشهای نظیر این باعث شود که در این بخش از فلسفه هم پیشرو شویم. امروزه این بخش از فلسفه را گروهی ضداخلاق بر عهده دارند و پیشرو آن هستند و انحرافات فکری را در دنیا ترویج میکنند. باید این نقایص را جبران کنیم و فرصت را از دست ندهیم و زمینه گسترش تعالیم اسلام و اهل بیت(ع) را در دنیا ترویج کنیم که محتویات فلسفی عمیق، زندگی ساز و حکیمانه هستند؛ امیدواریم به این سمت حرکت کنیم و بتوانیم اخلاق را به جهت علمی و عملی ترویج کنیم.
حکمت به طور سنتی به حکمت نظری و عملی تقسیم میشود، این تقسیم حکمت یا همان فلسفه بعدها در حکمت ارسطویی به صورت کتاب مدونی شد و سپس در میان مسلمین هم رواج پیدا کرد، البته کم و بیش جزو فلسفه بوده است و برخی این انتقاد را دارند که اخلاق در فلسفه اسلامی رشدی نداشته است، اگر این ادعا درست هم باشد، علتش در آن است که به خاطر درخشش فرهنگ اسلامی و جایگاه ممتاز اخلاق در آن، فلسفه اخلاق به حاشیه کشیده شده است.
حکمت اسلامی در مورد اخلاق بحثهای مفید و ارزنده ای دارد، بحث از اخلاق یک ضرورت اجتماعی است و باید بدانیم که یکی از 3 عنصر سازنده انسان، اخلاق است؛ اگر انسان را به علم، اندیشه و روح تقسیم کنیم؛ اخلاق به بخش روح مربوط میشود و شرافت آن بیشتر از سایر بخش هاست. آنچه که در برخی از مباحثات اخلاقی محور قرار میگیرد، سعادت بشر است و این سعادت بشر هدف دوردست انسان است که برای دستیابی به آن باید به سکوی ثباتی رسید که از آنجا سعادت آغاز میشود که این حالت را در فلسفه یونان «فضیلت» مینامند.
سعادت در فلسفه یونان چه معنا و چه محدوده ای دارد و در فلسفه اسلامی و مکتب ملاصدرا چه معنایی دارد؟ سعادت ارسطویی، سعادت دنیایی است و محدوده آن هم زندگی دنیوی است، اما در فلسفه اسلامی سعادت این دنیا مقدمه ای برای سعادت اخروی و آن دنیاست. وجود در پس این عدم ظاهری قوی تر میشود. سعادت در فلسفه اسلامی در آخرت معنا دارد و تجلی مییابد، سعادت برنامه و یک نقشه راه است برای این که انسان هم در این دنیا و هم در آخرت راحت، خوش و باسعادت باشد. فلاسفه قدیم مشایی میگفتند که انسان دارای 3 قوه است؛ غضبیه، شهویه و عاقله که هر کدام از قوههای غضبیه و شهویه یک حداکثر و حداقلی دارد که هر دوی آنها زایل کننده بشر است. اخلاق مبتنی بر اراده و خواست و قابل تغییر است، اگر کسی اخلاق نداشته باشد و بر خواست امیال و غرایز خود عمل کند، انسان نیست.
فلاسفه قدیم مشایی میگفتند، فضیلت این است که انسان در این خط عریض شهوت و غضب نقطه میانه و اعتدال را پیدا کند که سالم ترین نقطه است و انسان باید روی آن برنامه ریزی کند.
از اخلاق انسان میتوان فهمید که او چه منشی دارد. در مکتب اسلامی نقطه فضیلت داخل قوه شهویه و غضبیه است، یعنی انسان برای خود فضیلت ایجاد میکند. در حکمت صدرایی از فضیلت بحث میشود، اما فضیلت این است که انسان خود را از این دو قوه رها کند، تعبیر خود ملاصدرا در این باره «حریت» است، یعنی نقطه فضیلت این است که نه در قوههای شهویه و غضبیه بلکه بر آنها باشیم. فضیلت در اخلاق اسلامی دارای ارزش است، اگر کسی هم بگوید که اخلاق در فلسفه یونان هم ارزش است باید در پاسخ گفت ارزش اسلامی با ارزش یونانی بسیار متفاوت است. عامل اخلاق هم ممکن است خود شخص باشد و هم مربی او و هم وحی. ما وحی را هم به عنوان عامل اخلاقی قبول داریم.
عامل دیگر برای این که شخص اخلاق را مدیریت کند، جامعه است که از آن میتوان به حکومت و دولت هم تعبیر کرد. در درجه اول مسوول اخلاق جامعه دولت است و پس از او مربیان و اساتید حوزه و دانشگاه. هر انسانی که اختیار دارد اگر در هر زمینهای ضعف وجود داشته باشد، میتواند خودسازی کند.
داوری: اخلاق و فصلی از علم الهی
در زمان غربت فلسفه غنیمت است که در روز بزرگداشت ملاصدرا چنین همایش هایی برگزار میشود. در کتابهای فلسفی هر فصلی جای خود را دارد و حساب هر کتابی جداست، از زمان ارسطو که حکمت به حکمت نظری و عملی و شعری تقسیم شده است، هرچند ارسطو در هیچ جایی بصراحت این تقسیم بندی را نیاورده است، اما اخلاف او این تقسیم بندی را تقسیم بندی ارسطویی میدانند از آن زمان یک حادثه اتفاق افتاد که این حادثه را گاهی حادثه جدایی نظر از عمل یاد میکنند.
پیوند نظر و عمل چیست؟ بحث پیوند میان نظر و عمل بسیار دشوار است، به نحو اجمال در این باره میتوان گفت، در اندیشه افلاطون نظر و عمل به هم پیوسته بودند، اما در نزد ارسطو این دو از هم جدا هستند و ظرافت هایی در این میان وجود دارد که باید به آن توجه شود.
ارسطو اولین کسی بود که در زمینه علم عملی کتاب نوشت، استاد او یعنی افلاطون چنین کاری را انجام نداد، اگر هم میبینید که کتاب «نوامیس» صرفا به قانونگذاری اختصاص دارد، مشخص است که در این بخشها از ارسطو تاثیر گرفته است، وقتی ارسطوی 20 ساله وارد آکادمی شد، افلاطون 60 ساله بود، حدود 20 سال دیگر که ارسطو در آکادمی است، همواره شاگرد استاد خود است و حق استادی را رعایت میکند، کسانی که آثار افلاطون را خواندند؛ آثاری که در این 20 سالی که ارسطو در آکادمی افلاطون است، نفوذ ارسطو در آثار افلاطون مشخص است.
در افلاطون علم و عمل از هم جدا نیست، کسانی که بدی میکنند خوبی را نمی شناسند و کسانی که خوبی را میشناسند بدی نمی کنند، این جمله خلاف شناخت ماست؛ گاهی به افلاطون ایراد میشود که چرا چنین حرفی زده است. در مورد ملاصدرا هم نمی توان گفت که عمل بر نظر مقدم است، ملاصدرا نظر و عمل را به هم پیوسته میداند و اصلااین ترتب را بر میدارد. تعلیم برای عمل کافی نیست، علم منطقی با عمل ارتباطی ندارد؛ اگر علم، علم مفهومی است با عمل ارتباطی ندارد، اگر علم حقیقی و متحد با جان است آن عین عمل است.
اعوانی: «اخلاق» رکن اساسی همه ادیان است و دین بدون اخلاق و فضیلت اخلاقی ممکن نیست و این امر بویژه در دین اسلام ظهور بیشتری دارد. اخلاق قاعده مثلث ادیان است، نظریههای اخلاقی در حکمت قدیم با اخلاق دینی قابل جمع است 2 علم وجود دارد، مولانا میگوید: علمی که بر تن میزند و علمی که بر جان میزند. تعبیر مولانا کم و بیش افلاطونی و صدرایی است. علمی که بر تن میزند، درست است که بر دوش ما قرار دارد، اما مفید هم هست. ملاصدرا در تلاش برای وحدت میان فلسفه و دین بوده است: ملاصدرا در تحقق طرح اجمالی که اخلاف او در فلسفه اسلامی داشتند مبحث نفس را از طبیعیات خارج میکند و به علم الهی منتقل میکند؛ بنابراین اخلاق در بحث نفس و در علم الهی بحث میکند. ملاصدرا معتقد است، علم وقتی که به مرتبه قلب تنزل میکند، علمی میشود که با اخلاق یکی است. فلسفه اسلامی سیری داشته است تا کوششی برای جمع میان دین و فلسفه صورت گرفته باشد، البته این که چه نتیجه ای داشته مساله دیگری است.
سعی ملاصدرا در انتقال بحث اخلاق به نفس و علم الهی در حقیقت تلاش برای جمع میان دین و فلسفه است. کوششی که فارابی هم در جمع میان ارسطو و افلاطون داشت و در فلسفه ملاصدرا به مبین ترین صورت خود فلسفه انجامید. درست است که ملاصدرا به طور مستقیم به بحث اخلاق در کتاب مستقلی نپرداخت، شاگردان او مانند نراقی و ملامحسن فیض کاشانی تحت تاثیر نفس قدسی این مرد بزرگ به این امر همت کردند.
مجتهدی: نسبت نظر و عمل در فعل اخلاقی
ملاصدرا کتاب مستقلی در باب اخلاق ننوشته است، اما به معنایی کل فلسفه و هستی شناسی او یک روح اخلاق دینی و حتی شیعی است و این حالت در آثار او کاملاروشن است. وقتی از اخلاق صحبت میکنیم به نحوی از تهذیب نفس صحبت میکنیم، پس باید بدانیم که نفس چیست؟
سقراط معلم اخلاق، یک متفکر و فیلسوف است، سقراط چهره درخشانی در عالم فلسفه است، طنز و نیشهای او اخلاقی است که نظر را شرط عمل میداند، یعنی اگر درست فکر کنیم میتوانیم درست هم عمل کنیم. این برداشت در قرن هفدهم توسط دکارت استفاده شد و معتقد بود برای عمل کردن باید فکر درست داشته باشیم.
درک ارزشهای اخلاقی یعنی همان چیزی که انبیا(ع) به ما گفتهاند، هم مهم است، اگر سنت ادیان ابراهیمی را در نظر بگیریم، احکام ده گانهای که در تعالیم حضرت موسی(ع) وجود دارد، دارای ارزشهای اخلاقی هستند که در دیگر ادیان ابراهیمی هم مورد تایید است. ما معتقدیم که انسان دارای نفس است و مراتبی را هم برای آن قائل هستیم. نفس ناطقه انسانی که سرنوشت انسان را تضمین میکند. این نفس ناطقه است که بعد از اضمحلال جسم، زنده خواهد بود یا این که زنده نخواهد بود و... که همه بحثها در این ارتباط است. اعتقاد به بقای نفس و الزاماتی که دارد، در نهایت درجه اهمیت قرار دارد.
حق حیات، تنها حقی است که به انسان داده شده که کسی نمی تواند آنرا سلب کند، حق شناختن همانقدر اعتبار دارد و مهم است که حق زندگی مهم و مسلم است.
ملاصدرا در صدد جمع همه این تفکرات بود، به نظر بنده ملاصدرا قصد داشته همه اینها را با هم جمع کند و نوعی هماهنگی در ذهن صدرا در این باره وجود دارد. در بعضی از موارد به سقراط و در بعضی موارد به انبیا(ع) اشاره دارد. جمع بندی اینها اتفاقی و التقاطی نیست، بلکه خیلی هم ابتکاری و تحلیلی است. ملاصدرا وارث تاریخ فرهنگی ماست، فردی که به اصالت وجود و به حرکت جوهری قائل است، اخلاقی هم که مطرح میکند، اخلاق دینی است، اخلاقی است که از هستی شروع میکند. سعادت اصلی و مهم سعادت اخروی است، درست است که سعادت اصلی اخروی است، اما در این جهان هم کاربرد دارد و بیشتر از آن چیزی که سوفسطاییان تصور میکنند تاثیرگذار است چون به خود ما هم باور و اعتماد میدهد.
اعوانی: فضایل قرآنی در حکمت متعالیه
«اخلاق» رکن اساسی همه ادیان است و دین بدون اخلاق و فضیلت اخلاقی ممکن نیست و این امر بویژه در دین اسلام ظهور بیشتری دارد. اخلاق قاعده مثلث ادیان است، پس نباید شریعت بدون اخلاق را در نظر گرفت؛ یعنی نباید شریعت و سایر ارکان دین همچون فقه را بدون اخلاق در نظر گرفت. نظریههای اخلاقی در حکمت قدیم با اخلاق دینی قابل جمع است، اما نظریههای اخلاقی جدید در نهایت وجوه دنیوی انسان را مد نظر دارند و در نهایت هم اخلاق مورد نظر آنها اخلاق مدنی است و آن هم در حد نظر تعریف شده است. نظریههای اخلاقی افلاطون و ارسطو هرگز جایگزین اخلاق دینی نمی شود و همین امر است که در حکمت متعالیه مورد توجه قرار گرفته است.
فضایل قرآنی در حکمت متعالیه شامل مباحث زیادی است از جمله این که عمل مبتنی بر نظر است و این نظر شهودی است. اخلاق بدون علم به مبدا و معاد ممکن نیست. اخلاق در قالب الهی منجر به معرفتی میشود که نجات و صلاح انسان را در پی خواهد داشت. در حکمت متعالیه، عمل و نظر پیوند قوی و مبارکی با هم دارند؛ در حالی که از این پیوند سایر حکمتها همچون مشاییان بحثی دیده نمی شود. علم به مبدا و معاد لازمه دینداری است، گرچه پیوند با مبدا و معاد در اخلاق امری ضروری نیست یعنی امکان دارد فردی ملحد اخلاق مدار باشد، اما پیوند با مبدا و معاد اخلاق را متعالی میکند و همین وجه تمایز اخلاق دینی از اخلاق سکولار خواهد بود.
فرق بین فلسفه و دین در این است که فلسفه برای افراد خاصی است، اما دین هم برای خواص و هم برای عوام است. دین مائده گسترده ای است که همه میتوانند از آن بهره بگیرند. یکی از تفاوتهای اخلاق دینی از اخلاق فلسفی در این است که اخلاق دینی حداکثری است؛ یعنی فقه برای عوام و چه برای خواص برنامههای مدونی دارد، ولی گرچه اخلاق فلسفی لازم است، اما دربرگیرندگی کمتری دارد.
اخلاق باید مبنای متافیزیکی و الهی داشته باشد، مبنای الهی و مابعدالطبیعی اخلاق بر تعریف انسان است که به نظر ملاصدرا کامل ترین تعریف است، اگر اخلاقی بازگشت به یک مبدا متافیزیکی نداشته باشد، آن اخلاق دچار مشکلها و تزلزلهای متعددی خواهد شد. ملاصدرا معتقد است، انسانی که واجد صفات الهی شود، فی الواقع متخلق به اخلاق الهی شده است؛ یعنی برای جانشینی و استخلاف نیازمند به تخلق به اخلاق الهی هستیم.
فضایل قرآنی مبدا فضایل اخلاقی هستند، به تعبیر حکما منشا فضایل اخلاقی اسماء الله است. پس تحقق هر فضیلت تحقق یکی از اسماء الهی است. اخلاق در اسلام مانند دیگر امور امری انتزاعی تصوری و تصدیقی نیست، بلکه امری تحققی است، چنان که این ادعا از آیات فراوانی قابل اثبات است. نمی توان شریعت را بدون اخلاق در نظر گرفت، شریعت را باید طوری تفسیر کرد که اخلاق جزو لایتجزی آن باشد. حکما و عرفا بیش از سایرین در این بخش در طول تاریخ اسلامی کار کردهاند.