كلمات كليدي : خرفستران، دين زرتشتي، زيان آور ، پهلوي، ونديداد
نویسنده : اميرعمادالدين صدري
واژه خرفستر
واژه خرفستر در اوستایی xrafstra- و در پهلوی xrafstar به معنای جانوران آزاردهنده و موذی و حشرات به کار رفته است. ریشه شناسی آن معلوم نیست و شاید از افزودن پسوند *stra-به *xrap-( صورت دیگری از kərəp) ساخته شده باشد. در فارسینو "خستر" به معنای «حشراتالارض همچو مور و مار و موش» و خراستر به معنای «موذیات همچو مار و عقرب و زنبور و مورچه» آمده است.[1]
خرفستران در اوستا
واژه خرفستر در گاهان تنها دو بار به صیغه جمع ذکر شده است: 1- های 28 بند پنجم 2- های 34 بند نهم. معنای این واژه در گاهان «مخالفان دینی، راهزنان، دشمنان و جانوران درنده» است و در زند این بندها برابر پهلوی xrat start آمده است. در های 28 بند پنجم زرتشت خواستار است که این خرفستران را به راه راست هدایت کند. در های 34 بند نهم آمده است که: کسانیکه "سپنتا آرمتی" را که نبرد دانایان تو ارجمند است به چشم حقارت مینگرند برای آن است که منش نیک از آنان دور و سراسر کردارشان نکوهیده و زشت است بسا دور و گریزان است از آنان راستی چنانکه از ما رمهی ددها و خرفستران.[2]
در سایر قسمتهای اوستا خرفستر از برای جانوران اهریمنی زیانرسان و بویژه جانوران خرد زیانآور یا حشرات موذی استعمال گردیده است و در زند واژه پهلوی xrafstar آمده است. در یشتها در ونند یشت آمده است که: «ستاره مزدا آفریده مقدس و سرور راستی را ما میستاییم ... از برای مقاومت کردن بضد خرفستران مردود زشت اهریمن که یکسره باید راند». در وندیداد در چند جا از خرفستران نام برده شده است و کاملترین فهرست در فرگرد سیزدهم بندهای 5و6 است. فهرست خرفستران در بندهای یادشده اینگونه است: مار، مار سگشکل، کشف (=لاکپشت)، وزغ نفسکش، وزغ آبی، مور دانهکش، مورچه گزنده، پشه جاهای کثیف و مگس کثیف.[3]
خرفستران در نوشتههای پهلوی
در نوشتههای پهلوی فراوان از خرفستران نام برده شده است. کاملترین توصیف از خرفستران در بخش «درباره چگونگی خرفستران» بندهش آمده است که اینگونه است:
«گوید در دین که اهریمن هنگامی که در تاخت، واخش (=روح) خرفستران و واخش (=روح) بزه را، چون مار و کژدم و کربسو (=مارمولک) و مور و مگس و ملخ و دیگر از این گونه، به بسیار شمار، با آب و زمین و گیاه درآمیخت. بدان گاه که ایشان را واخش بود، از این چهار عنصر پدید آمدند و زانو- بالا جهان را خرفستر بایستاد. پس، بدان باران بزرگ، چنان که گفته آمد، نابود شدند. (از) آن آب واخشمند در دریا و آن که در جهان بماند، دیگر بار بیرون شدند. نو نو، بدان دیسه و تن از این چهار عنصر که آب و زمین و باد و آتش است، همی پدید آمدند.
به زایش نیز، از یکدیگر به همان گونه همی پدید آمدند و ایشان را هستی و روشنی چشم و باد جانی هرمزدی است، و از آن (جهت است) که در جهاناند. ایشان را واخش بزهگری و بدکامگی (از) آن اهریمن است.
این (تن) نیز (برای)صلاح (مردم) است که تا آنان را بینند کشند، یا از ایشان پرهیزند.
از این نیز پیدا است که (ایشان) آفریده هرمزد نیستند، زیرا ایشان را آن تن ناگرامی و رنگ به جانوران و ددان همانند نیست. ایشان را تازش، پیدایی و گزند کردن به شب، به سبب هم گوهری با تاریکی است. در بکار بستن بیم و گزند و نابودگری و از گزندگری (به) آفریدگان (باز) نایستند. تن ایشان، در آمیزه (های) داروئی، به درمان (مردم) شود و آفریدگان را از آن سود است، زیرا آنان را هستی از آن چهار گوهر و عنصر هرمزدی است.
همه خرفستران سه گونهاند: آبی، زمینی و پردار که (ایشان را) خرفستر آبی، خرفستر زمینی و خرفستر پردار خوانند. از آبیها وزغ و از زمینیها اژدهای بسیار سر و از پردارها مار پردار بدتر (از همهاند).
مار و اژدها و اژدهای دو سر و هفت سر و ... ، که پای آورد چون کربسو، و گرزه دم سیاه و گرزه کوتاه، زهرابهدار بیشهای زمینیاند. ماران-دوش، آن نیز که ماران ـ شاه خوانند که بر سر مار بزرگ نشیند و باریک و سپید و به درازی انگشت است، و دیگر بس گونه، همه مار سردهاند. کژدم و... و دیگر از این گونه همه کژدم سردهاند.
کربسو و برگ مار و مارهنج(؟) و... دشتی و دیگر از این گونه همه کربسو سردهاند. پزوک(=خرچسانه) گه گردک، و آن که ... است و آن که پاچ گذار و دانگ گذار است و ریغ میز و ... ، همه از این گونه، پزوک سرده اند. کرم ابریشم و نیز آن که «اندرآتش» است، که در ناحیت خراسان بود، که رنگ سرخ را از او رزند و نیز آن که «اندربرف» بود که هر یک به اندازه دستی است و دیگر که در چیز چیز پدید می آیند همه کرم سردهاند. مور دانه کش و نیز آن که گزنده است و نیز آن که ... و مورچه سواری خوانند و مورچه و دیگر از این گونه، همه مور سرده اند. مگس کاسکینی و سیاه و مگس انگبین که سه گونه است و بوز که چند گونه است، و نیز آن که خانه و آشیانه گلین کند، همه از این گونه، مگس اند. دیگر ملخ سردگاناند، آن که مردم کشد، و پشه سردگان و نیز کیک سردگان و پروانه سردگان و وزغ سردگان، که ایشان را تفصیل دراز است.»[4]
چنانچه دیدیم در بندهش خرفستران آفریده هرمزد نیستند ولی در اندرز دستوران به بهدینان خلاف آن آمده است اینگونه: « پرسید که اندر خرفستران جان چه کسی کرد؟ گفت: هرمزد، از این رو کرد که اهریمن تن خرفستران دیسید، هجده پیمان به هرمزد درایید که جان اندر ایشان کن مگرنه پیمان نمیبندم. و هرمزد مه دادستانی برای کردن تن پسین خرفستر جان اندر کرد(= جان اندر خرفستر کرد)».[5]
کرفهی[6] کشتن خرفستران
کشتن خرفستران از وظایف دینی هر فرد زردشتی و به خصوص موبدان بوده است اینان با عصا یا چوبدستی خاصی که خرفستر غن یا مارگن یا خرفستر زن گفته میشد، و دارای نوک تیزی بوده، جانوران موذی را نابود میکردهاند. در وندیداد کفاره برخی از گناهان کشتن خستر یا خرفستر دانسته شده و چنین آمده که برای پاک شدن از بزه باید هزاران خرفستر مانند مار بر روی شکم رونده، سنگ پشت، وزغ دشتی، وزغ آبی، مور دانه کش، سرگین گردان، مگس را کشت.[7]
ارداویراف مقدس در بازدید از بهشت، روان کسانی که خرفستران را کشتهاند در بلندی و درخشانی میبیند و در بازدید از دوزخ روان مردی را میبیند که در دیگی رویین او را میپزند در حالی که پای راست او بیرون دیگ بوده، همراهان به او میگویند همه تن این مرد بزه کار بوده جز پای راست او که با آن بسیار وزغ و مور و مار و کژدم و خرفستر بسیار کشت.[8]