«ثُمَّ قالَتْ: اَيُّهَا النّاسُ، اِعْلَمُوا أنّی فاطِمَةُ و أبی مُحَمَّدٌ»
[1]؛ «سپس گفت: ای مردم بدانيد من فاطمه ام و پدرم محمد صلی الله... است». اينجا آدمی به فكر می رود كه مگر او را نمی شناختند كه دوباره خود را معرفی می كند امّا دقت در عبارات بعدی مسئله را روشن می سازد.
«أقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً وَ لاأقُولُ ماأَقُولُ غَلَطاً و لا اَفعَلُ ما أفْعَلُ شَطَطاً»
[2]؛ «می گويم آن هم نه يكبار بلكه تكرار می كنم و هيچگاه در گفتارم اشتباه ندارم و كارهايی كه انجام می دهم بر خلاف حقّ نيست». يعنی پس از معرفی خود كه من فرزند چنان پدری هستم تأكيد می كند كه همۀ گفتار و كردارم صحيح و درست است و بلافاصله اين آيه را قرائت می کند: «لَقَدْ جائَكُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمؤمنينَ رَؤوُفٌ رَحيمٌ»[3]؛ «هر آينه رسولی آمد از خودتان برای شما، وقتی بر شما سختی و فشار وارد می شد برای او سخت و ناگوار بود. در هر چه كه خير شما در آن قرار داشت او حريص بود (يعنی می خواست به شما خير برساند) و نسبت به مؤمنين مهربان بود».
حضرت زهرا علیها السلام در اين عبارات می خواهد بگويد: رسول خدا اين قدر غمخوار و دلسوز شما بود که همواره می خواست به شما خير برساند. من دختر چنين كسی هستم. آيا رفتاری كه با من كرديد سزاوار بود؟! آيا صحيح بود؟... آدمی خيلی بايد نفهم و دور از انصاف باشد كه منظور اين عبارات را درك نكند.
«فَإنْ تَعْزُوهُ وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أبی دُونَ نِسائِكُمْ وَ أخَا ابْنِ عَمّی دُونَ رِجالِكُمْ»
[4]؛ «و اگر مراجعه كنيد به نسب پيامبر اكرم صلی الله... و او را بشناسيد می فهميد كه او پدر من است نه پدر زن های شما و او برادر پسرعموی من است نه برادر مردان شما». با اين نحو استدلال همۀ حاضران در مجلس غافلگير شدند. زيرا می گويد شما معتقديد كه پدر من پيامبر است من هم فرزند او هستم و او برادر همسر من است. چقدر زيباست كه بدون اينكه اسم علی علیه السلام را ببرد می گويد پيامبر خدا برادر پسرعموی من است و بدين ترتيب اشاره می كند به ماجرای عقد اخوّت. همه می دانستند پيامبر اكرم صلی الله... پس از ورود به مدينه بين مهاجرين و انصار عقد اخوّت و برادری بستند امّا طرف عقد اخوّت خودشان را حضرت علی علیه السلام قرار دادند و اين يك اخوّت حساب شده و معنوی بود.
«وَ لَنِعْمَ المَعْزِی إِلَيْهِ»
[5]؛ «و چه سعادتمند است كسی كه به او نسبت داده شود». يعنی كسی كه با پدرم يعنی پيامبر اكرم صلی الله... نسبت معنوی و روحی داشته باشد سعادتمند است و منظور حضرت علی علیه السلام است كه شايستگی اخوّت معنوی با رسول اكرم صلی الله... را يافت. حضرت چه بسا عظمت همسر خود را بيان می كند كه او در سطح روحيات و معنويات پيامبر اكرم صلی الله... است و همان مرتبه و عظمت را داراست، چون حقيقت عقد اخوّت بر اساس يك نوع هماهنگی روحی است. حضرت باز هم نمی گويد او همسر من است بلكه می گويد او پسرعموی من است.
«فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعاً بِالنِّذارَةِ»
[6]؛ «پيامبر اكرم صلی الله... رسالتش را ابلاغ كرد در حالی كه مردم را صادعاً انذار می نمود». صَدْعْ به معنای شكافتن است و برای سخن گفتن بلند، و اظهار كردن كلام همراه با اجهار به كار می رود. پس منظور حضرت اين است كه پدرم مبعوث شد در جمعی كه سكوت و خاموشی همۀ آن ها را فراگرفته بود و پدرم آن جوّ را شكست و اين شكست اثر آهنگ توحيد بود كه از حلقوم پدر من درآمد. انذار هم يعنی اعلام خطر. يعنی پيامبر جوّ غالب آن روز را كه شرك و جاهليت بود شكست و حق را كه همان توحيد است اظهار كرد.
«مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِكينَ»
[7]؛ «در حالی كه پيامبر به راه و روش مشركين پشت پا زده بود». يعنی حضرت اصلاً به آن جوّ شركی كه در آن جامعه غلبه داشت توجه نكرد و بدون توجه به آن ها و برخلاف طريق آن ها راه خدا را پيمود و مردم را به توحيد دعوت كرد و از بت پرستی و شرك انذار می كرد.
«ضارِباً ثَبَجَهُمْ آخِذاً بِأكْظامِهِمْ»
[8]؛ «در حالی كه ضربه به كمر مشركين زد و گلوگاه آنان را گرفت». ثَبجْ به معنای وسط يا كمر، و كَظْمْ به معنای گلو يا حنجره است. اگر كمر و گلوی كسی را محكم بگيرند هيچ قدرت مقاومتی نمی ماند. حضرت زهرا علیها السلام تشبيه بسيار زيبايی دارند، می فرمايند: پيامبر اكرم صلی الله... وقتی خواست آن جوّ شرك را بشكند و از بين ببرد چنان محكم و قاطع و بی هيچ انعطاف وارد شد كه هيچ كس نتوانست مقاومت كند؛ چرا كه در بحث اصول اعتقادی اصلاً نرمش و انعطاف معنی ندارد. اين طور نيست كه يكی بگويد دو خدا وجود دارد، ديگری بگويد يك خدا، بعد هر دو انعطاف نشان دهند و مثلاً معتقد شوند يكی و نصفی خدا وجود دارد. در اصول اعتقادات و مبارزه با شرك اصلاً انعطاف در كار نيست. البته اين غير از بحث روش است. قطعاً روش بايد منطقی باشد نه غيرمنطقی. جملۀ بعد اشاره به همين مطلب دارد: «داعِياً إلی سَبيلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»[9]؛ «در حالی كه مردم را به وسيلۀ حكمت و استدلال و موعظۀ نيكو دعوت می كرد». روش پيامبر همان «اُدْعُ إلی سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِی اَحْسَنُ»[10] است. امّا روش منطقی غير از ايستادن بر اصول و عقب نشينی نكردن است. «يَكْسِرُ الْأصْنامَ وَ يَنْكُتُ[11] الْهامَ»[12]؛ «پيامبر با دست خودش بتها را می شكست و به سرهای مشركين ضربه وارد می كرد». يعنی شخصاً در اين ميدان قدم گذاشت و نقل كرده اند كه 360 بت را با دست خودش شكست. يَنكُتُ به معنی ضربۀ دست، و يَنكُثُ به معنی واژگون كردن، و هام به معنی مغز سر است.
«حَتَّی انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ حَتّی تَفَرَّی اللَّيْلُ عَنْ صُبْحِهِ»
[13]؛ «تا اين كه مشركين هزيمت و عقب نشينی كردند و از بين رفتند و تاريكی شب كنار رفت و صبح آشكار شد». يعنی بالاخره زحمات و رنجهای او نتيجه داد و به ثمر نشست. ظلمت شبِ شرك از بين رفت و صبح نورانی توحيد دميد و نمايان شد.
«وَ أَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ»
[14]؛ «و حق از آن موضع خالصش هويدا شد». اَسْفَرَ به معنای أضاءَ است. خالصِ حق هم همان توحيد محض است. چون نور حق و توحيد و خداپرستی زير پرده های شرك و جاهليت پنهان شده بود. منظور همان توحيد و خداپرستی است كه رواج يافت و بت پرستی و جاهليت از بين رفت و پرده های شرك و كفر و جهل كنار زده شد.
«وَ نَطَقَ زَعيمُ الدِّينِ وَ خَرِسَتْ شَقاشِقُ الشَّياطِينِ»
[15]؛ «و رهبر دين به سخن آمد و حنجره های دهان شياطين لال شد». يعنی پيامبر به گفتار درآمد و گويندگان كفر خاموش شدند. «وَ طاحَ وَشيظُ النِّفاقِ»[16]؛ «و جمعيت نفاق هم هلاك شد». طاح به معنای هلاك شدن است و منظور از وَشيظُ النِّفاق، افراد فرومايه و پست بی اصل و نسب است. حضرت زهرا علیها السلام اين تعابير را با دقّت تمام به كار برده اند زيرا اين نوع افراد در همان مجلس حاضر بوده اند. يعنی كسانی كه از خود شخصيت و استقلال فكری نداشتند و البته همواره اين نوع انسان ها به نفاق روی می آورند، چرا كه انسانی كه خودش قدرت فكری داشته باشد و بتواند مسائل را درست تحليل كند منافق نمی شود. چاهی كه آب از خودش داشته باشد همواره زلال و جوشان است امّا اگر چاهی از پايين بسته باشد و فقط از اينجا و آنجا آب داخل آن بريزند آن آب به گنداب و تعفّن تبديل می شود. پس حضرت اشاره می كند به كسانی كه سست عنصر بوده اند و منافق شده اند.
«وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْكُفْرِ وَ الشِّقاقِ»
[17]؛ «و باز شدند گره های كفر و شقاق». پس از ظهور اسلام كفّار و مشركين همدست و متّحد شده و يك جبهه را تشكيل داده بودند، زيرا اسلام را دشمن مشترك خود می دانستند، امّا با پيروزی اسلام اين پيمانها به تدريج از بين رفت و منحل گرديد و كارآيی خود را از دست داد.
«وَ فُهْتُمْ بِكَلِمَةِ الإخْلاصِ»
[18]؛ «و شما به كلمۀ توحيد و اخلاص سخن گفتيد»، يعنی لااله الاّ الله را بيان كرديد. يعنی پدرم رسول اكرم صلی الله... خون دل ها خورد و زحمت ها كشيد و مبارزه ها كرد تا شما به اصطلاح موحّد و مسلمان شديد. فاهَ يعنی با دهان سخن گفتن و مراد از كلمۀ توحيد لا اِلْه اِلاَّ اللّه است.
«فی نَفَرٍ مِنَ الْبَيْضِ الْخِماصِ»
[19]؛ «حال آنكه شما در ميان عده ای از انسان های آبرومند و روسپيد و شكم خالی بوديد». يعنی با اينكه همۀ شما مسلمان شديد امّا همراهان واقعی پيامبرصلی الله... و آنها كه او را در اين راه ياری دادند كسانی بودند كه روح و بطن آنها خالی از تعلّقات دنيوی بود. اشارۀ حضرت به عترت و خصوصاً به علی علیه السلام است.
«إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»
[20]؛ «همان كسانی كه خداوند پليدی ها را از روح آن ها برده بود و آن ها را پاكيزه گردانيده بود». تعبير من همان روسپيدان و بطن خالی ها می باشد. البته برخی همان گرسنگان معنی كرده اند امّا با اين كه ظاهراً آنها اهل روزه هم بودند امّا با دقت معلوم می شود منظور كسانی اند كه بطن روح آنها از كثافات خالی شده بود. آيۀ فوق اشاره به همين معنا دارد.
1. ضعف معنوی
«وَ كُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ منَ النّارِ»
[21]؛ «و شما در پرتگاه جهنم بوديد». حضرت به موقعيت های اين مردم از آغاز اشاره می كند و ابتدا از نظر معنوی وضع قبلی آن ها را روشن می كند و می فرمايد: شما در دوران انحطاط بوديد و در ظلمت بت پرستی و جمادپرستی به سر می برديد.
2. ضعف اجتماعی
«مُذْقَةَ الشّارِبِ»
[22]؛ «و محل چشيدن و آشاميدن تشنگان بوديد». يعنی مثل گوسفندان قربانی بوديد كه هر كس تكّه ای از آن برمی دارد. مثل آبی بوديد كه هر كس جرعه ای از شما برمی داشت و از شما بهره كشی می كرد. وضع اجتماعی شما اين طور بود كه هر كس به شما طمعی داشت و مورد هجوم غارتگران و قدرتمندان بودید.
«وَ نُهْزَةَ الطّامِعِ»
[23]؛ «و محل فرصت طمعكاران بوديد». «وَ قَبْسَةَ الْعَجْلانِ»[24]؛ «و مثل آتشی كه هر كسی از آن چيزی برمی دارد و می برد». فرض كنيد كسی در بيابان مقداری هيزم جمع می كند تا با آتش آن ها خودش را گرم كند بعد هر كسی سر می رسد و هيزمی از آن برمی دارد و می برد، و سرانجام می بيند هيچ چيز از آن گرمی و آتش برای خودش نمانده است. يعنی از نظر اجتماعی وضع شما طوری بود كه هر كس می رسيد قسمتی از سرزمين یا امور يا منافع شما را می كند و می برد و شما هم جرأت دفاع نداشتيد و ضعيف بوديد.
«وَ مَوْطِی ء الْأَقْدامِ»
[25]؛ «و شما محل قدمها بوديد». يعنی آن قدر ذليل و زيردست بوديد كه شما را لِه می كردند. حضرت می خواهد بگويد اين اسلام بود كه به شما عزّت داد.
3. ضعف مادّی
«تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ»
[26]؛ «از آب های كثيف گودال های بيابان می خورديد». طَرَق همان گودال هايی است كه در بيابان پيدا می شود و گاه مقداری آب باران در آن جمع می شود.
«وَ تَقْتاتُونَ الْقِدَّ الْوَرَقْ»
[27]؛ «و غذای شما پوست دباغی نشده يا برگ درختان بود». قِد پوست دباغی نشده است. اشاره به اين كه اينك شما به آب و نانی رسيده ايد.
4. ضعف روحی
«أَذِلَّةً خاسِئِينَ»
[28]؛ «مردم ضعيف و مطرود جامعۀ انسانيت بوديد». يعنی از آداب اجتماعی چيزی نمی دانستيد، بی شخصيت و سست عنصر بوديد.
«تَخافُونَ أنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النّاسُ مِنْ حَوْلِكُمْ»
[29]؛ «آن قدر ضعيف بوديد كه می ترسيديد مردم از اطراف به اصطلاح شما را بربايند»، يعنی به بندگی بگيرند و ببرند. اينجا هم حضرت به آيات قرآن كريم استناد كرده اند، قرآن كريم می فرمايد: «وَ اذْكُرُوا اِذْ اَنْتُمْ قَليلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الاَْرْضِ تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النّاسُ فَاويكُمْ وَ اَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»[30]؛ «و ياد آريد هنگامی كه گروه اندك و ناتوانی در زمين بوديد و بيم داشتيد كه مردم شما را بربايند پس پناهتان داد و كمك كرد شما را به ياری خود و شما را از پاكيزه ها روزی داد شايد شكرگزار باشيد».
همان طور كه مشخص است حضرت زهرا علیهاالسلام مفهوم اين آيۀ كريمه را در عبارت قبلی خود بيان كرد، حال پس از اشاره به وضع معنوی، اجتماعی، مادی و روحی آن مردم قبل از اسلام می فرمايد: «فَأَنْقَذَكُمُ اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالی بِأبی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم . »[31]؛ «پس خدا شما را به وسيلۀ پدر من محمّد صلی الله علیه و آله و سلم نجات داد». شما در برزخی بين حيوان و انسان، مثل وحشی های بيابانی بوديد و خدا به وسيلۀ پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم به شما عزّت و آبرو داد.
علی علیه السلام ، مرد مبارزه با فتنه ها
«بَعْدَ اللَّتَيّا وَالَّتی وَ بَعْدَ أَنْ مُنِی بِبُهَمِ الرِّجالِ وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ»
[32]؛ «بعد از همه اين حوادث ناگوار و آن افراد متهوّر بی منطق از مشركين و گرگ های عرب كه پيامبر به آنها مبتلا شد». بُهَمِ الرِّجال يعنی آدمهای بی باك بی منطق از مشركين. «وَ مَرَدَةِ أَهْلِ الْكِتابِ»[33]؛ «پيامبر مبتلا شد به متمرّدين از اهل كتاب». همان طور كه می دانيد به اهل كتاب از قبل بشارت به بعثت پيامبر خاتم داده شده بود چه در تورات و چه در انجيل. امّا پس از بعثت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم اين اهل كتاب از تعاليم و كتب خودشان تمرّد كردند و همينها جنگها و فتنه ها بر پا كردند و با مشركين همدست شدند.
«كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ»
[34]؛ «هر وقت اينها آتش جنگ می افروختند خداوند آن را خاموش می كرد».
«أَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّيْطانِ أَوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ قَذَفَ أَخاهُ فی لَهواتِها»
[35]؛ «هرگاه شاخ شيطان ظاهر می شد يا هرگاه دهان بازكننده ای از مشركين دهان باز می كرد و می خواستند عليه مسلمين فتنه به راه اندازند، برادرش را در دهان حوادث می انداخت».
حضرت زهرا علیهاالسلام بعد از بيان اصول اعتقادات و فروع و احكام و... می فرمايد: هر وقت شاخ شيطان ظاهر می شد يعنی هر وقت توطئه عليه اسلام پديدار می شد و مشركين عليه اسلام وارد ميدان می شدند و آتش جنگ برافروخته می شد، پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برادرش علی علیه السلام را در حوادث وارد می كرد يعنی پدرم گره هايی مثل ابوسفيان ها، عمربن عبدودها و... را توسط علی علیه السلام باز كرد و از سر راه برداشت و الا شما كه همواره خود را از حوادث دور نگاه می داشتيد، فقط علی علیه السلام بود كه به ميدان های سخت می رفت و تاريخ گواه بر اين مطلب است.
«وَ لاْيَنْكَفِی ءُ حَتّی يَطَأَ صِماخَها بِأَخْمَصِهِ وَ يُخْمِدَ لَهَبَها بِسَيْفِهِ»
[36]؛ «و علی علیه السلام نيز از ميدان باز نمی گشت مگر وقتی كه گوش های آن ها را زير پا لِه و شعلۀ فتنۀ آنان را با شمشيرش خاموش كرده بود». اين كارها را علی علیه السلام كرد نه شماها. يك نكته ای را هم بگويم كه از شواهد معلوم است كه زمانی كه حضرت زهرا علیهاالسلام اين خطبه را در مسجد ايراد می كند حضرت علی علیه السلام در خانه است و دائماً نگران است كه همسرش فاطمه علیهاالسلام كی از مسجد برمی گردد، يعنی حضرت علی علیه السلام در اين مجلس حضور نداشته است كه در انتهای خطبه به آن می پردازيم. سپس حضرت علیهاالسلام شروع به بيان كمالات علی علیه السلام می كند .
«مَكْدُوداً فی ذاتِ اللّهِ مُجْتَهِداً فی أَمْرِ اللّهِ»
[37]؛ «علی علیه السلام سخت در راه خدا مبارزه كرد و در انجام دستورات الهی سختكوش و تلاشگر بود».
«قَريباً مِنْ رَسُولِ اللّهِ»
[38]؛ «علی علیه السلام نزديكترين اشخاص به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود». « سَيِّداً فی أَوْلِياءِ اللّهِ»[39]؛ «و او آقا، سرآمد، سرور و سالار اوليای خدا بود».
«مُشَمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً كادِحاً»
[40]؛ «مهیای خيرخواهی بود كه جدّيت و فعاليت داشت در این راه». «وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ»[41]؛ «و سرزنش سرزنش كنندگان هم در او كه در راه خدا كوشش می كرد اثر نداشت». يعنی در راه حق به خاطر سرزنش تحت تأثیر ديگران قرار نمی گرفت و تنها رضای حق برای او منظور نظر بود نه رضای مخلوق.
با كمی دقّت هم می توان فهميد كه همين دفاع از مقام و حق حضرت علی علیه السلام بود كه باعث شد تا اين مردم بی خبر حضرت زهرا علیهاالسلام را به آن ترتيبی كه می دانيد به شهادت برسانند.
آیت الله آقا مجتبی تهرانی
[1] . مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، ج 29، ص223، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.
«ثُمَّ قَالَتْ: أَيُّهَا النَّاسُ ! اعْلَمُوا أَنِّي فَاطِمَةُ وَ أَبِي مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً «9»، وَ لَا أَقُولُ مَا أَقُولُ غَلَطاً، وَ لَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً لَقَدْجاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ «1»، فَإِنْ تَعْزُوهُ وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِي دُونَ نِسَائِكُمْ، وَ أَخَا ابْنِ عَمِّي دُونَ رِجَالِكُمْ، وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِيُّ إِلَيْهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، فَبَلَّغَ الرِّسَالَةَ، صَادِعاً بِالنِّذَارَةِ، مَائِلًا عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِكِينَ، ضَارِباً ثَبَجَهُمْ، آخِذاً بِأَكْظَامِهِمْ، دَاعِياً إِلَى سَبِيلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، يَكْسِرُ «2» الْأَصْنَامَ، وَ يَنْكُثُ الْهَامَ، حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ، حَتَّى تَفَرَّى اللَّيْلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَ أَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، وَ نَطَقَ زَعِيمُ الدِّينِ، وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ الشَّيَاطِينِ، وَ طَاحَ وَشِيظُ النِّفَاقِ، وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْكُفْرِ وَ الشِّقَاقِ، وَ فُهْتُمْ بِكَلِمَةِ الْإِخْلَاصِ فِي نَفَرٍ مِنَ الْبِيضِ الْخِمَاصِ، وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ، مُذْقَةَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ، وَ قَبْسَةَ الْعَجْلَانِ، وَ مَوْطِئَ الْأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَ تَقْتَاتُونَ الْوَرَقَ «3»، أَذِلَّةً خَاسِئِينَ، تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِكُمْ، فَأَنْقَذَكُمُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بَعْدَ اللَّتَيَّا وَ الَّتِي، وَ بَعْدَ أَنْ مُنِيَ بِبُهَمِ الرِّجَالِ، وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ، وَ مَرَدَةِ أَهْلِ الْكِتَابِ كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ «4»، أَوْ نَجَمَ قَرْنٌ لِلشَّيْطَانِ «5»، وَ فَغَرَتْ فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ، قَذَفَ أَخَاهُ فِي لَهَوَاتِهَا، فَلَا يَنْكَفِئُ حَتَّى يَطَأَ صِمَاخَهَا «6» بِأَخْمَصِهِ، وَ يُخْمِدَ لَهَبَهَا بِسَيْفِهِ، مَكْدُوداً فِي ذَاتِ اللَّهِ، وَ «7» مُجْتَهِداً فِي أَمْرِ اللَّهِ، قَرِيباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ، سَيِّدَ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ «8»، مُشَمِّراً نَاصِحاً، مُجِدّاً كَادِحاً،».
[2] . همان
[3]. همان- توبه: 128.
[4]. همان
[5]. همان
[6]. همان
[7]. همان
[8]. همان
[9]. همان
[10]. نحل: 125.
[11]. در نسخۀ ديگر: ينكث.
[12]. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، ج 29، ص223، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.
«ثُمَّ قَالَتْ: أَيُّهَا النَّاسُ ! اعْلَمُوا أَنِّي فَاطِمَةُ وَ أَبِي مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً «9»، وَ لَا أَقُولُ مَا أَقُولُ غَلَطاً، وَ لَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً لَقَدْجاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ «1»، فَإِنْ تَعْزُوهُ وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِي دُونَ نِسَائِكُمْ، وَ أَخَا ابْنِ عَمِّي دُونَ رِجَالِكُمْ، وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِيُّ إِلَيْهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، فَبَلَّغَ الرِّسَالَةَ، صَادِعاً بِالنِّذَارَةِ، مَائِلًا عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِكِينَ، ضَارِباً ثَبَجَهُمْ، آخِذاً بِأَكْظَامِهِمْ، دَاعِياً إِلَى سَبِيلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، يَكْسِرُ «2» الْأَصْنَامَ، وَ يَنْكُثُ الْهَامَ، حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ، حَتَّى تَفَرَّى اللَّيْلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَ أَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، وَ نَطَقَ زَعِيمُ الدِّينِ، وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ الشَّيَاطِينِ، وَ طَاحَ وَشِيظُ النِّفَاقِ، وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْكُفْرِ وَ الشِّقَاقِ، وَ فُهْتُمْ بِكَلِمَةِ الْإِخْلَاصِ فِي نَفَرٍ مِنَ الْبِيضِ الْخِمَاصِ، وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ، مُذْقَةَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ، وَ قَبْسَةَ الْعَجْلَانِ، وَ مَوْطِئَ الْأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَ تَقْتَاتُونَ الْوَرَقَ «3»، أَذِلَّةً خَاسِئِينَ، تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِكُمْ، فَأَنْقَذَكُمُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ ع».
[13]. همان
[14]. همان
[15]. همان
[16]. همان
[17]. همان
[18]. همان
[19]. همان
[20]. الأحزاب: ٣٣. «وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا».
[21] . آل عمران: 103.
[22]. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، ج 29، ص223، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.
«مُذْقَةَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ، وَ قَبْسَةَ الْعَجْلَانِ، وَ مَوْطِئَ الْأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَ تَقْتَاتُونَ الْوَرَقَ «3»، أَذِلَّةً خَاسِئِينَ، تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِكُمْ».
[23]. همان
[24]. همان
[25]. همان
[26]. همان
[27]. همان
[28]. همان
[29]. همان
[30]. انفاق: 26.
[31]. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، ج 29، ص223، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.
«فَأَنْقَذَكُمُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بَعْدَ اللَّتَيَّا وَ الَّتِي، وَ بَعْدَ أَنْ مُنِيَ بِبُهَمِ الرِّجَالِ، وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ، وَ مَرَدَةِ أَهْلِ الْكِتَابِ كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ «4»، أَوْ نَجَمَ قَرْنٌ لِلشَّيْطَانِ «5»، وَ فَغَرَتْ فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ، قَذَفَ أَخَاهُ فِي لَهَوَاتِهَا، فَلَا يَنْكَفِئُ حَتَّى يَطَأَ صِمَاخَهَا «6» بِأَخْمَصِهِ، وَ يُخْمِدَ لَهَبَهَا بِسَيْفِهِ، مَكْدُوداً فِي ذَاتِ اللَّهِ، وَ «7» مُجْتَهِداً فِي أَمْرِ اللَّهِ، قَرِيباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ، سَيِّدَ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ «8»، مُشَمِّراً نَاصِحاً، مُجِدّاً كَادِحاً،».
[32]. همان
[33]. همان
[34]. همان- مائده: 64.
[35]. همان
[36]. همان
[37]. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، ج 29، ص223، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.
«أَوْ نَجَمَ قَرْنٌ لِلشَّيْطَانِ «5»، وَ فَغَرَتْ فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ، قَذَفَ أَخَاهُ فِي لَهَوَاتِهَا، فَلَا يَنْكَفِئُ حَتَّى يَطَأَ صِمَاخَهَا «6» بِأَخْمَصِهِ، وَ يُخْمِدَ لَهَبَهَا بِسَيْفِهِ، مَكْدُوداً فِي ذَاتِ اللَّهِ، وَ «7» مُجْتَهِداً فِي أَمْرِ اللَّهِ، قَرِيباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ، سَيِّدَ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ «8»، مُشَمِّراً نَاصِحاً، مُجِدّاً كَادِحاً،».
[38]. همان
[39]. همان
[40]. همان
[41]. المائدة: ٥٤. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ».