حضرت زهرا علیهاالسلام می فرمايند: «اِذِ الْخَلائِقُ بِالْغَيْبِ مَكْنُونَةٌ وَ بِسِتْرِ الْأهاويلِ مَصُونَةٌ»[1]. «اين انتخاب پدرم از سوی خداوند آنگاه بود كه همۀ خلائق پوشيده و به پوشش هول ها محفوظ بودند». اشاره به اين است كه اين انتخاب آن گاه صورت گرفت كه هنوز موجودات وجود عينی پيدا نكرده بودند و پا به عرصۀ وجود نگذاشته بودند.
«وَ بِنَهايَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ»
[2]. «و هنوز موجودات به منتهای عدم مقرون بودند». در اينجا ممكن است اين سؤال مطرح شود كه اگر هنوز موجودات خلق نشده بودند و پا به عرصۀ وجود (از نظر وجود عينی) نگذاشته بودند پس برگزيدگی و انتخاب چگونه معنا پيدا می كند؟ حضرت زهرا علیهاالسلام خود در عبارت بعد به اين سؤال پاسخ می دهد و می فرماید: «ِلْماً مِنَ اللّهِ تَعالی بِمَآئِلِ الامُورِ وَ اِحاطَةً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ وَ مَعْرِفَةً بِمَواقِعِ لْمَقْدُورِ»[3]. «از آنجا كه خداوند به نظام وجود علم دارد، و بر آيندۀ همۀ امور از ازل تا ابد آگاهی، و به موقعيت مقدورات شناخت دارد». البته نمی خواهم به مسائل فلسفی بپردازم كه فرصت ديگری می طلبد امّا اشاره می كنم كه در فلسفه (در بحث علت غايی) می گويند: وجود ذهنی شی ء مقدّم است بر وجود عينی آن، به عبارت ساده تر در علم خداوند اين بود كه در اين كاروان هستی كه به حركت درآورده و در اين باغی كه آراسته، گل سرسبد و ميوۀ شيرين كدام است. پس لازم نيست ابتدا همۀ مخلوقات باشند تا بعد برگزيدن معنا پيدا كند. همان طور كه يك باغبان از ابتدا می داند چه ميوه ای را از اين باغ می خواهد به عمل آورد. خداوند آيندۀ همۀ حوادث را از نظر علمی می دانست و به موقعيت های مقدورات خود آگاه بود و می دانست كه مقدورات اين عالم هر كدام چه موقعيت و جايگاهی در نظام آفرينش دارند پس گل سرسبد اين آفرينش و انسان كامل را هم می شناخت و او را كه اشرف مخلوقات است از ميان همۀ انسان ها برای خود برگزيد. همان انسان كامل، علت غايی برای جميع خلقت است. «لَوْلاكَ لَما خَلَقْتُ الافْلاكْ»[4]. یعنی همۀ هستی طفيل وجود پيامبر اكرم صلی الله... است كه در بين مخلوقات، كاملترين انسان و مظهر انسان كامل است.
«اِبْتَعَثَهُ اللّهُ اِتْماماً لِأمْرِه»
[5].ِ «خداوند پيامبر را مبعوث كرد تا امر خود را تمام كند». در باب هدف از خلقت می گويند علت غايی برای خلقت، انسان كامل و كمال انسانی است. در سير هستی هم همين طور است، جمادات فدای نباتات و نباتات فدای حيوانات و همۀ اين ها فدای انسان می شوند. امّا آن كه علت غايی، انسان كامل است و انسان در اين عالم با روشی كه خدا به او نشان داده به آن كمال لايق انسانی اش می رسد. پس من و شما اشرف مخلوقات هستيم اگر به دستورالعملی كه به ما داده اند عمل كنيم و به شرافت برسيم و الا اين هيكل دو پا كه شرافت ندارد. خداوند آنقدر حيوان دو پا دارد كه حد ندارد. و روش و دستورالعمل انسان شدن در اختيار ما قرار نمی گيرد مگر با بعثت انبياء از جانب خداوند. در باب اديان هم هر دينی كه می آيد متمّم و مكمّل دين قبلی است. مثلاً شرايع حضرت نوح، ابراهيم، موسی، عيسی سلام اللّه عليهم اجمعين به ترتيب آمده و هر يك شريعت قبلی را تكميل و تتميم كرده اند تا می رسد به شريعت اسلام كه اتمّ و اكمل شرايع است. يعنی ديگر مافوق اسلام و پس از آن دستوراتی برای نيل به آن اعلی درجه از هدف خلقت انسان نداريم. پس پيامبر اكرم صلی الله... مبعوث شد تا امر الهی را كه رسيدن انسان به كمال لايقش است به اتمام برساند.
«وَ عَزيمَةً عَلی إمْضاءِ حُكْمِهِ»
[6]. و خداوند به وسيله بعثت پيامبر همان حكمی را كه از ازل داشته بود امضاء كرد. يعنی آن حكم ازلی را به اجرا درآورد. بر اساس يك طرح، سلسلۀ مخلوقات خلق شدند تا رسيد به انسان، بعد هم انسان ها و شرايع يكی پس از ديگری آمدند و يكديگر را تكميل كردند تا رسيد به دين اسلام و پيامبر خاتم، كه با آمدن اين پيامبر همۀ آنچه از ازل پيش بينی شده بود به اجرا درآمد. اين را هم بدانيد كه انسان كامل علاوه بر هدايت های لفظی اش حتی پيكره اش هم الگوست. يعنی انسان های كامل با آن جاذبۀ روحانی خودشان به اصطلاح انسان ها را مجذوب می كنند و به دنبال خودشان می كشند. پس انسان كامل خود الگويی است در ميان ديگر انسان ها و آن ها از او الگوگيری می كنند.
رسول اكرم صلی الله... فرمودند: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ»[7]. «بعثت من برای اتمام مكارم اخلاق است». اخلاقيات همان ملكات نفسانيه درونی انسان هستند. پيامبر آمده تا ما آدم بشويم يعنی حيوان نباشيم. البته انسانيت انسان هم همان ملكات نفسانی اوست كه ملكات نفسانيه صورت باطنيۀ انسان است.
«وَ إِنْفاذاً لِمَقاديرِ حَتْمِهِ»
[8]. و خداوند به وسيلۀ بعثت پيامبر اكرم صلی الله... خواسته تا مقدّرات حتمی خود را تنفيذ كند. در اين عبارت مقادير كه موصوف است به صفت خود كه حتمه است اضافه شده يعنی پيغمبر از مقدورات حتمی خداوند بوده و مبعوث شدن او تنفيذ اين تقدير حتمی خداوند است.
«فَرَأی الاُمَمَ فِرَقاً فی اَدْيانِها»
[9]. در معنای اين عبارت بنا بر ضمير فاعل رَأی دو احتمال وجود دارد؛ اوّل اينكه خداوند ديد امّت ها از نظر دينی، فرقه فرقه شده اند: يكی آتش می پرستد، يكی خورشيد، يكی ماه، يكی بت و... ، و دوّم اينكه وقتی پيامبر مبعوث شد دید انسان هايی كه بايد خداپرست باشند بت پرست و گاوپرست و... شده اند. حتی برخی از برخی بدبخت تراند، يكی مثل خودش را می پرستد، آن ديگری كه بدبخت تر است حيوان را می پرستد و آنكه از همه بدبخت تر است رفته جمادات را بت كرده و می پرستد. يعنی چند مرتبه پايين تر از وجود خودش را می پرستد. پس در احتمال اوّل خداوند وقتی مردم را اينگونه ديد پيامبر را مبعوث كرد و در احتمال دوّم پيامبر در موقع بعثت مردم را اينگونه ديد.
«عُكَّفاً عَلی نيرانِها». و ديد كه اين مردم آتش پرست شده اند يا به احتمال ديگر بگوييم راهی را رفته اند كه به جهنم منتهی می شود. «عابِداً لأوْثانِها». «و بت هايشان را عبادت می كنند». «مُنْكِرَةً لِلّهِ مَعَ عِرفانِها». «و با اينكه فطرتاً نسبت به خدا شناخت داشتند خدا را منكر شدند». اينجا ممكن است توهّم شود كه در اين عبارت تناقض وجود دارد يعنی می گويد هم شناخت به خدا داشتند و هم منكر شدند. امّا با دقّت در اين عبارت معلوم می شود همان طور كه قبلاً گفته شد خداوند شناخت خودش را در همۀ دل ها جاسازی كرده و همۀ فطرت ها به توحيد اقرار و اعتراف دارند، ولی برخی انسان ها عليرغم اين فطرت خدا را انكار می كنند. اين از نظر بحث فلسفی در مورد اين عبارت كه درست هم هست. امّا به نظر می رسد مطلب بالاتر از اين است. بحث عرفان است يعنی حضرت كلمۀ معرفت به كار برده و فرق است بين علم و عرفان. يعنی خدا خودش را، توحيدش را در جميع موجودات عالم حتی در سلول ها و كوچكترين ذرّه ها جاسازی كرده است. هر ذرّه ای را كه ببينيد موحّد است. همۀ موجودات موحّدند. فقط انسان است كه با اختياری كه خدا به او داده، گاه بر خلاف مسيری كه همۀ اجزاء پيكره اش حركت می كنند می رود، چرا؟ برای اينكه تابع شهوت و غضب می شود و لذا عليرغم همۀ پيكره اش كه توحيد را فرياد می زند، انسان مشرك و كافر می شود. عبارت حضرت علیهاالسلام اشاره دارد به آيۀ: «فِطْرَةَ اللّهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَيها لاتَبْديلَ لِخَلْقِ اللّه»
[10].
«فَأَنارِ اللّهُ بِأبی مُحَمَّدٍ ظُلَمَها»
[11]. سپس خداوند به وسيله پدرم ظلمت های اين امّت ها و فرقه ها را مبدّل به نور كرد. رسول اكرم صلی الله... ظلمت بت پرستی و امثال آن ها را از بين برد و نور ايمان و توحيد را جايگزين آن ساخت. «وَكَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهْمَها»[12]. و مبهماتشان را از دل ها منكشف كرد. دقت كنيد كه حضرت زهرا علیهاالسلام تعبير قلوب را به كار می برند يعنی اين ها شناخت قلبی داشتند امّا انكار می كردند. در اينجا يك وقت می گوييم منظور مسائل عقلی است يعنی انسان ها مسائل پيچيده ای مثل مرگ، برزخ، قيامت، حشر و نشر را نتوانسته بودند حل كنند، پيامبر آمد اين مسائل را حل كرد. امّا سخن بالاتر از شناخت قلبی است و عبارات بعد هم همين معنا را تأييد می كند كه مشكلات قلب و دل عبارت از كثافات دل است. يعنی كثافت هايی كه بر اثر پيروی از شهوات و خلافكاری ها و فرو رفتن در هواهای نفسانی در انسان ها پيدا شده بود و روی ديدۀ دل را فرا گرفته بود باعث شده بود كه اين ها نمی توانستند حقايق را ببينند، و فطرتشان جلوه گر شود. پيامبر اكرم صلی الله... آمد آن كثافات را با هدايت و دستورالعمل هايش برطرف كرد. البته مشكلات عقلی و اعتقادی هم به وسيلۀ رسول اكرم صلی الله... حل شد. امّا در اينجا منظور مشكلات و مبهمات قلب است و بارها گفته ام كه اعتقاد هنگامی كارساز است كه وارد قلب شود، يعنی واردات قلبيه كارساز است و اهميت دارد.
«وَ جَلا عَنِ الْأبْصارِ غُمَمَها»
[13]. و روشن كرد از چشم های آن ها پوشش هايشان را، پيامبر چشم دلی را كه كثافت روی آن را گرفته بود و لذا نمی توانستند خدا را ببينند، پاك كرد و جلوه داد. اين كاری نيست كه يك فيلسوف بتواند در جامعه انجام دهد. بلكه بالاتر از او لازم است يعنی يك مرد الهی بايد بيايد و دل ها را متوجه خدا كند و چشم دل ها را باز كند.
«وَقامَ فی النّاسِ بِالْهِدايَةِ»
[14]. «و پدرم برای هدايت مردم قيام كرد». «فَأنْقَذَ هُمْ مِنَ الْغَوايَةِ»[15]. «پس آنها را از گمراهی رهايی بخشيد». «وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمايَةِ»[16]. «و از كوری نجاتشان داد و بينا ساخت». «وَ هَداهُمْ إلَی الدِّينِ الْقَويمِ وَ دَعاهُمْ إلی صِراطِ الْمُسْتَقيم»[17]. «و آن ها را به دين محكم هدايت كرد و به راه راست دعوت كرد ». از اين جملات به دست می آيد كه هدف از بعثت اين بوده كه قلوب انسان ها متوجۀ خدا بشود تا قلوب خداشناس بتواند كار خودش را انجام دهد. چون لازم نيست خداشناسی را به قلبت ياد بدهی، او خود خداشناس است سعی كن شيطان شناسی را كنار بگذاری. پس پيامبر آمده تا انسان ها را از فرقه فرقه شدن و انحراف از صراط مستقيم بازدارد. حضرت زهرا علیهالسلام فرمود: هدف از خلقت و غايت از بعثت، آدم شدن من و توست. برای اين كار هم كافی است راه شيطان را نروی و بگذاری كه همان فطرت اوّليه ات كار خودش را بكند.
«ثُمَّ قَبَضَهُ اللّهُ إلَيْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِيارٍ»
[18]. سپس خداوند پيامبر را قبض روح كرد و با قبض روحی كه از روی رأفت و انتخاب بود او را به سوی خود برد. امّا توجه كنيد به كلمۀ اختيار، در اينجا اختيار چه معنا دارد؟ بعضی گفته اند: در مسئلۀ مرگ و قبض روح، عزرائيل يا مأمورين عزرائيل برای قبض روح از كسی اجازه نمی گيرند، تنها در يك مورد آمده است كه عزرائيل برای قبض روح اجازه گرفت آن هم در مورد شخص رسول اكرم صلی الله... بود. در روايت آمده است عزرائيل به صورت يك اعرابی يا روستايی آمد و در خانه را زد حضرت زهرا علیهاالسلام كه بالای سر پدر نشسته بود پرسيد چه كسی است؟ عزرائيل گفت: «اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اهل بیت النُّبُوّةِ وَ مَعْدَنِ الرِّسالَةِ» و اجازۀ ورود خواست. حضرت زهرا علیهاالسلام پاسخ داد كه پيامبر يارای ملاقات با كسی را ندارد برو. عزرائيل برای بار دوم در زد. باز همين پاسخ داده شد تا بار سوم كه وقتی در زد و تقاضای ورود كرد، پيامبر اكرم صلی الله... چشم هایش را باز كرد و در چهرۀ حضرت زهرا علیهاالسلام نگرانی و اضطراب ديد، سؤال كرد چه شده؟ حضرت جريان را گفت، پيامبر پرسيد: آيا شناختی او چه كسی است؟ حضرت نگفت: نشناختم، بلكه عرض كرد «اللّه و رسوله اعلم». رسول اكرم صلی الله... فرمود: اين كسی است كه اگر وارد هر خانه ای بشود زن ها را بيوه و فرزندان را يتيم می كند. اين شكننده شهوات و ناقض تمام لذات است و... اين ملك الموت است. حال توجه كنيد كه حضرت زهرا علیهاالسلام در اين عبارت اخير از خطبه می فرمايد: «ثُمَّ قَبَضَهُ اللّهُ إلَيْهِ قَبْضَ رَأفَةٍ وَ اخْتِيارٍ» منظورش از اختيار اين است كه آنقدر پيامبر در اين دنيا رنج كشيد و آنقدر او را اذيت كرديد كه پيامبر مرگ را برای خودش انتخاب و اختيار كرد. پس در اينجا دو احتمال وجود دارد اوّل اينكه پيامبر بخاطر اذيت های آن مردم مرگ خود را از خدا درخواست كرد؛ دوّم اينكه قبض روح پيامبر با اذن خود او صورت گرفت.
«وَ رَغْبَةٍ وَ إيْثارٍ»
[19]. «و پيامبر با رغبت و از خودگذشتگی قبض روح شد». «فَمُحَمَّدٍ مِنْ تَعَبِ هذِهِ الدّارِ فی راحَة». «پس پدرم از سختی ها و رنج های اين دنيا راحت شد. در واقع اين عبارت نوعی تعريض به عملكرد مردم هم بود». «قَدْ حُفَّ بِالْمَلائِكَةِ الأبْرارِ وَ رِضْوانِ الرَّبِّ الْغَفّارِ وَ مُجاوِرَةِ الْمَلِكِ الْجَبّارِ وَالسَّلامُ عَلَيْهُ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ»[20]. «همانا گرداگرد آن حضرت را فرشتگان نيك سرشت احاطه كرده اند و آن حضرت مشمول رضايت پروردگار غفار و در قرب سلطان جبّار است». در اين عبارت هم اشاره به مقام رضوان الله است كه بالاترين مقامات معنويۀ پس از مرگ است و هم به «جبّار» كه صيغۀ مبالغه است به معنای زياد جبران كننده نه به معنی قهّار، زيرا قرينۀ آن در بالا موجود است كه غفّار است. يعنی آن سلطان وجودی كه هر نقصی را جبران می كند خداوند است.
«صَلّی اللّهُ عَلی أبی نَبِيَّهِ وَ أَمِينِه عَلَی الْوَحی وَ صَفِيِّهِ وَ خِيَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِيِّهِ»
[21]. «درود خداوند بر پدرم كه پيامبری الهی و امين خداوند در وحی و برگزيده و منتخب اوست. پيامبری كه خدا او را از ميان خلق برگزيد». «وَالسَّلامُ عَلَيْهُ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ»[22]. «درود بر او و رحمت و بركات پروردگارش بر او باد». حضرت زهرا علیهاالسلام تا اينجا تاريخچه ای از خلقت بيان، و بعد فهرستی از اصول اعتقادات ارائه كرد و از مبدأ تا معاد را گفت و بالاخره در نبوّت پيامبر اكرم صلی الله... بحث كرد.
آیت الله آقا مجتبی تهرانی
[1] . مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، ج29، ص221، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.
«فَقَالَتْ عَلَيْهَا السَّلَامُ: الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَنْعَمَ... وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَبِي مُحَمَّداً (ص) عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اخْتَارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبْلَ أَنِ اجْتَبَلَهُ، وَ اصْطَفَاهُ قَبْلَ أَنِ ابْتَعَثَهُ، إِذِ الْخَلَائِقُ بِالْغَيْبِ مَكْنُونَةٌ، وَ بِسَتْرِ الْأَهَاوِيلِ مَصُونَةٌ، وَ بِنِهَايَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ، عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعَالَى بِمَآيِلِ الْأُمُورِ، وَ إِحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُورِ، ابْتَعَثَهُ اللَّهُ تَعَالَى إِتْمَاماً لِأَمْرِهِ، وَ عَزِيمَةً عَلَى إِمْضَاءِ حُكْمِهِ».
[2] . همان
[3] . همان
[4] . بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 15، ص28، باب 1 بدء خلقه و ما جرى له في الميثاق و بدء نوره و ظهوره ص من لدن آدم ع و بيان حال آبائه العظام و أجداده الكرام لا سيما عبد المطلب و والديه عليهم الصلاة و السلام و بعض أحوال العرب في الجاهلية و قصة الفيل و بعض النوادر.
[5] . مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، ج29، ص221، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.
[6] . مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، ج29، ص222، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.
« وَ إِحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُورِ، ابْتَعَثَهُ اللَّهُ تَعَالَى إِتْمَاماً لِأَمْرِهِ، وَ عَزِيمَةً عَلَى إِمْضَاءِ حُكْمِهِ وَ إِنْفَاذاً لِمَقَادِيرِ حَتْمِهِ «1»، فَرَأَى الْأُمَمَ فِرَقاً فِي أَدْيَانِهَا، عُكَّفاً عَلَى نِيرَانِهَا».
[7] . بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 68، ص382، باب 92 حسن الخلق و تفسير قوله تعالى إنك لعلى خلق عظيم.
[8] . مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، ج29، ص222، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.
« وَ إِحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُورِ، ابْتَعَثَهُ اللَّهُ تَعَالَى إِتْمَاماً لِأَمْرِهِ، وَ عَزِيمَةً عَلَى إِمْضَاءِ حُكْمِهِ وَ إِنْفَاذاً لِمَقَادِيرِ حَتْمِهِ «1»، فَرَأَى الْأُمَمَ فِرَقاً فِي أَدْيَانِهَا، عُكَّفاً عَلَى نِيرَانِهَا، عَابِدَةً لِأَوْثَانِهَا، مُنْكِرَةً لِلَّهِ مَعَ عِرْفَانِهَا، فَأَنَارَ اللَّهُ بِمُحَمَّدٍ «2» صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ظُلَمَهَا، وَ كَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا، وَ جَلَى عَنِ الْأَبْصَارِ غُمَمَهَا، وَ قَامَ فِي النَّاسِ بِالْهِدَايَةِ، وَ أَنْقَذَهُمْ «3» مِنَ الْغَوَايَةِ، وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَايَةِ، وَ هَدَاهُمْ إِلَى الدِّينِ الْقَوِيمِ، وَ دَعَاهُمْ إِلَى الطَّرِيقِ الْمُسْتَقِيمِ، ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِيَارٍ، وَ رَغْبَةٍ وَ إِيْثَارٍ بمحمد [فَمُحَمَّدٌ] «4» صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَنْ «5» تَعَبِ هَذِهِ الدَّارِ فِي رَاحَةٍ، قَدْ حُفَّ بِالْمَلَائِكَةِ الْأَبْرَارِ، وَ رِضْوَانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، وَ مُجَاوَرَةِ الْمَلِكِ الْجَبَّارِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَى أَبِي نَبِيِّهِ وَ أَمِينِهِ عَلَى الْوَحْيِ وَ صَفِيِّهِ «6» وَ خِيَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِيِّهِ».
[9] . همان
[10] . روم: 30.
[11] . مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، ج29، ص222، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.
«وَ إِحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُورِ، ابْتَعَثَهُ اللَّهُ تَعَالَى إِتْمَاماً لِأَمْرِهِ، وَ عَزِيمَةً عَلَى إِمْضَاءِ حُكْمِهِ وَ إِنْفَاذاً لِمَقَادِيرِ حَتْمِهِ «1»، فَرَأَى الْأُمَمَ فِرَقاً فِي أَدْيَانِهَا، عُكَّفاً عَلَى نِيرَانِهَا، عَابِدَةً لِأَوْثَانِهَا، مُنْكِرَةً لِلَّهِ مَعَ عِرْفَانِهَا، فَأَنَارَ اللَّهُ بِمُحَمَّدٍ «2» صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ظُلَمَهَا، وَ كَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا، وَ جَلَى عَنِ الْأَبْصَارِ غُمَمَهَا، وَ قَامَ فِي النَّاسِ بِالْهِدَايَةِ، وَ أَنْقَذَهُمْ «3» مِنَ الْغَوَايَةِ، وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَايَةِ، وَ هَدَاهُمْ إِلَى الدِّينِ الْقَوِيمِ، وَ دَعَاهُمْ إِلَى الطَّرِيقِ الْمُسْتَقِيمِ، ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِيَارٍ، وَ رَغْبَةٍ وَ إِيْثَارٍ بمحمد [فَمُحَمَّدٌ] «4» صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَنْ «5» تَعَبِ هَذِهِ الدَّارِ فِي رَاحَةٍ، قَدْ حُفَّ بِالْمَلَائِكَةِ الْأَبْرَارِ، وَ رِضْوَانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، وَ مُجَاوَرَةِ الْمَلِكِ الْجَبَّارِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَى أَبِي نَبِيِّهِ وَ أَمِينِهِ عَلَى الْوَحْيِ وَ صَفِيِّهِ «6» وَ خِيَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِيِّهِ».
[12] .
[13] . همان
[14] . همان
[15] . همان
[16] . همان
[17] . همان
[18] . مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، ج29، ص222، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.
«ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِيَارٍ، وَ رَغْبَةٍ وَ إِيْثَارٍ بمحمد [فَمُحَمَّدٌ] «4» صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَنْ «5» تَعَبِ هَذِهِ الدَّارِ فِي رَاحَةٍ، قَدْ حُفَّ بِالْمَلَائِكَةِ الْأَبْرَارِ، وَ رِضْوَانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، وَ مُجَاوَرَةِ الْمَلِكِ الْجَبَّارِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَى أَبِي نَبِيِّهِ وَ أَمِينِهِ عَلَى الْوَحْيِ وَ صَفِيِّهِ «6» وَ خِيَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِيِّهِ».
[19] . همان
[20] . همان
[21] . همان
[22] . همان