دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

از او بخواه خودش را به تو بشناساند

No image
از او بخواه خودش را به تو بشناساند یکى از جلسات درس میرزاى اصفهانى در مدرسه نوّاب برگزار مى شد. شخصى به نام آقاى خادم([25]) مى گوید: وارد مدرسه شدم، در فکر خود بودم و با خودم مى گفتم: اى خدا! کجا هستى، کجا مى شود تو را دید؟ چون مقابل میرزا رسیدم که مشغول درس دادن بود، به طرف من نگاهى کرد - و شاگردان ایشان متوجه نشدند که میرزا به من توجّه دارد - و گفت: خداوند تصوّر نمى شود. او منزّه و مبرّا از خیالات توست. این افکار باطل است. از او بخواه خودش را به تو بشناساند. وقتى میرزا این کلمات را به من گفت، نفهمیدم چه حالى پیدا کردم. الان هم نمى توانم آنچه در خود یافتم، براى شما بگویم.

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

کتاب راهنمایی و مشاوره

کتاب راهنمایی و مشاوره

از مجموعه کتاب های راه و روان جلد هفتم
کتاب اختلالات

کتاب اختلالات

از مجموعه کتاب های راه و روان جلد سوم
کتاب کنترل غریزه جنسی

کتاب کنترل غریزه جنسی

از سری کتاب های راه و روان جلد چهارم
کتاب تحصیل

کتاب تحصیل

از مجموعه کتاب های راه و روان جلد دوم
کتاب موفقیت

کتاب موفقیت

از سری کتاب های راه و روان شماره اول

پر بازدیدترین ها

کتاب کنترل غریزه جنسی

کتاب کنترل غریزه جنسی

از سری کتاب های راه و روان جلد چهارم
کتاب اختلالات

کتاب اختلالات

از مجموعه کتاب های راه و روان جلد سوم
کتاب ازدواج

کتاب ازدواج

از مجموعه کتاب های راه و روان جلد پنجم
کتاب تحصیل

کتاب تحصیل

از مجموعه کتاب های راه و روان جلد دوم
کتاب راهنمایی و مشاوره

کتاب راهنمایی و مشاوره

از مجموعه کتاب های راه و روان جلد هفتم
Powered by TayaCMS