نویسنده: مهدی امام بخش
چهره شر در جنگ جهانی دوم نزد آنتونی فلو به مسالهای جدی در مقابل الهیات تبدیل میشود
آنتونی فلو، فیلسوفی ملحد است که پس از 60 سال تلاش بی وقفه و سخت فلسفی، از سال 2004 تا پایان عمر را با باور به خدا سپری کرد. در این دوره کتاب «خداهست» را نوشت که توسط دکتر سیدحسن حسینی، استاد فلسفه دانشگاه شریف ترجمه شده و در دست چاپ است. درباره او با دکتر حسینی به گفت وگو نشستیم تا به راز ایمان آوردنش به خدا او پی ببریم.
کودکی آنتونی فلو چگونه سپری شده است؟ آیا تاثیری در شکل گیری الحاد (و خداناباوری) در او داشته است؟ دوره الحاد او را در کدام زمره ازآتئیستها (= خداناباوران) میتوان قرار داد؟
آنتونی فلو در یک خانواده کاملا مذهبی و سنتی رشد کرده است و دوران طفولیت او را باید در چارچوب مذهب و سنت بررسی کرد. در مدرسه شبانه روزی مسیحی درس خوانده و در خاطراتش میگوید نسبت به بعضی از مناسک همان موقع نیز مساله داشته، اما چون از خواندن اشعار لذت میبرده همراهی میکرده است. اما در جنگ جهانی دوم که او همراه پدرش به مسافرت میرفته و بسیاری از ددمنشیها و اقدامات نژادپرستانه را ملاحظه میکرده، چهره شر کم کم برایش سوالی جدی در مقابل الهیات میشود که تا پایان عمر و حتی در دوره بازگشت او به خداباوری نیز پرسش از نسبت شر با الهیات همواره با او میماند. این گونه است که او در دسته ملحدینی است که نسبت به شرور و تناقض آن با الهیات، اعتراض دارد. اما دسته دیگری از ملحدین نیز وجود دارند ـ همچون داوکینز ـ که معتقدند وقتی تبیین علمی و زیست شناسانه کامل برای آغاز عالم و تحولات طبیعی وجود دارد دیگر نیازی به آفرینندهای وجود ندارد. برخی ازآتئیستها هم بیشتر از ناحیه رد استدلالهای خداشناسی وارد میشوند و معتقدند این استدلالات باطلند که برخی نیز حتی بسیار مذهبی هستند. جالب است که فیلسوفی چون ویلیام رو ـ که فیلسوفی دقیق و حتی به طور کامل به شریعت قائل است اما بشدت منتقد استدلالهای خداشناسانه و دارای قوی ترین نقدها در این باره است ـ در کتاب «استدلالهای کیهان شناختی» خود تقریری که از بازشناسی این استدلالات ارائه میکند بسیار تازه و مستحکم است. بنابراین باید دانست آتئیستها گونههای مختلفی دارند.
نظام تفکر فلو چگونه نظامی است؟ او چه تفاوتی با سایر آتئیستها داشته که او را از ایشان ممتاز کرده بود؟ استدلالهای او در دوره اول و دوم چه تفاوتهایی دارد؟
آنتونی فلو مدعی است راهش، راه دلیل و منطق و استدلال است هرجا که او را با خود ببرد. او خود را ملهم و متاثر از ارسطو و سقراط میداند. بنابراین خود را پیرو دلیل میداند هرجا که او را ببرد بدون هیچ قید و مرزی. پس از آن که او از سال 2004 به بعد به خدا گرایش پیدا میکند باز بر آن است که از راه دلیل چنین اعتقادی پیدا کرده است. او تاکید میکند در این باره به او الهام و اشراقی نشده و دچار تجربه دینی نیز نشده است. تفاوت او در دوران آتئیستی با بقیه این است که به لحاظ فلسفی از بنیانها میآغازد. او پیش از اثبات یا انکار نخست به خود مفهوم خدا پرداخته و در پی فهم آن است. او در کتاب «خدا و فلسفه» استدلال مفصلی میآورد که میگوید وقتی این مفهوم آنالیز میشود پی میبریم ناسازگاری درونی در آن وجود دارد. او میگوید اگر خداوند دارای صفاتی چون قادر و عالم مطلق باشد و انسان نیز مختار و آزاد باشد، بنابراین قدرتی مطلق مقید به آزادی انسان است که آن را تناقض میداند. دیگر آن که مساله شر در کنار صفات قدرت و علم مطلق خدا متناقض مینماید. اما او بعدها، پس از خدا باوری، بر آن است که این مفاهیم باید در خود مفاهیم دینی و زبان دین بررسی شوند نه خارج از آن و با منطق درون دینی بسادگی این سازگاری حاصل میشود. اما در منطق برون دینی است که این مسائل به وجود میآید. نقد دیگری که به استدلال ناسازگاری او وارد است آن که وقتی او درباره این ناسازگاری بحث میکند، مفهوم خدایی که او از آن حرف میزند، به خدای الهیات کلامی بسیار نزدیک میشود، در صورتی که وقتی قرار است در فلسفه راجع به اثبات خدا سخن گفته شود هنوز به مرحله صفات وارد نشده ایم. بنابراین در براهین فیلسوفان مسلمان یا آنسلم یا توماس آکوینی لازم نیست این خدای فلسفی قادر و عالم مطلق باشد و اثبات خدا، ذاتا منفک از صفات است، اما فلو از ابتدا آن را به مفهوم خدا متصل میسازد که خود نیز این نقد را میپذیرد. در کتاب «پیش فرض آتئیسم» بر آن است که چون مفهوم خدا ناسازگار است و حرفی راجع به آن نمی توان زد پس از نظر فلسفی اصل بر عدم وجود خداست و اصل بر آتئیسم است همان گونه که اصل در حقوق بر برائت است. پس او لازم نمی داند ادله ای برای انکار ارائه شود، بلکه متالهین برای اثبات باید استدلال بیاورند. در دوره بازگشت معتقد است این استدلال، استدلالی مبنایی است که مقابل آن نیز میتواند وجود داشته باشد و میتوان گفت اصل بر وجود است.
این استدلال را نیز در دوره بازگشتش، استدلال صحیحی نمی داند. او در این دوره از بسیاری مواضع خود عقب نشینی کرده یا حرف خود را پس گرفته یا برخی جوابها را پسندیده است. به عنوان مثال «الهیات سوئین برن» را بسیار میپسندد. از آن رو که مبتنی بر استدلالات استقرایی است.
به این معنا که با فرض وجود آفریدگار، عالم تبیین بهتری پیدا میکند تا فرض عدم وجود او. اما این استدلال قیاسی نیست و مقدمه ضرورتا نتیجه را صادق نمی نماید، اما احتمال وجود نتیجه را در مقابل عدم نتیجه بسیار افزایش میدهد. فلو این استدلالات را میپذیرد و آن را بسیار مناسب یافته است. این که فیلسوفی چون او از 60 سال تلاش سخت فلسفی خود عقب نشینی میکند، هم نشانگر شجاعت علمی و هم نشانگر اهمیت مساله در نظر اوست که وقتی به جوابهای جدیدی میرسد، دست از آن همه تلاش میشوید و آن را براحتی کنار میگذارد. این مشی قابل تحسین است که اگر با دلیل و استدلال به چیزی رسیدی قبول کن و اگر روزی به خلاف آن رسیدی نیز آن را پس بگیر. اما برخی آتئیستهای بی انصاف چون داکنیز پس از بازگشت، سخنان او را اعتراف در بستر مرگ دانستند.
فلو در دوران بازگشت صاحب چند اثر است؟ در آنها به چه پرداخته و چگونه استدلال کرده است؟
حسینی: آنتونی فلو در دوره خداباوری، علاوه بر این که به وجود هوشی برتر رسیده است که نظم طبیعت با وجود آن تبیین بهتری پیدا میکند، به استدلالهای فلسفی جدیدی دست مییابد که استدلالهای دوره اول خود را نفی مینماید
ترجمه فارسی کتاب «خدایی هست» (There is a god) با ترجمه من ، مقدمه ای درباره دوره خداناباوری او دارد، سپس ترجمه کتاب آمده است. دلایلی را که او در این کتاب ارائه میکند، رد دلایل دوره قبل خود است. در مورد مساله شر درباره این که گفته بود مفهوم خدا قابل ابطال نیست، میگوید جواب میچل در مناظره آکسفورد قانع کننده است. گزارههای دینی به شکل بالقوه در معرض خطر قرار میگیرند و بالقوه ابطال پذیرند، همان گونه که مساله شر از زمان یونان مساله بوده و نسبت آن با الهیات نیز مشکل بوده و این نشان میدهد گزارهها در معرض ابطال قرار گرفته اند. پس این گزارهها نیز میتوانند معنادار باشند، اما وقتی به منطق درون دینی وارد میشویم، در مقام فعلیت شرور نمی تواند اعتقاد به خداوند را در معرض ابطال قرار دهد. فلو در دوران بازگشت راجع به استدلال خود علیه برهان نظم ـ و این که برای نظم، لزوما ناظمی لازم نمی داند ـ میگوید اگر نظم وجود دارد پس نیازمند تبیین است که میتواند ناظم بوده و از هوشی برتر خبر دهد. او در دوره اول نیز هیچ گاه منکر نظم در عالم نبود، اما در این که نظم حتما نیاز به ناظم داشته باشد، تردید میکرد.
فلو چگونه به این نتیجه میرسد که ناظمی لازم است؟ آیا کشفیات جدید و روز در این نتیجه گیری تاثیرگذار بوده است؟ خدای او چگونه خدایی است؟
در کتاب خدایی هست با اشاره به کشفیات جدیدی که در علم زیست شناسی در بخش DNA صورت گرفته است، به کد گذاری و کد گشایی از آن میپردازد و راجع به انتقال ژنتیکی بحث میکند. او به کشفیات جدید فیزیکی و این که عالم هنوز در حال انبساط است نظر دارد که هنوز وارد دوره انقباض نشده است. او در واقع با پرداختن به کشفیات جدید زیست شناسانه و ژنتیک دقیقا به چیزی میپردازد که دستاویز آتئیست هایی چون داکنیز است که در آن به نظریه داروین استناد میکنند و بر آن است که از این کشفیات نه تنها نمی توان به خداناباوری رسید، بلکه با دقت محاسباتی بسیار بالایی که در آن لحاظ شده و ذره ای قابل تغییر نیز نیست میتوان از هوش برتر سخن گفت. او میگوید من هرگونه که مینگرم چنین نظمی با چنین دقتی نمی تواند از هوشی برتر نشات نگرفته باشد. در اینجا باز به سوئین برن اشاره دارد که میگوید وقتی این شواهد را ملاحظه میکنم احتمال وجود خدا بسیار بالاتر از عدم آن به نظر میرسد. در نتیجه از نظر فلو، نظم موجود در طبیعت با فرض وجود آفریننده تبیین بسیار بهتری نسبت به فرض عدم آن خواهد داشت. وجه مکمل آن نیز استدلالهای فلسفی جدید او در رد دوره اولش است که این دو را باهم باید در دوره خدا باوری این فیلسوف در نظر داشت. البته خدایی که او به آن معتقد شده خدای درون دینی نیست. هوشی بسیار برتر است که آفریننده قوانین طبیعی است و در آن عنصر خلاقیت وجود دارد. در نتیجه با این که خدای او، خدای درون دینی نیست، خدای بدون صفت نیز نیست. آفریننده ای نیست که در موجودات عالم فقط تسری داشته باشد. خدای او فاعلیت دارد و خالق است.
او ارتباط انسان و خدا را چگونه ارتباطی میداند؟ آیا از دنیای انسانی به نظر او میتوان با دنیای نامتناهی ارتباطی برقرار کرد؟
تمثیلی که او در کتاب خدا هست از آن استفاده میکند مثال تلفن ماهواره ای در یک قبیله اولیه است. بزرگان قبیله تصور خواهند کرد صدایی که از این تلفن صادر میشود ناشی از مواد و وسایل خود این تلفن است. اما حکیمی که از آنجا میگذرد به این توجه میکند که وقتی از دکمههای مختلفی استفاده میشود، صداهای مختلفی به گوش میرسد؛ بنابراین مشخص میشود منشا صدا تنها خود تلفن نیست. پس از آن کم کم به این نتیجه میرسد عالمی دیگر وجود دارد که میتوان با آن ارتباط برقرار کرد. او بر اساس این مثال آرزو میکند خداوند او را هم صدا بزند و به گوش دادن فرا بخواند. با این که خدای او، خدای درون دینی و الهام و اشراق نیست اما او با همین استدلالهای فلسفی و توجه به یافتههای علمی تا این حد توانسته به این مفاهیم نزدیک شود و امیدوار باشد ندایی الهی و درونی او را خطاب قرار دهد و این دیگر برای او چیزی بود که با عقل برهانی به آن رسیده بود نه معجزه و چیزی خارق العاده.
آیا میتوان گفت اگر کسی صادقانه به دنبال دلیل باشد، عقل و استدلال او را عاقبت به باور به خدا خواهد رساند؟ از سوی دیگر، آیا راهی درون دینی برای عدم تلف شدن عمر، راهی بهتر نخواهد بود؟
شما اگر دلیل گرا باشید و استدلال را ارج نهید، این خود ارزشمند است و اصالت دارد. یکی از خلاهای جوامعی چون جامعه ما این است که در برخی مواضع به دلیل جذابیتهای دینی، که در برخی موارد نیز ممکن است کاذب[و تحریفی ]باشد به طور کلی از مسیر عقل و استدلال خارج میشود. این انتقاد به فلو وارد است که به ندایی درونی و الهی دست نیافته است و ممکن بود با استفاده از تعالیم انبیاء و دقت و تفکر در چند آیه از قرآن کریم بیش از عمری استدلال فلسفی به نتیجه برسد. اما از آن سو، گاهی اوقات نیز اعتقادات دینی [در اثر تحریف] به سمت بدعت و خرافه میرود که از آن نیز میتوان با تاکید بر عقل و دلیل جلوگیری کرد. اما از سرگذشت این فیلسوف نیز میتوان نتیجه گرفت با استقامت و پیگیری درست عقلانی و استدلالی و صداقت در پیروی از دلیل با وجود شرایط نامساعد دوره کودکی میتوان به آغوش الهی بازگشت. همان گونه که خداباوری این فیلسوف باعث خوشحالی بسیاری از کسانی که عمری با او به مناظره فلسفی پرداخته بودند و به دنبال تغییر دید او با استفاده از دلایل عقلی بودند، شد. در سنت فلسفه اسلامی نیز در هیچ کجا قرار نیست عقل و استدلال و برهان با عنصری دیگر کنترل و راهبری شوند. غزالی هنگامی که در جهت فلسفی است کاملافیلسوفانه «مقاصد الفلاسفه» را مینویسد و وقتی ضد فلسفه نیز بحث میکند کاملافلسفی در «تهافه الفلاسفه» بحث فلسفی میکند. ملاصدرا نیز پیرو استدلال است و اگر چه هدف و مقصد جمع بین دین و فلسفه است، اما روش، استدلالی است. این نشان میدهد اگر عقل گرایی به شکل اصیل پیگیری شود، میتواند به نتایج درستی برسد که البته در تمام زندگی بویژه زندگی روزمره، نمیتوان همواره موارد عقل گرا بود.