22 اسفند 1389, 0:0
رنسانس ايتاليا
در دوران قرون وسطی، یعنی زمانی که رفتار اخلاقی حکومتها اهمیت بیشتری از قانون طبیعی کسب کرده بود، اندیشه ی مسیر حوادث انسانی راه دیگری پیمود. اما در اوایل رنسانس ایدههای پولیبیوس مجددا رواج یافت. پیش از ترجمه ی نوشتههای پولیبیوس، از زبان یونانی به زبان لاتین، که در سال 1473 میلادی به چاپ رسید، در رساله ی تاریخچه فلورانس (Chronicle of Florence) اثر جیووانی ویلانی (Giovanni Villani)، ما شاهد تاکید بر الگوی چرخه ای هستیم. از آنجاکه دست نوشتههای یونانی بعدها وارد ایتالیا شد، نمیتوان به راحتی پذیرفت که ویلانی (ca. 1275-1348) نوشتههای پولیبیوس را به زبان یونانی خوانده باشد. نظریه ی چرخه ای ویلانی تابعی است از این فرضیهی روانشناختی که پیروزی مولد غرور، غرور مولد گناه، و گناه آغاز زوال و انحطاط است. این ماکیاولی بود که راه پولیبیوس را ادامه داد. وی در رساله گفتارها (Book1Ch.ii)Discourses میگوید که شکل مخلوط بهترین شکل حکومت بوده و این حکومتی است که در رم برپا بوده است. اساس بحثهای ماکیاولی را همان نکاتی تشکیل میدهد که پولیبیوس بحثهای خود را بر آن بنا نهاده بود. فراچسکو گوئیچیاردینی Francesco Guicciardini نیز در یادداشتهای خود Ricordi آینده را تکرار گذشته میداند و معتقد است که فقط نام اشیا ی تغییر میکند. اما تاریخ این اندیشه ی خاص، که یکی از ستونهای حکومتهای مختلط را تشکیل میدهد، متعلق به جای دیگری است. ما در اینجا، فقط به ثمرهی آن در قانون اساسی ایالات متحده اشاره میکنیم.
در اینجا فقط نیاز به ذکر دو نظریه چرخهای تاثیرگذار است که تفکر قرن بیستم را نمایندگی میکنند: نظریههای اسوالد اشپنگلر و آرنولد تویین بی. به عقیده این دو متفکر، تاریخ انسان باید، از نظر طول زمان، به تاریخچههای تمدن ها، فرهنگها و ملتها تقسیم شود. این اقلام تاریخی را باید تحت لوای مجازی موجود زنده در نظر گرفت، موجود زنده ای که متولد میشود، رشد میکند، و میمیرد. در نزد اشپنگلر، همان طور که در رسالهی انحطاط مغرب زمین (Gevman 1918; English;1926-28) آمده است، مردم با ذهنیتی خلاق زندگی خود را آغاز میکنند، ذهنیتی که اشپنگلر آن را ذهنیت فاوستی (Faustian) مینامد بسیار مشابه چیزی که نیچه، در رساله تولد تراژدی (Birth of Tragedy) خود، آن را دیونیسین (Dionysian) خوانده است، آنجا که موسیقی، رقص، اشعار درام و غنایی سیماهای مسلط زندگی بوده اند. این دورهای است که اشپنگلر آن را دوره ی فرهنگ مینامد. اما با توسعه فرهنگ، راه به روی عقلانیت و طرز تفکر آپولویی (Apollonian) گشوده میشود؛ جایی که هندسه و آمار به صورتی رسمی تسلط و برتری دارند. هنگامی که این سیماها به اوج خود برسند، دیگر نه فرهنگ بلکه فقط تمدن وجود دارد. در نتیجه روح خلاق مردم میمیرد. رساله انحطاط مغرب زمین داستان چگونگی رخ دادن چنین اتفاقی است. داستانی مشابه در مشرق زمین رخ داده و احتمالامجددا اتفاق خواهد افتاد. از این رو، چرخهی فرهنگ، تمدن و مرگ تا ابد ادامه خواهد یافت. نظریات تویین بی از دلسردکنندگی کمتری برخوردار است. زیرا به عقیده ی وی، تاکنون بیست و شش ملت یا تمدن در تاریخ جهان به وجود آمده است. رنجها و محرکهای یکسانی با آنها به چالش برخاسته است. آنها در برابر این چالشها راههای متفاوتی را برگزیدند، و همین راههای متفاوت است که ما آنها را تاریخ این ملتها مینامیم. تا کنون هیچ یک از این تمدنها در رویارویی با این چالشها موفق نبوده اند. اما همیشه این امکان وجود دارد که برخی از این تمدنها در این مبارزه پیروز شوند. نیمهی دوم قرن بیستم شاهد آن خواهد بود که تا چه حد تمدن مغرب زمین میتواند در رویارویی با این چالشها موفق شود. درست روشن نیست که این چالشها چیست، مگر این که چالشی باشد که کمونیزم برای سرمایه داری به ارمغان آورده باشد. اما از آنجا که کشورهای سرمایه داری برخی از شیوههای سوسیالیستی، و کشورهای کمونیستی برخی از شیوههای کشورهای سرمایه داری را جذب خود کرده اند، تویین بی باید تعریف و تفسیر دیگری در ذهن خود داشته باشد. آنچه به صورتی ابدی در نظریات اشپنگلر و تویین بی ظاهر میشود طرح کلی تاریخ و نه حوادث انفرادی و منحصر به فرد، است. به عنوان مثال، جنگهای بین المللی رخ داده و احتمالا دوباره رخ خواهد داد، اما هیچ جنگ مشخص و معینی دوباره تکرار نخواهد شد. مشکلی را که این گونه تاریخ نگاران با آن روبه رو هستند این است که چگونه از طبقه بندیهای خود بهره گیرند، چه شباهت هایی را در آن حوادث خواهانند تا بتوانند نام یکسانی بر آنها نهند. در کلامی ساده، هرگاه فردی متولد شود، این تولد تکرار رشته ای از حوادث است. اما، ورای اسم خاصی که بر او نهاده شده، آن که متولد شده یک فرد است و با دیگر اعضای گروه خود تفاوت دارد. این مشکلی است که تعداد کمی از تاریخ نگاران خواهان رویارویی با آن هستند، زیرا آنها را از موضوع خود دور کرده و به قلمروهای متافیزیک میکشاند. مرتبط با دکترین چرخههای تاریخی دکترینی است که اساسش بر استعاره ی تاب خوردن پاندول قرار دارد. بنا بر این دکترین، حرکت تاریخی به منتهی الیه خود رسیده و سپس باز خواهد گشت تا به منتهی الیه مقابل و متضاد خود برسد. از این رو، چنین گفته شده که افراطی گری و محافظه کاری در سیاست، رمانتیسم و کلاسیک در هنر، شکاکیت و سلطه جویی در مذهب، همه و همه به همین طریق و شیوه رخ خواهد داد. اما هرگز تعریف روشنی از این منتهی الیهها به دست داده نشده، مگر احتمالاتوسط هگل که نظریه تاریخی او در جای دیگری مورد بحث قرار گرفته است.*
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان