30 اردیبهشت 1392, 0:0
«آسوده بخوابید، استاد دلهره مرد!» این جملهای است که بنا بر قولی مشهور، تیتر مطبوعات جهان در روز مرگ آلفرد هیچکاک بود. فیلمسازی که در استفادهای ماهرانه از عناصر روایی و بصری و جذب همزمان مخاطب عام و خاص، منحصر به فرد مانده و شاید چندان بیراه نیست که علیرغم ناکامیاش در تصاحب اسکار، همچنان او را مشهورترین کارگردان عالم سینما میدانند. او آثاری ارائه کرده که در عین برخورداری از سویهای عامهپسند، همچنان هم از این قابلیت برخور دارند که در کلاسهای نقد فیلم یا کارگاههای فیلمنامهنویسی موضوعی برای بازبینی چندباره قرار گرفته و سرمشقی برای هنرجویانِ نورس عالم سینما باشند. در واقع میتوان گفت که هر چند وودی آلن و برتولوچی، اولی با طنز و دیگری با افراط در عناصر اروتیک، تماشاگران بسیاری را به سینما کشاندهاند، یا بونوئل، فلینی، آنتونیونی، پازولینی، برگمان و دیوید لینچ، فیلمهایی با مضامین پیچیده و برای مخاطبین خاص ارائه کردهاند، اما هیچکاک هنوز هم در سادگی و پیچیدگی همزمانش بیمانند است. سینمای او با وفاداری مطلق به قلب تپیندۀ درام- که همان تعلیق و حبسِ نفسهایِ تماشاگر است- مخاطب عام را میخکوب، و مخاطب خاص را برای چندمین بار به مرور داستان و تحسین مهارت فیلمساز وادار میکند. او از سال ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۲ مجموعه سریالی با نام «آلفرد هیچکاک تقدیم میکند» را کارگردانی کرد. مجموعهای که در ایران با تأخیری شگفتانگیز به میز دوبلاژ رسید و نوروز امسال از شبکه چهارم سیما پخش شد. در ابتدای هر قسمت، هیچکاک به عنوان راوی حاضر میشود و ضمن شوخی با تماشاگران، ادامۀ همان مسیری را میگذراند که خود در تفسیر منش کارگردانیش بیان کرده است: «من مانند یک فیلسوف به مردم همان چیزی را میدهم که میخواهند. آنها دوست دارند که ترس و وحشت را تجربه کنند، خوب من هم همان را به آنها میدهم.» شاید همین صراحت او در بیان مقاصدش از ارائه آثار سینمایی است که تفسیرگری همچون اسلاوی ژیژک را تا این اندازه به تفسیر هیچکاک، یا به بیان خودش «پرسیدن چیزهایی درباره لاکان از هیچکاک» مشتاق کرده است. البته از این صراحت هیچکاک که بگذریم، حرفی از انگیزههای درونی قهرمانان آثار این فیلمساز هم در میان است؛ گویی خود هیچکاک هم متمایل به تفسیر اغراضی در پس ذهن شخصیتهاست که لاجرم پنهاناند. او در معماهایش نه در رفتار عینی قهرمانها، بلکه در انگیزههای ناخودآگاه آنها سیر میکند و البته همین انگیزههای درونی و غالباً مکتوم، آثار داستانی او را تا اندازهای از تعالیم کلاسیکِ داستانگویی و نظم علت/ معلولی مورد نظر ارسطو دور نگه داشته است. آنچه در سریال هیچکاک دیدیم، رنگ و بویی آشنا از تعلیقها و شخصیتهای چند لایۀ آثار او را با خود داشت؛ مثلاً مقتولِ دست بسته و بینوا، در آخرین ثانیهها نقاب از چهرهاش برچیده میشود و هیولایی عقوبتیافته را به ذهن تداعی میکند و این همه، مخاطب کم حوصلۀ امروز را از غافلگیریاش خرسند، و او را به تماشای دوبارۀ سریال و دقت در ترفندها و پیچیدگیهای ذهنِ معماگر هیچکاک راغب میسازد. شاید همین صفت چندلایگی شخصیتها- که با این حساب، دقیقاً همان «شخصیت» در معنای کلاسیک هستند- و قابلیت آثار هیچکاک در پذیرش تفاسیر فلسفی/ سیاسی/ روانکاوانه است که ژیژک را به این سو میکشاند تا ضمن تلاش برای تفاسیری روانکاوانه، غیررئال و یا حتی پسامدرن از هیچکاک، بگوید: «هیچکاک، حرکت از پیرنگ داستان به ترجمان آن در چارچوبی صوتی- بصری را بر نمیگزید. او ترجیحاً با مجموعهای از موتیفهای (معمولاً بصری) که تخیلش را تحت سیطره خود گرفته بودند و خودشان را به منزلۀ سنتومهای او تحمیل میکردند آغاز میکرد؛ سپس، روایتی را بر میساخت که در حکم پیشامتنی برای استفادۀ آنها خدمت میکرد... سنتومها هستند که قابلیت ذاتی مخصوص او و وزن جوهری و ذاتی بافت سینمایی هیچکاک را ایجاد میکنند: بدون آنها ما با یک روایت فرمالِ بیروح و فاقد زندگی مواجه بودیم. بنابراین همه حرف و حدیثها دربارۀ هیچکاک به عنوان «استاد تعلیق»، پیرنگهای پیچیدۀ منحصر به فرد او و مسائلی از این دست، از بعدی کلیدی غفلت میورزند.... به راستی درون سنتومهایش است که هیچکاک همیشه زنده است. آنها دلیل حقیقی این امر هستند که چرا فیلمهای او همچنان ابژههای میل ما هستند.» میبینیم که ژیژک با تاکید بر اصطلاح لاکانی «سنتوم»، اینجا هم سخنی خاص را بر زبان رانده است. از نگاه او، این سنتومهای هیچکاک (و نه تعلیقهای داستانی، یا به بیان کلیتر وجوه فرمی/ هنری آثار او) هستند که هیچکاک را استاد دلهره و معما ساخته و آثار سینمایی او را پذیرای تماشای چندباره و تفاسیر جزءکاوانه قرار دادهاند. در توضیح سنتوم میتوان گفت: مطابق واژگان لاکان، جهان محصور در سه نظم- یا سه امر- است؛ امرخیالی، امر نمادین و امر واقعی. من مطلوب هسته اصلی امر خیالی است. تصویری است مطلوب که فرد از وجود خود ساخته و مبتنی بر آرمانهای اوست. امر نمادین شامل تمام چیزهایی است که رسمیت آنها را پذیرفتهایم. از زبان گرفته تا قانون و ساختارهای اجتماعی. از نگاه لاکان، ما هرگز جهان را به آن شکلی که هست درک نخواهیم کرد و تا ابد در زندان زبان باقی خواهیم ماند. در واقع همه قابلیتهای بشر، محدود در حصار زبان است. امر واقعی معرف حیطههای ناشناخته این جهان است. درواقع امر واقعی همۀ جهان است، پیش از آنکه زبان آنرا تکه تکه کند. به این ترتیب، هر آنچه تن به نمادین شدن نمیدهد و در نتیجه وارد زبان نمیشود تا قابل شناسایی باشد، داخل در امر نمادین خواهد بود.
از نگاه لاکان، ساختمان نفسانی هر فرد موکول به نوع پیوندی است که بنا بر سرگذشت او میان این سه عنصر ایجاد میشود. در این میان، سنتوم آن تکهای از امر واقعی است که مانعِ از هم پاشیدگی سوژه میشود و نظام نمادین و نظام خیالی را به امر واقعی متصل نگه میدارد. سنتوم، که همواره بیمعناست، گاهی به شکل یک تیک بیهوده یا رفتار کور ظاهر میشود. سنتوم، هستهٔ سخت و نابِ لذت شخصی سوژه است و به تعبیر ژیژک: «مالامال از سرمایهگذاری لیبیدویی و نشانهای که بدن را به پیامی رمزی برای کیف بدل ساخته.» ژیژک معتقد است که اگر چه سنتومها فاقد معنا هستند، اما بازتابی از تشعشعِ لذت به حساب میآیند. به این ترتیب: «سنتومهای هیچکاک الگوهای فرمال محض نیستند، آنها پیشاپیش یک سرمایهگذاری لیبیدویی مشخص را تلخیص کردهاند.» اما بد نیست همزمان با این تفاسیر خاص که حوصلۀ مخاطبِ هیچکاک را سر میبرد، سخن رابرت مککی را هم در توصیف یک داستان خوب بیان کنیم. سخنی که میتواند مخاطب را در انتخاب میانِ «تفسیر ژیژک» و «تحلیل مککی» به تکاپو وا دارد؛ دو نگاهی که اولی تعمداً به کلافی پیچیده از مباحث فلسفی/ سیاسی/ روانکاوانه قدم میگذارد و دیگری آگاهانه در محدودۀ حیات روزمره و زندگی معمول بشر سیر میکند. مککی مینویسد: «داستان خوب یعنی داستانی که ارزش تعریف کردن داشته باشد و دنیا بخواهد گوش کند. یگانه وظیفه شما یافتن چنین داستانی است... و مقدار زیادی عشق. عشق به داستان... این اعتقاد که شخصیتهای داستان میتوانند واقعیتر از مردم عادی باشند... عشق به درام... حوادث و مکاشفات واقعی که باعث تغییرات عظیم در زندگی میشوند... عشق به بشر، تمایل به همدردی با کسانی که رنج میکشند، رخنه به درونشان و دیدن جهان از چشم آنها... عشق به رویا، لذت از پرواز بر بالهای تخیل... عشق به طنز... عامل جبران کنندهای که به زندگی توازن و تعادل میبخشد... عشق به دوگانگی، استعداد شناخت تضادهای پنهانِ زندگی، تردید دائم در ظواهر امور.» این تعریفِ رابرت مککی بود از ظرفیتهای یک داستان خوب. شاید بتوان بدون ذرهای تردید، هیچکاک را از نخستین الگوهای قابل ارائه در این سخن دانست. اما ژیژک که صراحتاً از عقل سلیم گریزان بوده و آنرا مجموعهای از مفروضات زندگیِ روزمره میداند، اینجا و در تفسیر هیچکاک هم مایل نیست که با دو چشم متعارف به او نگاه کند. لذا به سوی تفاسیری میرود که طبق آنها، رمز موفقیت هیچکاک همه چیز میتواند باشد، الا یک داستان خوب و سرراست! اگر بخواهیم با زبان لاکان نقدی بر ژیژک برجای بگذاریم، لاجرم باید از این تعبیر استفاده کنیم که او در مسیرِ تفسیر نمادین از واقعیتی به نام سینمای هیچکاک، در حصار امر خیالی گرفتار مانده است. سینمای هیچکاک با سرخوشی و طنز و پیچیدگی همزمانش، یک امر واقعی است؛ درست به همان معنای مورد نظر لاکان: امری سهل و ممتنع، رویگردان از پیشبینی، گریزان از صورتبندی نهایی. ژیژک میخواهد این امر واقعی را به نماد تبدیل کرده و آنرا در دهلیز تنگ واژگان خودساختهاش اسیر کند. اما همۀ اینها، هیچکاکِ ژیژک را به امر خیالی بدل میکند؛ امری برگرفته از تقلای روزمرۀ ژیژک و بیانگر توقع مطلوب او از یک فیلمساز. فیلمساز مطلوب ژیژک قرار است در «نگاه خیره» لاکان/ ژیژک اسیر باشد و به زعم ژیژک هیچکاک هم به همین مسیر رفته است. اما به محض خارج شدن از دنیای ژیژک، هیچکاک دیگری را هم میتوان دید؛ فیلمساز داستانگویی که در میان مردم زندگی میکند و با وفاداری به بایستههای داستان، امکانات تازهای از حیات بشر را پیش روی بینندگانش قرار میدهد. گویی همان خیال خلاّق، که مرز روشنی است میان هنرشناسی و هنرستیزی، نمود تام و تمامی نزد هیچکاک یافته است. او فقط داستان میگوید، با مخاطب سر به سر میگذارد و با عصر به خیرگفتنهایش در آغاز سریال، مخاطب را به حل یک پازل تازه دعوت میکند. پازلی شبیه تونل وحشت، که گاهی عروسکهای فانتزی هم از آن بیرون میآیند و ترس و شفقت را به نحو همزمان بر کام مخاطب مینشانند. هیچکاک فیلمساز زندگی است و از همین رو، آثارش را برای مخاطبین گرفتار در حیات روزمره و البته برخوردار از عقل سلیم ساخته است. این همه او را در متن واقعیتی به نام «زندگی انسان» قرار میدهد. واقعیتی که البته با استواری و لغزندگی ناسازوار و متناقضاش، علاوه بر واژگان لاکان و ژیژک، از دام اغراض ایدئولوژیک هم میگریزد.
منبع:فیلم نوشتار
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان