كلمات كليدي : روان، روان اندرتن، روان اندر راه، بوي، فروهر
نویسنده : مجيد طامه
در ایران باستان برای انسان قائل به وجود تن و چند گونه نیروی مینویی بودند. تن، در اوستا tanū-، همان وجود مادی انسان است. نیروهای مینویی انسان بنابر بند 149 فروردین یشت و بند 4 یسنه 26 عبارتند از:
1- اهو (ahū-) که نیروی زیست است و نگهداری تن وظیفهﻯ آن است. این نیرو با تن به هستی میﺁید و با آن نیز نابود میﺷود.
2- دئنا (daēnā-) یا همان دین به معنی وجدان است و آدمی را از نیکی و زشتی کردار خویش آگاه میﺳازد. پس از درگذشت انسان، دئنا چون دختری زیبا و درخشان بر روان مرد پرهیزگار و چون زنی زشت و پتیاره در برابر روان مرد گناهکار ظاهر میﺷود.
3- بئوذه (baoδa-) یا بوی نیروی تفکر و اندیشهﻯ مردمان است. این نیرو پس از مرگ نابود نمیﺷود.
4- اورون (urvan-) یعنی روان مسئول کردار انسان است و گزینش خوب و بد بر عهدهﻯ او است. پس از مرگ این نیرو پاداش بهشت یا پادافره دوزخ را دریافت میﮐند.
5- فروشی (fravašī-) یا همان فروهر نیروی محافظ و پاسبان مردمان و دیگر آفریدهﻫای اهورایی است.[1]
در ادبیات پهلوی نیز این آگاهیﻫا با اندک تفاوتﻫایی تکرار شده است. در بندهش آمده که هرمزد مردم را به پنج بخش آفرید: تن، جان، روان، آئینه، فروهر. تن آنﮐه ماده است، جان آنﮐه به باد بپیوندد، روان آنﮐه با بوی در تن است: شنود، بیند و گوید و داند، آئینه آنﮐه به خورشیدپایه ایستد و فروهر آنﮐه پیش هرمزد خدای است.[2]
سه گونه روان
در کتاب گزیدهﻫای زادسپرم از سه گونه روان نام برده شده است که عبارتند از: روان اندر تن، روان بیرون از تن یا روان اندر راه و روان اندر جهان مینویان.
روان اندر تن اینﮔونه توصیف شده: «روان تنی، که تن نیز خوانده شود؛ -زیرا خود مینوی تن است- مانند سپهبد است که به رزم دشمنان فرستاده شود و خویشکاری او مرتب داشتن همهﻯ نیروهای سپاه است و این (= روان تنی) است که اندیشد و گوید و آرزو کند...». و دربارهﻯ روان بیرون از تن آمده: «هنگامی که تن خفته است، روان اندر تن، بیرون شود، روان اندر راه او را فراز بیند، او را رنجیده و دلﻧگران به گناه مرتکب شده سرزنش کند و با اندرز نیک به او آن راه راست پاک را، در هر کاری که در انجمن به تن او خواهد آمد، بنماید». همﭼنین دربارهﻯ روان اندر راه این نیز آمده: «روان اندر راه مینویی است که خوب و پاک سرشت است. در برابر تن آنﮔونه ترتیب یافته است که چنانکه تن را آرزوست که خوراک خورد و جامه پوشد، آن روان را آرزوست که بوسیلهﻯ تن خوراک به گرسنگان، جامه به برهنگان به راستی بخشد و بدهد. چنانکه تن را آرزوست که با میل در شبانروز بخوابد، آن روان را آرزوست که با تن شبانروز خرد پرهیزگاران را خواهند».[3]
جانوران نیز همانند انسان دارای روان هستند. در بندهش آمده است که هرمزد جانوران را در پنج بخش آفرید که عبارتند از: تن، جان، روان، آئینه و مینو. هنگامی که جانوران میﻣیرند تنﺷان به گوشورون[4]، روانﺷان به رام[5]، آئینهﺷان به ماه و مینویشان به بهمن میﭘیوندد.[6]
پیوند میان تن و روان
دربارهﻯ پیوند میان تن و روان در بندهش اینﮔونه آمده: «چنین گفته شود به دین که کدام پیش بود، روان یا تن؟ هرمزد گفت من روان را پیش آفریدم، پس بدان روان [فراز] آفریده، تن دادم تا خویشکاری پدید آورد. تن او برای خویشکاری آفریده شد».[7] بنابراین تن ابزار یا جامهﻯ روان است و روان همانﮔونه که مقدر است از طریق تن عمل میﮐند.
از این گذشته تن در دین زردشتی، آن طور که مانویان باور دارند، از تاریکی ملموس ساخته نمیﺷود و از همان جوهرهﻯ روان است؛ در کل تن برای روان ضروری است به همان اندازه که جامه برای تن ضرورت دارد. در واقع جوهرهﻯ آدمی روان اوست، اما تن جامهﻯ روان است که آن را در آستانهﻯ مرگ به کناری میﻧهد و باز به هنگام رستاخیز به تن میﮐند.
روان را در خلال اقامت کوتاهی که در تن دارد، میﺗوان به صاحبﺧانهﺍی در خانهﺍش یا به سواری برپشت اسبش تشبیه و همانند کرد. روان که شامل خرد و اراده است، سرور حاکم بر تن و راهنمای تن، جان، بوی و فروشی است و اینﻫا، ابزار روان هستند.[8]
روان به محض اینﮐه بر تن وارد میﺷود برای دادن بینش و دیگر حواس به تن، از بوی استفاده میﮐند و تن را به عنوان ابزاری بهﮐار میﮔیرد. مرگ جسمانی به معنی جدایی گریزناپذیر تن و روان است؛ اما این به این معنی نیست که روان از فروشی و بوی نیز جدا میﺷود. اگر روان نجات یابد و رستگار شود، ظاهراً این پیوند ادامه میﻳابد؛ اما اگر مورد عذاب واقع شود به تنهایی عذاب میﺷود و نه بوی و نه فروشی هیچﮐدام آن را همراهی و دنبال نمیﮐنند.[9]
در کتاب بندهش پیوند روان و بوی چنین شرح داده شده است: «روان چون هرمزد است. هوش و آگاهی و دریافت، اندیشه دانش و فهم چون آن شش امشاسپند است که پیش هرمزد ایستند[...] همانﮔونه که هرمزد را گاه (=جای) به روشنی بیﮐران و حضور به گرودمان (بهشت برین) است و او را نیرو به همه جا رسیده است، روان را نیز جای به مغز سر و کده به دل است و نیروی او به همهﻯ تن رسیده است».[10]
روان؛ متحد قدرتمند هرمزد بر علیه اهریمن
مهمﺗرین خویشکاری روان در حالیﮐه به فروشی، بوی، جان و تن مجهز گشته، ستیز با دروغ است، تا آن زمان که آن را نابود سازد. و دشمنان روان و ابزارهای روان، آفریدهﻫای دروغ: آز، بدعت، شهوت، خشم، کینه، رشک هستند که آفریده شدهﺍند تا آفرینش را نابود کنند. بنابراین روان، قدرتمندترین متحد هرمزد علیه رقیب او یعنی اهریمن است و در عین حال کارکردهای مادی و نیز بدنی را زیر نظر دارد.[11]
سرنوشت روان، پس از مرگ
از سرنوشت روان پرهیزکار و گناهکار پس از مرگ، در گاهان تصویر روشنی موجود نیست و تنها به مکان و خوراک پرهیزکار و گناهکار در خانهﻯ اهورهﻣزدا و خانهﻯ دروغ اشاره شده است؛ اما اوستای نو، ادبیات پهلوی و روایتﻫای دینی زردشتی توصیف کوتاه گاهان را کاملﺗر میﮐنند. بنابر این منابع، روان زمانی که با مرگ تن آزاد میﺷود، از دریافت و جنبش ناتوان است و سه شب در جایگاه زمینی خود، بیرون از تن، اما در نزدیکی سر، در بیم و امید به سر میﺑرد. نخستین شب به سخنان خود در زندگی گذشتهﺍش میﺍندیشد، دومین شب به اندیشهﻫایش و شب سوم به کردارهایش. این سه شب زمان تاسف روان است بر تن، تاسف بر مرگ تن و نیز زمانی است که روان و تن آرزوی دوباره یکی شدن را دارند و روان در این مدت سرود رستگاری میﺳراید.
در سپیده دم سومین شب (روز چهارم) روان پرهیزکار از میان گلﻫا و بویﻫای خوش میﮔذرد و دین یا وجدان او به پیکر دوشیزهﺍﻯ زیبا بر او نمایان میﺷود. اما به پیشواز روان گناهکار عجوزهﻯ پیر نفرتﺍنگیزی میīید که مظهر اندیشه، گفتار و کردار اوست. سرانجام روان پرهیزکار، خشنود به سوی خانهﻯ اهورهﻣزدا و امشاسپندان یعنی گرودمان رهسپار میﺷود و روان گناهکاران پس از طی مسیری ناخوش رهسپار دوزخ میﺷود. اما روانﻫایی که میزان گناه و ثوابﺷان به یک اندازه است به همیستگان[12] که جایی میانی است میﺭوند.[13]