" السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ [1]"
" السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِيِّ ص الْمُرْسَلِ وَ السِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ وَ الدَّلِيلِ الْعَالِمِ وَ الْوَصِيِّ الْمُبَلِّغ[2] "
ما با همه وجود شهادت مي دهيم كه شما نسبت به آن مظلوم تنها شده اي كه همه مسلمانها به ظاهر مسلمانها پشت به پشت هم داده بودند كه او را بكوبند و نابود كنند شهادت مي دهيم كه شما در نقطه مقابل هيچ كوتاهي نكرديد" أَشْهَدُ أَنَّكَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْكُلْ[3]" شما تكليف را روي دوش ديگران نينداختيد بلكه اول شانه خودتان را زير بار تكليف دفاع از امام حسين داديد انصافاً جانانه دفاع كرد شما كجا ديديد فرمانده جنگي كه سر صبح عاشورا وقتي دشمن حمله عمومي و دست جمعي به لشگر امام حسين كرد اين لشگر را متفرق كرد آن كسي كه همه را پراكنده كرد دوباره اين لشگر را در بيابان آرايش داد قمر بني هاشم بود حالا شما كجاي عالم سراغ داريد يك چنين فرمانده اي يك چنين شجاعي در راه يك مشك آب جان خودش را بدهد اين كه امام حسين چرا او را فرستاد يك سخن است. سخن دوم اينست كه اين بزرگوار چه كرد به حسب ظاهر رسيدن به آب ناممكن است به حسب ظاهر كارهاي مهمتر هست ولي وقتي امام حسين فرمود: برو آب بياور درنگ نكرد من نمي دانم چطوري پسر اميرالمؤمنين اين محاصره سخت و سنگين شريعه را شكسته چهار هزار موكّل كه بسياري از آنها هم تيرانداز بودند از دور هدف قرار مي دادند شريعه را محاصره كردند خودش را به آب رسانيد مشك را پر از آب كرد.
ادبا و شعراء اينجا خيلي حرف دارند ديديد بعضي ميگويند قمر بني هاشم دستش را زير آب برد بعد به خودش نهيب زد گفت: اين دستي كه به آبي خورده كه نصيب امام حسين نمي شود بايد در راه خدا برود اين كأنّه كفاره اينست كه چرا دست تو خنكي اين آب را لمس كرد چشمي كه به اين آب افتاده كفاره اش اينست كه بايد هدف تير قرار بگيرد ولي بعضي از ايشان خيلي لطيفتر گفتند گفتند آب پيچيد به پاي اسب التماس كرد به عباس كه من تشنه توام عباس هم اين آب را آورد كف دست گرفت مقابل چشم نگاه كرد بيشتر آب را احساس كند خوب كه احساس كرد فرم الماء علي الماء[4] لذا اين مزد عباس است كفاره نيست اين آدمي كه آنقدر مؤدب است آب را لمس مي كند مي خواهد آب را احساس كند هم سهم آب را بدهد و هم اين كه خوب آب را احساس كند و بخاطر امام حسين از آب بگذرد آب را نريخت رمي الماء علي الماء[5] چرا كه فذكر عطش الحسين[6] ديد هيچ كس از امام حسين تشنه تر نيست شنيديد وقتي علي اكبر آمد گفت بابا ديگر خسته شدم نمي توانم بجنگم سنگيني اسلحه مرا خسته كرده تشنگي مرا از پا در آورده حضرت فرمود: «هات لسانك» بعضي گفتند وقتي زبانش را در دهان امام حسين گذاشت شرمنده شد امام حسين خيلي تشنه تر از علي اكبر بود.
بعضي مقاتل يك چيزي نوشتند گاهي خواندني نيست وقتي تشنگي شدت كرد حضرت براي كاهش تشنگي زبانش را در دهان علي اصغر گذاشت اصلاً خواندني نيست شايد آن كسي كه نقل كرده نفهميده امام حسين چه كار كرده چون شنيديد بعضي از بزرگان من ديدم همه مقاماتي كه دارند مي گويند آب دهان امام رضا را در خواب خورديم در خواب حضرت آب دهانشان را لطف كردند حالا چه كرده امام حسين من نمي دانم ولي در هر صورت خيلي تشنگي امام حسين عجيب بود انبياء قبل از عاشورا براي اين عطش گريستند «فذكر العطش الحسين و رمي الماء علي الماء» همه آرزويش اين بوده كه امام حسين وقتي ميدان مي رود ديگر تشنه نباشد وقتي ميدان ميرود بچه هايش ديگر تشنه نباشد وقتي دختر سه ساله اش را مي بوسد خدا حافظي مي كند نگويد بابا تشنه ام ولي متأسفانه نشد او خيلي تلاش كرد خودش را سپر مشك قرار داده بود يك عزيزي روضه مي خواند من چون ايشان خوانده عرض مي كنم مي فرمود مثل كسي كه از دشمن فرار مي كند به طرف خيمه ها مي رفت كه اين آب را به خيمه برساند ولي يك لحظه اي پيش آمد كه ديگر متحير در ميدان ايستاد نه دست داشت نه چشم داشت نه آب بود دست سقّا جدا شده آبها روي زمين ريخته يا بقيتي كم كم پرچمي را كه با بازوها نگه مي داشت رها شده و روي زمين افتاده آبها روي زمين ريخته چشم هدف تير قرار گرفته طولي نكشيد صداي عباس از كنار علقمه آمد اخاك ادرك اخاك امام حسين به سرعت آمد ولي با اينكه با سرعت آمد وقتي رسيد كه الآن إن كثر دهري و قلّتي التي[7] امام حسين نماند كنار بدن قمر بني هاشم بدن را هم به خيمه نياورد شما ببينيد ديگر دشمن با اين فرمانده لشگر تنها در ميدان مانده چه كرده مرحوم بحرالعلوم آقا شما مي گوييد عموي ما رشيد بوده پس چرا اينقدر قبر حضرت كوچك است برگشت برگشت همه فهميدند چه شده دختر امام حسين جلو دويد بابا أين عمّي العبّاس دخترم عمويت را كشتند.
حجه الاسلام و المسلمین میرباقری
[1] . وَ أَنَاخَتْ بِرَحْلِكَ عَلَيْكُمْ مِنِّي سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيَارَتِكُمْ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِين -زیارت عاشووا
[2] . بحارالأنوار/مجلسی/98/277/ باب 20- زيارة العباس رضي الله عنه
[3] .همان
[4] . غم نامه کربلا/اشتهاردی/ص148
[5] .همان
[6] .. همان
[7] .لهوف/سیدبن طاووس/ص161