23 آبان 1396, 12:3
قال امام صادق (علیه السّلام) :
«حُبُّ الأبرار لِلأبرار ثوابٌ للأبرار وحُبُّ الفُجّار للأبرار، فضیلةٌ لِلأبرار وبغض الفجار للأبرار زین لِلأبرار وبغض الأبرار للفجّار خزی علی الفجّار»
(محاسن برقی، ج 1، ص 414.)
محبت ابرار (نیکان) به ابرار فضیلتی برای ابرار است؛ محبّت فجار نسبت به ابرار نیز فضیلتی برای ابرار است. و کینهتوزی فاجر نسبت به ابرار زینتی برای مردان نیک است، ، بغض نیکان نسبت به فجار مایه رسوایی فاجران است.
(برگرفته ازمبادی اخلاق در قرآن: آیت الله جوادی آملی)
انسان زندگی جاوید میخواهد و این خواستهاش حقّ است؛ زیرا انسان مردنی نیست؛ او هماکنون زنده است و اگر حجاب تن را بیفکند زندهتر میشود و نیزخواهان شرکت در سعادت گذشتگان و آیندگان است و این خواسته نیز حق و امکانپذیر است؛ امّا اگر بخواهد تلاش و کوشش کند تا جلو مرگ تن را بگیرد و در عالم طبیعت، به مدّت نامحدود به سر ببرد، سودی ندارد و راه باطلی است. در تعارفهای مردم ایران هنگام دید و بازدید عید نوروز سابقاً گفته میشد: «هزار سال بمانی! ». این تعارف باطل که هم اکنون نیز کم و بیش در برخی از نقاط هست، از ایران به حجاز رفت و آنها هم در برخوردها به یکدیگر میگفتند: «عِشْ ألْفَ نیروز»؛ یعنی، هزار سال ماندگار باش که در این زمینه آیه نازل شد: ﴿یَودّ أحدهم لَوْ یُعمَّر ألف سَنَةٍ وَما هُوَ بِمُزحزحه مِن العَذابَ﴾[1]؛ یعنی گروهی مانند یهود و مشرکان علاقمندند هزار سال بمانند و بر فرض اینکه هزار سال بمانند و این تمنّی باطل جامه عمل بپوشد، از عذاب الهی رهایی ندارند و هزار سال زندگی کردن، مشکل آنها را حلّ نمیکند.
حدّ معمول و متوسّط عمر عدّهای بین شصت تا هفتاد سال است و در روایات نیز آمده است که بین شصت و هفتاد سال صحنهی کارزار مرگ است: «ما بین السّتین إلی السّبعین معترک المنایا»[2]. پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین (صلوات الله علیهما) نیز شصت و سه سال زندگی کردند. ما وظیفه داریم در این مدّت کوتاه دل خود را از غبار تعلق به غیر حق پاک کنیم و برای تابش نور خدا درآن زمینه را فراهم کنیم؛ چون کار بدنی و ارزش آن محدود است ولی ارزش کار قلب، که به تولّی و تبرّی برمیگردد و آن را معرفت صحیح تأمین میکند، نامتناهی است؛ زیرا قلب و روح مجرّد است و مجرّد، محدود به زمان و مکان نیست. چنانچه ما دوست ابرار و محبّ بالاتر از آنان بوده و، خودمان جزو ابرار باشیم، کمکم به مقام مقرّبین راه پیدا میکنیم. و اگر از نظر درک و گرایش درونیصحیح نباشیم و فقط علاقمند به ابرار باشیم ، بهره کافی نخواهیم برد. باید از کسی که میگوید: «أحبُّ الصّالحین و لستُ منهُم» ، پرسید چرا از آنان نیستی و چرا سعی نکردهای که از آنان باشی؟ با اینکه راه باز و شرایط حاصل است. در روایتی از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده که: «حُبُّ الأبرار لِلأبرار ثوابٌ للأبرار وحُبُّ الفُجّار للأبرار، فضیلةٌ لِلأبرار وبغض الفجار للأبرار زین لِلأبرار وبغض الأبرار للفجّار خزی علی الفجّار»[3]؛ محبت ابرار (نیکان) به ابرار فضیلتی برای ابرار است؛ محبّت فجار نسبت به ابرار نیز فضیلتی برای ابرار است، ولی مشکلی را برای فاجر حل نمیکند. و کینهتوزی فاجر نسبت به ابرار زینتی برای مردان نیک است، بدون اینکه از عظمت آنها بکاهد، ولی اگر مردان نیک که تبرّی آنان حقّ است، نسبت به فاجران کینه داشته باشند، این مایه رسوایی آن فاجران است. این چهار جمله نورانی که از امام صادق (علیهالسّلام) نقل شده، روشنگر معیار ارزش اخلاقی است که بر اساس تولّی و تبرّی تنظیم میگردد. بهترین راهی که قرآن کریم برای تهذیب روح ارائه میدهد، این است که پس از شناخت تجرّد روح، آن را به چیزی جاودانه علاقمند کنیم و اصرار بر زندگی جاودانه در دنیا نداشته باشیم؛ زیرا هر انسانی حتی پیامبران در این جهان جاودانه نیستند: ﴿إنَّکَ میّتٌ وَإنَّهُم میّتون﴾[4]، بلکه اصرار داشته باشیم که آثار ما جاودانه باشد. چنانکه قرآن کریم میفرماید: ﴿ونَکتُبُ ما قَدَّموا وَاثارهم﴾[5]. آثار جاودانه را روح جاوید بر جای میگذارد و این کار هم شدنی است.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان