دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

کودکی که به اذن خدا زبان به حق گشود

کودکی که به اذن خدا زبان به حق گشود
کودکی که به اذن خدا زبان به حق گشود

کلمات کلیدی :

نویسنده:

کودکی که به اذن خدا زبان به حق گشود

در سال ششم هجری میان پیامبر و کفار مکه قرار دادی امضا شد که در آن هر دو طرف صلحی به مدت ده سال را پذیرفته بودند دو سال از این پیمان گذشته بود که روزی یکی از کفار هم‌پیمان قریش با سرودن شعری توهین آمیز بر پیامبر اسلام اهانت کرد. این عمل بر قبیله خُزاعه که هم‌پیمان پیامبر بودند گران آمده و موجب درگیری میان دو طرف گردید،ابوسفیان به ناچار برای میانجی‌گری نزد امیرمؤمنان، علی علیه السلام رفت و از او خواست که پیش پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم شفاعت نماید.

علی علیه السلام در جواب فرمود: پیامبر خدا با شما پیمانی بست و هرگز از پیمانش برنمی‌گردد... در این هنگام، حضرت فاطمه علیهما السلام در پشت پرده ایستاده بود و امام حسن علیه السلام که کودک چهارده ماهه‌ای بیش نبود پیش او بود، ابوسفیان خواست که حضرت فاطمه اجازه دهد امام حسن، نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از ابوسفیان شفاعت کند. با شنیدن این سخن، امام حسن نزد ابوسفیان رفت و با یک دست بر بینی او و با دست دیگر بر محاسن او زد و خداوند او را به زبان آورد تا بگوید:

« ای ابوسفیان! بگو جز خدای یکتا خدایی نیست و محمد رسول خداست، تا من (برایت) شفاعت کنم.»

علی علیه السلام فرموند:

«سپاس و ستایش خداوندی را که در خاندان محمد از میان خودشان کسی را مانند یحیی بن زکریا قرار داد.»

(که در کودکی به اذن خدا زبان به حق گشود) و آیه 12 سوره مریم را تلاوت نمود.»[1]

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

خاطرات جعفر شریف‌امامی

خاطرات جعفر شریف‌امامی

... پدر من یک روحانی بود. تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسه شرف بود و بعد به مدرسه آلمانی رفتم. آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم. بعد برای رفع احتیاجات راه‌آهن عده‌ای در حدود سی نفر از وزارت راه می‌فرستادند به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم... هجده ماه در رشته‌های مختلف راه‌آهن تحصیل کردیم و بعد به ایران مراجعت کردیم.
خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

بنابراین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه (بازرگانی و صنایع و معادن) را یکی بکنند تا این تضاد و تعارض از بین برود.
خاطرات عبدالمجید مجیدی

خاطرات عبدالمجید مجیدی

عبدالمجید مجیدی... من در ساعت هشت بعدازظهر جمعه 21 دی ماه 1307 در تهران به دنیا آمده‌ام. پدرم قوام‌الدین مجیدی وکیل دادگستری و از پایه‌گذاران حرفه وکالت در ایران بود.

پر بازدیدترین ها

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

بنابراین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه (بازرگانی و صنایع و معادن) را یکی بکنند تا این تضاد و تعارض از بین برود.
خاطرات عبدالمجید مجیدی

خاطرات عبدالمجید مجیدی

عبدالمجید مجیدی... من در ساعت هشت بعدازظهر جمعه 21 دی ماه 1307 در تهران به دنیا آمده‌ام. پدرم قوام‌الدین مجیدی وکیل دادگستری و از پایه‌گذاران حرفه وکالت در ایران بود.
خاطرات جعفر شریف‌امامی

خاطرات جعفر شریف‌امامی

... پدر من یک روحانی بود. تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسه شرف بود و بعد به مدرسه آلمانی رفتم. آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم. بعد برای رفع احتیاجات راه‌آهن عده‌ای در حدود سی نفر از وزارت راه می‌فرستادند به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم... هجده ماه در رشته‌های مختلف راه‌آهن تحصیل کردیم و بعد به ایران مراجعت کردیم.
Powered by TayaCMS