زن در عراق
خواهر امالابرار
«بسم الله الرحمن الرحیم»
وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ.
زن، از وجود جنبی و غیراصیل، برخوردار بوده، دارای نقش فعالی در زندگی نیست!
زن، در شمار وسائل و لوازمی است که خداوند، جهت رفع نیازمندیهای مرد آفریده است!!
زن، اگر به آئین مقدس اسلام گرویده، این، به معنی «خانهنشین» شدن او و بیرون نیامدنش از خانه، برای انجام هرگونه کار و عملی است!!
التزام و تعهد زن، به شریعت الهی اسلام، به مفهوم «واپسگرایی» و عدم مشارکت در امر تعلیم و تعلّم – آموزش و پرورش – است. چه اینکه این امر، اختصاص به مردها دارد.
زن عراقی، در بند چنین نکبتی میزید. و چنین زنجیرهایی، بر پای دارد...
جامعهای که زن عراقی در آن بسر میبرد، آکنده از چنین بندها و نکبتها، به مثابه «مقدسات دینی است...» البته این موهوماتِ به اصطلاح دین باورانه، دستاورد حکومت عثمانی بود که کشور عراق از بخشهای مهم آن امپراطوری، به شمار میرفت.
این پندارهای نکبتبار موهوم به سان حصار تاریکی، واقعیت زن را پنهان ساخت.
عزّت، منش کریمانه و ارزشهای والای انسانی را، از وی سلب کرد. و در عین تردید، تزلزل و بیخویشی، آتش انقلاب و شورش بر ضد نظام فکری حاکم را، همیشه و در همه حال، در زیر خاکستر مظلومیتش، مشتعل داشت.
ناگهان: ناقوس دعوت غرب، در جامعه شرقی ما به صدا درآمد. و آزادی زن و تساوی زن و مرد را فریاد کرد... زن ستمدیده عراقی، با شنیدن این فریاد نور و گوشنواز، رهایی خویش را از آن همه رنج و نکبت و تحقیر، در آن، پنداشت. و بدان دل سپرد.
ولی، ولی در میان ناباوری خویش، لمس کرد که دعوت جدید، برای او چیزی جز «خودآرایی»، «پردهدری» و «انعطافپذیری برهوار در برابر خواستههای مرد»، به ارمغان نیاورد.
باز به سرگردانی رسید. و میان انتخاب یکی از دو راه، مردد شد. یا باید، تن به پندار موهوم گذشته میسپرد. و انسانیت خویش، فرو مینهاد. و یا به این آزادی دروغین، دل میبست، و بند بندگی مرد را، بر گردن میگذاشت. بار دیگر، داغ ضعف و زبونی بر سینهاش نشست. و غصهدار واقعیت انسانی خویش گردید. و به طور ناخودآگاه، آتش شورش و انقلاب، در جانش برافروخت. دغدغه «لجن مال شدن» آزارش میداد. اما نمیدانست، ارزشهای والا و انسانی بر باد رفته خود را، چگونه اعاده نماید؟!
در این میان، نور وجود بانوی شهید «بنتالهدی»، از افق مرجعیت که در شخصیت پیشوای شهید آیتالله صدر، تبلور یافته بود، درخشید... و برای زن عراقی، مبادرت به طرح صحیح اسلام، پیراسته از آداب و رسوم ناسازگار با روح آن، نمود...
و بر این اساس، زن مسلمان، نقش فعال و تعیین کنندهای در زندگی اجتماعی دارد... بلکه در ایفای این نقش خطیر، مکلف بوده، مورد بازخواست قرار میگیرد.
آفرینش زن از سوی ذات اقدس الهی، تنها برای رفع نیازمندیهای مرد، صورت نگرفته است. بلکه مطابق بیان حدیث قدسی که میفرماید:
«فرزند آدم، همه چیز را برای تو آفریدم. و تو را برای خودم»
خلقت زن، برای ذات احدیت، صورت پذیرفته است. همچنان که خلقت مرد.
زن مسلمان، خود را به حجاب و پوشش، زینت میبخشد. و به منظور انجام کارهای اجتماعی سودمند، پا به عرصه اجتماع میگذارد.
زن مسلمان، به موجب نصوص وارده، درست همانند برادر مسلمانش، در قبال امر مهم آموزش و پرورش، مکلف میباشد.
این راه و روش سومی که بنتالهدی مطرح ساخت، تأثیر بسیار عمیقی بر زنان بیدار و هوشیار و نیز بر کل جامعه عراق، داشت. و پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، و شرکت فعال بانوان در آن، و تأکید فراوان امام امت اسلام، به همیاری ایشان، همچنین تشکر و قدردانی وی از حضور فعال زنان شرافتمند ایرانی در پیروزی انقلاب، آن را به کمال رسانید.
این است که میبینیم، زن عراقی در خیزش انقلابی 1979 که به رهبری آیتالله شهید صدر، شکل گرفت، شرکت نمود. و حتی به جهاد مسلحانه دست یازید...
آری، این، بانوی شهید «ایمانالبصری»، فارغالتحصیل دانشکده «مهندسی» و رهبر جمعی از خواهران دانشگاهی خویش، در یورش، جهت درهم کوبیدن مرکز «جیشالشعبی» است. او این هسته مسلّحانه را سازماندهی کرد، تا آتش پرحجم و بنیانسوز سلاحهای خود را، بر جان وابستگان نظام حاکم بر عراق فرو ریزد... و آن دیگری، خانم معلمی است که یکی از صاحب منصبان بعثی را به هلاکت میرساند... و بانوان دیگر در نقل و انتقال اسلحه از یک نقطه به نقطه دیگر، سهیم و شریکاند.
در طول مدت 9 سال، چهل هزار شهید، پیشکش انقلاب خونین و بر خروشمان کردهایم که بسیاری از این عزیزان را بانوان تشکیل میدهند. و پیشاپیش همه، شهید «بنتالهدی» و شهید «سلویالبحرانی» که در زندان با خوراندن سم، به شهادت رسید، قرار دارند.
نیز انقلاب پیش تا زمان، دویست هزار زندانی در بند نظام بعثی دارد...یک سوم این زندانیان، زنان مسلمان پاکدامن میباشند. زنانی که از تحمل نظام منحط حاکم و سقوط در بیحجابی و رد پیروی زهرای مرضیه، سرباز زدهاند.
خواهران در بند ما، هم اینک در زندانهای صدام در معرض شکنجههای جسمی و روحی قرار دارند. فرزندان خردسال آنها را در پیش چشمشان، شکنجه میکنند... آهن سرخ شده را بر پشت نحیف خردسالان، میگذارند. به گونهای که ما در بند، بوی گوشت بریان شدة فرزند خودش را استشمام میکند! و او، خدا را شاهد میگیرد. و این مظلومیتها را به حساب خدا میگذارد. و در پرتو یاد و لطف خداون، بر توان و مقاومتش افزوده میشود. و در عقیده اسلامی خود، را سختر و استوارتر میگردد. و دست از اسلام نمیشوید.
او را، برهنه در معرض دید برادران مؤمن در بندش، قرار میدهند. شکنجه گران بعثی، هر روز بر شکنجه های خود افزوده، شیوههای جدیدی در اِعمال شکنجه، بکار میگیرند. که حتی کوه، تحمّل آنها را ندارد. تا به این وسیله، زنان مسلمان را به ترک اسلام، وادار نمایند... همزمان با اعمال این شکنجههای وحشیانه و یأس و نومیدی، از تأثیر این شکنجهها، بر روحیه زنان مسلمان و مجاهد، تجربه تازهای به دست آورده و آن را به موقع اجرا میگذارند. به موجب این وحشیگری جدید، زن عراقی در معرض حملاتی قرار گرفته که او را ملزم به مهاجرت میسازد. از خانه خویش، رانده میشود. همه اموال و داراییهایش، مصادره میگردد... همسر و فرزندان بزرگش، روانه زندان میشوند... و او همراه فرزندان کوچکش، آواره کوه و دشت، و گرفتار سرما و گرما، و دچار ترس و وحشت در بیابانهای مخوف و ترسناک میشوند.
البته او میتواند، در کنار همسرش و با فرزندانش، در خانه و وطنش، به زندگی خویش ادامه دهد. ولی بعد از اینکه همه چیزش از فیلتر نظام عفلقی، بگذرد. و حزب بعث، صلاحیتِ! او را تأیید نماید!!
زنان ما، در سایه نظام صدام، تحقیر شدند. و به خاک مذلت افتادند. تن، به مهاجرتی سپردند که همه نیرو و توان آنها را گرفت....از سوی قطاعالطریق صدامی، حریم حرمت دوشیزگان شکسته شد....و علیرغم همه این تلخیها و ناگواریها، خودش را به کشور جمهوری اسلامی که کشور اسلام است، رسانید. و عزت و کرامت خود را بازیافت. و مرحله نوینی را در جهاد با دشمن، آغاز کرد. کاربرد انواع سلاحها را آموخت.
فرزندانی را که در رنج و زحمت، بزرگ شدهاند به داخل کشور عراق فرستاد، تا با اقدام به جهاد مسلحانه، با حزب بعث مقابله کنند. و تأسیسات آن را، با مواد منفجره متلاشی سازند. و بتهای نظام حاکم را به هلاکت رسانند.... و در جبهههای حق پیکار کنند....و او خود از پشت سر و بطور جنبی و از طریق گفتهها و نوشتههای خود، ایشان را به جهاد تشویق کرده، همّت ایشان را برمیانگیزد. و روح و مقاومت و ایثار را در ایشان میدمد.
در ادامه نبرد حق علیه باطل، عملیات کربلای 2 پیش آمد، و ما 120 شهید تقدیم داشتیم. و در کربلای پنج، شهیدان ما، بر 200 بالغ گردید.
اینک زن عراقی در «دارالهجره»، تنها و بیمرد، مانده است...او را همین بس که سایه امام خمینی را در نهایت عزت و نصرت الهی، بر سر داشته باشد... و فخر او است که مردانی، تربیت کرده و قربانی اسلام نموده است.
در اینجا، بانوی محترمی است که هشت نفر از اعضای خانوادهاش در زندان صدام، بسر میبرند.... همسرش، پسرانش و دخترانش، هفت سال است که در زندان میباشند. و او، هیچ اطلاعی از وضع آنها ندارد. دیگری در کربلای پنج، شربت شهادت نوشیده است. شنیدم، وقتی خبر شهادت پسرش را به او دادند، میگفت:
«خدای را شکر و سپاس (الحمدلله). این نهمین هدیهای است که تقدیم اسلام میکنم!»
....فرزندان من، از فرزندان زهرای اطهر که همگی به شهادت رسیدند، عزیزتر نیستند.
خواهران عزیزم، این حال و روز زن عراقی است....
با وی مدارا کنید که او اینک در میان شما است. و گمان نبرید که وی از جهاد سرباز زده، و در شمار قاعدین است. البته چنین نیست. این فریادی است که از حلقوم صدام کافر، برآمده است.
به خدا چنین نیست، و این نظام آتش افروز صدامی است که از حمایت همه حکام جور و خودکامه، برخوردار است. آیا نمینگرید که در بمباران وحشیانه شهرها از گرگهای درنده، پیشی گرفته است!
آیا مشاهده نمیکنید که برادران اسیر ایرانی ما را با تازهترین وسایل شکنجه، چسان آزار میکند! آیا نمیبینید که فرماندهان لشکر عراقی را، از بیم تمرد و سرپیچی، چگونه به جوخههای اعدام میسپارد. و بسیاری از آنها را، اسیر مینماید!
آیا ملاحظه نمیفرمائید که با سفاکی و آتش افروزی، جهت مقابله با حملات کوبنده مجاهدین قهرمان، چطور شهرها را به تلی از خاک، مبدل میسازد. همچنان که شهر «الدُجِیْلِ» را...
در پایان:
باید بگویم که خدای متعال، ما را جهت امتحان به بلیه این سفّاک مبتلا کرده. و جهاد با او را بر ما مقرر فرموده است.
و هیچ فتح و نصرتی، جز از ناحیه خداوند عزیز و حکیم، وجود ندارد.
والسلام علیکم و رحمةالله