14 دی 1389, 0:0
سخنان سيد الشهداء (ع) در شب عاشورا
حسین بن علی (علیهما السلام) نزدیک غروب تاسوعا پس از آنکه از طرف دشمن مهلت داده شد (یا پس از نماز مغرب)، در میان افراد بنی هاشم و یاران خویش قرار گرفت و این خطابه را ایراد فرمود: «خدا را به بهترین وجه ستایش کرده و در شداید و آسایش و رنج و رفاه در مقابل نعمتهایش سپاسگزارم. خدایا! تو را میستایم که بر ما خاندان، با نبوت، کرامت بخشیدی و قرآن را به ما آموختی و با دین و آیین، آشنایمان ساختی و به ما گوش (حق شنو) و چشم (حق بین) و قلب (روشن) عطا فرمودی و از گروه مشرک و خدانشناس نگرداندی. اما بعد، من اصحاب و یارانی بهتر از یاران خود ندیدم و اهل بیت و خاندانی باوفاتر و صدیقتر از اهل بیت خود سراغ ندارم. خداوند به همه شما جزای خیر دهد.»
آنگاه فرمود: «جدم رسول خدا (ص) خبر داده بود که من به عراق فراخوانده میشوم و در محلی به نام عمورا و کربلا فرود آمده و در همانجا به شهادت میرسم و اکنون وقت این شهادت رسیده است. به اعتقاد من همین فردا، دشمن جنگ خود را با ما آغاز خواهد نمود و حالا شما آزاد هستید و من بیعت خود را از شما برداشتم و به همه شما اجازه میدهم که از این سیاهی شب استفاده کرده و هر یک از شما دست یکی از افراد خانواده مرا بگیرد و به سوی آبادی و شهر خویش حرکت کند و جان خود را از مرگ نجات بخشد؛ زیرا این مردم فقط در تعقیب من هستند و اگر بر من دست یابند با دیگران کاری نخواهند داشت. خدا به همه شما جزای خیر و پاداش نیک عنایت کند.»
آخرین آزمایش: حسین بن علی (علیهما السلام ) که در طول راه از مدینه تا کربلاو در موارد مختلف، شهادت خویش را اعلام نموده و به یارانش اجازه مرخصی داده و بیعت را از آنان برداشته بود، در شب عاشورا و برای آخرین بار نیز این موضوع را با صراحت مطرح فرمود که «قد قرب الموعد؛ یعنی هنگام شهادت فرا رسیده است» و من بیعت خود را از شما برداشتم، از تاریکی شب استفاده کنید و راه شهر و دیار خویش را پیش بگیرید.» این پیشنهاد در واقع آخرین آزمایش بود از سوی آن حضرت و نتیجه این آزمایش، عکس العمل یاران آن بزرگوار بود که هر یک با بیان خاص، وفاداری خود را به آن حضرت و استقامت و پایداری خویش را تا آخرین قطره خون اعلام داشتند و بدین گونه از این آزمایش، روسفید و سرفراز بیرون آمدند. حال پاسخ چند تن از این یاران باوفا و اهل بیت صدیق و باصفا:
1- اولین کسی که پس از سخنرانی امام (ع) لب به سخن گشود برادرش عباس بن علی (ع) بود. او چنین گفت: «لاارنا الله ذلک ابدا؛ خدا چنین روزی را نیاورد که ما تو را بگذاریم و به سوی شهر خود برگردیم.
2- آنگاه سایر افراد بنی هاشم در تعقیب گفتار حضرت ابوالفضل (ع) و در همین زمینه سخنانی گفتند که امام نگاهی به فرزندان عقیل کرد و چنین گفت: «حسبکم من القتل بمسلم اذهبوا قد اذنت لکم؛ کشته شدن مسلم برای شما بس است، من به شما اجازه دادم بروید.» آنان در پاسخ امام چنین گفتند: «در این صورت اگر از ما سئوال شود که چرا دست از مولا و پیشوای خود برداشتید چه بگوییم؟ نه، به خدا سوگند! هیچ گاه چنین کاری را انجام نخواهیم داد؛ بلکه ثروت و جان و فرزندانمان را فدای راه تو میکنیم و تا آخرین مرحله در رکاب تو میجنگیم.»
3- یکی دیگر از این سخنگویان، مسلم بن عوسجه بود که چنین گفت: «ما چگونه دست از یاری تو برداریم؟ در این صورت در پیشگاه خدا چه عذری خواهیم داشت؟ به خدا سوگند! من از تو جدا نمیشوم تا با نیزه خود سینه دشمنان تو را بشکافم و تا شمشیر در اختیار من است با آنان بجنگم و اگر هیچ سلاحی نداشتم با سنگ و کلوخ به جنگشان میروم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم.
4- یکی دیگر از یاران آن حضرت، سعد بن عبدالله بود که چنین گفت: «به خدا سوگند! ما دست از یاری تو بر نمیداریم تا در پیشگاه خدا ثابت کنیم که حق پیامبر (ص) را در باره تو مراعات نمودیم. به خدا سوگند! اگر بدانم که هفتاد مرتبه کشته میشوم و بدنم را آتش زده و خاکسترم را زنده میکنند، باز هم هرگز دست از یاری تو برنمی دارم و پس از هر بار زنده شدن به یاری ات میشتابم؛ در صورتی که میدانم این مرگ یک بار بیش نیست و پس از آن نعمت بی پایان خداست.»
5- زهیربن قین گفت: «یابن رسول الله! به خدا سوگند! دوست داشتم که در راه حمایت تو هزار بار کشته، باز زنده و دوباره کشته شوم و باز آرزو داشتم که با کشته شدن من، تو یا یکی از این جوانان بنی هاشم از مرگ نجات یابید.
6- درهمین ساعتها بود که خبر اسارت فرزند محمد بن بشیر حضرمی (یکی از یاران آن حضرت) به وی رسید. امام به او فرمود: «تو آزادی، برو و برای آزادی فرزندت تلاش کن.» محمد بن بشیر گفت: «به خدا سوگند! من هرگز دست از تو بر نمیدارم.» و این جمله را نیز اضافه نمود: «درندگان بیابانها مرا قطعه قطعه کنند و طعمه خویش قرار دهند اگر دست از تو بردارم.» امام چند قطعه لباس قیمتی به او داد تا در اختیار کسانی که میتوانند در راه آزادی فرزندش تلاش کنند، قرار دهد.
آنگاه که حسین بن علی (علیهما السلام) این عکس العمل را از افراد بنی هاشم و صحابه و یارانش دید و آن کلمات و جملاتی که دلیل بر آگاهی و احساس مسئولیت و وفاداری آنان به مقام امامت بود، شنید، در ضمن دعا برای آنان، قاطعانه و صریح فرمود: «إنی غداً اقتل و کلکم تقتلون...؛ من فردا کشته خواهم شد و همه شما و حتی قاسم و عبدالله شیرخوار، نیز با من کشته خواهند شد.» همه یاران آن حضرت با شنیدن این بیان، یکصدا چنین گفتند: «ما نیز از خدای بزرگ سپاسگزاریم که با یاری تو به ما کرامت و با کشته شدن در رکاب تو به ما عزت و شرافت بخشید. ای فرزند پیامبر! آیا ما نباید خشنود باشیم از اینکه در بهشت با تو هستیم؟» طبق نقل خرائج راوندی، امام پرده را از جلوی چشم آنان کنار زد و یکایک آنان محل خود و نعمتهایی را که در بهشت برایشان مهیا شده است، مشاهده نمودند.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان