قال الله تعالي: َقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ[1]

  • گفتم که روي ماهت از من چرا نهان استگفـتا تو خـود حجابي ورنه رخـم عيـان است
  • گفتـم که از که پـرسـم جانا نـشـان کويتگفتا نشان چه پرسي آن کوي بي نشان است
  • گفتم مرا غـم تـو خـوش تـر ز شـادمـانـيگـفتـا که در ره مـا غـم نيـز شـادمان است
  • گفـتـم که سـوخـت جانم از آتـش نـهـانـمگفت آنکه سوخت او را کي ناله يا فغان است
  • گفتم ز فيض بپذير اين نيمه جان که دارم گفـتـا نـگاه دارش غـم خـانه تـو جـان است

آثار ذکر صلوات

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد: شخصي از امت من به خاطر گناهان زيادي که کرد است روي پل صراط پايش مي لغزد و در حال افتادن است در جهنم است ولي چون در دنيا زياد صلوات بر محمد و آل محمد فرستاده است فرشته‎اي پر و بالش را پهن مي کند و اين فرستنده صلوات در دنيا را از افتادن در آتش جهنم نجات مي دهد.

شکر نعمت هاي الهي

در روايت داريم هميشه در ماديات به پايين دستي ها نگاه کنيد اگر مال دنيا هم نداري به معلولين و مريض هاي لاعلاج نگاه کن خدا را شکرکن که اين بدن سالم را به من دادي. شخصي کفش نداشت ناله مي کرد ديد شخص ديگري پا ندارد گفت: خدايا تو را صد هزار مرتبه شکر که من حداقّل پا داريم. اگر به بالا دست هاي خودمان نگاه کنيم هميشه ناشکري مي کنيم.

گذر از پل صراط

يکي از اعتقادات مسلم ما اعتقاد به پل صراط است که هر کسي بخواهد وارد بهشت بشود بايد از روي آن بگذرد. بعضي ها سريع مي گذرند، بعضي ها افتان و خيزان مي گذرند، ولي بعضي ها نمي توانند بگذرند و در گودال جهنم مي افتند. هر که از پل بگذرد خندان است. اگر رد شدي کار ديگر تمام است. يک نفر به قصد اهانت از جناب سلمان فارسي پرسيد که سلمان ريش شما بهتر است يا دم سگ؟ سلمان فرمود: اگر اين ريش من اين قابليت را داشته باشد به بهشت برود بهتر از دم سگ است ولي اگر نتواند به بهشت برود دم سگ بهتر است.

حيوانات بهشتي

بعضي حيوانات هم به بهشت مي روند مثل سگ اصحاب کهف.

  • سگ اصحاب کهف روزي چندپي مردم گرفت و مردم شد.

مثل شتر امام سجاد عليه السلام و الاغ بلعم باعورا که وقتي بلعم سوارش شد تا حضرت موسي عليه السلام را نفرين کند حرکت نکرد. يکي از حيوان هايي که به بهشت مي رود همين حيوان است. مورچه با حضرت سليمان عليه السلام سخن گفت اين آيه قرآن است وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ[2]. هدهد با حضرت سليمان عليه السلام سخن گفت: يک چيزي را کشف کرده ام که توي سليمان عليه السلام کشف نکردي من مملکتي را که اهلش خورشيد پرستند را کشف کرده ام.

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم روزي با اصحاب در حال گذر از مکاني بودند که سگي پارس کرد. اصحاب مي خواستند سگ را بزنند اما حضرت صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: اين سگ با من سخن مي گويد کاري با او نداشته باشيد. مي دانيد اين سگ به من چه گفت؟ اين سگ به من سلام کرد و گفت من از خدا تشکر مي کنم که من را سگ آفريده و انسان خلق نکرد تا بي نماز از او نشوم و نکبت و ظلمت من را نگيرد.

شرافت حيوان با وفا

در کشکول شيخ بهايي داستاني در مورد ارزش برخي حيوانات و پستي انسان ها آمده است که عابدي بوده که هنگام افطار غذاي بهشتي برايش مي رسيده است. يک روز غذا برايش نرسيد چند ساعت که از وقت افطار گذشت از کوه پايين آمد و به يک آبادي رسيد و در خانه يک آتش پرست را زد و گفت من گرسنه ام و به من غذا بدهيد. يک سگي در آن خانه و به سخن آمد گفت اي عابد بي وفا خدا مي خواست تو را امتحان کند که اگر غذايت را نرساند آيا در خانه غيرخدا مي روي يا نمي روي. در اين خانه گاهي چند روز به من غذا نمي دهند و گاهي يک استخواني يا نان خشکي جلويم مي اندازد اما من در همه عمرم در خانه صاحبم را رها نکردم و در خانه کسي ديگر نرفتم. واي بر توي اي عابد که يک روز صاحبت غذايت را نداد و به در خانه يک آتش پرست و کافر پناه آمده اي.

شعور و صفات خوب حيوانات

اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد سگ با اين که نجس العين است اما ده صفت خوب دارد؛ صفاتي مانند باوفابودن، قناعت، بيداري شب، نداشتن غرور و تکبّر و حيا. آيت الله شهيد دستغيب در کتاب داستان هاي شگفت آورده است؛ عالمي نقل مي کند يکي از بستگان من در خارج دانشجو بود وقتي برگشت نقل کرد که من خانه اي را اجاره کرده بودم و سگي را براي محافظت از خانه گرفته بودم. در شبي که بسيار سرد بود من پالتويم را درآوردم و به روي صورتم کشيدم وقتي مي خواستم در را باز کنم و کليد بيندازم سگ پارس کرد و به طرف من پريد من هم زود پالتويم را کنار زدم و تا ديد که صاحبش هست خجالت کشيد و آرام به گوشه اي خزيد آن شب هر کاري کردم اين سگ از فرط خجالت به داخل خانه مثل هر شب نيامد و من تنهايي غذا خوردم و خوابيدم. فردا صبح که وقتي بيرون رفتم ديدم اين زبان بسته از خجالت و حيا در گوشه اي از کوچه افتاده و مرده است. مرحوم شهيد آيت الله دستغيب ذيل اين داستان اين جملات دعاي ابو حمزه را آورده است أَنَا يَا رَبِّ الَّذِي لَمْ أَسْتَحْيِكَ فِي الْخَلَاءِ وَ لَمْ أُرَاقِبْكَ فِي الْمَلَإِ وَ أَنَا صَاحِبُ الدَّوَاهِي الْعُظْمَى أَنَا الَّذِي عَلَى سَيِّدِهِ اجْتَرَى [3] خدايا من کسي هستم که در خلوت حيا نکردم که گناه نکنم و در ظاهر و ملاء عام هم مواظب نبودم که در محضر تو هستم من بنده اي هستم که بر مولاي خودم جري شدم.

درک بالاي برخي حيوانات

شيخ انصاري داستاني را از خواجه نصير طوسي که متخصص علوم هيئت و نجوم بوده است نقل مي کند که در مسافرتي مهمان مرد آسياباني مي شود. آسيابان به خواجه مي گويد که آقا بستر خوابتان را در حياط بيندازم يا در اتاق؟ ايشان مي گويد صبرکن بررسي کنم امشب بارندگي مي شود يا نه. بررسي مي کند مي گويد امشب باران نمي آيد من در حياط مي خوابم. بعد از چند لحظه آسيابان مي گويد که آقا اشتباه کرديد امشب باران مي آيد. خواجه مي گويد نمي آيد. اما نيمه هاي شب هواي خنکي شروع به وزيدن مي کند و ابر مي آيد و بارندگي مي شود. خواجه نصير تعجب مي کند؛ علمش بر باد رفته بود. آسيابان را از خواب بيدار مي کند؛ آسيابان گفت: تو گفتي باران نمي آيد! خواجه به آسيابان گفت: تو از کجا فهميدي که باران مي آيد؟ آسيابان گفت: من هم چيزي نمي فهمم ولي وقتي سگ من به داخل خانه بيايد و در دهليز بخوابد مي فهمم که باران مي آيد و امشب سگ در دهليز خانه خوابيده بود. مرحوم آيت الله بهاءالديني مي فرمودند: بشر همه اش لاف مي زند. هيچ کاري از دستش برنمي آيد.

مورچه به حضرت سليمان عرض کرد که آيا مي داني چرا خدا وسيله جابه جايي تو و تخت و تاجت را باد قرار داده است؟ سليمان عليه السلام گفت چرا؟ مورچه عرض کرد مي خواهد بفرمايد که اي سليمان! تاج و تخت تو بر باد است. حضرت سليمان عليه السلام با لشکريانش مي رفتند که يک مورچه اي به زير مجموعه‎اش فرمان داد که سليمان عليه السلام با لشکريانش مي آيد برويد داخل لانه‎هايتان تا شما را پامال نکنند چون نمي فهمند وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ[4]. اين سخن مورچه را باد به گوش سليمان رساند. سليمان عليه السلام مورچه را احضار کرد و فرمود تو چرا اين سخن را گفتي مگر ما ظالم هستيم که شما را پايمال کنيم. عرضه داشت که اي سليمان عليه السلام منظور من اين نيست که شما با پاها و قدم هايتان ما را پامال مي کنيد من ديدم که اين مورچه ها دستگاه سلطنتي و تاج و تخت تو را مي بينند، ميل و هوس دنيا مي کنند. خداي متعال در قرآن مي فرمايد: وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى[5].

ذکر مصيبت حضرت رقيه(سلام الله عليها)

سرزمين شام، سرزمين خاصي است جايي است که اهل بيت عليهم السلام اينجا آمده اند حضرت امام سجاد عليه السلام در اين خرابه شام آمده است. حضرت امام باقر عليه السلام آمده است. حضرت زينب عليها سلام در اين خرابه آمده است و از همه مهم تر سر مبارک اباعبدالله عليه السلام در اين خرابه بوده است. نماينده مقام معظم رهبري داستان هاي عجيبي تعريف مي کرد. گفت چند وقت قبل ديدم که توي حرم همه گريه مي کنند همه منقلب شده اند گفتم چه شده است؟ گفتند که خانم لالي، زبانش باز شده است و حرف مي زند و بعد از اين که زبانش باز شده بود تعريف کرده بود که در دلم با حضرت رقيه عليها سلام صحبت کردم گفتم بي بي جان من خيلي دوست دارم پدرت حسين عليه السلام را صدا بزنم جدت علي عليه السلام را صدا بزنم مادرت فاطمه زهرا عليها سلام را صدا بزنم و دلم خيلي شکست ناگهان ديدم که خانم عنايت فرمودند و زبانم باز شد.

کدام دختر طاقت دارد سر بريده پدر را با دست هاي کوچکش به سينه بچسباند.

  • عمـه بيا گم شده پيـدا شدهکنج خرابه شـب يلدا شده
  • بس که دويدم عقب قافلهپاي من از ره شده پرآبله

صدا زد بابا جان کدام ظالمي رگ هاي سرت را بريده!؟ کدام ظالمي من را يتيم کرده؟! بلبل حسين عليه السلام روضه مي خواند و همه گريه مي کنند. اما ناگهان رقيه عليها سلام آرام شد. رقيه عليها سلام از فراق بابا جان داده است. لَاحَوْلَ وَ لَاقُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ[6].


[1]. التوبة: 128.

[2]. النمل: 18.

[3]. بحارالأنوار / مجلسي / 95 / 87 / باب 6- الأعمال و أدعية مطلق ليالي... / ص: 82.

[4]. النمل: 18.

[5]. الطه: 131.

[6]. الكافي / مجلسي / 1 / 230 / باب ما أعطي الأئمة ع من اسم الله...