قََالَ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَي: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ.[1]
مقدمه
از ويژگي هايي که براي فرد مؤمن و متقي، در آيات و روايات ذکر شده، عفت و عفاف است. در اين نوبت، بنا دارم پس از توضيحي درباره اين صفت، آن را با زندگي حضرت فاطمه عليها السلام مطابقت دهم.
علي عليه السلام مي فرمايد: «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ الْعَفَافُ»[2]؛ بالاترين ارزش در زندگي يک انسان عفت است. خواهم گفت که عفاف چيست؟ اما پيش از آن، در خطبه متقين، اميرالمؤمنين مي فرمايد: «أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ»؛[3] از صفات مؤمن آن است که نفسش عفيف باشد، رها و يَلِه نباشد. اين صفت به قدري ارزشمند است که رسول گرامي اسلام مي فرمايد: تمام صفات حسنه منشأ آن عفت نفس است: «أَمَّا الْعَفَافُ فَيَتَشَعَّبُ مِنْهُ الرِّضَا وَ الِاسْتِکَانَةُ وَ الْحَظُّ وَ الرَّاحَةُ وَ التَّفَقُّدُ وَ الْخُشُوعُ وَ التَّذَکُّرُ وَ التَّفَکُّرُ وَ الْجُودُ وَ السَّخَاء»[4] کسي که عفت نفس داشته باشد، سخاوت و جود، رضا و آرامش را هم خواهد داشت. صفات رضا، خشوع، تفکر، جود و سخاء در عفت ريشه دارد؛ به همين دليل يکي از دعاهاي نبي مکرم اسلام اين بود: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُکَ... الْهُدَي وَ الْعَفَافَ وَ التُّقيه وَ الْغِنَي»[5]؛ بار خدايا! من از تو تقوا، هدايت، بي نيازي و عفاف را درخواست دارم»! پس عفت نفس در آيات و روايات ائمه معصومين عليه السلام به عنوان ارزشمندترين صفت مؤمن شناخته شده است. به صورت فشرده در معني عفاف بايد گفت عفاف يعني بازدارندگي، يله و رها نبودن، کنترل از درون و خودکنترلي، غلبه بر غرايض و شهوات. انسان نبايد شهوت را هر طور که خواست رها کند. عفاف؛ يعني کنترل و زمام نفس و شهوت را در دست گرفتن.
1. عفت جنسي
عفت جنسي اين است که انسان خودش را کنترل کند، قرآن در اين باره مي فرمايد: «وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا»[6]؛ افرادي که زمينه ازدواج برايشان فراهم نيست و مجردند، بيشتر در معرض خطر و آسيب هستند، آنها بايد عفت بورزند. راه دست يابي به عفت طبق توصيه اوليه اسلام، ازدواج است: «وَأَنكِحُوا الْأَيَامَى مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاء يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ».[7]
برادران و خواهران گرامي! اگر غريزه انسان يله و رها شود خطرها، جنايت ها و آسيب هاي فراواني مي آفريند، لذا اسلام براي کنترل شهوت و حفظ عفاف مي فرمايد: جلوي محرک ها را بگيريد. محرک باعث مي شود شهوت انسان تحريک گردد. قرآن کريم به زن هاي پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم سفارش مي کند که تحريک کننده حرف نزنند: «تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ».[8] اين پيام براي همه زنان است که نوع حرف زدن يک خانم مي تواند محرک باشد، پس گاهي سخن گفتن و حرف زدن با يک تلفن يا يک ندا، شهوتي را تحريک مي کند، لذا مي فرمايد: حرف زدن خانم ها طوري نباشد که براي نامحرم موجب تحريک گردد.
قرآن به زن هاي پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايد راه رفتن تان نبايد موجب تحريک شود. دختر شعيب در حالي که جوان، مجرد و عذب بود وقتي پيش حضرت موسي آمد تا پيام شعيب را برساند: «تَمْشي عَلَي اسْتِحْيهاء»[9]؛ يا حيا راه مي رفت؛ پس ما راه رفتن و سخن گفتن «با حيا» و «بي حيا» داريم.
اسلام براي ايجاد «عفت جنسي» چند راهکار دارد: اول اينکه: جلوي محرک ها بايد گرفته شود؛ بدين معني که مي گويد: خانم محترم! تحريک کننده حرف نزن، تحريک کننده راه نرو، زينت هاي خودت را براي نامحرم آشکار نکن. لذا رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: «أَحَبُّ الْعَفَافِ إِلَي اللهِ عَفَافِ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ»[10]؛ محبوب ترين عفاف نزد خداي تعالي عفت شکم و عفت جنسي است.
شما سوره احزاب آيه 35 را ببينيد – توصيه مي کنم اين آيه را ملاحظه کنيد – براي مردان و زنان سالم ده صفت گفته شده است. جامعه سالم به در و ديوار شهرها ارتباط ندارد، وقتي گفته مي شود جامعه سالم و خانواده سالم مقصود اين است که زن و مرد آن به اخلاق الهي آراسته باشد. واقعاً اگر اين ده صفت بين مردم واقع شود، جامعه سالم مي گردد. يکي از آن صفات: «وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ»[11] است. مردها و زن هايي که در جامعه اسلامي قوه جنسي خود را کنترل مي کنند، از عفت جنسي برخوردارند.
غربي ها مثل فرويد و ديگران مي گويند: مسايل جنسي را آزاد بگذاريد، اين قدر حسّاسيت ايجاد نکنيد؛ زيرا اين آزادي باعث مي شود تا حساسيت ها کم گردد. وقتي همه بي حجاب بودند و فساد زياد بود و قواي جنسي را هر کسي از هر راهي که خواست ارضا کرد، ديگر شور و اشتياق از بين مي رود و عادي مي شود؛ مثل کشورهاي غربي که کسي نمي ايستد به هم نگاه کند؛ چون همه بي حجابند. اين حرف، حرف غلطي است نتيجه اش اين است که شما فرزندان فحشا پيدا مي کنيد. در چنين جامعه اي فرزندان زنا پيدا مي شود، قوام خانواده از هم مي پاشد. خانواده بعد از سيزده و چهارده سالگي مالک دختر و پسر خود نيست. اگر کسي گفت: هر کس هر چه ديد بخورد؛ هر چه خواست، ببيند؛ و با هر که خواست ارتباط داشته باشد، آيا اين نشان تمدن است؟ لذا اسلام توصيه اوليه اش اين است که محرک ها را از بين ببريد. تحريک کننده حرف نزن و راه نرو! زينت هايت را آشکار نکن! نگاه به نامحرم نکن!
در زمان پيغمبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم فضل بن عباس با پيامبر سوار مرکبي بودند، در همين حال، فضل داشت به نامحرمي نگاه مي کرد، در حالي که جوان زيبايي بود، پيامبر دستش را آورد و صورت فضل را برگرداند.
اميرالمؤمنين عليه السلام در حال طواف شخصي را ديد که به نامحرمي نگاه مي کند، با دست مبارک سيلي به صورت او زد، فرمود: اينجا جاي گناه نيست، نگذاشت نگاه کند، بالاخره عوامل يازدارنده را بايد رعايت کرد.
يکي از شاگردان امام صادق عليه السلام که براي خانم ها درس مي گفت، سر کلاس با خانمي شوخي و مزاح کرده بود، امام صادق پس از شنيدن اين داستان، او را خواست، فرمود: مبادا در کلاسي که به خانم ها درس مي گويي مزاح و شوخي کني، يا درس را تعطيل کن يا ديگر مزاح نکن.[12] امام مي دانند که بسياري از گناهان با يک مزاح و شوخي شروع مي شود، منشاء بسياري از درگيري ها همين مسايل شهواني و بي حرمتي ها و رعايت نکردن عفاف بوده است.
نخستين گروه يهودي که پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم از مدينه بيرون راند قوم بني قينقاع بود. اما اينکه چرا نبرد مسلمانان با بني قينقاع در گرفت، از گزارش روايات تاريخي دانسته مي شود که، يک زن مسلمان در بازار يهودي ها رفت و جوان يهودي به او بي حرمتي کرد. چادر و لباس او را به چادر مغازه دوخت، وقتي زن مي خواست حرکت کند، لباس و حجاب او کنار رفت، بدنش نمايان شد. يهودي ها مسخره و هلهله و شادي کردند؛ همين باعث درگيري شد که جواني از يهود و جواني از مسلمان ها در آنجا کشته شود. اين بود که بالاخره پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم تمام يهودي هاي بني قينقاع را از مدينه بيرون کرد. يک هوس راني مختصر سبب شد جنگ در بگيرد![13] آدمي بايد حواسش جمع باشد والاّ ناامني و درگيري تشديد خواهند شد.
عفت در زندگي حضرت زهرا عليها السلام موج مي زد. وقتي ازدواج کرد پدر بزرگوارش فرمود: من کار داخل و بيرون را براي شما تقسيم کردم، اميرالمؤمنين کارهاي بيرون از خانه را انجام دهد، زهرا جان! شما هم کارهاي درون خانه را بايد انجام دهي. وجود مقدس زهراي مرضيه آن قدر خوشحال شد که به پدر عرض کرد يا ابتا! بعد از اسلام به اندازه اينکه از اين خبر خوشحال شدم از هيچ خبري اين قدر خوشحال نشدم. شما کار بيرون را از من برداشتيد.[14]
الان خانم ها بيشتر از آقايان خريد مي کنند، در نانوايي ها صف خانم ها شلوغ تر و رفت و آمد خانم ها بيشتر از آقايان است، کارهاي مردها را خانم ها انجام مي دهند، اين درست نيست. مرد بايد طوري برنامه ريزي کند که نسبت به اين مسايل کار خانم را به حداقل برساند. بعضي ها خريد ميوه، گوشت، نان، رفتن به بازار را به خانم واگذار کرده اند. روايتي را شيخ عباس قمي (ره) در مفاتيح آورده که در آن به زن هاي عراق گفته شده که چرا شما در ميان بازارها مي آييد تا مردهاي عذب به شما نگاه کنند.
اسلام مخالف حضور اجتماعي زن نيست، زهراي مرضيه در دفاع از اميرالمؤمنين عليه السلام با خطبه، احتجاج، تحريم، دفاع و گريه نقش ايفا مي کند؛ اما وقتي ضرورتي نباشد لازم نيست در بازارها و کوچه و خيابان راه رفته شود.
در اسلام جهاد از دوش خانم ها برداشته شد، بعضي از زن ها پيش پيغمبر گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم آمدند که ما نيز مي خواهيم از ثواب جهاد بره مند گرديم. حضرت فرمود: «إنَّ جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ»[15] خوب همسرداري، براي خانم ها معادل جهاد ثواب دارد. بنابراين يکي از ويژگي هاي زندگاني فاطمه زهرا عليها السلام مسئوليت خانه و خوب همسرداري اوست.
حضرت زهرا عليها السلام فرمود: بهترين زن، کسي است که مرد نامحرم او را نبيند و او هم مرد نامحرم را نبيند.[16] واقعاً هم همين طور است. بعضي وقت ها انسان در مراکز درماني، دانشگاه ها، بيمارستان ها، ادارات، بانک ها و... مي بيند که مرسوم شده خانم ها را به کار مي گيرند. در همه کارها از مغازه پارچه فروشي، سوهاني، ساندويچي تا بسياري از کارهاي ديگر خانم ها حضور دارند، علتش اين است که نيروي خانم ارزان، و توقع آن ها کم است. حالا جاهايي که ضرورت دارد اشکال ندارد، اما واقعاً همه جا لازم است که خانم ها کارهاي بيرون از منزل را انجام دهند؟ وقتي خانم ها به کارهاي بيرون مشغول شدند اين خود به خود منجر به برخي از ارتباط ها، و گفت و گوها مي شود. در مراکز درماني که خيلي کم رعايت مي شود، مي بيني آن چنان گرم، گفت وگو مي کنند و حريم ها را مي شکنند که گويا محرم و نامحرمي وجود ندارد. اين روش در اسلام مورد تأييد نيست.
در روايات و احاديث داريم سه گروه است که خداوند در روز قيامت دست رحمتش را روي آن ها خواهد کشيد؛ يکي «رَجُلٌ زَوَّجَ أَخَاهُ»[17]؛ شخصي که موجبات ازدواج کسي را فراهم کند. توصيه قرآن و روايات اين است که در جامعه هر کس ازدواج را به خاطر فقر ترک کند و بگويد بچه ام بي کار است، شغل، خانه و ماشين ندارد، اين سوء ظن به خدا دارد. امام صادق عليه السلام فرمود: «مَنْ تَرَکَ التَّزْوِيِجَ مَخَافَةَ الْفَقر فَقَدْ أَسَاءَ ظَنَّهُ بِاللهِ»؛[18] هر که ازدواج را از روي ترس از فقر ترک کند به خدا سوءظن دارد.
سوءظن به خدا بسيار بد است. قرآن کساني را که به خدا سوءظن دارند وعده عذاب داده است: «يُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ»[19]؛ خداوند عذاب مي کند کساني را که سوءظن به خدا دارند. بدترين بدبيني، سوءظن به خداست، قرآن مي فرمايد: «اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ»؛[20] بپرهيزيد از سوءظن»، اما سوءظن به خدا چيست؟ يکي از مصاديق سوءظن همين ترک ازدواج، به خاطر فقر است؛ اما چرا سوءظن به خدا دارد؟ قرآن مي فرمايد: «إِن يَكُونُوا فُقَرَاء يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ».[21] اينکه کسي مي گويد ندارم، يعني اين وعده قرآن را قبول ندارد.
لذا براي عفت جنسي اسلام دو توصيه دارد: اول کنترل و جلوگيري از محرک ها (توصيه سلبي)؛ دوم ازدواج و اينکه ميل جنسي از راه طبيعي اش ارضا و پاسخ داده شود (توصيه ايجابي).
عفاف در زندگي حضرت زهرا عليها السلام موج مي زند، حضرت نسبت به نامحرم حساسيت زيادي دارد (رعايت توصيه سلبي اسلام) در روايات تاريخي آمده است که حضرت زهرا خطبه را در مسجد در حالي خواند که به طور کامل خودش را پوشانده بود. هنگام خواندن خطبه در مسجد، پشت پرده قرار گرفت، پس از آن شروع به خواندن قرآن و خطبه کرد.[22]
انسان بايد در مالش هم عفيف باشد. اينکه در مالش عفيف باشد يعني چه؟ يک معنايش اين است که اگر کسي ندار و فقير است و مشکلات مالي دارد، دنبال تهيه مال از راه حرام نرود. علي عليه السلام مي فرمايد: «الْعَفَافُ زِينَةُ الْفَقْرِ»؛[23] زيبايي و زينت فقر در داشتن عفت است.»
گروهي در مدينه فقير بودند خيلي وضع مالي شان خراب بود، طوري که گاهي گرسنه مي خوابيدند؛ اما قرآن مي فرمايد، آن قدر خوددار و خويشتن دار بودند و آن قدر مناعت طبع داشتند، که هر کس آنها را مي ديد فکر مي کرد پول دار هستند. به قول معروف طرف صورتش را با سيلي سرخ نگه مي دارد. قرآن درباره آنها مي گويد: «يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاء مِنَ التَّعَفُّفِ»؛[24] يعني کسي که خبر نداشت، فکر م کرد آنها پولدار هستند.» از شدتي که عفت نفس داشتند حتي نمي گذاشتند مردم درباره آنها فکر بد کنند. وقتي پيغمبر اکرم صلي الله عليه وآله وسلم مدينه آمد، نوشته اند که نزديک چهارصد نفر از اين گروه، خانه نداشتند. حضرت براي آنها ايواني در کنار مسجد – که الان هم به نام صفّه معروف است – درست کرد. البته صفه اي که الان در مدينه وجود دارد، جا به جا شده و محلش جلوتر است. اين جايي که الان به نام صفه است در گذشته دکّه خواجه ها نام داشته است. فقرا شب داخل صفه مي خوابيدند، رسول اکرم صلي الله عليه وآله وسلم بعضي شب ها برايشان، نان، خرما و غذا مي آورد. با وجود اينکه خود پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم هم امکانات مالي نداشت، روزي يکي از آنها به حضرت گفت: يا رسول الله! جگرمان سوخت، چقدر خرما بخوريم! حضرت فرمودند: نمي داني جگر سوختن يعني چه! قرآن مي فرمايد: روز قيامت آتش جهنم جگر مي سوزاند. آتش جهنم و قيامت است که در بطون و درون افراد حرارت ايجاد مي کند. آن شخص خيلي ناراحت و متأثر شد، گفت: يا رسول الله! حالا اين طور که شد اصلاً غذا نمي خورم. حضرت فرمود: نه، غذا بخور؛ اما ادب داشته باش و خودت را کنترل کن. گاهي خود پيغمبر، زماني که خندق مي کندند تا سه روز غذايي وجود نداشت که تناول کنند.
روزي حضرت زهرا عليها السلام دو قرص نان آوردند و پيغمبر آن را ميل کرد، فرمود: دخترم! سه روز است که چيزي نخورده ام، بعد از سه روز است که اين نان از گلوي بابايت پايين مي رود.[25] حضرت زهرا عليها السلام فرمود: من به بچه ها غذاي کمتري دادم، مابقي را براي شما آوردم.
فاطمه زهرا عليها السلام روزي خانه پدر آمد تا کمک مالي بگيرد، پيغمبر فرمود: دخترم! من چيزي ندارم تا به شما بدهم؛ ولي يک ذکر به شما ياد مي دهم، برو اين ذکر را بگو! ذکر اين بود: «يَا رَبَّ الْأَوَّلِينَ وَ الآْخِرِينَ يَا ذَا الْقُوَّةِ الْمَتِينِ وَ يَا رَاحِمَ الْمَسَاکِينِ وَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين» اين را بگو، ان شاءالله در زندگي ات گشايش ايجاد خواهد شد. اميرالمؤمنين حضرت زهرا عليها السلام را فرستاده بود تا از پيامبر کمک مالي بگيرد، وقتي زهراي مرضيه از خانه پيغمبر بيرون آمد، به اميرالمؤمنين عرضه داشت: «ذَهَبْتُ لِلدُّنْيَا وَ جِئْتُ لِلْآخِرَةِ؛ من دنبال دنيا رفتم ولي با آخرت برگشتم». الحمدالله پدرم به جاي مال، ذکر و دعايي به من ياد داد. اميرالمؤمنين هم فرمود: امروز روز خوبي است که ما دعايي ياد گرفتيم.[26]
در اوج خطر و ناراحتي پيامبر به زهرا مي فرمود: «تَعَجَّلِي مَرَارَةَ الدُّنْيَا بِحَلَاوَةِ الْآخِرَةِ؛ مي دانم دنيا برايت سخت است، اينها را با ياد شيريني آخرت براي خودت راحت کن، زهرا عليها السلام مي فرمود: «الْحَمْدُللهِ عَلَي نَعْمَائِهِ وَ الشُّکْرُللهِ عَلَي آلَائِه».[27]
سلمان پيش پيغمبر آمد، عرضه داشت يا رسول الله! دخترتان خيلي در فقر است، لباس و زندگي اش خيلي ساده است. پيغمبر اکرم فرمود: «إِنَّ ابْنَتِي فَاطِمَةَ مَلَأَ اللهُ قَلْبَهَا وَ جَوَارِ حَهَا إِيمَاناً وَ يَقِينا»،[28] دخترم دنبال اين مسايل مادي نيست، ايمان و زندگي با اميرالمؤمنين را بر همه دنيا ترجيح داده است.
سومين قسم عفاف، عفت در گفتار است. انسان بايد در گفتارش عفيف باشد، بايد حساب شده سخن بگويد، قرآن تأکيد مي کند، مردم! «قُولُوا لِلنّهاسِ حُسْناً»[29]؛ يعني چه؟ امام فرمود: يعني همان طور که دوست داريد مردم درباره شما حرف بزنند، شما نيز با مردم حرف بزنيد.[30] اگر اين سفارش گهربار رعايت گردد، خواهيد ديد که گفتارها چقدر زيبا مي شوند، «إِلَي الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ»[31]؛ پاکيزه حرف بزنيد، «قُولُوا قَوْلاً سَديداً»[32] محکم حرف بزنيد، زيبا حرف بزنيد، اين قسم ديگري از عفاف است که انسان بايد در کلام و بيانش آن را رعايت کند و کلماتش کلمات حساب شده اي باشد.
چهارمين عفتي که بيان شده «عَفَافِ الْبَطْنِ»[33] است. اينکه انسان اجازه ندهد هر لقمه اي وارد شکمش شود، نسبت به ورود غذا به بدن کنترل داشته باشد، لقمه حلال استفاده کند و نگذارد حرام در زندگي اش وارد گردد.
اگر عفت هاي چهارگانه جنسي، مالي، گفتاري و عفت شکم و بطن در زندگي ما وجود يافتند، «أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ»[34] نفس انساني عفيف مي شود. و بهترين عبادت عفاف است؛ «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ الْعَفَافُ».[35]عفاف، يعني بازدارندگي نفس، خويش کنترلي. آنچه که گفته شد برداشت هايي از اين روايت بود: «أَمَّا الْعَفَافُ فَيَتَشَعَّبُ مِنْهُ الرِّضَا وَ الاِسْتِکَانَةُ وَ الْحَظُّ وَ الرَّاحَةُ وَ التَّفَقُّدُ وَ الْخُشُوعُ وَ التَّذَکُّرُ وَ التَّفَکُّرُ وَ الْجُودُ وَ السَّخَاء»[36]؛ کسي که عفت دارد صفات سخاوت، جود، تفکر، رضا، آرامش و خشوع در مقابل خداوند تبارک و تعالي را داراست.
وجود مقدس اميرالمؤمنين در يک روايتي مي فرمايد: مردم! علي را با چهار چيز ياري کنيد؛ «أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ»[37]؛ اول: با تقوا پيشگي، دوم: با تلاش، سوم: با عفت و خود کنترلي، چهارم: با سداد (محکم بودن). ان شاءالله خداوند به ما توفيق عمل به اين وظايف را عنايت فرمايد.
بنابر نقل روايت اول، مثل امشبي لحظات آخر عمر دختر پيامبر گرامي اسلام بود. «السَّلام عليکِ يا فاطمة الزَّهرا يا بنت رسُول الله يا قرَّة عين النبي المصطفي!» در چنين روزهايي اميرالمؤمنين کنار بستر فاطمه زهرا عليها السلام نشست، به امام حسن و امام حسين، زينب و امّ کلثوم فرمود: از اتاق بيرون برويد. مظلوم و مظلومه کنار هم نشستند، چرا؟ چون زهرا مي خواهد وصيت کند. اميرالمؤمنين عليه السلام وصي اوست، مي خواهد سفارش هايش را بنمايد؛ لذا بچه ها از اتاق بيرون رفتند.
اميرالمؤمنين کنار بستر زهراي مرضيه عليها السلام نشست:[38]«وَ ضمَّ راسَها إلي صدره»، اشک از گونه هاي فاطمه زهرا عليها السلام جاري شد. آقا هم اشک مي ريخت و مي گفت: فاطمه جان! من در فقدان تو گريه مي کنم براي نبود تو و غربت خودم اشک مي ريزم؛ «أَبْکِي مَخَافَةَ أَنْ تَطُولَ حَيَاتِي».[39]چگونه بعد از تو اين خانه و چهار يتيم و اين سختي ها را تحمل کنم؟ اما زهرا جان! تو چرا گريه مي کني؟ بي بي عليها السلام مي فرمايد: يا اميرالمؤمنين! من براي مظلوميت تو اشک مي ريزم!
علي جان! سفارش هايي دارم: يکي اينکه بدنم را شب غسل بده، شب کفن کن و شب به خاک بسپار! نمي خواهم آن دو نفر بر بدن من نماز بخوانند و در تشيع جنازه من حاضر گردند. علي جان! خودت متکفل کارهاي من بايد گردي، خودت بدنم را غسل بده. بچه هاي يتيمم را فراموش نکن. طوري برنامه هايت را تنظيم کن که شب ها پيش بچه ها باشي. مبادا آنها تنها بمانند. حسين را از ياد مبر![40] – درباره ابا عبدالله به طور ويژه سفارش کرد – وقتي من را در ميان قبر مي گذاري زود از کنار قبرم نرو. آن لحظه ميت مونس مي خواهد، چه مونسي بالاتر از تو علي جان. کنار قبرم بنشين «فَأَکْثِرْ مِنْ تِلاوَةِ الْقُرآنِ وَ الدُّعَاءِ»[41] و برايم قرآن و دعا بخوان، کنار قبرم بنشين و برايم اشک بريز.
- پيراهن خود در غم من چاک مکنجز نيمه شب جسم مرا خاک مکن
- از فاطمه يادگاري اگر مي خواهيخون هاي مرا ز روي در پاک مکن
هر وقت دلت براي فاطمه تنگ شد. بدان: «البابُ وَالجِدارُ وَالدِّماءُ شهودُ صِدقِ ما بِهِ خِفاءٌ»
علي جان!
- مرا چو غسل نيمه شب به پيش کودکان دهي مبادا سينه مرا به زينبم نشان دهي!
[1] . توبه، 119.
[2] . کافي، ج2، ص 79، ح 3.
[3] . نهج البلاغه، خطبه 193.
[4] . تحف العقول، ص 15، ح 17.
[5] . صحيح ترمذي، 3489، بحارالانوار، ج 87، ص 338.
[6] . نور، 33.
[7] . نور، 32.
[8] . احزاب، 32.
[9] . قصص، 25.
[10] . تنبيه الخواطر، ج2، ص 30، مستدرک الوسائل، ج 11، ص 267.
[11] . احزاب، 35.
[12] . بحارالانوار، 46، ص 247.
[13] . منتهي الامال، (يک جلدي)، ص 84 – 83.
[14] . مستدرک الوسائل، ج13، ص 48؛ بحارالانوار، ج 43، ص 81.
[15] . بحارالانوار، ج18، ص 106.
[16] . کشف الغمه، ج2، ص 23، مکارم الخلاق، ج1، ص 267، بحارالانوار، ج 101، ص 36.
[17] . قال موسي بن جعفر (ع): ثَلاهثَةٌ يَسْتَظِلُّونَ بِظِلِّ عَرْشِ اللهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ رَجُلٌ زَوَّجَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ أَوْ أَخْدَمَهُ أَوْ کَتَمَ لَهُ سِرّاً (وسائل الشيعه، ج 20، ص 45).
[18] . نورالثقلين، حويزي، ج3، ص 597.
[19] . فتح، 6.
[20] . حجرات، 12.
[21] . نور، 32.
[22] . معاني الاخبار، ص 354، کشف الغمه، ج 2، ص 40، بحارالانوار، ج 43، ص 158.
[23] . نهج البلاغه، حکمت 68، شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج18، ص 213.
[24] . بقره، 273.
[25] . بحارالانوار، ج20، ص 245، ح 10؛ احقاق الحق، ج 10، ص 285.
[26] . بحارالانوار، ج43، ص 152.
[27] . بحارالانوار، ج43، ص 86، مناقب ابن شهر آشوب، ج 43، ص 342.
[28] . بحارالانوار، ج 43، ص 29.
[29] . بقره، 83.
[30] . الميزان، ج1، ص 218.
[31] . حج، 24.
[32] . احزاب، 70.
[33] . تنبيه الخواطر، ج2، ص 30، مستدرک الوسائل، ج 11، ص 267.
[34] . نهج البلاغه، خطبه 193.
[35] . کافي، 2/79/3.
[36] . تحف العقول، ص 15، ح 17.
[37] . نهج البلاغه، نامه 45.
[38] . بحارالانوار، ج43، ص 191.
[39] . همان، ص 213.
[40] . همان، ص 178.
[41] . بحارالانوار، ج79، ص 27؛ منتهي الآمال، ص 192.