سخنران استاد فرحزاد

«قال الله تبارک و تعالی: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلَائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا» (احزاب/41-43).

ذکر و عبادت های واقعی

در روایت داریم شیطان دو نوع است جنی و انسی، خداوند متعال می فرماید: «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ» (انعام/112). براى هر پيامبرى دشمنى از شيطان هاى انس و جن قرار داديم. اگر امام از آمریکا تعبیر به شیطان بزرگ کردند چون شیطان انسی هم داریم. یعنی افرادی که کار شیطانی می کنند. حقیقت شیطان در هر کس که باشد آن کس شیطان است. گاهی شیطان انسی کاری می کند که شیطان جنی می گوید ای والله من عقلم به این جاها نمی رسید.

  • ای بسا ابلیس آدم روی که هستپس به هر دستی نباید داد دست

روایت داریم دشمن های اهل بیت از شیطان بدترند یعنی قاتل حضرت زهرا3 از شیطان بدتر است. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: «شیطان الْجِنِّ وَ يَبْعُدُ بِلَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيم»[1]. شیطان جنی با یاد و ذکر خدا دور می شوند و یک مصداق ذکر الهی هم ذکر «لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيم» است. اگر مصیبتی، غمی، گرفتاری پیش می آید بهترین کار یاد خداست. یاد خدا نورانیت ایجاد می کند. یاد هدا هم نباید فقط لفظی باشد. اشتباه بزرگمان این است که به لفظ تنها قانع هستیم یعنی نماز و قرآن را فقط تلاوت می کنیم، کارهایمان ظاهریست باطن ندارند. امام صادق علیه السلام می فرمایند: آن کسی که فقط با زبان نماز می خواند، لااله الا الله می گوید، قران تلاوت می کند ولی این ها در قلبش رسوخ نکرده مسلمان واقعی نیست. مسلمان واقعی کسیست که این ذکرها به قلبش هم رسوخ کرده باشد. تمام دشمنان اهل بیت:نماز می خواندند، روزه می گرفتند، قرآن می خواندند، وقتی امام حسین را شهید کردند تکبیر گفتند، به زبان مسلمان بودند ولی قلبا مسلمان نبودند. «و من الناس من یعبد الله علی حرف» (حج/11). حرف در عربی یعنی در کنار کار، یعنی خدا را کنار کارش قرار داده است. متن کارش شده دنیا، هوی و هوس، خوراک و پوشاک و مسکن، یک خم وراستی هم می شود که از قافله عقب نماند. این فاییده ای ندارد. ذکر واقعی ذکری است که به اعمال ما هم نفوذ بکند. امام جواد علیه السلام می فرماید: «القصد علی الله تعالی بلاقلوب ابلغ من اتعاب الجوارح بالاعمال»[2]. اگر کسی با وجود و قلبش به خدا قصد بکند این کار او را بهتر به خدا می رساند از اینکه اعضاء و جوارحش را به کار بگیرد اما دلش با خدا نباشد. یعنی می آید رو به قبله می ایستد بدنش حاضر است اما دلش حاضر نیست. به قول حافظ که می گوید:

  • هر گز حدیث حاضر و غایب شنیده ای من در میان جمع و دلم جای دیگر است

روایت داریم خداوند متعال می فرماید: من با قلب و روحت کار دارم. ای کسی که بدنت را آوردی و رو به قبله ایستادی ولی قلبت جای دیگر است نمی ترسی تو را مثل الاغ و حیوان بکنم. روایت داریم از نماز آن مقداری که حضور قلب دارید قبول است.

  • ای بـرادر تو همـان اندیشه ایما بقی خود استخوان و ریشه ای
  • گر بود فکر تو گل تو گلشنیور بـود فکـر تو حـیـمه گلـخنی

انواع پرستش خداوند

امام صادق علیه السلام می فرماید: «من عبد الاسم دون المعنی فقد کفر و من عبدالاسم و المعنی فقد اشرک و من عبد المعنی دون الاسم فقد وحد»[3]. اگر کسی اسم را می پرستد ولی معنی را نمی پرستد لا اله الاالله را می گوید ولی خدا را قبول ندارد اصلا خدا را حاضر و رزاق نمی داند این شخص کافر است. (مثلا کسی بگوید که این مغازه رزق من را می دهد.) و اگر کسی هم اسم و هم معنی را می پرستد برای خدا شریک قائل شده است و این کارش شرک است. مثلا کسی بگوید که خدا رزاق است اما اسباب هم بی اثر نیستند بالاخره اداره و کارم یک تاثیری دارند. این هم اهل شک و شرک است. اگر کسی هم بگوید همه این ها وسیله است و خدا رزاق است ولی مالش را پاک نمی کند خمس و زکاتش را نمی دهد این شخص از کفر بیرون آمده ولی فاسق است.

اهمیت خمس در اسلام

چند درصد از مردم نماز می خوانند و چند در صد از این مردم نمازخوان واقعا به احکام شرعیشان عمل می کنند و خمس و زکاتشان را می دهند؟ لباسی که خمسش را ندهیم نماز خواندن با آن لباس اشکال دارد، اگر پول حمام را با پولی که خمسش را نداده ایم بدهیم غسلمان اشکال دارد و وقتی غسل درست نباشد هیچ کدام از عبادت هایمان درست نخواهد بود. چون تصرف در خمس، تصرف در سهم امام است. حتما باید حساب سال داشته باشیم. آیا تحمل عذاب آخرت را داریم؟ فردا از دنیا رفتیم سادات و اهل بیت مقابلمان بایستند و از ما شاکی باشند چه جوابی می خواهیم بدهیم. خدا می فرماید یک پنجم اضافه مالت را بده نمی گوید که پنج پنجمش را بده. مرحوم سید بن طاووس برعکس عمل می کرد که با امام زمان رابطه داشت. چهارپنجم منفعتش را خمس می داد و یک پنجمش را خودش خرج می کرد. در زکات هم نه دهمش را می داد ویک دهمش را خودش بر می داشت. جوان ها از روز اولی که از پدرشان مستقل می شوند یا درآمد مستقلی برای خودشان دارند یک حساب سال برای خودشان بگذارند. از اول خودتان را عادت بدهید که وقتی مالتان بیشتر شد وحشت نکنید و خمس و زکاتتان را بدهید. ندادن خمس و زکات یک نوع دزدی است.

حضور قلب در نماز

حدیث داریم کسی که لفظ را بپرستد مسلمان شعاری و زبانیست و کافر است. اصلا خدا نماز را برای چه واجب کرده است؟ نماز را واجب کرده که حضور قلب در ما زیاد بشود. «اقم الصلاة لذکری» (طه/14). نماز را به پا بدار تا یاد من در شما بروز پیدا کند. فلذا می فرماید که از نماز هر چقدر که توجه داری قبول است و بقیه اش قبول نیست. یعنی پیش خدا نیست جای دیگر است. یک بنده خدایی معمار بود به نجف رفت وضویی بگیرد دو رکعت نماز بخواند (نماز خواندن در حرم مولی دویست هزار برابر ثواب دارد.) همان طور که داخل حرم می رفت چشمش به گلدسته خراب شده افتاد. در نمازش وقتی الله اکبر گفت با خودش فکر کرد که اگر بخواهیم گلدسته حضرت امیر را درست کنیم چقدر آجر و مصالح می برد، همین طور فکر کرد یک وقت دید که دارد می گوید السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته، از اول نماز تا آخر نماز به فکر درست کردن گلدسته بود.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید: «لیست صلاتک قیامک و قعودک انما صلاه اخلاصک و ان ترید بها الله وحده»[4]. نماز صرف یک خم و راست شدن نیست بلکه نماز شما اخلاص شماست. این که در نماز لله اکبر می گویی یعنی خدا بزرگ وغیر خدا کوچک است. دست که بالا می بری یعنی غیر خدا را پشت سر ریختم اگر وقعا نمازمان این گونه باشد نماز است و الا فایده ای ندارد.

آیت الله دستغیب;می گوید پدر من روحانی پیرمردی بود که در فلان مسجد شیراز نماز می خواند. پدرم نقل کرد که یک روزی وقتی به مسجد آمدم که نماز بخوانم بنده خدایی که سرو وضع ساده ای داشت وقتی دید وقت اذان است به مسجد آمد که نماز بخواند. در صف اول پشت سر من نماز را به من اقتداد کرد اما در آخرهای سوره حمد فرادا کرد و نماز خودش را تندتر خواند و تمام کرد. غذای مختصری داشت پشت سر من سفره اش را باز کرد مشغول غذا خوردن شد. بعد از سلام نماز دیدم پشت سرم ول وله شد. گفتم چه شده؟ مردم گفتند این آدم نفهم آمد به شما اقتداء کرد و در همان رکعت اول فرادا کرد بعد هم سفره پهن کرده دارد غذامی خورد. پدر ما رویش را برمی گرداند به این آقا می گوید که آقا جان چرا شما این کار را کردید؟ ایشان می گوید که من بلند و جلو جمعیت بگویم یا یواش بگویم؟ آقا احتیاط می کند می گوید یواش بگو. می آید در گوش آقا می گوید ما یک کارگری هستیم رد می شدیم خدا صدایمان کرده (حی علی الصلاة) ما هم به نماز آمدیم و در صف اول نماز صف ایستادیم ولی وقتی شما الله اکبر گفتی رفتی تو این فکر و خیال که من پیر شدم راه خانه ام به مسجد دور است و پیاده آمدن به مسجد برایم سخت است گفتی باید یک الاغ بخرم. در فکرت به میدان الاغ فروش ها رفتی و دنبال خرید الاغ بودی که کدام مدلش خوب است. من اقتدا کردم که من را پهلوی خدا ببری نه به میدان الاغ فروش ها، این چه نمازی است که داری الاغ می خری؟ (این خیلی مهم است که یک آدم بی سواد نوری به قلبش برسد که درون امام جماعت را هم ببیند که کجا دارد می رود.) طاقت نیاوردم فرادا کردم خودم نمازم را خواندم گرسنه بودم جایی ندارم گفتم یک لقمه نان بخورم. «القصد الی الله تعالی بالقلوب البلق من اتعاب الجوارح بالاعمال»[5]. ما جسم را سر نماز می آوریم اما خدا می فرماید:من با ذهن و دل و قلبتان کار دارم.

  • الا نزد کسـی بنشـیـن که او از دل خبر دارد بـزیر آن درخـتـی رو که آن گل های تـر دارد
  • نه هر زیر زبر ارد نه هر بحری گهر داردنه هرچشمی نظر داردنه هر کلکی شکردارد

کربلایی احمد می گفت: نماز یعنی انس گرفتن، با خدا عشق و حال کردن. اگردر نماز عشق باشد از نماز لذت می بری والا نمازت صرف خم و راست شدن است.

عشاق واقعی

یکی از عاشقان امام زمان می گفت یا امام زمان من می خواهم شما را ببینم عاشق شما هستم چرا خودتان را به ما نشان نمی دهی. کارش صابون درست کنی بود. یک روز که مواد صابون زیاد درست کرده بود و در پشت بام ریخته بود تا خشک بشود یک نفر در مغازه اش آمد و گفت من از یاران امام زمان هستم آقا اجازه داده که شما را خدمتشان ببرم. (عاشق واقعی امام زمان کسی است که به هیچ چیزی دلبستگی نداشته باشد. اگر هم دل بستگی دارد یاد و محبت امام زمان بر این ها غالب باشد اگر آقا فرمود ول کن، ولش کند.) این آقای صابون فروش گفت برویم. راه افتادند و به یک رودی رسیدند نماینده آقا گفت اطز این رود که رد بشویم خیمه آقا آن طرف رود است. صابون فروش گفت: حالا چطور از اینجا رد بشویم؟ نمایند آقا گفت: که من یاد خدا می کنم و از روی رود خانه می روم تو هم تو هم به یاد خدا و امام زمان باش و پشت سرمن بیا. تا نصف رودخانه که رفته بودند این آقا به فکر صابون هایش افتاد که الآن اگر باران بیاید صابون ها را می شورد می برد. تو این فکرها بود که تو آب افتاد. نماینده امام زمان گفت: حتما یاد غیر خدا و امام زمان کردی؟ گفت: بله، به فکر صابون هایم افتادم. از آب رد شدند و کنار خیمه آقا رسیدند نماینده گفت من داخل می روم که از آقا اجازه بگیرم. رفت و به آقا گفت آقا اجازه می فرمایید داخل بیاید؟ آقا فرمودند: برش گردان برود این هنوز تو صابون غرق است.

حاج حسین مظلومی می گفت من کارگری می کردم می گفتم یا صاحب الزمان، چاه می کندم می گفتم یا صاحب الزمان، هر کاری می کردم می گفتم یا صاحب الزمان، یک شب امام زمان را خواب دیدم آقا فرمودند: حسین، گفتم: بله، شمشیری دست آقا بود فرمودند جلو بیا گردنت را بزنم. خوشحال شدم لبخند زدم جلو آقا رفتم سر و گردنم را بردم جلو آقا گفتم قربان خودت و شمشیرت بروم شما هر چه بگویی درست است. آقا تبسمی کردند و فرمودند: حسین می خواستم امتحانت کنم و شمشیر را به من دادند شمشیرش عجیب بود. به کوه سنگی می زدم کوه متلاشی می شد. (امام زمان قیام به شمشیر می کند و معلوم نیست شمشیر کنایه از وسیله جنگ و دفاع است یا نه،)

ذکر مصیبت :آقا اباالفضل العباس علیه السلام

امام حسین به برادری که امام نیست می گوید که تو برادر و یار منی، جان من به قربانت، امام سجاد علیه السلام فرمودند: برای عمویم ابا الفضل رتبه و درجه ای است که تمام شهداء به حال او غبطه می خوردند. مرحوم حائری مازندارانی نقل می کند شیخ عذری که از علمای عراق بوده اشعار قشنگی برای حضرت اباالفضل سرود. قصیده اش را گفت رسید به این بیت: «یوم ابوالفضل استجار به الهدی». یعنی مظهر هدایت اباعبدالله به برادرش اباالفضل پناه برد و کمک خواست . می گوید این مصرع را که گفتم لرزه به بدنم افتاد نکند که نکند بی ادبی باشد بگویم امام حسین به برادرش پناه برد و کمک خواست. ترسیدم دنباله مصرع را نگفتم خوابیدم درخواب آقا اباعبدالله را خواب دیدم آقا فرمودند: چرا دنباله شعرت را نگفتی؟ گفتم: آقا ترسیدم بی ادبی باشد. آقا فرمود: خوب گفتی، درست گفتی، دنباله شعرت را هم من خودم درست و کامل می کنم «و الشمس من کدر العجاج لسانها». بله من در روز عاشورا به حضرت ابا الفضل پناه بردم اما وقتی که عطش و تشنگی و دشمن فراگیر شده بود و بین ما وآسمان حاله ای از دود و تاریکی فراگرفت (تشنگی وقتی زیاد بشود چشم انسان بینایی اش کم می شود.) به عباس گفتم برادر برو برای بچه ها آب بیاور. آقا ابا الفضل ماموریت جنگیدن نداشت فقط مامور بود به خیمه ها آب بیاورد. همه امید آقا اباالفضل این بود که اگر دست در بدن ندارد ولی مشک را با دندان گرفته و فرمان امامش را به جا بیاورد و آب را به خیمه ها و بچه ها برساند. اما یک وقت امیدش ناامید شد. تیر به مشک و سینه اش خورد دیگر نه دستی برای جنگیدن و دفاع داشت و نه آبی که به خیمه ها برگردد. آقا متحیر بین دشمنان ماند. نانجیبی آمد دید آقا دست در بدن ندارد عمود آهنی به پیشانی و فرق آقا زد. آقا با صورت از روی اسب به زمین افتادو صدا زد برادر برادرت را دریاب، آقا اباعبدالله سراسیمه آمدند دیدند مشک یک طرف، علم یک طرف و برادر هم با پیشانی شکافته روی زمین افتاده است. صدا زد الآن پشت من شکست، امیدم نا امید شد. «لاحول ولاقوة الله بالله».


[1] - بحار الانوار /علامه مجلسی /92/137/باب 98- الدعاءلدفع وساوس الشیطان ...ص:136

[2][2] -بحار الانوار /علامه مجلسی /75/364/باب 27- مواعظ ابی جعفر محمدبن علی الجواد صلوات علیه ...ص: 358

[3] -احتجاج /ابو منصور احمدبن علی طبرسی /2/332/ احتجاج ابی عبدالله الصادق ع فی انواع شتی من المعلوم الدینه علی اصناف کثیره من اهل الملل و الدیانات ...ص:331

[4] - شرح نهج البلاغه/ابن ابی الحدید/1/325/فصل فی الریا و نهی عنه....ص 325

[5] -بحار الانوار/علامه مجلسی /75/364/باب 27- مواعظ ابی جعفر محمد بن علی الجواد صلوات علیه ...ص:358