لید واژه ها: صلوات, امربه معروف, نهی از منکر, خودسازی, نظم, دروغ گویی, حاج محمد الطافی, زینب کبری علیهاالسلام .
اسامی معصومین: پیامبر صلی الله... , امام سجاد علیه السلام , امام صادق علیه السلام
سخنران استاد فرحزاد
«قال الله تبارک و تعالی: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (المائدة: 105). «وقال مولنا علی بن الحسین7: الْخَيْرُ كُلُّهُ صِيَانَةُ الْإِنْسَانِ نَفْسَهُ» (بحارالأنوار/مجلسی/ج75/ ص: 128).
- باغبـان گـرپنج روزی صحبـت گل بایـدش در فراق خـار هـجران صـبر بلبل بایدش
- ای دل اندر بند زلـفـش از پـریشـانی مـنال مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
- تکیه برتقوا ودانش درطریقت کافری است راهرو گر صـد هـنر دارد تــوکـل بایدش
- رند عالم سوز رابا مصلحت بینی چه کار کار ملک است آن که تدبـیرو تامل بایدش
ذکر صلوات باعث خوشنودی خدای متعال می شود و رضایت خدا از بالاترین درجات و برکات است. یعنی بالاترین درجه ای که آدمی می تواند به آن برسد مقام رضاست. «يَاأَيَّتهُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّةُ، ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً» (الفجر: 27،28). انسان به جایی برسد که دیگر با خدا یکی بشود. هر چه او بخواهد خدا بخواهد و هر چه خدا بخواهد او بخواهد. راضیه، یعنی شما از خدا راضی هستید، مرضیه، یعنی خدا از شما راضی باشد. این خیلی مقام بلندی است. افراد عوامی هستند که با قلبشان مشیت خدا را قبول کردند گلایه و شکایت نداشتند و به این مقام نائل شدند. در هر صورت بالاترین مقام ها رضاست که خدا از ما راضی باشد. و با ذکر صلوات می توان رضایت خدا و پیامبر و اهل بیت را کسب کرد. پیامبر صلی الله... می فرماید: «صَلَوَاتُكُمْ عَلَيَّ جَوَازُ دُعَائِكُمْ وَ مَرْضَاةٌ لِرَبِّكُمْ وَ زَكَاةٌ لِأَعْمَالِكُم» (تاج الدین شعیری/ جامع الأخبار/ ص: 60). صلوات های شما باعث قبولی دعاهایتان، خشنودی خدا و زکات برای اعمالتان می شود. «صَلاةً كَثِيرَةً تَكُونُ لَهُمْ رِضًى» (شیخ عباس قمی/ مفاتيح الجنان/ ج1/ ص: 156). زیاد صلوات فرستادن باعث خشنودی خدا و خشنودی ومحمد وآل محمد می شود.
خدای متعال می فرماید: «أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُون» (البقرة: 44). آیا دیگران را امر به خوبی می کنید ولی خودتان را فراموش می کنید. آخرتت را به خاطر زن و بچه ات ایثار نکن، نفروش. در مسائل آخرتی اول به خودت برس. اول خودت نماز بخوان بعدا به دیگران بگو. اول خودت را از آتش بیرون بیاور بعدا به دیگران بگو. آقای دولابی;می گفت: بعضی ها هفتاد سال به مردم می گویند با ایمان و راستگو و امانت دار باشید، توکل داشته باشید اما خودشان عمل نمی کنند. یادتان باشد در مسائل آخرتی اول به خودمان بگوییم و عمل کنیم بعدا به دیگران بگوییم.
خودمان را باز نگری کنیم. اگر دوربین مخفیّی باشد که از ما در خانه امان، در سر کارمان و بیرون از منزل فیلم برداری کند بعد ببینیم که نمره امان چند است. بعضی ها بیرون از خانه از اخلاق و معنویات دم می زنند اما در داخل خانه شمر ذی الجوشن هستند. اگر باطن بعضی هایمان ظاهر بشود چه قدر عذاب می کشیم. قرآن می فرماید: «الَّتي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ» (الهمزة: 7). آتش گیره جهنم اعمال خود انسان ها هست. آن آتشی که بیرون می زند عمل و گناه و ریاکاری های خودمان است.
تاجری به یک روحانی برخورد کرد به این روحانی گفت بیا منزل برویم. روحانی گفت: چه کار داری؟ گفت: حاج آقا راستش پسر جوان من نماز نمی خواند. من دوست دارم پسرم نماز خوان بشود. شما بیا به او بگو شاید با حرف شما نماز خوان بشود. روحانی گفت: شما پدرش هستی عمری سرپرستیش را کردی حرف شما اثر دارد. گفت: حاج آقا تا من به او می گویم چرا نماز نمی خوانی زود به من می گوید تو خودت چرا نمی خوانی. پدر بی نماز بوده ولی دوست داشت بچه اش نماز خوان بشود. مثل این که کسی سیگار بکشد به بچه اش بگوید یک وقت سیگار نکشی. اکثر آدم ها امر به معروف و نهی از منکرشان شبیه همین چیزهاست.
مداحی می گفت در آلمان مراسم را کوتاه می کردیم. چون در آلمان ساعت نه شب وقت استراحت است. اگر نه و یک دقیقه صدایی بلند شود به محض این که به پلیس زنگ بزنی می آیند می گیرند. در اتوبوس ها و قطارهای شهری مامور گرفتن بلیط نیست. هر کس سوار می شود خودش بلیطش را می اندازد. آدم قانون را عایت کند خیلی خوب است. مشکل بزرگ ماها این است که همه اش به دیگران می گوییم بکن نکن، در حالی که اول خودمان باید رعایت کنیم. خودمان را فدای مال دنیا نکنیم. اکثر مردم خودشان را فدای ماشین و موتور و خانه می کنند. دنیا باید فدای ما بشود نه این که ما فدای این ها بشویم.
مرحوم آقای محقق که از طرف مرحوم آیت الله بروجردی به هامبرگ آلمان رفته بود در آن جا مسجدی ساخت و مسلمان ها به آن جا جذب شدند. ایشان نقل می کرد تاجری بچه اش به آلمان برای درس خواندن آمده بود. تاجر به من گفت: حاج آقا برای بچه ما خانه ای اجاره کن. ما هم برایش اتاقی پیدا کردیم. چند وقت گذشت صاحب خانه به من زنگ زد گفت حاج آقا زود به این مستاجرت بگو از خانه ما برود. گفتم: چه کار کرده؟ گفت: دوست این مستاجر در زده بود این آقا به پسرمن گفته برو بگو در خانه نیست. گفت: در خانه و اقوام و نسل ما اصلا دروغ گویی نبود اما این مستاجر ایرانی بچه ام را دارد دروغ گو می کند. یک مسیحی آلمانی ناراحت شده بود که چرا این مستاجر ایرانی دارد به بچه اش دروغ یاد می دهد. روایت داریم اگر کسی دروغ بگوید هفتاد هزار فرشته به او لعنت می کنند. بوی گندی از آدم دروغ گو به آسمان بلند می شود که فرشته ها لعنش می کنند. دروغ گویی از زنا هم بدتر است. ما وقتی اسم زنا به گوشمان می رسد تنمان می لرزد ولی به راحتی دروغ می گوییم.
روایت داریم از امام صادق علیه السلام پرسیدند آقا ممکن است شهوت بر مومن غالب بشود فحشایی بکند؟ فرمودند ممکن است. البته در موقع آن گناه روح ایمان از او گرفته می شود. ممکن است دیگر به طرف ایمان برنگردد. پرسیدند ممکن است مومن دستش خطاء کند مالی را بردارد؟ فرمود:بله، ولی موقع انجام گناه روح ایمان از او گرفته می شود و الا این گناه را مرتکب نمی شد. پرسیدند ممکن است مومن دروغ بگوید؟ امام صادق علیه السلام فرمودند: نه، این یکی نمی شود. این از دزدی سرگردنه بدتر است. بعضی ها می بینی روزه داردند اما دروغ می گویند و این دروغ گویی ثواب روزه اشان را از بین می برد.
روایت داریم که روزه فقط پرهیز از خوردن و آشامیدن نیست. چه بسیار افرادی که تشنگی و گرسنگی می کشند ولی بهره آن ها از روزه همین تشنگی و گرسنگی است. «خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ» (الحج: 11). این گونه روزه و نماز قبول نیست. مسلمان نباید دروغ بگوید. آقایی می گفت در هواپیما با یک خارجی آشنا شدم. وقتی که گفتم ایرانیم گفت همه ایرانی ها دروغگویند. گفتم: چه طور؟ گفت: من خیلی مثال دارم. مثلا همه به حیوانی که چهل تا پا دارد چهل پا می گویند اما در ایران هزار پا می گویند. یک کلاغ هزار کلاغ می کنند. واقعا این طوری است.
- ذر بینانند در عـالم بـسی واقفند از کار وبار هرکسی
بعضی ها هستند که چشم دلشان روشن است. حاج محمد الطافی در همدان هست که لحاف می دوزد و پدر شهید هم هست. می گفت: یک موقعی شب بلند شده بودم در سجده می گفتم خدایا شرمنده ام، شرمنده ام، شرمنده ام و گریه می کردم. یک ندایی به گوشم رسید که فرمود بخشنده ام، بخشنده ام، بخشنده ام. هر چه می گفتم شرمند ه ام می گفت بخشنده ام.
آقای سازگار می گفت آقای الطافی را به تهران آورده بودند (چون ماهی یک بار جلسه دارد. دکترها، استادهای دانشگاه و اهل علم می روند زانو می زنند از ایشان استفاده می کنند.) من هم ماشین دویست و شش گرفته بودم ماشین را پارک کردم و به جلسه رفتم. اما دل تو دلم نبود همه اش در دلم می گفتم خط رو ماشین ننیدازند. در همین فکر بودم که آقای الطافی گفت: بابا جان خط به دلت نیفتد، به جهنم به ماشینت بیفتد.
هر چه قدر آقا امام حسین علیه السلام گردن دوستان و شیعیان و مکتب ما حق دارد همان اندازه هم بی بی زینب کبری علیهاالسلام حق دارد. چون زحمات امام حسین به وسیله این بانو به کمال رسید.
- ترویج دین گرچه به خون حسین شد تکمیل آن به نطق دُرَر بار زینب است
وقتی حضرت زینب متولد شد گنداقه اش را دست پیامبر دادند پیامبر گریه کرد. گفتند آقا چرا گریه می کنید؟ فرمودند: چون در مصائب برادرش حسین شریک است. این خانم مثل جده اش حضرت خدیجه است. اگر کسی برای این خانم گریه کند مثل این است که برای امام حسن و امام حسین علیه السلام گریه کرده است. خانم خیلی منزلت و مقام دارد. بی خود نیست که امام زمان برای عمه اش گریه می کند و حزن و اندوه دارد. چون مصائب خانم را خیلی زیاد است. حضرت زینب پنچاه و خورده ای سال داشت و در همه داغ و مصیبت و فشارهایی که به اهل بیت رسید شریک بود. وقتی خانم بعد از وقایع کربلاء به مدینه برگشتند شوهرش به استقبالش آمد ولی همسرش را نشناخت. عبدالله حق داری نشناخته باشی. شاید قد خانم خمیده باشد. شاید موهای سرش سفید شده است. زینبی که طاقت نداشت آفتاب بر بدن حسینش بتابد، زینبی که طاقت نداشت ناله حسینش را بشنود وقتی کنار قتل گاه آمد و بدن قطعه قطعه شده و بی سر برادرش را دید آن چنان ناله زد که حتی دشمنان هم گریه کردند. حتی بعضی ها نقل می کنند شترها و مرکب ها هم اشک می ریختند. صدازد «وامحمّداه صلّى عليك مليك السماء، هذا حسينٌ بالعراء! مرمَّلٌ بالدماء! مقطّع الأعظاء! واثكلاه! وبناتك سبايا!» (محمدجعفرطبسی/ مع الركب الحسينى/ ج 5/ ص: 67). ای جد بزرگ وار برخیز ببین این بدن قطعه قطعه شده بدن حسین توست. برخیز که دارند دخترانت را به اسیری می برند. بی بی نگاهی از روی تعجب به بدن برادر انداخت و صدا زد ای کشته آیا تو برادر زینبی؟ آیا تو فرزند مادرم فاطمه ای؟ «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ».