کلید واژه ها: سیره پیامبر صلی الله... , کمک به نیازمندان , افراط و تفریط , درخواست از دیگران, بی وفایی های اهل دنیا, علی اکبر علیه السلام
اسامی معصومین: پیامبر صلی الله... - امام علی علیه السلام
سخنران استاد فرحزاد
قال رسول الله صلی الله... : «فَإِنَّ الشَّقِيَّ مَنْ حُرِمَ غُفْرَانَ اللَّهِ فِي هَذَا الشَّهْرِ الْعَظِيمِ وَ اذْكُرُوا بِجُوعِكُمْ وَ عَطَشِكُمْ فِيهِ جُوعَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ عَطَشَهُ»[1].
نطفه ملک ج هان ها همت است. پـرو بال مرغ جان ها همت است.
- هرکه را یک ذره همت دادست کرد عالم را از آن یک ذره پست.
- مـن غـلام آن مـس همت پرست کـوبه غـیر کـیمیا نارد شـکست
- پـا پدشـا هان جـ هان از بـدرقـی بـو نـبـردن از شـرآب بـندیـگی
- ورنه ازهموارسرگردان ودنگ ملک را برهم زدندی بی درنـگـه
در ماه رمضان مستحب است آدم هر شب صد بار سوره دخان را بخواند و مستحب است در هر شب ماه رمضان، هزار بار سوره قدر را بخواند. چه کار کنیم از قافله خیر عقب نمانیم؟ یک راهش این هست که هر چه قدر که می توانیم کوتاهی نکنیم. مثلی است در عربی: «مالایدرک کله لایترک کله» چیزی که نمی توانی به همه اش برسی هرچه قدرش را که برسی غنیمت است. جلو ضرر را هر چه قدر بگیری غنیمت است. اگر شما نمی توانی یک جز قرآن بخوانی، هر چه قدر که می توانی بخوان.
آدم های با انصاف خیلی کم پیدا می شود. مرحوم آیت الله بهاء الدینی می فرمودند: اهل دنیا قضاوت هایشان از روی حب و بغض است. مثلا می فرمود: سیبی بود دو نفر می خواستند تقسیم کنند یکی گفت: بگذار من تقسیم کنم. قسمت کردند، هفت قسمت شد. برای هر کدام سه قسمت رسید. یکی ماند. گفتند چه کار کنیم؟ یکی گفت: حیف است که این را تقسیم کنیم. اگر این را تو برداری من ناراحت می شوم، اگر تو برداری من ناراحت می شوم. پس بی زحمت هر هفتایش مال من که خیالت راحت بشود. ما در قضاوت هایمان اکثرا از روی حب بغض عمل می کنیم. یعنی از یکی که خوشمان بیاید بالا عرش می بریمش. اما اگر از یکی زده بشویم نمره صفر میدهدیم. ما یا می بریم به عرش، یا می اندازیمش زیره فرش. نمره هایمان یا بیست است، یا صفر است. یک آقای بود؛ آدم خوب و متدیین و باتقوی بود. دوتا مرید داشت. یکی از این مریدها خیلی فهمیدهد بود. می گفت: آقای ما خیلی خوب و متدیین است. با تقوی است. اما مرید دیگرش خیلی آب قاطی می کرد. می گفت: آقای ما به عرش می رود، جبرئیل برایش نازل می شود. با میکائیل همنشینی دارد. از این چاخان ها. خدمت آقا امام زمان سلام الله علیک می رسد. (ضربه ای که تا حالا مریدهای نادان زده اند، دشمن نزده است) خلاصه این آقا خیلی آب قاطی می کرد. گفت: آقاجان آقای ما متدین است، اما این قدر مبالغه نکن گفت: نه من می دانم آقای ما هیمن طور است. گفت: آقا که نمرده بریم خدمت ایشان ازش بپرسیم. گفت: باشد. رفتند در منزل آقا را زدند. گفت: آقا من می گویم: شما متدین و با تقوی هستید. اما این یک چیزه دیگر می گوید. می گوید: شما به عرش می روید. با جبرئیل ملاقات می کنید. آقا گفت: بی خود می گوید. گفت: دیدی گفتم. گفت: بیا بریم این از حرام زاده گی آقاست، که نمی خواهد اقرار کند.
یکی از سیره های پیامبر سلام الله علیه در ماه رمضان این بوده سائلی را دست خالی رد نمی کرند. و هر اسیری را آزاد می کرند. «إنا لنعطى غير المستحق حذرا من ردّ المستحقّ»[2] ما به افراد غیر مستحق هم از ترس این که یکی مستحق در بیاد، کمک می کنیم. از امام سجاد سلام الله علیه موقع افطار، یا احیانا موقعی که گوسفندی که می کشتند. می فرمودند: که یک بخشش را میان فقرا تقسیم کنید. می گفتند: آقا جان ما خودمان نیاز داریم. می فرمودند: می دانید که حضرت یعقوب چهل سال به فراق حضرت یوسف مبتلا شد؛ بخاطر این که حضرت یعقوب غذای خوبی آماده کرده بودند، موقع خوردن یک مومن روزه داری به پشت در آمد، اظهار نیاز کرد. برایش اعتنا نشد. شاید عمد هم در کار نبود. ولی مومن روزه دار آن شب گرسنه خوابید. چون انبیا ترک اولی هم برایشان خیلی مهم است، چهل سال به فراق مبتلا شد. گفت: اگر فقرای دروغ گو نبودند، اغنیا هلاک می شدند. چون اغنیا روز قیامت می توانند، سر بلند بکنند یک عذری بیاروند. بگویند خدا اگر یک جا فقیر، دروغی بود، ما پولمان حدر رفت. ما فکر کردیم این جا هم دروغ می گوید. یک عذری براشان درست می شود. اگر فقرای دروغی نبودن، اغنیا باید خیلی به این ها برسند خدا پدرشان را در می آورد.
آقا امیرالمومنین سلام الله علیه در نهج البلاغه می فرماید: «وَجْهُكَ مَاءٌ جَآمد يَقْطُرُ عِنْدَ السُّؤَالِ فَانْظُرْ عِنْدَ مَنْ تُقَطِّرُه»[3] آبروی روی شما منجمد هست. نریخته است. دست دراز کردن ذلت است، الا پیش خدا و اهل بیت سلام الله علیهم که این عزت است.
چند نفر از اصحآب به محضر حضرت محمد مصطفی سلام الله علیه و آله آمدند. عرض کردن یا رسول الله می خواهیم بهشت را برا ما ضمانت کنید. حضرت تامل کردن و فرمودند: یک چیزی را برا شما شرط می کنم عمل کنید، بهشت را برا شما ضمانت می کنم. فرمودند: از این به بعد از کسی چیزی نخواهید. چون این ناخودآگاه به طرف خدا می رود. همه کارهاش را خودش انجام میدهد. دنباله روایت است، یکی از این اصحآب حتی آب را از دیگران نمی خواست. خود این که به دیگری فرمان بدهی، تکبر است. «أَنَا الْعَزِيزُ فَمَنْ أَرَادَ أَنْ يَعِزَّ فَلْيُطِعِ الْعَزِيزَ»[4] خدا می گوید: «فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً»[5] اگر می خواهی عزیز باشی، به در خانه عزیز برو، اطاعت عزیز را بکن. اگر عبد خدا شدی، همه عالم در اختیار شما توست. مگر عقل من کم است که به خلق تکیه کنم.
یکی از بزرگان می فرمود: اگر کسی به خر تکیه کند بهتر از این که به خلق تکیه کند. گفتیم چرا گفت: چون خلق سوارت می شوند، اما تو بر خر سوار می شوی. حیوان بهت سواری میدهد، اما خلق الله یک سلام که می کنند، یعنی یک کاری دارند.
مرحوم آیت الله سید محمد مجاهد، از علمای بزرگ شیعه بوده است. ایشان زمانی در فتنه ای که در ایران به پا شده بود، طرف های شوروی حمله به شمال ایران کرده بودند. ایشان به قزوین آمدند و حکم جهاد دادند: بروید در آذربایجان بجنگید. می گویند: وقتی که ایشان آمدن قزوین از یک حوضی وضو گرفت، مردم قطرات آن حوض را به عنوان تبرک گرفتند. این آیت الله رفتند در جنگ شکست خوردند. لشکر پراکنده شدند، مردم از ایشان برگشتند. آمد ند از قزوین که عبور بکنند، به اندازه آب حوض آب دهان به آقا انداختند. اگر پیامبر به خلق تکیه کند خدا رگ گردنش را قطع می کند حضرت یوسف چرا به چاه رفت؟ وقتی برادران خواستن به چاه بیندازند، شروع به تبسم کردن، کرد. گفتند: چرا می خندی؟ گفت: تبسم من از این هست، که خدا دارد با من حرف می زند. یک زمانی من نگاه کردم به دست و بازوی برادرها یکی از یکی رشید تر بازوها قوی، گردن کلفت. گفتم: چه محافظ های خوبی دور من هست. اگه کسی به من چپ نگاه کند، برادرها میان کمک می کنند. حالا خدا می فرماید: که این دست وبازوها دارن تو را به چاه می اندازند. خدا می فرماید: هرکسی که امیدش به غیر من باشد نا امیدش می کنم. ماه رمضان، ماه بریدن از خلق و پیوند با خداست. خدا ما را عزیز آفرید هرچی می توانی رو پای خودت با توکل با خدا بایست.
یک فقیری به مسجد آمد، به روحانی مسجد گفت: آقا من ابن سبیل هستم کمکم کن. آقا گفت: شاهد داری؟ گفت: من غریبم، در این شهر شاهدم کجا بود. گفت: من هم بهت پول نمی دهم. یک نفر پشت سر آقا نماز می خواند، فقیر را صدازد گفت: من بهت یاد می دهم، فرداشب بیا بلند بگو: من فقیر و محتاجم، کمکم کنید. آقا میگوید: شاهد داری؟ بگو: آره من دوتا شاهد حسابی دارم، یکی خداست. شاهد دوم: هم پیامبر است. فردا این فقیر آمد، به یک امیدی با صدای بلند گفت: من فقیرم به من کمک کنید، آقا گفت: شاهد آوردی گفت: آره، گفت: کیستند؟ گفت: شاهد اول من خدا و دوم من پیامبر است. آقا آن مریدی که با آقا بد بود، بلند شد گفت: ای فقیر بیچاره دوتا شاهد بیاور که آقا بشناسد. آقا نه خدا رامی شناسد، نه پیامبر را می شناسد.
اگر می بینی اذیتت می کنند رو برمی گردانند می گویند: بابا ما به دردت نمی خوریم. خدا به دردت می خورد. همه آدم ها معلم ما می شوند. این ها فشار می دهند که ما به طرف خدا برویم. اهل دنیا بی وفا هستند اگر هم سراغ ما می آیند با ما کار دارند. سراغ خدا و اولیای خدا برو. «لَأَقْطَعَنَّ أَمَلَ كُلِّ مُؤَمِّلٍ [مِنَ النَّاسِ ] غَيْرِي بِالْيَأْسِ وَ لَأَكْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ عِنْدَ النَّاسِ»[6] هر کس به غیر من دل ببندد؛ امیدش را نا امید می کنم. او را به خاک ذلت او را می نشانم، تا از خلق دست بردارد. گفت:
- این جفای خلق با تو در جهان گر بدانی گج زر باشد درنهان
- خلق را با تو از آن بدخو کنند تا تو را ناچا رو آن سو کنند
این لطف خداست که دل ما را می شکنند. می گویی: بابا این ها فایده ندارند چندین سال به اهل دنیا خدمت می کنی، آدم را به یک پشیزی می فروشند. یک موقع آقای قرائتی درمکه رو منبر می گفت: مثلا به من می گویند: قرائتی خوش به حالت چقدر مشهور شدی. گفتم: حالا که مشهور شدم چی می شود. گفت: هر جا که می روی همه نگاهت می کنند. گفتم: اگر این فضیلت باشد، یک فیل این جا بیاید، همه صد برابر من بهش نگاه می کنند. به دیوانه شاید بیشتر از ما نگاه کنن. آقای قرائتی گفت: فایده اش این هست، اگر رادیو، تلوزیون خبر بدهند که آقای قرائتی فوت کرد، مردم می گویند: آه. آن های که تو نهضت سواد آموزی و تو وزارتی که ما کار می کنیم بشنوند، می گویند: آه آه. آن های که فامیل های نزدیک ما هستند. وقتی می شنوند می گویند: آه آه آه سه بار می گویند. آیا می توانند تو قبر بیایند، من را نجات بدهند؟
امیرالمومنین سلام الله علیه فرمود: «وقتی با کسی دوست شدی اگر کافر هم شد رهایش نکن». برو ببین چرا کافر شده؟ هدایتش کن.
به اهل دنیا هفتاد سال خدمت کنی، اما یک کاری که مطابق با مزاجشان نباشد انجام بدهی، تمام می شود. ولی خدا وپیامبر و امام چی؟ دقیقا برعکس هفتاد سال خلاف کردی، گناه کردی، اشتباه کردی، یک بار بگویی خدا من اشتباه کردم، من ببخش. نه تنها هفتاد سال را خط می کشد بلکه میفرماید: من به جای گناهانت ثواب هم می دهم. امیرالمومنین سلام الله علیه که میفرماید: اگر دوستت کافر هم شد ولش نکن. می گوییم: یا امیرالمومنین سلام الله علیه ما هم ادعای دوستی با شما را داریم. اگر کافر هم شدیم، ما را رها نکن.
چه کار کنیم، که از قافله عقب نمانیم؟ راه اولش این هست که آن مقدار که توان داریم، انجام بدهیم. کوتاهی نکنیم. آن مقداری که نمیتوانی انجام بدهی نیت بکن. چون نیت مومن ازعملش بهتر است. واقعا دلمان می خواهد، همه اعمال ثواب را انجام بدهیم، ولی نتونستیم. خدا ثوآب آن ها را در نامه اعمال شما می نویسد.
امشب، شب جمعه است. شب زیارتی قبر آقا ابا عبد الله الحسین سلام الله علیه است. هر جور که می توانی سعی کن، با دستگاه امام حسین سلام الله علیه یک ارتباطی داشته باشی. خیلی از اولیا و علما کارهای ثواب و خیر زیاد داشتند اما می گفتند: دستگاه امام حسین سلام الله علیه یک ویژگی دیگر دارد. امام صادق سلام الله علیه می فرماید: آن های که در روزه قیامت اهل بهشت و اهل شفاعت هستند، هزار صف را تشکیل می دهند. نهصد و نود و نه تا از آن صف ها به شفاعت امام حسین سلام الله علیه به بهشت وارد می شوند. چه کشتی نجات بزرگی خداوند در اختیار ما قرار داده است. پیامبر می فرماید: «حُسَينٌ مِنّى وَ انَا مِنْ حُسَينٍ»[7] من حسینی هستم من هم جزو حسینم صف را امام ها، انبیا، شهداء، اولیاء، اجازه شفاعت دارند
تمام فرشته ها از نور امیرالمومنین سلام الله علیه خلق شده است. و بهشت که مهمان خانه خداست، از نور جمال امام حسین سلام الله علیه خلق شده است. تمام اولین و آخرین در بهشت مهمان حسین سلام الله علیه هستند. همه پیامبرها، اولیا، امام ها، شهداء، مهمان حسین سلام الله علیه هستند.
حاج عباس چاوش در شمال بوده، هیئتی داشت. در شب های جمعه سینه می زدند. یاد امام حسین سلام الله علیه می کردند. و سالی یک بارهم پرچم بلند می کرد، چاوشی می کرد. "هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله " هیئت را با پای پیاده کربلا می برد. پیاده رفتنش هم چه قدر لذت دارد. هر قدمش برابر با ثواب یک حج عمره است. این حاج عباس یک سال نتونست کربلا برود. رفقا، فامیل، جمع شدن مشکلش را حل کردند. باز هم پرچم را بلند کرد، مردم را جمع کرد، روز غروب پنجشنبه بود، نزدیکی های کربلا رسیدند. دیگر خسته بودند. گفت: خوب این جا می خوابیم، فردا می رویم. ولی یک وقت دیدند، چراغ های گلدسته امام حسین سلام الله علیه روشن شد. دلشان رفت. حاج عباس به یارانش گفت: اگر شب جمعه نبود، می خوابیدیم، فردا می رفتیم. اما شب جمعه است، شب مخصوص زیارتی امام حسین سلام الله علیه است. حدیث داریم: هرکس شب جمعه امام حسین سلام الله علیه را زیارت کند، برات آزادی از جهنم برایش صادر می شود. دوباره با خستگی و گرد و غبار این ها را حرکت داد. گفت اگر هم برید مسافر خانه و کاروان سرا خسته هستید، می خوابید. با همین گردو غبار، خسته گی ، چند هفته تو راه بودند این ها را تو حرم امام حسین سلام الله علیه برد. نماز و زیارت نامه خواندند. روضه علی اکبر سلام الله علیه را خواندند. این ها را برگردان، شام خوردند، خوابیدند. صبح دیدند حاج عباس خیلی منقلب است. گفتند: حاجی چرا این قدر منقلب هستی؟ گفت: دیشت خواب خیلی عجیبی دیدم. خواب دیدم یک نفر در کاروان سرا را می زند. دیدم یک غلامی است. گفت: من غلام امام حسین سلام الله علیه هستم. از طرف آقا یک پیام دارم. زوار و مسافرانت را بیدار بکن. امام حسین سلام الله علیه به دیدن شما می آید. گفت: من در عالم رویا شما را بیدار کردم، همه مودب نشستید. یک وقت دیدیم کاروان سرا روشن شد. آقا اباعبدالله سلام الله علیه به دیدنمان آمد. رو کردن به من فرمود: حاج عباس من به خاطر چندتا کار آمده ام. هر دیدی باز دیدی دارد. جوآب سلام واجب است. شما از راه دور آمدید، وظیفه داشتم به دیدن شما بیایم. کار دوم من این هست، هیئت شما یک پیر مردی هست، کفش عزادارهای من را جفت می کند. سلام من را به او برسان. بگو من به یاد او هستم. دعایش می کنم. سوم این که از شما خواهش می کنم اگر این دفعه شب جمعه به دیدن من آمدید، هر روضه که می خواهید بخوانید، بخوانید. اما از شما خواهش می کنم، روضه فرزندم علی اکبر سلام الله علیه را نخوانید. گفتم: آقا مگر روضه علی اکبر سلام الله علیه ایرادی دارد؟ فرمود: شب های جمعه مادرم فاطمه سلام الله علیها مهمان من هست. امشب که شما روضه فرزند شهیدم علی اکبر سلام الله علیه را خوانید، آنقدر گریه کرد، از هوش رفت. طاقت شنیدن روضه علی اکبر سلام الله علیه را ندارد. عرض کنیم: یا اباعبدالله سلام الله علیه مادر بزرگوارتان طاقت روضه را ندارد. چه گذشت به دل شما وقتی کنار بدن قطعه قطعه علی آمدید؟ مولا هر چه کرد، دلش آرام نگرفت. یک وقت دیدند خم شد و صورت به صورت علی «على الدنيا بعدك العفا»! [8]«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيم».ِ
[1] . وسائل الشيعة/شیخ حرعاملی/10/313/18- بآب تأكد استحبآب الاجت هاد في العباده...ص:303
[2] . سنن النبى صلى الله عليه و آله با ترجمه/علامه طباطبایی،محمد هادی فقهی/ج 1/307/ملحقات آدآب الصدقات ..... ص : 306
[3] . إرشاد القلوب إلى الصواب/شیخ حسن دیلمی/ج 1/196/البآب الثاني و الخمسون في أحاديث منتخبة ..... ص : 187
[4] . مستدرك الوسائل/محدث نوری/11/259/18- بآب وجوب طاعة الله ..... ص : 5
[5] . النساء : 139
[6] . الكافي/شیخ کلینی/2/66/بآب التفويض إلى الله و التوكل عليه ...ص:63
[7] . زمينه هاى قيام امام حسين(ع)(ج 2)/جمعی از نویسندگان/181/حسين(ع) محبوب خدا و رسول خدا(ص) ..... ص : 179
[8] . مع الركب الحسينى (ج 4)/عزت الله مولایی/ 363/مقتل علي الأكبر عليه السلام ..... ص : 355