سخنران استاد میرباقری
عبادت ها و ریاضت ها، مقدمه کنار زدن حجاب هاست تا انسان خدای متعال را بیابد. اگر انسان نتواند به قالب عبادت ها توجه کند و از درک حقیقت عبادت ها و حضور در محضر حق محروم باشد، عبادت ها به مقصد نمی رسد. خدای متعال درباره بهترین عبادات که نماز است، می فرماید: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري ». (طه: 14) نماز بخوان، ولی برای ذکر من، یاد من و توجه به من.
در همین دنیاست که انسان باید حجاب ها را کنار بزند و پرده ها را بردارد و آن چه دیدنی است، ببیند و زنگارها را از دل بزداید. اگر در این دنیا انسان نتوانست حجاب ها را بردارد، وقتی از دنیا هم برود، این حجاب برداشتنی نیست. نظام عالم به هم می خورد، ولی در عالم آخرت هم مشیت الهی، حساب و کتابی دارد. اگر انسان در این دنیا نتواند حجاب ظواهر را کنار بزند و خدا را بیابد و خودش را مهمان حق ببیند و خدا را صاحب خانه بداند و پشت و پناه خودش ببیند، در عالم آخرت هم به راحتی نمی تواند به این مورد دست یابد.
خداوند می فرماید: «وَ مَنْ كانَ في هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبيلاً». (اسراء: 72) کسی که در این دنیا بصیرت نداشته باشد، وقتی به آخرت برود، گرفتار بی بصیرتی است و حجاب ها وجود دارد. همه این عبادت ها و ریاضت ها برای این است که انسان از کوری قلب رها شود و خدا را بیابد و به خدا برسد و دست حق را ببیند.
هر که در این دنیا از دیده حسی برخوردار باشد، در آخرت هم حتماً بصیر است. هر که کور باشد و عاجز، در آخرت هم عاجز است.
خداوند می فرماید: «لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتي فِي الصُّدُور».(حج :ِ46) گروهی از چشم سر بینا هستند، اما دیده قلب آن ها کور است و حقایق عالم را نمی بینند و در دنیا زندگی می کنند. غرق در رحمت خداست، ولی هیچ رحمتی به او نمی رسد.
در دعای ابوحمزه می خوانیم: «كَيْفَ يَضِيقُ عَلَى الْمُذْنِبِينَ مَا وَسِعَهُمْ مِنْ رَحْمَتِكَ».[1] امام سجاد علیه السلام عرضه می دارد رحمت تو گناهکار را هم گرفته. گناه کار اگر از گناهش لذت می برد، از رحمت توست. این گونه نیست که این لذت از ناحیه دیگری به انسان می رسد. هر قهری هم که به انسان می رسد، از خدای متعال است. همه رحمت ها و قهرها و عقوبت ها و خوشی ها، از خدای متعال است. انسان پناهی جز خدای متعال ندارد. انسان مستغرق در رحمت خداست، ولی اگر خدا را نبیند، احساس می کند در یک عالم کر و کور و بی شعور و ادراکی زندگی می کند. بالاخره این لذت ها هم طبق یک عواملی به انسان می رسد. سختی ها هم چنین است. این عوامل هم دارای شعور و درک نیستند.
انسان اهل راه این گونه نیست. دست خدای متعال را می بیند. همین طور که عوامل را احساس می کند، حس می کند این رحمت از بالا بر او نازل می شود. و این جسم روی زمین، از بالا به پایین آمده است و رحمت حق بر او نازل می شود و لمس می کند و می بیند، لحظه به لحظه رحمت حق بر او می بارد و خود را در احاطه رحمت خدا می یابد و می فهمد هر چه هست، خداست و می فهمد جز رحمت او، هیچ چیز دیگری وجود ندارد. رحمت او به هزار شکل می تواند انسان را فرا بگیرد. یک شکل آن این است که در عالم دنیا به او محتاجیم. در همین دنیا بسیاری از ما نیازمندی هایی داریم و این نیازها را احساس می کنیم.
عزیزی می گفت اگر انسان هوشیار باشد، درمی یابد به رحمت و لطف خدا محتاج است و رحمت او را می خواهد و اگر غضب و عذابی به انسان می رسد، به خاطر کردار خود ماست و خدا خواسته که مجازات شویم. بنابراین، پناهی جز او نیست. همه عبادت ها برای این است که انسان بفهمد، که باید به خدا نزدیک شود. در روایت داریم: «وَ بِيَدِكَ لَا بِيَدِ غَيْرِكَ زِيَادَتِي وَ نَقْصِي وَ نَفْعِي وَ ضُرِّي».[2] اگر بناست ضرری یا نفعی به من برسد، همه این ها از جانب خدا به ما می رسد. هیچ کس دیگر نمی تواند به ما کمک کند. همه عبادات برای این است. مشکل انسان هم فقط مشکل بی خدایی است. اگر کسی خدا را بیابد و لطف بی منتهای حق را پیدا کند و او را پشتوانه خودش ببیند، مشکلاتش حل می شود. انسان چه در این دنیا یا قبل از رحم مادر، چه عالم ذر و قبل از عالم ذر و چه در دنیا و برزخ و قیامت و بعد از قیامت، در ضیافت خانه خداست. مهمان اوست. اگر انسان دریافت که هیچ است، ولی در مهمان خانه خدایی زندگی مي کند که لطف و قدرت مطلق است و هر چه بخواهد، به او می دهد و به هر وسیله ای که بخواهد، به او می رساند، به مرتبه ویژه ای دست یافته است. خدا نکند که خدا بخواهد انسان را عقاب کند. به هر وسیله ای که بخواهد انسان را عقاب می کند. در روایت داریم: «تُعَذِّبُ مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ كَيْفَ تَشَاءُ وَ تَرْحَمُ مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ كَيْفَ تَشَاءُ».[3]
در دو جای سوره برائت خدای متعال می فرماید که نگاه نکنید به فرزند و مال تان. ما می خواهیم به وسیله مال و فرزند تو را عقاب کنیم. موقع رفتن ایمانش را می گیریم. بزرگ ترین سرمایه که ایمان است، به وسیله مال و فرزند از او می گیریم. در این دنیا هم جز درد و رنج و ناراحتی و دشواری، چیزی به او نمی رسد.
خداوند می فرماید: «يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتىَ اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ ». (شعرا: 89 و88) در قیامت مال و فرزند هیچ نفعی ندارد. هیچ کس از مال و فرزندش بهره ای نمی برد. بعضی ها فرموده اند فقط قلب سلیم به درد می خورد. کسی که قلب سلیم ندارد، از مال و فرزند هم بهره نمی برد. فقط کسی در قیامت از مال و فرزندش به او بهره می رسد که قلب سلیم و قلب فارق داشته باشد و قلبش سرگرم مال و فرزند و آلوده به این گونه تعلقات نباشد. اگر قلب مشغول به حق بود، انسان از نعمت ها بهره می برد.
نقل می کنند در نیمه شب، امیرالمؤمنین از خیمه بیرون آمد و جوری بی تاب بود که دستش را به طناب خیمه گرفته بود. گویی نمی تواند راه برود. به حضرت عرض کردند: آقا این چه حالی است که دارید؟ فرمود: اگر خدا در قیامت دستور بدهد، علی را به جهنم ببرید، کیست که به خدا بگوید او را نبرید؟
روشن است که خدای متعال، امیرالمؤمنین را به جهنم نمی برد. واقعاً این گونه است که کسی، نمی تواند به خدا بگوید او را به جهنم نبرید. خدا با هر وسیله ای و به هزار شکل فرد را عذاب می دهد. خدا مال را به جان او می اندازد. یک گونه با مال عذابش نمی کند که هر جور بخواهد عذاب می دهد. از طرف دیگر، به هر که بخواهد، لطف خودش را می رساند و کسی جلودار خدا نیست.
در روایت هست که امام صادق علیه السلام فرمود: تعجب مي کنم از مؤمن که چه وجودی خدا به او داده که هر چه به او برسد، برایش خیر است و ضرر نمی کند و همواره بهره می برد.
وقتی خدا می خواهد مؤمن را بهره مند سازد، مهم نیست به چه وسیله ای باشد. به هر وسیله ای که بخواهد رحمت را به مؤمن می رساند، گاه در قالب بیماری، رحمت می فرستد و گاهی در قالب خواب. این بیداری، عجب و غرور و دوری و حرمان می آورد. کسی را خواب می کند. این خواب، ندامت و قرب می آورد. کسی را هم مبتلا و آلوده اش می کند که آلودگی در او ندامت پدید می آورد. کسی را هم به بهترین ریاضت ها موفق می کند که احساس کند خودش کاره ای است و طلب کار خدا و تمام عملش حذف می شود.
کوتاه سخن این که خدا به هر که به هر گونه ای بخواهد، عنایت می کند. در قالب بیماری هزار لطف و در قالب سلامتی، هزار رنج بر وی نازل می کند. دست خدا بسته نیست. اگر انسان به این نتیجه رسید و احساس کرد چنین خدایی دارد و خود را در مهمان خانه او دید و دانست در عوالم، هر کجا که برود و هر چه جلو می رود، در سیطره خداست، دم به دم حجاب ها کنار می رود و دم به دم، پرده نور از جلو چشم او کنار زده می شود و گستردگی خوان و ضیافت خدا را می بیند و رحمت های جدید را درک می کند. از این عالم هم برود، عالم برزخ هم رحمت ها جاری است و توقف ندارد، تا این که به اولیای معصوم می رسد. فرمودند در این دنیا و آخرت، هر لحظه هزار پرده کنار می رود و مؤمن، ضیافت خانه حق را می بیند. چه قدر تفاوت است بین انسانی که در این دنیاست و خدا را نمی بیند و آدمی که خودش را در مهمان خانه خدا و در هر نعمتی، دست حق را حاضر می بیند. کسی که این بصیرت را پیدا نمی کند و کور از دنیا می رود، در عالم دیگر نیز بصیرت ندارد. عالم گسترده است. چنین فردی در آن عالم نیز مهجور است. به میزانی که انسان در آن عالم حجاب را کنار می زند و خدا را لمس و احساس مي کند، در عوالم دیگر نیز به گونه ای کامل خدا را لمس و احساس می کند. اگر در این عالم حجاب را کنار نزدی، در آن عالم حجاب ها کنار نمی رود.
اگر انسان حجاب را کنار زد، می فهمد به هیچ چیزی جز خدا محتاج نیست و به هیچ کس جز خدای متعال نباید پناه ببرد و نباید از غیر خدا بترسد و به غیر خدا امیدوار باشد. اگر خدا چیزی نخواهد، تمام کائنات هم دست به دست هم بدهند، نمی توانند ذره ای به کسی آسیب برسانند. اگر او هم نخواهد، هیچ کس نمی تواند به او خیری برساند. آبی که سبب رفع عطش می شود، ممکن است خدا کاری کند هر چه بیشتر می خور ی، تشنه تر شو ی. همین غذایی که گرسنگی را مرتفع می کند، ممکن است گلوگیر شود و خفه ات کند.
بعضی ها به رب النوع قائل هستند و می گویند خدای باران، خدای باد. یک خدا بیشتر نیست. کسی که حجاب ها را کنار زده، می فهمد که آب کاره ای نیست و خداست که رحمتش را به کیفیت های مختلف به هر که بخواهد، می رساند. اوست که قهرش در شکل های مختلف، هر که را خدا بخواهد، فرا می گیرد.
- اگر تیغ عالم بجنبد به جاینبرد رگی تا نخواهد خدای
انسان محتاج به خداست. اگر انسان این کلمه را بفهمد، تمام حقیقت را فهمیده است. البته مراتب بالاتر نیز هست. این یک مرتبه به شمار می آید. عبادت ها و ریاضت ها برای این است که انسان به خدا برسد و خدا را بیابد و خدا را دریابد و با خدا زندگی کند و با او بمیرد و برای او باشد.
در روایت داریم: «إِنَّ صَلَاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيَايَ وَ مَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ».[4] همه عبادات برای این است که انسان به ولی خدا برسد. هیچ پناهی در عالم جز ولی خدا نیست و هیچ ضیافتی هم در عالم جز برای ولی خدا نیست. عالم، خوان گسترده خدا برای اولیایش است.
خداوند می فرماید: «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ». (ص:39) ما به تو داده ایم. پیش کش ما به توست. به هر که می خواهی بده و از هر که می خواهی، دریغ بدار. نمی پرسیم به که دادی و نمی پرسیم به که ندادی؟ روایت هست که این آیه درباره حضرت سلیمان است.
از حضرت سؤال می کند و می گوید: خدا فرموده است که «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ». معارف را از اهل ذکر بیاموزید و از آن ها سؤال بکنید. اهل ذکر چه کسانی هستند؟ شما هستید؟ فرمود: بله. فرمود: ما وظیفه مان این است که بیاییم از شما سؤال کنیم. خدا به ما دستور داده به خانه شما بیاییم و معارف را از شما بیاموزیم. حضرت فرمود: بله. گفت: از شما هم می خواست استفاده ای بکند. شما باید جواب بدهید، و الا اگر نخواهید جواب بدهید، معنا ندارد ما بیاییم و گدایی کنیم. حضرت فرمود: نه، این آیه تکلیف شما را معین می کند. آیه ای که تکلیف ما را معین می کند، این نیست.
راوی آمد پیش حضرت نشست و دید یک نفر از در وارد شد و سؤال کرد و جوابی به او داد. یک نفر دیگر هم آمد و همان سؤال را کرد و حضرت جور دیگری جواب داد. فرد در دلش تردید پیدا شد. نفر سوم آمد و جور دیگری جواب گرفت.
انسان یک قدم باید جلو برود. اگر رفت، می بیند عالم مهمان خانه خداست و هیچ قهری در کار نیست، الا قهر حق و هیچ لطفی در کار نیست، الا لطف حق. همه ضیافت ها، از آنِ معصوم است و بقیه موضوعیت ندارند و دیگران مهمان معصوم اند. اگر انسان محجوب بود و عبادت ها و ریاضت ها نتوانست حجاب ها را کنار بزند، نمی تواند بفهمد به چیزی جز خدا محتاج نیست و خدا هر طور که بخواهد، ما را اداره می کند.
اگر عبادات، حجاب ها را کنار نزند، باید انسان به مرحله ای برسد که بفهمد که به چیزی جز ولی خدا محتاج نیست و آب جلوه ای از لطف ولی خداست و هر چه به انسان می رسد، تجلیات اولیای حق است و از رشحات عبادت آن هاست. خدا همه برکات و رحمت ها را نازل می کند. رحمت خاص خدا نیز جزو دوستان اهل بیت علیه السلام است.
«وهَذَا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ وَ الْفَرَجُ فِيهِ لِلْمُؤْمِنِينَ عَلَى يَدِكَ وَ قَتْلُ الْكَافِرِينَ بِسَيْفِكَ وَ أَنَا يَا مَوْلَايَ فِيهِ ضَيْفُكَ وَ جَارُكَ».[5] من امروز مهمان تو و پناهنده هستم. زمام کائنات دست اوست و هیچ پناهی و هیچ نعمتی نیست، الا به کف با کفایت او. هیچ لطف و بهره و رزقی نیست، الا به طفیل وجود او. همه مهمان اویند و عبادات انسان باید انسان را به این جا برساند، یعنی همه امام شناس باشند. حکمت این است. خداوند می فرماید: «وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيراً». (بقره:269)
حضرت فرمود: «الْحِكْمَةَ طَاعَةُ اللَّهِ وَ مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ».[6] همه عالم مهمان او و در پناه او هستند. او پناه اولیای خود است و در ظل و سایه حق، اولیایش قرار دارند. معنای «لَوْلَاكَ مَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاكَ»[7] این است که همه مهمان او و در پناه او هستند. انسان باید این نکته را بیابد و خودش را مهمان معصوم و در پناه او ببیند. لطف او بلیه را برمی دارد و هیچ رحمتی نیست که به انسان رو آورد، الا این که رحمت اوست که انسان را می گیرد و همین انسان است که می تواند جلو برود و خدا را لمس کند. باید انسان بفهمد، ولی خداست که دست او را می گیرد. حتی دست انبیای اولوالعزم را هم ولی خدا گرفتند. اگر انسان به این مرحله نرسد و به آن حکمت و خیر کثیر نرسیده باشد، آسیب می بیند. عبادت ها باید انسان را به این مرحله برساند که انسان بیابد و ولی خدا را بفهمد و بداند هر چه خیر است، به دست اوست و هر پناهی است، در سایه اوست. انسان به چیزی جز ولی خدا نیازمند نیست و هیچ پناهی هم جز ولی خدا ندارد. متأسفانه از هیچ چیز هم به اندازه آن غافل نیست. هر چه به انسان بدهند، اگر این احساس و ادراک را به انسان ندهند، فایده ای ندارد. سیدالشهدا علیه السلام درباره خدای متعال می گوید که خدایا «ما ذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ و مَاالّذى فَقَدَ مَنْ وَجَدَك؟!». [8]
- همت بلند دار که مردان روزگاراز همت بلند به جایی رسیده اند
«السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ... أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ».[9]
لحظه ای پیش آمد که متحیر در میدان ایستاد. آب نداشت که برای سیدالشهدا و اطفالش ببرد. دست نداشت تا از حرمش دفاع و حمایت کند. دشمن فرصت را مغتنم شمرد و تیربارانش کردند. این حمله و تهاجم ها چشمان حضرت را نابینا کرد. کسی جرأت نمی کرد به او نزدیک شود. باورپذیر نیست که دست داشته باشد و تیرباران شود. آن لحظه ای که عمود آهنین به فرقش زدند، دست نداشت.
ام البنین، ای کاش بودی و می دیدی عباس نه دست داشت، نه چشم. حتی نمی دید از کدام طرف هدف قرار گرفته است. روی زمین افتاد. چگونه؟ فقط خدا می داند. برادر را صدا زد. سیدالشهدا با عجله آمد. نمی دانم چه حالتی داشت که برادر دست به کمر زد و فرمود: از ماتم ابوالفضل، پشت حسین خم شد.
[1] . مفاتيح الجنان، شیخ کلینی، ج 1، ص189.
[2] . بحارالأنوار، مجلسی، ج91، ص 96، باب 32، أدعية المناجاة ...، ص 9.
[3] .همان. ج 95، ص 85، باب 6، الأعمال و أدعية مطلق ليالي...، ص 82.
[4] . الكافي، شیخ کلینی، ج 3، ص 310، باب افتتاح الصلاة و الحد في التكبير...، ص 309.
[5] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 99، ص 215، يوم الجمعة و هو يوم صاحب الزمان...، ص 215.
[6] . الكافي، شیخ کلینی، ج 1، ص 185، باب معرفة الإمام و الرد إليه ...، ص 180.
[7] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 15، ص 27، باب 1، بدء خلقه و ما جرى له في الميیثاق...، ص 2.
[8] . زمينه هاى قيام امام حسين(ع)، جمعی ازنویسندگان، ج 2، ص 200.
[9] . مفاتيح الجنان، ص 435، مطلب دوم در زيارت حضرت عباس بن على بن ابیطالب...، ص 435.