اسامي معصومين عليهم السلام:
اميرالمؤمنين عليه السلام ، امام مجتبي
عليه السلام
، امام حسين
عليه السلام
، امام صادق
عليه السلام
خداي متعال مي فرمايد: الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً
[1]خداي متعال شما را به عالم دنيا آورد. پس زنده مي شويد و دوباره مي ميريد. پروردگار مي توانست شما را از همان ابتدا به بهشت ببرد. حال اينکه در اين دنيا، فقط امتحان مي شويد، در اين امتحان ها است که معلوم مي شود چه کسي عمل بهتري انجام مي دهد.
امام صادق عليه السلامدر روايتي که در کافي نقل کرده فرمودند: خداي متعال نفرمود: لِيَبْلُوَكُمْ أَكْثَرَكُمْ عَمَلًا[2] ببيند کي بيشتر عمل مي کند؟ البته عمل زياد هم اگر با اخلاص باشد خوب است. نه اينکه انسان بايد عمل زياد را رها کند. اميرالمؤمنين عليه السلام در روايتي مي فرمايد: در شب هزار رکعت نماز بخوان. عمل زياد خوب است، ولي وَ لَكِنْ أَصْوَبَكُمْ عَمَلًا [3] خداي متعال مي خواهد ببيند کدام عملتان صائب تر است و بيشتر به هدف مي رسد. زياد تيراندازي کردن مهم نيست، به هدف زدن مهم است.
خَشْيَةُ اللَّهِ وَ النِّيَّةُ الصَّادِقَةُ وَ الْخَشْيَةُ [4] هدف اين است که شما به مقام خشيت برسيد. براي خدا حساب باز کنيد. اگر براي خداي متعال حساب باز کرديد، در زندگيتان اين عمل صالح است. سپس فرمود: عملتان بايد با نيت صادق و براي خدا باشد. مرحوم علامه مجلسي خشيت دوم را اين گونه معنا مي کنند و مي فرمايند يعني بايد خائف باشيد که مبادا عملم پذيرفته نشود. بهترين نيت ها و خالص ترين نيت ها را آورده در عين حال نگران است که مبادا خداي متعال قبول نکند.
در احوالات مرحوم آيت الله العظمي بروجردي فقيه بزرگواري که خداي متعال خيرات فراواني به ايشان داده بود، نقل کرده اند: روزهاي آخر عمرشان خيلي گريه مي کردند. آقا شما با اين همه عمل چرا اين گونه ايد؟ ايشان اين روايت نوراني را خوانده بودند که أَخْلِصِ الْعَمَلَ فَإِنَّ النَّاقِدَ بَصِيرٌ[5] عملتان را خالص کنيد، چون کسي که مي خواهد نقد کند و عيار بزند، بصير است و مي فهمد چه خبر است؛ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفَى [6] ممکن است يک صرافي زياد خبره نباشد، ظاهر طلا را که درست مي کند، ديگر نمي فهمد باطن سکه چگونه است، ولي آنکه خبير است مي فهمد که اين خالص نيست، عيار که مي زند مي فهمد. خداي متعال عيار به عمل مي زند. نيت صادقه يعني اينکه جز خدا در نيت انسان نباشد.
مؤمن وقتي عملش را خالص مي کند، باز هم خشيت دارد؛ چون عمل را به طرف خدا مي برد. وَ الَّذينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ[7] اين معني اخلاص است. اخلاص يعني عمل با نيت صادقه. اگر با نيت صادق بود، خشيت هم در آن وجود دارد. اگر عمل براي خدا باشد، حجب نمي آورد بلکه خوف و خشيت براي انسان به همراه دارد.
حضرت اينگونه فرمودند: الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ حَتَّى يَخْلُصَ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ[8] انسان بايد مراقب عمل باشد تا عمل خالص شود كه اين كار از انجام دادن خود عمل سخت تر است. عمل کردن سخت است و سخت تر از آن مراقبه بر عمل است.
البته ابقاء را بعضي از بزرگان اين طور معنا کردند که انسان عمل را ممکن است براي خدا انجام دهد در عين اينکه براي خدا انجام داده اگر مراقبه نکند اين عمل از دست مي رود، مي شود صمعه که به ريا نزديک است. اگر کسي عبادت پنهاني انجام داد و بر زبان آورد، ثواب عبادت پنهاني را از او برمي دارند و عبادت علني مي نويسند. در روايات آمده که عمل پنهاني هفتاد برابر عمل علني ثواب دارد.
پس بعضي از ادله اينگونه اند که عمل مستحب تان را بکوشيد مخفي انجام بدهيد. واجبات را نبايد مخفي انجام داد. نماز را بايد به جماعت خواند. ولي نوافل را در خانه بخوانيد. قرآن تان را در خانه و خلوت بخوانيد. براي افراد عادي راه نجات از ريا اين است که عمل را مخفي کنند. يکي از راه ها همين است. بکوشيم عمل را مخفي انجام دهيم. بعد هم مراقبه کنيم که اين عمل مخفي آشکار نشود.
حضرت فرمودند: نيت بهتر از عمل است النِّيَّةُ أَفْضَلُ مِنَ الْعَمَلِ[9] عمل اصلي در نيت شماست. اصل عمل نيت آن است اگر او خالص بود، عمل خالص مي شود. سپس فرمود: كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ [10] نيت يعني آن شاکله انسان. آن شاکله وجودي انسان، نيت اوست. کسي که غير خدا در وجودش هست، نيتش غير خداست. انگيزه اش از عمل نمي تواند خدايي باشد.
پس از اين روايت نوراني در مي يابيم که اخلاص در نيت بسيار مهم است و اخلاص در نيت يعني شاکله. کسي که خداي متعال را دوست دارد، کاري با غذا ندارد، غذا را هم حب الله مي خورد. ولي آنهايي که به محبت هاي بالاتر دست يافته اند و حتي در همين دنيا تجربه کرده اند، خيلي وقت ها برايشان خود اين مال موضوعيت ندارد؛ کسي که دوست دار خداست در پي بهترين کارهاست. علامت اخلاص اين است که از ميان کار خوب و خوبتر، خوبتر را انجام مي دهد. چون غرضي جز خدا نيست.
در مناجات خمسه عشر مي خوانيم: اللهم اجْعَلْ جِهَادَنَا فِيكَ وَ هَمَّنَا فِي طَاعَتِكَ وَ أَخْلِصْ نِيَّاتِنَا فِي مُعَامَلَتِكَ فَإِنَّا بِكَ وَ لَكَ وَ لَا وَسِيلَةَ لَنَا إِلَيْكَ إِلَّا بِكَ إِلَهِي اجْعَلْنِي مِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيارِ وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ الْأَبْرَارِ السَّابِقِينَ إِلَى الْمَكْرُمَاتِ الْمُسَارِعِينَ إِلَى الْخَيْرَاتِ الْعَامِلِينَ لِلْبَاقِيَاتِ الصَّالِحَاتِ السَّاعِينَ إِلَى رَفِيعِ الدَّرَجَاتِ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَ بِالْإِجَابَةِ جَدِيرٌ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ[11] خدايا! تلاش ما را در راه خودت قرار بده. ما براي غير تو براي دنيا براي خودمان براي رضايت ديگران کار نکنيم که تلاشمان هدر شود. اين سرمايه را در کوير نريزيم و همه تلاش ما را اين قرار بده که بندگي تو زمين نماند. وقتي با تو وارد معامله مي شويم، نيات خود را خالص کنيم.
فَإِنَّا بِكَ وَ لَكَ ما مخلوق تو هستيم. ملک تو هستيم وَ لَا وَسِيلَةَ لَنَا إِلَيْكَ إِلَّا بِكَ براي اينکه به سوي تو هم بياييم، وسيله اي جز تو نداريم. با پاي تو بايد به سوي تو بياييم. هيچ توان ديگري نيست. خودت وسيله ما شو و به ما اخلاص بده. إِلَهِي اجْعَلْنِي مِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيارِ کسي که به اخلاص رسيد اين گونه است.
وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ الْأَبْرَارِ خدايا ما را از برگزيدگان خودت قرار بده. ما را به صالحين و خوبان ملحق کن. السَّابِقِينَ إِلَى الْمَكْرُمَاتِ در کارهاي خوب سبقت مي گيرند. الْمُسَارِعِينَ إِلَى الْخَيْرَاتِ سرعت به طرف خيرات دارند. علامت اخلاص اين است الْعَامِلِينَ لِلْبَاقِيَاتِ الصَّالِحَاتِ هر چه کار مي کنند کارهاي ماندگار است. السَّاعِينَ إِلَى رَفِيعِ الدَّرَجَاتِ با تمام وجود به سوي آن درجات رفيع سعي در تلاشند، اينها نشانه اخلاص است.
چگونه مي شود به اين اخلاص رسيد و خالص شد؟ اصل اخلاص به تعبير روايت سري است که خدا بايد بدهد و ما از اين سو بايد مقدماتش را فراهم کنيم. آنجايي که خدا فيض و رحمتي را مي فرستد، بپذيريم وگرنه حقيقت اخلاص از اسرار الهي است که خداي متعال به ارباب سر به اولياء و مومنين عطا مي کند. يک راهش هم همين التماس کردن و دعا کردن است که ما گاهي از آن غافل مي شويم.
حضرت علي عليه السلام به امام مجتبي عليه السلام فرمودند: گنجينه هاي بي انتها در محضر خداست. کليدش دست شماست و کليدش دعا است. از خدا بخواهيد تا خدا اجابت کند. فقط چيزهاي را کوچک نخواهد. انسان بايد از خداي متعال امور مهم را بخواهد و راه آن هم التماس کردن است.
يکي از مقامات و حالات قلب، مقام اخلاص است؛ به اين معنا كه قلب به جايي برسد که از غير خداي متعال پاک شده باشد. و اگر قلب صاحب مقام اخلاص شد همه اعمال و کردار و رفتار انسان اعم از اعمال ظاهري و باطني اش همه براي خدا مي شود. بايد گفت هدف خلقت هم همين است که انسان به مقام اخلاص برسد.
اين اخلاص در اعتقاد و عمل وجود دارد. در اعتقاد انسان بايد خالص شود به طوري که جز خدا را نبيند و اگر کسي در اعتقاد براي خداي متعال شريک قائل بود، اين صاحب مقام اخلاص نيست. فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً[12]، اگر مي خواهيد به لقاي خدا برسيد، بايد خالص شويد.
إِنَّمَا أَرَادُوا الزُّهْدَ فِي الدُّنْيَا لِتَفْرُغَ قُلُوبُهُمْ لِلْآخِرَةِ
[13] در دنيا زاهد شويد تا فارغ البال باشيد و به خدا و آخرت بپردازيد. يکي از درجات اخلاص اين است که انسان براي دنيا کار نکند. اخلاص اين است که انسان از دنيا آزاد شود.
در تفسير آيه فوق آمده: اگر کسي اين جمله را بگويد و اينگونه معتقد باشد و بگويد فلاني اگر نبود مشکل من حل نمي شد، اين فرد براي خدا شريک قرار داده است. مگر اينکه بگويد اگر خداي متعال شريک قرار داده. اما اگر بگوييد: خداي متعال فلان کس و فلان شخص را وسيله قرار نمي داد مشکل من حل نمي شد، اين اشکال ندارد. يعني رحمت خدا از اين طريق به انسان مي رسد.
بنابراين معناي خالص بودن انسان اين نيست که اين مجاري رحمت و راه هاي رسيدن خداي متعال را به خودش قطع کند. ما بايد کار کنيم و از همين اسباب هم استفاده کنيم و عجله و شتاب هم نداشته باشيم. آنها به تدريج حاصل مي شود. هيچ کدام از اينها هم با توحيد منافات ندارد. انسان گرسنه مي شود، غذا مي خورد. خسته مي شود، مي خوابد. ولي اصل همه چيز را خدا مي داند. او از غير خدا مأيوس است، چون مي داند از غير خدا کاري ساخته نيست. در عين اينکه به اسباب هم روي مي آورد. لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ[14] همه ذرات عالم، لشکر و جنود خدا هستند و به امر خدا کار مي کنند، بنابراين، اين شرک نيست که انسان از اسباب کمک بگيرد.
يقين را بزرگان - از جمله شيخ طوسي، خواجه نصير و ... ـ به سه قسم تقسيم كرده اند: علم اليقين، عين اليقين و حق اليقين.
يک موقع مطلب را مي بيند و گاهي لمس مي کند. در درک معارف توحيد و الهي فرمودند: گاهي انسان باور دارد که برهانا جز خداي متعال در عالم هيچ چيز اثري ندارد. اين خوب است، ولي کفايت نمي کند. گاهي انسان علم اليقين پيدا مي کند. گاهي بالاتر است و به جايي مي رسد که حقيقت برايش مکشوف مي شود. قلبش مشاهده مي کند. کمترين مرتبه اش اين است که انسان بداند که جز خداي متعال در عالم هيچ چيز اثرگذاري نيست که البته اين کفايت نمي کند و بايد صفات کلام را بفهمد.
إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ
[15] يعني حضور امر خدا را در عالم ببيند خداي متعال با امر خودش در عالم حاضر است. اگر عالم هست، بخاطر آن امر الهي است. اگر خداي متعال امرش را بردارد، عالم همه نابود مي شود. اين مرتبه اخلاص در اعتقاد است.
اخلاص در عمل، براي خدا کار کردن است. اين که انسان بتواند کارهايش را براي خدا انجام بدهد. اين هم مراتبي دارد. از اعمال ظاهري گرفته که مثلا براي خدا بخورد، بخوابد و ببخشد تا افعال قلبي مثلاً دوست بدارد و دشمني کند. در روايات مي خوانيم: کسي ايمانش کامل است که براي خدا دوست بدارد و براي خدا دشمني کند. اخلاص در عمل بايد همه اعمال ظاهري و باطني انسان را بپوشاند. اگر درون انسان عوض شد، نيتش خالص مي شود.
طريق حلال، راه دين خداست و ولايت نبي اکرم است. اين نعمت از طريق ولايت نبي اکرم به ما مي رسد. فرق مجاري حلال با راه حرام اين است که شيطان در راه حرام خانه دارد. لذا باطنش آلوده است. آنهايي که اهل مشاهده و مکاشفه هستند، باطن حرام را مي بينند. ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ[16] فساد نيت و عمل انسان، چيزي را که خدا مسخر انسان قرار داده، آلوده مي کند. کسي که به حرام آلوده است ناپاک مي شود. لذا اگر مالي از راه حرام بود. ناپاکي در آن وجود دارد.
در دعاي کميل مي خوانيم: و اجعلني من أحسن عبادك نصيبا عندك و أقربهم منزلة منك و أخصهم زلفة لديك [17] خدايا! مرا از آن بندگاني قرار بده که نصيبشان در محضر تو از همه بيشتر است. انسان بايد بر آن نعمت هاي بي منتهايي که در محضر خداست راغب باشد.
در زيارت حضرت ابالفضل عليه السلام اين عبارت نوراني به چشم مي خورد: الرَّاغِبُ فِيمَا زَهِدَ فِيهِ غَيْرُهُ مِنَ الثَّوَابِ الْجَزِيلِ وَ الثَّنَاءِ الْجَمِيلِ [18] آن ثواب هاي فراواني که در محضر توست که ديگران در آن زاهدند و از آن روي گردان. اين وجود مقدس در همه آنها راغب بود. هيچ خيري نبود که اين بزرگوار، درِ آن خير را نکوبيده باشد. انسان بايد اين گونه باشد. گنجينه هاي بي منتها، در نزد خداي متعال است.
علامه مجلسي در بحار به نقل از اميرالمومنين عليه السلام مي فرمايد: مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا طَمَعاً فِي جَنَّتِكَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك[19] من تو را براي بهشت و جهنم عبادت نکردم. من يافته ام که شأن من بندگي است و شأن تو خدايي است و من بايد براي تو بندگي کنم. تو خدا هستي. نه چون بهشت داري و نه چون جهنم داري. به تعبيري اگر بهشت و جهنم هم نبود، من تو را عبادت مي کردم. مرحوم علامه مجلسي مي فرمايند: معنايش اين است که خدايا! اگر تو به من بگويي جهنم هم برو من مي روم؛ چون تو دستور دادي، شأن من اين است اطاعت کنم. بگويي به بهشت برو، مي روم.
خداي متعال مي فرمايد: در عالم ذر وقتي مخلوقات را آفريدند براي همه شان آتشي بر پا کردند و فرمودند: برويد در آتش. آنهايي که اصحاب يمين بودند و بنده بودند رفتند. به دسته ديگر فرمود بروند، آنها نرفتند. تا مقابل آتش آمدند و ايستادند. بعد هم بازگشتند. خداي متعال عنايت کرد و آتش - براي آنها كه رفتند - گلستان شد. آنها كه نرفتند، وقتي ديدند آتش گلستان شد، گفتند: خدايا! دوباره ما را امتحان کن. خداي متعال دوباره امتحان را تجديد کرد؛ فرمود: برويد. باز هم تا مقابل آتش آمدند و باز ترسيدند و بازگشتند. بار سوم هم، همين صحنه تکرار شد.
تُعَذِّبُ مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ كَيْفَ تَشَاءُ وَ تَرْحَمُ مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ كَيْفَ تَشَاءُ
[20] خدايا! هر کسي را بخواهي مورد رحمتت قرار بدهي به هر وسيله اي که بخواهي و به هر کيفيتي که بخواهي رحمتت را مي رساني، حتي با سختي ها رحمتت را به او مي رساني. هر کسي را بخواهي عذاب کني. به هر وسيله اي و کيفيتي که بخواهي عذاب مي کني. حتي بهشت هم ممکن است عذاب او باشد. لَا يَمَسُّهُمْ فِيهَا نَصَبٌ وَ لَا يَمَسُّهُمْ فِيهَا لُغُوبٌ[21] گاهي خدا با بهترين نعمت ها انسان را عذاب مي کند، وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا [22] مي فرمايد: نگاهت را به جلوه هاي دنيا مدوز که خداي متعال مي خواهد با همين نعمتها کافران را عذاب کند.
قرآن کريم مي فرمايد: آنهايي که به دنيا راضي شدند، همين دنيا عامل عذابشان است. همين دنيا عامل جهنمشان هست. بوسيله همين دنيا خداي متعال آنها را عذاب مي کند.
البته اولياي خدا که تابع امر خدا هستند، در سختي ها هم لذت مي برند؛ چون با امر وارد سختي مي شوند، از سختي ها لذت مي برند. کساني هستند که با امر خدا وارد سختي ها نمي شوند. آنها صابرند ولي لذت نمي برند. درباره سيدالشهداء (ع) آمده است که هر چه به ظهر عاشورا نزديک تر مي شد، چهره حضرت برافروخته تر بود. او تابع امر خداست. با امر خدا وارد بلا مي شود. اين بلا براي او شيرين است. بالاترين درجه اخلاص همين است که انسان حب الله کار مي کند.
در روايت نوراني از امام صادق عليه السلام مي خوانيم، من خدا را حبا عبادت مي کنم. آنهايي که حبا عبادت مي کنند، کساني هستند که وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ [23] . ديگر سختي هاي روز قيامت، به اهل محبت نمي رسد. کساني که قلبشان با محبت خداي متعال آشنا شده، همه سختي ها را خدا از آنها بر مي دارد.
چگونه مي شود به اين اخلاص رسيد؟ بايد گفت ارزش عمل به اخلاص است. کميت عمل مهم نيست. کيفيت عمل مهم است. نَوْمٌ عَلَى يَقِينٍ خَيْرٌ مِنْ صَلَاةٍ فِي شَكٍّ [24] عمل کم که مقبول خداي متعال باشد، بهتر از عمل زيادي است که مقبول خداي متعال نباشد. عمل کم با تقوا بهتر از عمل زياد بدون تقوا است. إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ[25] خدا عمل کم اين را قبول مي کند و زياد او را قبول نمي کند. اگر دو رکعت نماز براي خدا بخواني، اهل بهشتي. اگر کسي بتواند دو رکعت نمازش را به خداي متعال برساند اين عمل با تقوا و با اخلاص ولو کم، اهميت دارد. پس انسان بايد بکوشد عمل را براي خدا انجام بدهد.
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللَّهِ أَبَدا مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ [لِزِيَارَتِكَ] السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ [وَ عَلَى أَوْلادِ الْحُسَيْنِ] وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ.
[26]
امام حسين عليه السلام از قبل با خدا عهد بسته که همه اين خوبها را که با خود آورده، در راه خدا بدهد و آنها را قدم به قدم براي اين ابتلا و امتحان از بيم الهي آماده کند تا آن گونه که خدا مي خواهد به ميدان بروند. بنابراين، بعضي ها مي آمدند اصرار مي کردند تا به ميدان بروند ولي حضرت اجازه نمي داد در اين اجازه ندادن ها، اسراري است. شايد يک نکته اين باشد که هنوز آمادگي کامل براي آن شهادتي که لايق آنهاست، فراهم نشده.
امام شب عاشورا به اصحابش فرمود: بلند شويد، برويد دست مردهاي بني هاشم را هم بگيريد ببريد. شايد يك نکته همين بود که آنها هنوز براي روز عاشورا آماده نشده بودند. ولي وقتي جوانش وجود مقدس علي اکبر عليه السلام مي خواست به ميدان برود همين که آمد فَاسْتَأْذَنَ اباهُ فِى القِتال [27] همين که اجازه ميدان گرفت امام حسين اجازه داد. به سوي ميدان حرکت کرد ديدند امام حسين در پي علي راه افتاد. به قد و بالاي اين جوان نگاه مي کند: ثُمَّ نَظَرَ الَيْهِ نَظَرَ آيسٍ مِنْه [28] . دنبال سرش حرکت کرد محاسن نوراني را در دست گرفته بود. رو به آسمان کرد و گفت: خدايا! تو گواهي: فقد برز إليهم غلام أشبه الناس خَلقاً وخُلُقاً ومنطقاً برسولك محمّد صلى الله عليه و آله، كنّا إذا اشتقنا إلى وجه رسولك نظرنا إلى وجهه.[29]
در واقع گمان مي کنم هم با خدا مناجات مي کرد و هم براي آن شيعه اي که تا قيامت مي آيد و روضه علي اکبر را مي خواند پيامي داشت که اي شيعه ها! بدانيد اين کسي که دشمن او را قطعه قطعه کرد فقطّعوه بأسيافهم إرباً إرباً! [30] اين شبيه ترين مردم به پيغمبر بود.
وقتي روي زمين آمد امام حسين را صدا کرد يا ابَتا عَلَيكَ مِنّى السَّلامَ [31] امام حسين حالش متغير شد. به ميدان آمد. وقتي دشمن را کنار زد، از اسب پياده شد. مقاتل نوشته اند توان نداشت. با زانوها تا کنار بدن علي آمد. روي خاک نشست و بلند بلند گريست. سپس سر علي را به دامن گرفت. تعبير سيد بن طاووس در لهوف اين است: هنوز نفسي براي علي باقي مانده بود. خون ها را از دهانش پاک کرد. علي را صدا زد. شايد يکبار ديگر جواب بشنود.
- اي جگر گوشه من لب واکنشاد و خرسند دل بابا کن
- سخني گوي و دلم را خوش کنتو که آتش زده اي خامش (خاموش) کن
هرچه صدا زد پسرم پسرم اي ميوه دلم جواب نشنيد فرمود على الدنيا بعدك العفا.[32]،يا ولدي! أمّا أنت فقد استرحت من همّ الدنيا وغمّها وشدائدها، وصرت إلى رَوْح وريحان، وقد بقي أبوك، وما أسرع اللحوق بك![33].
انجام شد
[1] . الملك : 2 الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزيزُ الْغَفُورُ
[2] . بحارالأنوار/مجلسي/67/230/باب 54- الإخلاص و معنى قربه تعالى ....ص:213
[3] . همان
[4] . بحارالأنوار/مجلسي/13/431/ باب 18- قصص لقمان و حكمه ..... ص :408
[5] .همان
[6] . الكافي/شيخ کليني/1/129/باب العرش و الكرسي ..... ص : 129
[7] . المؤمنون : 60
[8] . الكافي/شيخ کليني/2/16/ باب الإخلاص ..... ص : 15
[9] . همان
[10] .همان
[11] . بحارالأنوار/مجلسي/91/147/باب 32- أدعية المناجاة ..... ص : 9
[12] . الكهف : 110
[13] . الكافي/شيخ کليني/2/16/باب الإخلاص ..... ص : 15
[14] . الفتح : 4
[15] . يس : 82
[16] . الروم : 41
[17] . إقبالالأعمال/ سيد على بن موسى بن طاوس /709/فصل فيما نذكره من الدعاء و القسم عل
[18] . مفاتيحالجنان/شيخ عباس قمي/1/436/مطلب دوم در زيارت حضرت عباس بن على بن ابيطالب...ص:436
[19] . بحارالأنوار/مجلسي/67/186/ باب 53- النية و شرائطها و مراتبها و....ص:185
[20] . بحارالأنوار/مجلسي/95/85/باب 6- الأعمال و أدعية مطلق ليالي شهررمضان....ص:82
[21] . بحارالأنوار/مجلسي/7/186/باب 8- أحوال المتقين و المجرمين في القيامه...ص:131
[22] . طه : 131
[23] . النمل : 89
[24] . بحارالأنوار/مجلسي/33/357/باب 23- باب قتال الخوارج و احتجاجات صلوات الله عليه....ص:343
[25] . المائدة : 27
[26] . مفاتيحالجنان/شيخ عباس قمي/ 1/458/أول زيارت عاشوراء معروفه است ..... ص : 458
[27] . مقالات/جمعي از نويسندگان/855/56 - هنر روضهخوانى...ص:855
[28] . همان
[29] . معالركب الحسينى (ج4)/عزت الله مولايي/359/مقتل علي الأكبر عليه السلام ..... ص : 355
[30] . معالركب الحسينى (ج4)/عزت الله مولايي/361/مقتل علي الأكبر عليه السلام ..... ص : 355
[31] . زمينههاى قيام امام حسين(ع)(ج2)/شيخ نجم الدين طبسي/272/على اكبر(ع) ..... ص : 271
[32] . معالركب الحسينى (ج4)/ عزت الله مولايي/361/مقتل علي الأكبر عليه السلام ..... ص : 355
[33] . بلاغ عاشورا /الشيخ جوادمحدثي/27/ المبدأ و المعاد ..... ص : 25