سخنران استاد میرباقری
خدای متعال، بزرگ تر و كریم تر از این است كه نعمت ها را در اختیار انسان قرار بدهد. خدا درباره غذای لذیذ، خواب آرام، امنیت، آب گوارا و... از انسان سؤال نمی كند. آن چه مورد سؤال واقع می شود، تنها نعمت ولایت و سرپرستی است كه خدای متعال برای ما قرار داده است.
به نظر می رسد این روایت با روایات فراوان، به حسب ظاهر تعارض دارد. آن روایات بر این دلالت می كنند كه از همه نعمت هایی كه به ما داده شده، سؤال می شود. از جوانیِ انسان و از آن چه كسب كرده و مالش را از چه راهی به دست آورده و در چه راهی خرج كرده، سؤال می كنند. اولین چیزی كه در قیامت از انسان سؤال می شود، نماز است. «فإن قبلت قبل ما سواها و إن ردت رد ما سواها».[1] اگر نماز انسان، مقبول باشد، نامه اعمال انسان امضا می شود و اگر نتوانسته باشد نمازی بخواند كه مورد قبول واقع شود، پرونده انسان بررسی نمی شود. در بعضی از نقل ها چنین آمده است: «فَإِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّی عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِمِ الْخُطْبَة».[2]
از زمین و چارپایانی كه در اختیارتان بوده است، سؤال می كنند و می پرسند با این ها چه كردید و این ها را در چه مسیری به كار انداختید. در دسته ای از روایات، فقط از نعمت ولایت و نعیم حقیقی سؤال می كنند. روایات فراوانی هم داریم كه به ریز و درشت اعمال توجه دارد و بلكه بالاتر، از حالات و احوالتان هم سؤال می شود که چرا به غیر خدا دل بستید؟ چرا امید به خدا نداشتید؟ چرا به غیر او تكیه كردید؟ چرا به خدا توکل نكردید؟ از روایات چنین استفاده می شود که در مواقف مختلف قیامت، از امور مختلف سؤال می شود. یك بخش سؤال، از عمل و اعتقادات و سرمایه ها و اخلاق و حالات انسان است.
چگونه می توان بین این دو دسته روایات، به جمع بندی رسید؟ چگونه ولایت نعیم حقیقی، تنها نعمت است؟ از وجود مقدس امام رضا علیه السلام روایت داریم که حضرت فرمودند: در دنیا نعیم حقیقی نیست. بعد وقتی درباره آیه شریفه «لَتُسْئَلُنَّ یوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ».(التکاثر: 8) سؤال شد، فرمودند: این نعیم، محبت و ولایت ماست. معنای ولایت که نعیم حقیقی است، چیست؟ این ولایت چیست كه همه نعمت ها در آن خلاصه می شود؟ اگر ولایت نباشد، هیچ نعمتی نیست. اگر باشد، همه نعمت ها هست.
نکته ای كه از سوره مباركه استفاده می شود، این است که حیات انسان باید بر مدار ولایت ولی الله باشد و جامعه موحدین باید بر مدار ولایت ولی خدا تنظیم شود. پرسش این جاست که جامعه بر محور ولی خدا چگونه جامعه ای است؟ جامعه ای است كه محورش ولایت نبی اكرم صلی الله علیه واله وسلم و ائمه معصومین علیه السلام باشد و همه روابط این جامعه بر محور این ولایت شكل بگیرد.
چنین جامعه ای چه تفاوتی با جامعه های موعود و مدینه های فاضله دیگر دارد؟ در این مطلب تردیدی نیست كه ما در مقابل همه نعمت ها مسئول هستیم. به هیچ وجه نمی توان به این دسته از روایات تردید کرد. خدای متعال از عمر، جوانی، اخلاق، اعتقاد، عمل و امكاناتی كه در اختیار ما بوده، می پرسد. دوستانی كه به ما داده، استادانی كه برای ما مقرر كرده، جامعه، پدر، مادر، فرزند، برادر و همه نعمت هایی که به ما بخشیده، می پرسد. این ها جزو نعمت های خدا هستند و ما در مقابل هر كدام از آن ها مسئولیتی داریم و بی تردید درباره این امور بازخواست می شویم.
چگونه باید میان این روایات و دسته دیگری از روایات، به نتیجه نهایی رسید؟ نكته این است كه در عین این که از همه این امور سؤال می شود، از یك چیز بیشتر سؤال نمی شود که آن نعمت ولایت است. دلیلش هم این است كه همه این نعمت هایی كه در اختیار ما قرار می گیرد، برای این است كه در مسیر توحید قرار بگیرد. هیچ مسلمانی در این باره تردید ندارد که انسان موحد نباید در کوچک ترین عمل خود شرک بورزد. انسان موحد باید همه نعمت ها را در مسیر خدا قرار بدهد. در واقع همه سؤال هایی كه می شود، در این زمینه است كه آیا از نعمت ها در مسیر خدا استفاده شده یا خیر. البته اگر كسی موحد بود، هیچ سؤالی نمی ماند. اگر کسی بتواند همه این نعمت ها را در مسیر خدا قرار بدهد، دیگر هیچ سؤالی نمی ماند. تنها سؤالی كه از انسان ها می شود، سؤال از توحید است. اگر انسانی موحد باشد و همه سرمایه های خدای متعال به او عطا شود و در مسیر خدای متعال به حركت و چرخش انداخته باشد، دیگر از او سؤالی نمی شود. پس همه سؤال هایی كه از نعمت ها می شود، در این باره است كه آیا این نعمت ها در مسیر خدای متعال بوده و انسان به خدا نزدیك شده و جامعه را به سمت خدا پیش برده یا خاری بر سر راه انسان ها و مانع توجه به خدای متعال بوده است و خودشان را بت انسان ها یا بت جامعه ها قرار داده اند؟
اخلاق حمیده و اعمال اعتقاداتی كه از ما خواستند، از فروع توحید است، یعنی در عرض پرستش خدای متعال و یكتاپرستی و موحد بودن هیچ تكلیف دیگری نیست و ملاك دیگری هم وجود ندارد. از اعتقادات مسلم متكلمان و حكمای شیعه این است كه هیچ حكمی در ادیان آسمانی، به ویژه در اسلام نیست، الا این که ملاكی دارد.
خدای متعال بی جهت دستوری نداده و چیزی را حرام نكرده است. این احكام بر ملاكی متوقف اند. آن ملاك چیزی در عرض توحید نیست. ملاكی كه در نماز هست، این است كه نماز خواندن، روزه گرفتن و اخلاق حمیده، از آداب توحید است. اعتقادات صحیح نیز از فروع توحید است. توحید، كلمه جامعی است كه همه موردها را تحت پوشش قرار می دهد. از این رو، سؤال در این باره، سؤال از شئون توحید و سؤال از فروع توحید است. دلیلی ندارد به انسان بگویند موحدی یا نه؟ اگر معلوم شد كه موحد است، می گویند پس اکنون باید به پرسش های دیگر پاسخ بدهی. در روایت داریم: «قَوْلُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ثَمَنُ الْجَنَّة».[3]
آن چه موجب می شود انسان به وادی رحمت خدا، به دار السلام و بهشت راه پیدا كند، توحید است. عبارت «لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی قولوا لا اله الا الله تفلحوا»[4] است. اگر كسی توانست حقیقت «لااله الاالله» را در خودش و زندگی اش محقق كند، به رستگاری رسیده است و هیچ تكلیفی در عرض توحید نیست. پس دستور به نماز و زكات و امثال این ها، حتی دعوت به اخلاق حمیده، توكل، رضا، صبر، از فروع توحید است. ما از هیچ چیزی منع نشدیم، الا آن چه شرك است، زیرا ما را از خدا دور می كند. حتی صفات رذیله و ناپسندی كه ما را از او بر حذر می دارد، مثل حسد، کبر و امثال این ها، همه از فروع شرک اند و در عرض توحید هیچ دعوت دیگری نیست. علت این که این ها را به فروع تعبیر می كنند، این است که او اصل و ریشه است. این ها شاخ و برگ همان ریشه هستند.
انسان موحد انسانی است كه اخلاقش متناسب با بندگی خداست. رفتار و اخلاق متناسب چیست؟ همین فروعی است كه ما به آن دعوت شدیم. اخلاق مناسب چیست؟ اخلاق حمیده است. اعتقاد متناسب چیست؟ اعتقادات سالم است. انسان موحد كسی است كه از اخلاق رذیله و اعتقاد فاسد و شك و شبهه و ریب فاصله می گیرد و از عملی كه متناسب با توحید نیست، دور می شود.
مسئله ولایت هم همین گونه است. بر اساس قرآن و روایات اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام ، تحقق توحید دو ركن دارد، یكی در تولی به ولایت الله و دیگری در تبری از ولایت اعدا و اولیای طاغوت و ائمه جور و اولیای طاغوت، یعنی امامانی كه پیشوایان طغیان هستند. حقیقت توحید شامل این دو ركن است. تولی و تبری و بقیه فروع، تولی و تبری است.
خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «لا إِكْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی فَمَنْ یكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی لاَ انْفِصامَ لَها.» (بقره: 256)
خدای متعال ما را مجبور نکرده که پیرو دین باشیم، ولی اگر كسی بخواهد دین داشته باشد، دینداری به دو كلمه بستگی دارد، ایمان به الله و پذیرش ولایت خدا و اعراض از ولایت اولیای طاغوت.
اگر كسی قدر نعمت ولایت الهیه را دانست و در همه حركات و سكناتش، از ولایت خدا و ولایت ولی الله خارج نشد، از او هیچ سؤال دیگری نمی شود. به تعبیر دیگر، نعمت ولایت، نعمتی است كه باید همه حوزه های زندگی فردی و جمعی ما را بپوشاند و در هیچ زاویه ای از زوایای زندگی و حیاتمان نباید از ولایت ولی الله و ولایت نبی اكرم صلی الله علیه واله وسلم و اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام خارج بشویم. شریعت، شامل بیان آداب حركت كردن در چارچوب ولایت نبی اكرم صلی الله علیه واله وسلم است كه همان ولایت الله است. همه محرمات و ممنوعات، چیزی نیست، الا بیرون از محدوده ولایت نبی اكرم صلی الله علیه واله وسلم .
خدای متعال یك تكلیف بیشتر از ما نخواسته و در همه حركات و سكناتتان، حتی در لمحات و نگاهتان، در توجهات قلبی و گام هایتان و در کوچک ترین رفتارتان از ولایت نبی اكرم صلی الله علیه واله وسلم خارج نشوید، یعنی از ولایت خدا خارج نشوید. چگونه خارج نمی شویم؟ آداب حركت در چارچوب ولایت خدای متعال چیست؟ آداب حركت در چارچوب ولایت نبی اكرم صلی الله علیه واله وسلم و امیرالمؤمنین علی علیه السلام چیست؟ دین به بیان این آداب می پردازد. دین، آداب اخلاقی، اعتقادی و عملی حركت در چارچوب ولایت نبی اكرم صلی الله علیه واله وسلم و امیرالمؤمنین علیه السلام را بیان می كند. هم چنین دین، به مناسك تولی به ولایت ولی الله و تبری از ولایت اولیای طاغوت توجه دارد. اگر از بالا نگاه كنیم، حقیقت دین، ولایت خداست كه سبب کمال مؤمنین می شود و آن ها را به قرب می رساند و اگر از پایین به دینداری نگاه کنیم، تولی به ولایت و تمسك به آن ولایت است و چیزی غیر از آن نیست و نماز از آداب تولی به ولایت الله است. این مضمون روایت های متعددی است.
در بصائر الدرجات نقل شده که خدای متعال می فرماید: پیامبر ما به مردم بگو، پروردگار من، برای این که شما را پرورش بدهد، شما را از دایره فواحش و فحشا منع كرده است. دایره ممنوعه ای كه به شما گفته وارد نشوید، دایره فحشاست. البته فحشا ظاهری و باطنی است. از ظاهر و باطن فحشا شما را منع كرده است. هیچ ممنوعیت دیگری نیست. قرآن ظاهر و باطن دارد. حلال در ظاهر قرآن، همین محللاتی است كه می بینید. همه امور حلال در ظاهر قرآن هست که عبارتند از خوردنی ها و مراوده حلال، ولی باطن حلال در قرآن، ولایت ماست. حرام در ظاهر قرآن، محرمات است. گفت وگوی حرام، نگاه حرام، عمل حرام، توجه قلبی حرام، ولی باطنش ولایت ائمه جور و اعدای ماست. یعنی ما از هیچ چیز منع نشدیم، الا از ولایت اولیای طاغوت. به هیچ چیز دعوت نشدیم، جز ولایت الله كه همان ولایت ائمه معصومین علیه السلام است. این تنها به ما اختصاص ندارد. آن چنان كه از روایات استفاده می شود، همه عوالم، حتی جماد و نبات تا عالم ملائكه و بالاتر، عالم انبیا، حتی انبیای اولواالعزم، این مسئولیت را دارند. این که گفته شده است، میثاق توحید و ولایت گرفته شده، به این معناست که نباید از دایره ولایت خارج شد. ولایت، كلمه جامعی است كه همه چیز را تحت پوشش قرار می دهد. محور آن حب و محبت است. بعد اعتقاد و عمل و اخلاق را می پوشاند و سبب حركت در چارچوب ولایت الله می شود. این معنای ولایت است. نتیجه می گیریم که این روایات با هم جمع می شوند.
پرسش های گوناگونی، درباره خوراك، پوشاک، کسب و کار، دوستی ها و مشارکت های اجتماعی می شود، اما روح سؤال چیست؟ روح سؤال توحید است. همه اعمال باید در راه خدا باشد. قدم بعدی، سؤال از ولایت است. اگر این نعمت ها در چارچوب ولایت ولی خدا باشد، هیچ سؤال دیگری مطرح نمی شود. عالم، مهمان خانه خداست و همه عالم ضیافت خانه او و همه ما، مهمان خداییم و تنها به ما می گویند، از دایره ولایت بیرون نروید. اگر كسی بیرون رفت، چه اتفاقی می افتد؟ کسی مجبور نیست، بیرون نرود. خداوند یکتا در قرآن می فرماید: «لا إِكْراهَ فِی الدِّینِ». (بقره: 256) اگر بیرون رفتند، سرانجامش این است: «وَ الَّذینَ كَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ». (بقره: 257)
همه سؤال ها در مناسک ولایت، درباره تولی و تبری خلاصه می شود. ما در مقابل نعیم ولایت مسئول هستیم. خدا این نعیم را از ما خواسته و از هیچ كسی هم عذر عدم پای بندی به این نعمت را قبول نمی كند. حتی از جماد و نبات نیز این را خواسته و اگر نباتات هم سبقت گرفتند، برای این است كه به ولایت خدا پای بند بودند. جمادات نیز همین گونه اند.
روایات متعددی داریم كه در بین جمادات، برخی مقرب اند و حتی در تقرب و نزدیکی ما به خدا مؤثرند. در نماز از مُهر تربت استفاده می کنیم. مُهر تربت، ثواب دارد. در مسجد نماز می خوانیم، از این رو، به ثواب بیشتری دست می یابیم. با نماز خواندن در مسجدالحرام، باز ثواب بیشتری نصیب ما می شود.
جمادات یكسان نیستند. اختلافشان در چیست؟ در سبقت در پذیرش ولایت خدا كه همان ولایت نبی اكرم صلی الله علیه واله وسلم است. در روایت داریم: «وَلَایتُنَا وَلَایةُ اللَّهِ».[5] از انبیای اولوالعزم و جماد و نبات هم چنین خواستند. هر کسی متناسب با ظرف اختیار و فهم و اراده اش، به جایی می رسد.
اگر پیغمبری به مقام اولوالعزم دست یافته، به این دلیل است. البته این از اسرار روایات است که احتیاج به بررسی بیشتر و عمیق دارد. بنابراین، هیچ چیزی نباید ما را مشغول کند و از نعیم ولایت دور سازد. هر چه ما را مشغول کرد، لهوست. فرقی نمی کند زراندوزی، جاه اندوزی یا علم اندوزی باشد. منظور از علم، فراگیری معارف حقیقی نیست. این نوع علم، مزاحم نیست.
سرانجام تکاثر و لهو، جهنم است. به هر دلیلی خروج از دایره ولایت، پایانی جز رنج و عذاب ندارد. البته انسان آزاد است. می تواند جهنمی باشد. البته این اشکالی ندارد. مهم این است که انبیا و اولیای الهی آمدند تا ما جهنمی نشویم. آن ها آمدند ما را با ولایت شان آشنا کنند.
به راستی چرا خدای متعال به ما گفته، از دایره ولایت اولیای خدا خارج نشوید؟ ثمره تولی چیست؟ اگر ما از دایره ولایت خارج نشویم، چه اتفاقی می افتد؟ خداوند یکتا در قرآن کریم می فرماید: «اللَّهُ وَلِی الَّذینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ». (بقره: 257) خدا ولی آن هایی است كه از دایره ولایت خدا بیرون نمی روند. حرکت این ها به سمت نور است. یخرجهم، فعل مضارع است و بر استمرار دلالت دارد. در تمام لحظات زندگی شان به سمت نور حركت می كنند. مهم این است كه انسان این نكته را بفهمد، وگرنه حركت انسان، حركت در ظلمات است كه حركتی مستمر است. هر چه انسان در این مسیر جلو تر برود، ظلمانی تر می شود. پایان این سیر هم «أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ» (بقره: 257) است.
اگر انسان در مسیر ولایت خدا حركت كرد، حركت در مسیر نور است و همواره زندگی، روابط و زوایای وجود او، نورانی تر می شود و پایان این حركت، قرب و لقای حق و رسیدن به درجات بهشت است كه درجات رضوان، چیزی جز درجات ولایت خدای متعال برای مؤمنین نیست.
چرا ولایت، نعیم است؟ معنای این که ولایت نعیم است و نعمت حقیقی است، چیست؟ غایتی كه ما باید به آن برسیم، خوردن و خوابیدن و پوشیدن و ارتباط و دوست گرفتن و بریدن و قطع كردن نیست. هیچ کدام از این موردها، غایت به شمار نمی آید. غایتی كه باید به آن برسیم، كجاست؟ غایت چیزی جز قرب و لقای حق و خالص شدن و رسیدن مقام ولایت الهی نیست. حتی بهشت بارانداز انسان نیست. بهشت یكی از مراحل سیر انسان است. خداوند می فرماید: «نزل من غفو الرحیم». بعضی ها این آیه را این گونه معنا كردند که بهشت، منزل گاه است، نه مقصد. مقصد خداست. همه این سرمایه ها مقدمه سیرند. البته بدون این سرمایه ها نمی شود، به مقصد رسید. آیا همه این سرمایه ها و استعدادها و توانایی ها و امكاناتی كه در اختیار ماست، برای رسیدن به قرب خدا كافی است؟ آیا برای رسیدن به مقصد، عقل، حس، تجربه، مشاهده و مكاشفه كافی اند؟ این موردها بسیار كمتر از آن هستند كه ما را به افق ها برسانند. در این مرحله، راه ها از هم جدا می شود.
گروهی خیال می كنند، انسان با عقل و تجربه و مکاشفه و ریاضت می تواند به مقصد برسد. تصور می کنند، انسان می تواند درجات سلوك را طی كند و انسان می تواند سالك بشود و می تواند خودش مهذب باشد. بعضی از آن هایی که در باب اخلاق می نویسند، خیال كردند، انسان می تواند متخلق به اخلاق حمیده بشود.
خدای متعال به آدم عقل عملی داده است. اگر آدم عقل را به كار گرفت و حول عقل حركت كرد و همه قوای دیگر را تحت فرمان عقل در آورد، به كمال اخلاقی می رسد. از این رو، می گویند عدالت اخلاقی، یعنی حاكمیت عقل بر بقیه قوا. بعضی در عرفان عملی، منازل و مراحلی را مطرح كردند. تلقی این است که انسان سالك خودش راه می افتد و به منزل اول و دوم و سوم می رسد و با ریاضت و برنامه، این راه را طی می كند. اگر این گونه است، دیگر به نعمت ولایت احتیاج نیست، ولی حقیقت این است كه آستان توحید بالاتر از این حرف هاست كه بشود به آسانی پا به میدان گذاشت و به مقصد رسید.
کسانی كه به مقام توحید و حقیقت اخلاص راه یافته و خدا تطهیرشان کرده، به نحو تام و تمام، چهارده نفر بیشتر نیستند. آن ها بر اساس ولایت خدا حركت می كنند. خدا ولایت آن ها را به عهده دارد. هیچ واسطه ای بین آن ها و خدا نیست. باب و واسطه ای نیز وجود ندارد، ولی نسبت به مابقی عوالم، باب و واسطه اند. آن ها وجه خدا هستند. بر اساس معارف اهل بیت علیه السلام امكان این نیست که کسی از وادی ولایت نبی اكرم صلی الله علیه واله وسلم بیرون برود و بی حجاب به ولایت خدا راه بیابد. این امکان برای غیر چهارده معصوم نیست. بنابراین، این نعمت ها را به ما ندادند، برای این که بت شوند. این نعمت ها در مسیر پرستش است و برای این است كه ما را به خدا برسانند. از این رو، اگر نعمتی بت شد، منجر به عذاب می شود. برای این که این نعمت ها ما را به خدا برسانند، باید در دست ولی خدا قرار بگیرند. بدون ولایت آن ها هیچ نعمتی در مسیر خدا قرار نمی گیرد. این است كه ولایت آن ها اتمام همه نعمت هاست.
خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «الْیوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیكُمْ نِعْمَتی». (مائده: 3) نعمت با ولایت ولی الله تمام می شود، وگرنه همه نعمت ها نیمه راه اند. اگر ولایت آن ها نبود، راه سومی در عالم نبود. بیرون رفتن از دایره ولایت، یعنی ورود به دایره ولایت اولیای طاغوت و آن گاه همه نعمت ها در مسیر جهنم قرار می گیرد و انسان را از خدا دور می کند. پس آن چه ما را به مقصد و نعمت ها را به فعلیت می رساند، توحید و اخلاص با تمسک به ولایت است. هر كه رو به این آستان آورده، نجات یافته و هر که رو نیاورده، هلاک شده است. روایت داریم: «أَنْتُمُ الصِّرَاطُ الْأَقْوَمُ،[6] مستقیم ترین صراط، صراط معصومین است».
بنابراین، ولایت آن ها نعمتی است كه همه نعمت ها با آن معنا می یابد و اگر این نعمت نبود، هیچ نعمتی راه به جایی نمی برد. خداوند در جایی دیگر می فرماید: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما یحْییكُمْ». (انفال: 24) خدا خطاب به مؤمنان می گوید، خدا و رسول شما را دعوت می كنند و به سمت چیزی می خوانند كه شما را زنده می كند و به حیات می رساند. شما اجابت كنید.
در روایت داریم که این دعوت به ولایت امیرالمؤمنین، حضرت علی علیه السلام است. حقیقت حیات، ولایت ولی الله است که رشد و فلاح در درون آن نهفته است. البته هر كدام از این موارد با روایات و آیات بسیار قابل تبیین است. بنابراین، حقیقت نعمت، نعمت ولایت ولی الله است كه همان ولایت و رشته ولایت خداست. از این رو، نعیم حقیقی اوست.
جامعه ای به نعمت می رسد كه همه شئون آن بر محور ولی الله باشد، جامعه ای كه در برابر این ولایت، به ریاضت و قدرت محاسبه و تفكر و تجربه اش تکیه می کند، رجم می شود.
خدای متعال، در سوره بقره، حساب را با همه صاف كرده و فرموده اند: اگر توانایی ابلیس را با شش هزار سال عبادت داشته و اگر اهل شهود و محاسبه باشید و به آسمان چهارم رفته باشید و مثل ابلیس بتوانید یك دستگاه عظیم در دنیا به پا كنید و در مقابل ولی و خلیفه مطلق خدا سجده نكنید، رجم می شوید و هر گناهتان سبب هبوط می شود.
در دوره ای این آیه را این گونه می فهمیدم ـ نسبت به قرآن نمی دهم ـ که هر گناه انسان، سبب هبوط انسان و نفسش می شود تا دوباره به همان پله اول برگردد، باید ماجراهای طولانی را پشت سر بگذارد، چون خروج از دایره ولایت است.
اگر ما عقل نداشتیم، پیامبران نمی آمدند. اگر قدرت تجربه كردن نداشتیم، برای ما پیغمبری نمی فرستادند. اگر قدرت نداشتیم، به شهود و مكاشفه برسیم، نیازی به پیامبر نداشتیم، ولی پیامبران آمدند تا ما رشد کنیم. مستکبران در برابر این نعمت، رجم می شوند و همه این نعمت ها برایشان نقمت است.
در روایتی می خوانیم: «السَّلَامُ عَلَی نِعْمَةِ اللَّهِ عَلَی الْأَبْرَارِ وَ نَقِمَتِهِ عَلَی الْفُجَّار»ِ.[7] امیرالمؤمنین هم نعمت است و هم نقمت. نعمت برای ابرار است. خداوند متعال می فرماید: «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفی نَعیمٍ». (انفطار: 13) خداوند در جایی دیگر می فرمایند: «لَتُسْئَلُنَّ یوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ». (تکاثر: 8)
ابرار غرق در نعیم و ولایت اند. درجات بهشت هم درجات ولایت است. چه کسانی ابرار هستند؟ خداوند می فرماید: «إِنَّ الْأَبْرارَ یشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً عَیناً یشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ». (انسان: 6 و 5) ابرار کسانی هستند كه از جام عبادالله و چشمه هایی می نوشند که عبادالله آن چشمه ها را جاری می کنند.
پروردگار در قرآن می فرماید: «عَیناً یشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ». (انسان: 6) ابرار نیكان شیعیان اند. کسانی كه ولایت ولی الله را قبول كردند. از این رو، از چشمه ای می نوشند كه از چشمه سار ولایت آن ها می جوشد. آن چشمه، عبادالله را سیراب می کند. ابرار نیکانی در مقابل فجار هستند، افرادی هستند که در دنیا این نعیم را پاس داشتند و از دایره ولایت خارج نشدند و غرق در نعیم اند. نعیم، همان ولایت است. بهشتشان هم بر اساس درجات ولایت است.
خداوند در قرآن می فرماید: «وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفی جَحیمٍ» (انفطار: 14) فجار چه کسانی هستند؟ فجار کسانی هستند كه از دایره ولایت خارج شدند. فجور چیزی نیست، الا خروج از دایره ولایت امر. حقیقت نعیم در بهشت هم ولایت آن هاست. در روایت داریم که مالك، کلید دار و کارگزار بهشت، امیرالمؤمنین علیه السلام است. حقیقت نعمت های ما، ولایت آن هاست. در كافی شریف هست که حضرت فرمودند: «هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ».[8]
در ذیل این آیه شریف، امام صادق علیه السلام به عمار ساباتی فرمودند: «وَ هُمْ وَ اللَّهِ یا عَمَّارُ دَرَجَاتٌ لِلْمُؤْمِنِینَ».[9]
ائمه درجات مؤمنین اند. حضرت در این باره توضیح دادند: «و وَ بِوَلَایتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ إِیانَا یضَاعِفُ اللَّهُ لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ یرْفَعُ اللَّهُ لَهُمُ الدَّرَجَاتِ الْعُلَی».[10]
انسان با ولایت آنان و به میزان شناخت آن ها و پذیرش ولایت شان، به درجات ویژه می رسند كه خود این درجات غیر این درجات ولایت است.
ابرار از ولایت الهی لذت می برند. فجار هم از ولایت لذت می برند، اما از ولایت اولیای طاغوت. همان طور که می دانید، گاهی انسان از صفات رذیله، لذت می برد و گاهی از صفات حمیده.
انسان بخیل از گردآوری مال لذت می برد. این لذت از بخل است. از نبخشیدن لذت می برد. انسان حسود از زمین زدن دیگران خوش حال می شود. این لذت از صفت حسد می آید. ریشه این لذت، حسد است. انسان سخی و جواد، از بهشت لذت می برد. وقتی دیگران سر سفره او می نشینند، متنعم می شود. هر نعمتی به کسی می رسد، خوش حال می شود. لباس گرم خودش را در سرمای زمستان به دیگری می دهد و خودش از سرما می لرزد، ولی لذت می برد. گاهی انسان بخیل از این که دیگری مالش را به نفر سوم بدهد، رنج می برد. ریشه این رنج و لذت ها در صفات حمیده است. هر چه دیگران بیشتر داشته باشند، انسان كریم بیشتر لذت می برد و می گوید الحمدلله، در حالی که انسان حسود رنج می برد. کسی که مؤمن است، از صفات حمیده و ولایت نبی اكرم صلی الله علیه واله وسلم لذت می برد. هم ریشه لذت مؤمن صفاتی است كه از آن طرف آمده، هم حاصل لذتش. كسانی كه غرق در ولایت اولیای طاغوت اند، از صفات رذیله لذت می برند. از ولایت اولیای طاغوت مسرور می شوند.
بر اساس نعیم حقیقی كه به ما داده اند و ما در مقابل آن مسئول هستیم، همه زندگی مان را باید بر آن محور قرار دهیم. حق نداریم یك قدم از او فاصله بگیریم. با گرفتن هر قدم فاصله، به جهنم نزدیک تر می شویم. هر كفرانی نسبت به این نعمت، پدیدآورنده عذاب است. هر كفرانی هم ظلماتی به دنبال دارد. حركت انسان به سمت نورانیت ولایت، یك حركت مستمر است و با این حركت مستمر انسان غرق در نعیم می شود. از همین دنیا در نعیم قرار می گیرد تا به عوالم دیگر برسد. سرآغاز این نعیم، در این دنیاست. سرآغاز جهنم هم در این دنیاست. جهنم هم از همین جا شروع می شود. خروج از دایره ولایت نیز سبب ورود انسان به محیط جهنم می گردد.
خداوند متعال در قرآن می فرماید: «إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْكافِرینَ.» (توبه: 49) مؤمنین قلوبشان در این دنیا در بهشت و در نعمت ولایت غرق و در محیط ولایت است و قلوب كفار نیز در جهنم است.
اکنون به این پرسش می رسیم که جامعه بر محور ولایت چگونه جامعه ای است؟ نقش عاشورای امام حسین علیه السلام در پردازش چنین جامعه ای و شكل گیری جامعه الهی بر محور امام زمان علیه السلام ، در تهذیب تاریخی و اجتماعی بشریت چگونه است؟
كانون تهذیب انسان ها، كربلا و عاشوراست. وقتی امام حسین علیه السلام وارد كربلا شدند، همه ملك و ملكوت را برای عاشورا آماده و برنامه ریزی كردند و برای تهذیب و هدایت عالم کوشیدند. این هم هدایت و هم ولایت بود. حضرت مثل شمع سوخت كه دیگران روشن بشوند و به فروغ و روشنی برسند. فروغ عالم، از شهادت سیدالشهدا علیه السلام است. جامعه به میزانی كه به این بلای عظیم توجه كند و این بلای عظیم او را مهذب و پالوده سازد و به میزانی كه برای این مصیبت غصه بخورد، رشد می کند. از این رو، رشدیافته ترین جامعه، جامعه شیعه است. شیعیان هستند كه محور عصر ظهورند. امام زمان (عج) كسی است كه متوجه این مصیبت هستند و مراقب است تا زحمت سیدالشهدا علیه السلام به ثمر برسد.
عزیزی می گفت ما باید بر مصیبت صاحب عزا گریه كنیم، نه فقط بر مصیبت آن كسی كه بلا بر او وارد شده است. این روزها جا دارد انسان به حالات امام زمان (عج) توجه بکند. واقعاً تحول حال حضرت همه ملكوت عالم را متحول می كند. در این ایام، حال امام زمان علیه السلام دگرگون است. روایت داریم که «فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً».[11] اگر ما مصیبت سیدالشهدا علیه السلام را می شنویم، همه آن صحنه ها مقابل امام زمان (عج) است. شنیده ایم بعضی ها بودند كه به آن ها لطف می شده تا بخشی از صحنه های عاشورا را ببینند، ولی آن چه بزرگان نقل كردند، این است كه كسی از انسان های عادی توفیق پیدا نمی كند، ماجرای افتادن سیدالشهدا علیه السلام از اسب را ببیند. آن جزو اسرار الهی است.
امام زمان (عج) می فرماید: «فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِی الدُّهُورُ وَ عَاقَنِی عَنْ نُصْرَتِكَ الْمَقْدُورُ».[12]
گاهی مصیبت از دست رفتن یك جوان را نمی فهمیم و خیلی ناراحت نمی شویم، ولی وقتی انسان سوختن مادر او را می بیند، می سوزد. عمق مصیبت سیدالشهدا علیه السلام برای ما قابل درك نیست. تنها امام زمان (عج) است که این مورد را می فهمد. امیدواریم توجه به این مصیبت و تحول حال امام زمان (عج)، مبدأ یك تحول حال در ما بشود و ما از غصه های او غافل نشویم. در روایت می خوانیم: «فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ لَأَبْكِینَّ لَكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً حَسْرَةً عَلَیكَ وَ تَأَسُّفاً عَلَی مَا دَهَاكَ وَ تَلَهُّفاً حَتَّی أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصَابِ وَ غُصَّةِ الِاكْتِیابِ».[13]
تا نفس دارم و تا جانم بالا نیامده، تا هنوز غصه تو مرا از پا در نیاورده، صبح و شب، برای مصیبتت خون گریه می كنم، چرا كه نبودم سپر تو بشوم حسین جان، چرا كه نبودم خونم را پیش روی تو بدهم. تو را محاصره کردند و عزیزانت را یك به یك هدف تیر قرار دادند. حسین جان، تو تنها شدی و وقتی از آن ها كمك خواستی: «هَلْ مِنْ ناصرٍ ینْصُرُنی هَلْ مِنْ ذَابٍّ یذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ».[14] در بین لشکر دشمن، یك نفر جواب تو را نداد. یا بقیه الله، نه فقط جوابت را ندادند، یك جمله ای گفتند که جگر امام حسین علیه السلام را آتش زدند. امام به آن ها فرمود: به چه جرمی مرا محاصره كردید؟ اگر حلال خدا را حرام كردم، حق دارید خون مرا بریزید. اگر خون ناحق شما را ریختم، حق دارید خون مرا بریزید. گفتند: حسین! جرم تو این است که پسر امیرالمؤمنین هستی. امام حسین علیه السلام در میدان بلند بلند گریه كرد. ای كاش ما بودیم حسین جان و سپر تو می شدیم، آن لحظه كه دشمن تو را محاصره كرده بود و در گودی قتلگاه به سر می بردی. حسین جان، ای كاش آن لحظه ای كه از اسب روی زمین افتادی، ما بودیم و دشمن را از تو دور می كردیم. حسین جان، ای كاش آن لحظه ای كه دشمن به خیمه های تو حمله برد و خیمه هایت را به آتش كشید، ما بودیم و مانع می شدیم. ای كاش، آن لحظه ای كه به عزیزانت حمله و آن ها را غارت كردند، ما بودیم و سپر می شدیم و نمی گذاشتیم تازیانه ها به بدن عزیزانت بخورد، ولی هیچ كس نبود از آن ها حمایت كند، تنها عمه امام زمان (عج)، زینب (س) بود. هر تازیانه ای كه فرود می آمد، ایشان خودش را سپر می كرد.
- از رهگذر خاك سر كوی شما بودهر نافه كه در دست نسیم سحر افتاد
- ای نسیم سحری بندگی من برسانكه فراموش نكن وقت دعای سحرم
[1] . الأمالي للصدوق، شیخ صدوق، ص 641، المجلس الثالث و التسعون ...، ص 639.
[2] . بحار الأنوار، مجلسی، ج 65، ص 290، الأخبار...، ص 241.
[3] . التوحيد للصدوق، شیخ صدوق، ج 21، باب ثواب الموحدين و العارفين.
[4] . عوالي اللآلي، ابن ابی جمهوراحسائی، ج 4، ص 94، الجملة الثانية في الأحاديث المتعلقة.
[5] . الكافي، شیخ کلینی، ج 1، ص 437، باب فيه نتف و جوامع من الرواية في ... .
[6] . من لايحضره الفقيه، شیخ صدوق، ج 2، ص 613، زيارة جامعة لجميع الأئمة ع ...، ص 609.
[7] . همان، ج 97، ص 305، باب 4، زياراته صلوات الله عليه ال ... .
[8] . الكافي، شیخ کلینی، ج 1، ص 430، باب فيه نكت و نتف من التنزيل في الو.
[9] . همان.
[10] . همان.
[11] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 98، ص 320، باب 24، كيفية زيارته صلوات الله علي.
[12] . همان، ص 237، باب 18، زياراته صلوات الله عليه الم.
[13] . همان، ص 320، باب 24، كيفية زيارته صلوات الله علي.
[14] . همان، ج 45، ص 46، بقية الباب 37، سائر ما جرى عليه بعد.