واژگان کلیدی: خدا، انسان، «ولی خدا»، ظهور، شهادت، مرگ، دنیا، دل بستگی، نعمت، فانی، سبک بالی، رنج، عذاب، عاشورا، آخرت، «تحلیل عقلانی عاشورا»، «تحلیل عاطفی عاشورا»، عزاداری، هتک حرمت.
اسامی معصومین علیهم السلام : پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ، امام حسین علیه السلام ، امام سجاد علیه السلام ، امام صادق علیه السلام ، امام زمان(عج).
سخنران استاد میرباقری
یکی از خصوصیات انسان منتظر (انسانی که آماده اقدام برای تحقق دولت کریمه حضرت بقیة الله ارواح العالمین له الفداه است) آمادگی برای فداکاری و شهادت در رکاب حضرت است. کسی که مسأله مرگ را برای خودش حل نکرده و آماده کوچ کردن از این دنیا نیست، بعید است که بتواند در کنار ولی خدا و یاور خوبی برای او باشد. انسانی که به دنیا تعلق خاطر به دنیا دارد و به آن قانع است، نمی تواند جزو یاوران امام باشد.
در برخی دعاها از جمله دعای عهد از خدای متعال می خواهیم که ما را از مستشهدین پیش روی ولی خدا قرار بدهد. مستشهد کسی است که طالب و مشتاق شهادت است؛ اگر روزی اش بود به شهادت می رسد - فبها المراد - و اگر نبود، همین اشتیاق برای شهادت در رکاب ولی خدا موضوعیت دارد در این که انسان مسأله مرگ را برای خودش حل کند و به دنیا راضی نباشد.
خدای متعال در سوره مبارکه توبه خطاب به بعضی مؤمنان چنین می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا ما لکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثاقلتم الی الارض أرضیتم بالحیاة الدنیا من الاخرة فما متاع الاحیاة الدنیا فی الاخرة الا قلیل الا تنفروا یعذبکم عذابا الیما و یستبدل قوما غیرکم و لا تضروه شیئا والله علی کل شیء قدیر الا تنصروه فقد نصره الله»؛[1] چرا همراه پیامبر گرامی اسلام به میدان های جنگ نمی روید و دعوت حضرت را اجابت نمی کنید؟ ظاهر آیه، توبیخ مؤمنینی است که برای نصرت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم آماده نبودند. سپس در ادامه آیه - و در بیان علت این عدم همراهی - خطاب به آنان می فرماید: چه منفعتی می برید که وقتی شما را برای هجرت و کوچ در راه خدا دعوت می کنند، بر زمین سنگین می شوید؛ حال آن که دعوت های دیگر را سبک بال اجابت می کنید؟ آیا شما به زندگی دنیایی راضی شدید؟ (و آن را بر آخرت ترجیح دادید؟).
نتیجه راضی بودن به دنیا، آماده نبودن برای نصرت ولی خداست. انسان را سنگین می کند و سبک بالی را از انسان می گیرد. انسان سبک بال می تواند دنبال اولیای خدا حرکت کند و به یاری آن ها برسد.
بعد خدای متعال این گونه توضیح می دهد: اگر شما راضی به حیات دنیا شدید بدانید که همه دنیا در مقابل آخرت چیز کمی است و به حساب نمی آید. بعد می فرماید: اگر کسی آماده هجرت همراه با رسول خدا و ولی خدا نبود، به رنج و عذاب و گرفتاری مبتلا می شود. به عبارت دیگر این طور نیست که کسانی که ولی خدا را همراهی نمی کنند و با او هجرت نمی کنند، به خوشی ها می رسند. اگر کسی از این دنیای گذرا کوچ نکرد و قلبش در این دنیا باقی ماند، بودنِ در این دنیا خودش عامل رنج است.
این مطلب را خدای متعال در سوره مبارکه یونس خوب بیان فرموده: «ان الذین لا یرجون لقائنا و رضوا بالحیاة الدنیا و اطمأنوا بها و الذین هم عن آیاتنا غافلون اولئک مأوئهم النار بما کانوا یکسبون»؛[2] آن هایی که امید به لقای ما (خدای متعال) ندارند، امیدوار نیستند که انسان می تواند از این دنیا عروج کند و به لقای خدا برسد. و آن ها - طبیعتا - به این دنیای کوچک و کم راضی و قانع شدند و دنیا برایشان بس است. اگر لذت های دنیا را به همراه یک زندگی آباد (خانه، شغل، مسکن، دوست، مقام و...) داشته باشند، برایشان کافی است.
آن هایی که امید به لقای پروردگار ندارند، نمی فهمند که تا کجا می توانند بروند؟ این ها با داشتن دنیا آرامش پیدا می کنند. دنیایی که نه جای ماندن است و نه می شود به آن تکیه کرد. اطمینان کردن به دنیا مانند خانه ساختن روی موج یا تکیه کردن به باد است.
دو عامل مهمی که باعث می شود اعتماد انسان به دنیا از بین برود عبارتند از: فنای دنیا و تحول انسان. یا ما از دنیا جدا می شویم یا دنیا از ما. این جا جای آرامش و اطمینان نیست. اینجا معبر انسان است. اگر کسی به این معبر راضی شد و حقیقت دنیا را نفهمید، خدای متعال به او هشدارهایی می دهد. مثلاً دل به مال دنیا می بندد؛ خداوند مال را از او می گیرد. به جوانی دل خوش می کند؛ خداوند جوانی اش را می گیرد. عده ای با دیدن این هشدارها بیدار می شوند و مسیرشان را عوض می کنند؛ ولی عده ای همچنان از دیدن آیات خداوند غفلت می کنند.
خورشید که غروب می کند از آیات خداست؛ یعنی نباید به این خورشید دل بست. زمستان که می آید از آیات خداست؛ یعنی نباید در بهار، دل خوش و آرام باشید. لذا می فرماید: «إِنَّ اخْتِلَافَ تَدْبِیرِک وَ سُرْعَةَ طَوَاءِ مَقَادِیرِک مَنَعَا عِبَادَک الْعَارِفِینَ بِک عَنِ السُّکونِ إِلَى عَطَاءٍ وَ الْیأْسِ مِنْک فِی بَلَاء»؛[3] اختلاف تدبیرهای تو و سرعت پیچش حادثه هایت (این که بهار به سرعت می رود و به دنبالش تابستان و پاییز می آیند؛ این که جوانی می رود و پیری می آید؛ نشاط ها می روند و غصه ها می آیند؛ سلامتی می رود و بیماری می آید؛ قوت می رود و ضعف می آید) آن دسته عبادی را که با تو (خداوند) به معرفت رسیدند منع می کند از این که اگر چیزی به آن ها دادی آرام بگیرند. هنگامی که به آن ها نعمت می دهی، می فهمند که این یک عطای الهی است و تصادفی نیست. همچنین آن هنگامی که نعمتی را از آن ها می گیری، می فهمند که این جا هم تصادف نیست و تدبیر توست.
انسان های بصیر در کنار نعمت ها آرامش ندارند و می دانند نعمت از این دست داده می شود و از دست دیگر گرفته می شود. انسانی که با خدا به معرفت می رسد، مثل کشاورز بیداری است که در بهار می فهمد که این بهار ماندنی نیست. باید در بهار برای پاییز و زمستان بکاری.
کسی که به معرفت خدای متعال رسیده است، آمد و شد نعمت ها را تصادفی نمی داند و آن را داد و ستد الهی می داند. می داند که هم طلوع خورشید از خداست و هم غروب آن. می داند که تدبیر است و لهو و لعب نیست. بنابراین نه آن موقعی که خورشید طلوع می کند (در روشنی روز) آرام می گیرد و نه هنگام غروب خورشید (در تاریکی شب) مأیوس می شود. می داند که دادن جوانی نعمتی است و گرفتن آن نعمتی دیگر.
آمدن و رفتن نعمت ها، هردو یک هدف را دنبال می کنند: دعوت به خدای متعال. اگر خداوند می خواست می توانست کاری کند که ما از بدو تولد جوان، توانا و در اوج قدرت باشیم و در همین حالت هم بمانیم. اما این حرکت از ضعف به قوت (خداوند در قرآن می فرماید: ما شما را از ضعف آفریدیم) برای این است که ما به خدا برسیم. این حرکت از ضعف به قوت برای ما لازم است؛ اگر نبود همیشه ما را در اوج جوانی نگه می داشت. کما این که در بهشت این گونه است؛ نه دوران طفولیت است و نه دوران پیری؛ چون از دنیا عبور کردیم.
اما عده ای این گونه نیستند و از زنگ خطرهای خدا غفلت می کنند. جوانی و سلامتی شان می رود، اما آن ها به خود نمی آیند. قرآن می فرماید: پناهگاه این ها آتش است. انسانی که به دنیا پناه می برد و به آن راضی می شود، درحقیقت به آتش پناه برده است. همین دنیا برای او تبدیل به آتش و عذاب می شود.
در سوره مبارکه توبه خدای متعال همین هشدار را می دهد: «إلا تَنفِرُوا یُعَذِّبکُم عَذَاباً ألیماً وَ یَستَبدِل قَومًا غَیرَکُم».[4] اولا بدانید که اگر همراه رسول خدا هجرت نکردید و با او همسفر و به دنیا دل بستید، به رنج می افتید و به عذاب مبتلا می شوید. دلیلش این است که انسان و دنیا هردو متحول هستند و کسی که دل بسته به دنیایی است که متحول است، نمی تواند آرام باشد و همیشه مضطرب است. تعلق به پدیده های دنیایی که از ما جدا می شوند، در دل انسان رنج و عذاب ایجاد می کند.
خدای متعال می خواهد به شما خیر برسد. این که می گویند خدا و ولی خدا را نصرت کنید برای این است که خیری به شما برسد و رشد کنید. اگر شما حاضر نشدید بر سر این سفره آماده بنشینید و سبک بال با پیامبر ما پرواز کنید، این توفیق را از شما می گیریم و بعد هم هیچ ضرری به خدای متعال نمی رسد: «یستبدل قوما غیرکم و لا تضروه شیئا». چرا؟ چون: «والله علی کل شیء قدیر».
در ادامه می فرماید: کسی که خدا او را یاری کرده شما حاضر نیستید یاریش کنید. کسی که در تنهایی ها، خدا تنهایش نگذاشته؛ آن جایی که همسفرش دشمنش بوده: « إلا تَنصُرُوهُ فَقَد نَصَرَهُ الله إذ أخرجه الذین کفروا ثانی اثنین إذ هما فی الغار إذ یقول لصحابه لا تحزن إنّ الله مَعَنَا».[5] چنین انسانی را که خدای متعال در تنهاییش ناصر او بوده، شما حاضر نیستید کمکش کنید!
خدای متعال در هشدار به کسانی که حاضر به همراهی ولی خدا نشدند و به دنیا راضی شدند می فرماید: اگر به زندگی دنیا راضی شدید، بدانید به کم راضی شدید. ما بیشتر از این برای شما در نظر گرفتیم: «فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرة أعین».[6] ما سفره های عظیمی برای شما گستردیم شما که هنوز ندیدید، چرا قانع شدید؟
عده ای وقتی عازم مسافرت می شوند، چون زیبایی های راه را ندیدند، به اولین منظره ای که می رسند بار می اندازند. اگر کسی کل راه را بلد باشد به آن ها می گوید: بلند شوید برویم؛ این جا که خبری نیست! انسانی که عوالم بعدی را ندیده، محجوب است، زود قانع می شود، بار می اندازد و می گوید: همین جا مقصد است.
خدای متعال در هشدار دوم می فرماید: اگر متعلق به دنیا شدید، عذاب و رنج حتمی است. نمی شود انسان سر سفره دنیا بنشیند و آرام باشد. در دلبستگی به دنیا رنج است. «وَ مَن أعرَضَ عَن ذِکری فَإنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَ نَحشُرُهُ یَومَ القِیامَةِ أعمَی»؛[7] چنین انسانی هم در دنیا در فشار است هم در آخرت کور است. آدمی که بصیرت قلبش را می گیرند، در زندان دنیا تحت فشار قرار می گیرد و در عالم آخرت هم بصیرت ندارد و همان فشار و رنج با او خواهد بود. بنابراین اگر انسان سبک بال نشود و حرکت نکند خیال نکند که به آرامش می رسد؛ بلکه به عذاب می افتد؛ عذابی دردناک که همه وجودتان احساس رنج می کند.
«و یستبدل قوما غیرکم»؛ شما را کنار می زنیم و جمعیت دیگری به جای شما می آوریم. این مسیر پابرجاست و کاروان ها به سمت خدا می روند. حضرت، همسفرانی پیدا می کند. مهاجرانی هستند که با حضرت به سوی خدا هجرت کنند. شما که هجرت نکردید در این محبس (دار دنیا) می مانید. عده ای در این میدان مسابقه سبک بال حرکت می کنند: «واستبقوا الخیرات» یا «سابقوا الی مغفرة من ربکم». مواظب باشید در این میدان عقب نمانید. معنای همراه نشدن، جاماندن از غافله است. تو این میدان خیرات - که همه می توانند در آن نفر اول باشند - جا می مانید و عده ای دیگر از شما سبقت می گیرند.
پس سبک بالی، قطع علاقه از دنیا و حل کردن مشکل مرگ، قدم اول است. تا کسی این مشکل را حل نکند، نمی تواند با خدا و ولی خدا همراه بشود. سیدالشهداء علیه السلام شب عاشورا وقتی اصحاب خودشان را توصیف می کنند، به زینب کبری سلام الله علیها می فرمایند: این ها کسانی هستند که با مرگ مأنوسند؛ این ها با بیشتر از این دنیا مأنوسند؛ این ها بیشتر از این دنیا را تجربه کرده اند و به یقین هایی رسیده اند. اگر انسان به این جا برسد حجاب هایش کنار می رود.
در کتاب شریف کافی آمده است که شخصی به امام صادق علیه السلام عرض کرد که (نقل به مضمون) آقا ما وقتی با شما هستیم سبک بالیم، تعلقمان از دنیا برداشته می شود و آماده حرکت می شویم. اما همین که از شما جدا می شویم، دوباره رو به زندگی دنیایی می آوریم و آن سبک بالی از ما گرفته می شود. آیا این نفاق و دورویی نیست؟ حضرت فرمودند: نه؛ این حالات قلب است که گاهی سخت است و گاهی اوقات نرم.[8]
بعد حضرت هشدار دادند که همین سؤال را اصحاب رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم از حضرت پرسیدند که یا رسول الله؛ ما وقتی محضر شما می آییم سبک بالیم؛ اما هنگامی که برمی گردیم پیش زن و بچه سنگین می شویم. این نفاق نیست؟ حضرت فرمودند: این نفاق نیست؛ ولی گام های شیطان است که شما را دارد جدا می کند. بعد حضرت فرمودند که اگر آن حالتتان را حفظ می کردید باملائکه هم صحبت می شدید و ملکوت را مشاهده می کردید.
اگر انسان از قلب مراقبه کند، سبک بال و اهل شهود و عالم غیب می شود. این شهود برای سبک بالی و هجرت با اولیای خدا لازم است. کسی که مستشهد نیست و طالب این نیست که خون و سرمایه اش را در رکاب ولی خدا بدهد، یاور خوبی برای ولی خدا نیست. بنابراین یکی از خصوصیات اصلی انسان منتظر سبک بالی و آماده شدن برای پرواز است. در بعضی صحنه ها مشاهده می شود که انسان ها فوج فوج حاضر می شوند خونشان را در راه خدا بدهند؛ این از خصوصیات جامعه شیعه است که ریشه در حادثه عاشورا دارد.
یکی از آثار و برکات احیای فرهنگ عاشورا همین است که انسان ها را سبک بال می کند. انسان هایی که با عاشورا مأنوس می شوند و این حادثه در دلشان جا پیدا می کند، اولین خصوصیتی که پیدا می کنند، سبک بالی است. واقعه عاشورا و شهادت سیدالشهداء علیه السلام نقطه جوشش حیات در جامعه تشیع است.
درحقیقت روح شهادت طلبی و میل به فداکاری در راه خدا و ولی خدا، از کانون عاشورا در جامعه شیعه زنده شده است. در روایات آمده است که اگر می خواهید همراه سیدالشهداء علیه السلام و اصحابش باشید، هرگاه یاد آن حضرت افتادید بگویید: «یا لیتینی کنت معک فافوز فوزا عظیما».[9] توجه به فوزی که اصحاب سید الشهداء علیه السلام به آن رسیدند و آرزوی آن فوز، مقدمه رسیدن به آن درجات است.
اگر کسی به عاشورا تعلق پیدا کرد و در احوال آن ارواحی که «حلت بفنائک»[10] شدند تفکر کرد و دید که چگونه آن ارواح توانستند به فنای در آستان ولی خدا برسند و چه تجارت پرسودی کردند (فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به[11])، آن وقت او هم مشتقاق می شود به این تجارت.
آن الگویی که اشتیاق به شهادت در راه خدا را در انسان ایجاد می کند، الگوی کربلاست. اگر این فرهنگ در جامعه شیعه زنده بشود - که ائمه علیهم السلام نیز همین تلاش را کردند - جامعه شیعه آماده شهادت دسته جمعی می شود. لذا هرچه توجه به عزاداری سیدالشهداء علیه السلام بیشتر و عمیق تر بشود، علامت این است که جامعه شیعه برای برداشتن بار عصر ظهور مهیا شده است؛ چون همان طور که گفته شد شعار لشگریان امام زمان(عج) «یا لثارات الحسین»[12] است.
انسان اگر خوب دقت کند می فهمد که اصحاب امام حسین علیه السلام ضرر نکردند و هرچه بردند غنیمت و فوز بود. افرادی مانند حر، حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و... راه صدساله را یک شبه پیمودند. یکی از عزیزان تعبیر لطیفی داشت؛ می گفت: اگر این ها - که پیر بودند - نمی رفتند و در رکاب سیدالشهداء علیه السلام شهید نمی شدند، چقدر دیگه بنا بود در این دنیا بمانند؟
از این بالاتر تعبیر امام حسین علیه السلام است در نامه ای که از کربلا برای محمد حنفیه نوشتند؛ فرمودند: «فَکأَنَّ الدُّنْیا لَمْ تَکنْ وَ کأَنَّ الْآخِرَةَ لَمْ تَزَل»؛[13] گویا اصلا دنیایی نبوده و آخرت همیشه بوده و همیشه خواهد بود. فداکاری اصحاب سیدالشهداء علیه السلام را می توان با همین یک جمله تفسیر کرد. به راستی این درک از دنیا و این سبک بالی چگونه پیدا می شود؟ بهترین راهش عاشوراست. عاشورا از زاویه های مختلفی انسان را سبک بال می کند.
اگرچه تحلیل عقلانی عاشورا هم لازم است - و در جامعه شیعه باید عمیق ترین تحلیل های عقلانی درباره حادثه عاشورا وجود داشته باشد، صفوف حق و باطل شناسایی شوند و انگیزه و هدف حضرت شناخته شود - ولی احیای فرهنگ عاشورا در این حد کفایت نمی کند. پیوند روحی و عاطفی با عاشورا و دلدادگی به سیدالشهداء علیه السلام نیز بسیار مهم است. بهترین راه زنده کردن این پپیوند عاطفی نیز درک غربت و مظلومیت سیدالشهداء علیه السلام در همین محافل عزاداری است. همین مجالسی که معصومین علیهم السلام از روز اول بنایش را گذاشتند. از همان روز عاشورا امام سجاد علیه السلام بنایش را گذاشتند تا همین الآن.
امام سجاد علیه السلام قریب 35 سال بعد از عاشورا زنده بودند و نوشته اند که همه عمرشان را گریه می کردند. گریه حضرت هم یک گریه کاملا علنی بوده است. همان طوری که سید الشهداء علیه السلام روح حماسه، شهادت طلبی و دفاع از حق را دمیدند، امام سجاد علیه السلام روح توجه به عاشورا را در جامعه شیعه زنده کردند.
بنابراین کسی نباید بگوید که به جای نشستن و عزاداری کردن، باید عاشورا را تحلیل کنیم. این جزو شبهات بسیار زیرکانه و منفی دستگاه ابلیس است. تحلیل عقلانی عاشورا لازم است؛ ولی هیچ وقت از تحلیل عقلی، توجه عاطفی زنده نمی شود. انسان باید با حلقه های عزاداری، در متن آن بلا حضور پیدا کند تا تهذیب شود.
ضرب المثلی است که می گوید شخصی از راه رسید و محکم زد به صورت طرف مقابل. تا طرف آمد به خودش بیاید و عکس العملی نشان بدهد، آن شخص گفت: بیا بحث کنیم ببینیم صدایش مال کف دست من بود یا مال صورت تو! این تحلیل به چه درد می خورد؟ شیطان بزرگ ترین جسارت را به ولی خدا کرده؛ دستگاه ابلیس با تمام توان، خدا و ولیش را هتک کرده؛ آن وقت ما بنشیم و فقط تحلیل عقلی بکنیم؟ این کفایت نمی کند.
ابتدا باید غصه خورد که چرا ما نبودیم تا پیش روی شما قطعه قطعه شویم؟ اگرچه عاشورا اتفاق افتاده، اما شیعه باید حداقل دربرابر این هتک حرمت بی تفاوت نباشد. قدم اول این است که چشم از این حادثه بر نداریم و تمام عمر بسوزیم که چرا از ولی خدا هتک حرمت شده؟ این رسم ادب، محبت و معرفت نسبت به ولی خداست.
فرهنگ اسلامی می گوید که بر مصیبت ها گریه نکنید و با این که مؤمن محترم است، اما بیش از سه روز برایش عزا نگیرید (البته زوجه برای زوج استثناست). همین اسلام می فرماید که صبح و شب برای امام حسین علیه السلام گریه کنید. این، طریق عبودیت و بندگی خدای متعال است. غصه های دیگر خیلی باعث رشد نیستند و این غصه است که آدم را آماده و سبک بال می کند.
ذوب شدن در عاشورا؛ عامل آمادگی برای شهادت در رکاب امام زمان(عج)
اگر کسی می خواهد مستشهد و آماده بشود که خونش را در رکاب وجود مقدس امام عصر(عج) بدهد، باید قلبش در عاشورا ذوب شود. به هر میزانی که این قلب با مصیبت سیدالشهداء علیه السلام زنده شود، مستشهد و سبک بال می شود و حاضر می شود خونش را بدهد.
عده ای هم حاضرند خون خود را بدهند برای این که به بهشت بروند. این هم مذموم نیست و مرتبه ای از استشهاد است. آدم اگر این درجات را می خواهد، راهی ندارد جز این که بیاید در رکاب امام زمان علیه السلام سرمایه اش را بدهد و رشد کند.
کسی که دل به حادثه عاشورا می بندد و چشم از آن برنمی دارد و فوز عظیم اصحاب سیدالشهداء علیه السلام را در این صحنه می بیند، آماده هجرت می شود. اگر این آروز را در دلش پروش داد که «یا لَیتَنی کُنتَ مَعَهم فَأفوزَ فَوزاً عَظیماً»[14] و واقعا غصه دار بود که چرا نتوانسته به آن فوز عظیم و درجات بهشتی برسد، سبک بال خواهد شد.
یک استشهاد دیگر هم این است که اصحاب سیدالشهداء علیه السلام - لااقل خواصشان - این طور نبود که روز عاشورا دنبال بهشت بودند. مسأله اصلی برای آن ها هتک ولی خدا بود. این مثال برای تقریب به ذهن بد نیست: آیا مادری که گاهی حاضر است تا حد جان از فرزندش دفاع کند، به خاطر بهشت این کار را انجام می دهد؟ علاقه به فرزند است که نمی تواند ببیند خطر دارد فرزندش را تهدید می کند. اصحاب سیدالشهداء علیه السلام به جایی رسیده بودند که نمی توانستند تحمل کنند از سیدالشهداء علیه السلام هتک حرمت بشود.
در زیارت وجود مقدس امام عصر(عج) - که به منزله اذن دخول سرداب است - تعبیری هست که در آن از خدای متعال می خواهیم ما را زنده نگه بدارد و اگر از دنیا رفتیم ما را زنده کند: «لِأَبْلُغَ مِنْ طَاعَتِک مُرَادِی وَ أَشْفِی مِنْ أَعْدَائِک فُؤَادِی»؛[15] تا در همین دنیا به مراد خودم در تبعیت از تو (امام زمان) برسم. من، شما و عصر ظهورتان را درک نکردم؛ ولی دلم می خواسته که در کنار شما باشم و به خواسته دلم که اطاعت از شماست برسم و از دشمنان شما انتقام بگیرم تا آرام بشوم. این تشفی هم نفسانی نیست. این که شعار لشگریان امام زمان(عج) «یا لثارات الحسین»[16] هدف این نیست که خونی ریخته شده و ما هم می خواهیم - از روی عقده - انتقام بگیریم. بحث این است که ولی خدا هتک شده و دستگاه ابلیس با خدای متعال عداوت کرده است. اگر کسی این حادثه را بفهمد نمی تواند تا تسویه حساب نشود آرام بنشیند. حاضر است همه دستگاه باطل را - اگر بعد از اتمام حجت هدایت نشدند - تار و مار کند.
«وَ مَن قُتِلَ مَظلُوماً فَقَد جَعَلنَا لِوَلِیّهِ سُلطَاناً فَلا یُسرِف فِی القَتل إنّهُ کَانَ مَنصُوراً»؛[17] انسانی که مظلوم کشته می شود - یا به شهادت می رسد - ما برای ولی او سلطه قرار دادیم و حق دارد انتقام بگیرد. البته نباید زیاده روی کند؛ خدا یاریش می کند. روایتی ذیل این آیه هست که می فرماید این آیه راجع به وجود مقدس سیدالشهداء علیه السلام است که امام زمان(عج) باذن الله تبارک و تعالی ولی دم ایشان هستند و خدای متعال برای ایشان سلطه قرار داده است. در ادامه روایت آمده که اگر همه عالم را بکشد اسراف نکرده.
البته منظور این نیست که حضرت دست به شمشیر می برند و بی حساب می کشند. او ولی خدا و قوس عالم است (الْغَوْثُ وَ الرَّحْمَةُ الْوَاسِعَةُ وَعْدٌ غَیرُ مَکذُوب[18]) و این طور نیست که - العیاذبالله - بیهوده دست به شمشیر ببرد و همه را از دم تیغ بگذراند. اما وقتی حجت ها تمام شد، هرچقدر از کسانی که در صف باطل می مانند را بکشد - در خون خواهی سیدالشهداء علیه السلام - اسراف نکرده؛ زیرا کسی که بعد از اتمام حجت باز هم در صف باطل است، درحقیقت هنوز با راه امام حسین علیه السلام درگیر است. اردوی امام زمان(عج) به اردوی سیدالشهداء علیه السلام تشبیه شده است و حضرت خواهند آمد تا راه امام حسین علیه السلام را به ثمر برسانند. کسانی که به آن فوز نرسیده اند باید به این فوز برسند.
درجات فائزین هم مختلف است. ممکن است کسی در عاشورا دنبال بهشت باشد. چنین شخصی این طور نیست که رشد نکند؛ اما پایین تر از کسی است که در وجود مقدس سیدالشهداء علیه السلام ذوب شده و هستیش را می خواهد پیش روی سیدالشهداء علیه السلام بدهد. آن هایی که منتظر و مستشهد می شوند و در رکاب حضرت قرار می گیرند هم دو دسته هستند: عده ای از آنها دنبال فوز و درجات بهشتند و عده ای دیگر می آیند که از حضرت حمایت کنند و خونشان را در دفاع از حضرت و خون خواهی از سیدالشهداء علیه السلام بدهند.
پس مفهوم این خون خواهی با معنای مصطلح و رایج آن متفاوت است؛ زیرا در خون خواهی عادی، به گذشت دعوت شده است و به ولی دم توصیه شده که اگر عفو کند بهتر است. اگر چشمش را زدند، حق دارد قصاص کند؛ ولی اگر عفو کند بهتر است. اما در قضیه سیدالشهداء علیه السلام عفو بهتر نیست و غلط است. در زیارت سیدالشهداء علیه السلام خداوند را شکر می کنیم که جهنم را مأوای آنان (دشمنان حضرت) قرار داد: «الحمدلله الذی جعل النار مأواهم».[19] این جا جای عفو نیست.
البته خوب است که انسان عاطفه داشته باشد؛ اما جایی که خدا می خواهد عذاب و لعن کند، اگر انسان حساب خودش را سوا نکند، خودش هم گرفتار میشود؛ یعنی اگر حتی ذره ای در دلش به آن عذاب شوندگان وابسته باشد، به همان میزان عذاب خواهد کشید. خداوند به حضرت لوط می گوید بیرون بروید و هیچ کدام به پشت سرتان توجه نداشته باشید، به این دلیل است که تعلق به پشت سر، موجب عذاب است. این ها کارشان تمام شده و قرار است عذاب شوند؛ پس جای دلسوزی و رأفت نیست.
در زیارت عاشورا می خوانیم: «بِأبی أَنتَ وَ أُمّی لَقَد عَظُمَ مُصَابی بِکَ فَأَسأَلُ اللهَ الّذِی أکرَمَ مَقامَکَ وَ أکرَمَنی بِکَ أن یَرزُقَنی طَلَبَ ثَارِکَ مَعَ إمامٍ مَنصُور مِن أهلِ بیتِ مُحمّدٍ صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ».[20] این خون خواهی و استشهاد، رزق کسی است که عظمت مصیبت سیدالشهداء علیه السلام جانش را پر کرده، همه هستی اش را گرفته و یک لحظه هم نمی تواند از آن غافل بشود. چنین شخصی می تواند جزو اصحاب خاص حضرت باشد و هرچه حضرت سخت بگیرند، تردید نمی کند. خیلی سخت است و بسیاری تردید می کنند. روایات تندی داریم که می گویند: کسی می تواند در رکاب حضرت وفادار بماند که این ظرفیت را پیدا کرده باشد و کاری که دشمن با حضرت کرده را درک کرده باشد.
از مثل امشب مورخین نقل کرده اند و در مقاتل آمده که از طرف ابن زیاد نامه آمد که باید حلقه محاصره را تنگ کنید. یا الله؛ باید بین امام حسین علیه السلام و فرات حائل شوید و نگذارید آب به خیمه هایش برسد.
تلاش می کردند تا امام حسین علیه السلام را تحت محاصره قرار بدهند تا شاید ترک اولایی از حضرت و اصحابش سر بزند. چون حضرت را نمی شناختند، خیال می کردند شاید اگر سخت بگیرند سیدالشهداء علیه السلام کوتاه خواهد آمد. عده ای هم که به حضرت می گفتند: آقا این زن و بچه را برای چه با خود می برید، همین فکر را می کردند که ممکن است دشمن از این طریق حضرت را تحت فشار قرار دهد. حضرت هم که می دانست چه اتفاقی می افتد، با هوشیاری این ها را آورده و آماده کرده بود. لذا دشمن هرچه توانست سخت گرفت. همراه با امام حسین علیه السلام همسرانش، نوامیس رسول خدا، طفل خردسال، طفل شیرخوار و مادری که فرزندش را شیر می دهد هستند. بستن آب به روی این ها چه معنی می دهد؟
از امشب آب در خیمه های امام حسین علیه السلام جیره بندی شد؛ در آن هوای گرم که ظاهرا هوای کربلا در آن ایام گرم و سوزان بوده. نه این که آب نبود؛ بلکه باید وجود مقدس حضرت قمربنی هاشم علیه السلام و دیگران باید می رفتند و با درگیری مقداری آب برمی داشتند و می آوردند.
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین السلام علی الحسین.
«الَّذِی سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ السَّلَامُ عَلَى مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ فِی سِرِّهِ وَ عَلَانِیتِهِ السَّلَامُ عَلَى مَنْ جَعَلَ اللَّهُ الشِّفَاءَ فِی تُرْبَتِه».[21] چه کردی که خاکی هم که به تو نزدیک است خدا به آن لطف کرده؟ اگر ما را بپذیری چه می شود؟
«السَّلَامُ عَلَى مَنِ الْإِجَابَةُ تَحْتَ قُبَّتِه».[22] بعضی از بزرگان فرمودند که هرکجا حسینه و خیمه ای به نام امام حسین علیه السلام برپا می شود، آن جا قبه امام حسین علیه السلام است. چه کردی حسین جان؟ هر دستی که در این قبه به طرف خدا دراز بشود، خدا به احترام تو آن دست را خالی برنمی گرداند.
«السَّلَامُ عَلَى مَنِ الْأَئِمَّةُ مِنْ ذُرِّیتِهِ».[23] چه کردی که خدا امام زمان را در نسل تو گذاشته؟ در روایات آمده که ماجرای عاشورا به بی بی دو عالم عرضه شد و به ایشان گفتند: می خواهیم فرزندی به تو بدهیم که این طور به شهادت می رسد. صدیقه کبری سلام الله علیها وقتی قبول کرد که خدا وعده داد که در عوض این شهادت، امامت را در نسلش می گذارم. در بعضی روایات هم آمده که خداوند خصوصاً وعده داده است که امام زمان(عج) را در نسلش می گذارم.
«السَّلَامُ عَلَى غَرِیبِ الْغُرَبَاءِ السَّلَامُ عَلَى شَهِیدِ الشُّهَدَاءِ».[24] شهادت تو یک شهادت دیگری است.
«السَّلَامُ عَلَى شَهِیدِ الشُّهَدَاءِ السَّلَامُ عَلَى قَتِیلِ الْأَدْعِیاء».[25] نمی دانم این جمله را معنا کنم یا نه؟ خدای متعال به ابراهیم خلیل علیه السلام براساس روایت خصال فرمود: ابراهیم تو به فرمان من فرزندت را در راه خدا بردی. این قربانی کردن فرزند در راه خدا معصیت نیست؛ عبادت است. ولی فرزند رسول خدا را مدعیان اسلام با دستان ناپاکشان مانند گوسفند سر می برند. ای کشته ای که آن ناپاک ها هر چه شقاوت داشتند بر سر تو خالی کردند.
«السَّلَامُ عَلَى سَاکنِ کرْبَلَاءَ السَّلَامُ عَلَى مَنْ بَکتْهُ مَلَائِکةُ السَّمَاء».[26] این درس است برای ما. ملائکه آمدند برای یاری امام حسین علیه السلام ؛ اما دیر رسیدند. در روایت دارد که با اجازه خدای متعال، کنار حرم حضرت تا دوره ظهور برای حضرت صبح و شب گریه می کنند. غبار آلود و محزون، منتظرند تا امام زمان(عج) بیاید و در رکاب حضرت خون خواهی کنند.
«السَّلَامُ عَلَى مَنْ ذُرِّیتُهُ الْأَزْکیاء».[27] سلام بر آقایی که همه نسلش پاک بودند.
«السَّلَامُ عَلَى الدِّمَاءِ السَّائِلاتِ السَّلَامُ عَلَى الْجُیوبِ الْمُضَرَّجَات».[28] سلام بر گریبان هایی که چاک شد.
«السَّلَامُ عَلَى الشِّفَاهِ الذَّابِلَاتِ».[29] سلام بر آن لب های تشنه.
«السَّلَامُ عَلَى النُّفُوسِ الْمُصْطَلَمَاتِ السَّلَامُ عَلَى الْأَرْوَاحِ الْمُخْتَلَسَاتِ السَّلَامُ عَلَى الْأَجْسَادِ الْعَارِیاتِ السَّلَامُ عَلَى الْجُسُومِ الشَّاحِبَاتِ السَّلَامُ عَلَى الدِّمَاءِ السَّائِلاتِ السَّلَامُ عَلَى الْأَعْضَاءِ الْمُقَطَّعَاتِ السَّلَامُ عَلَى الرُّءُوسِ الْمُشَالَاتِِ السَّلَامُ عَلَى عَلِی الْکبِیرِ السَّلَامُ عَلَى الرَّضِیعِ الصَّغِیر».[30] نمی دانم این کدام طفل است که وجود مقدس امام زمان(عج) به او سلام می کند. مرحوم یعقوبی نوشته است که دو تا شیرخواره از امام حسین در عاشورا به شهادت رسیده اند. یک طفلی است که حضرت نزدیک خیام او را در آغوش گرفت تا با او وداع کند. هنگامی که خم شد تا او را ببوسد، دشمن او را هدف تیر قرار داد. دومی هم این طفل شیرخواره ای است که امام حسین علیه السلام او را مقابل لشگر دشمن روی دست گرفت و فرمود: اگر به من رحم نمی کنید به این طفل صغیر تشنه رحم کنید. ای وای! چطور جواب حضرت را دادند: «ذبح الطفل من الاذن الی الاذن و من الورید الی الورید». نمی دانم چه کرد با جگر امام حسین علیه السلام . هی خون ها را می گیرد و به آسمان می پاشد: خدایا تو می بینی.
ای عزیز دلم
- در پریشانی و در بی یاریمی دهی باز مرا دلداری
- دست و پای دل من می بندیدست و پا می زنی و می خندی
[1] - توبه: 38 - 40.
[2] - یونس 7 - 8.
[3] - بحار الانوار /علامه مجلسی /95/225/ باب2- اعمال خصوص یوم عرفه ولیلتها وادعیتها زائدا علی ما مرفی طی الباب السابق ...ص:212
[4] - توبه: 39.
[5] - توبه: 40.
[6] - سجده: 17.
[7] - طه: 124.
[8] - بحار الانوار /علامه مجلسی /67/56/ باب 44- القلب وصلاحه وفساده ومعنی السمع والبصر والمنطق و الحیاه الحقیقات...ص:27
[9] - آل عمران: 143.
[10] - مصباح الالمتهجد/شیخ طوسی /776/شرح زیاره ابی عبد الله ع فی یوم عاشوراء من قرباو بعد...ص:772
[11] - توبه 112.
[12] - بحار الانوار /علامه مجلسی /44/286/ باب34- ثواب البکاءعلی مصیبته ومصائب سائر الائمه ع وفیه ادب الماتم یوم عاشورا ...ص:278
[13] - بحار الانوار /علامه مجلسی /44/392/ باب37- ما جری علیه بعد بیعه الناس لیزید بن معاویه الی شهادته صلوات الله علیه ...ص:1
[14] - نساء: 73.
[15] - بحار الانوار /علامه مجلسی /53/95/ باب29- الرجعه ...ص:39
[16] - بحار الانوار /علامه مجلسی /44/286/ باب34- ثواب البکاء علی مصیبته ومصائب سائر الائمه ع وفیه ادب الماتم یوم عاشوراء...ص:278
[17] - اسراء: 33.
[18] - بحار الانوار/علامه مجلسی/53/171/ باب31- ما خرج من توقیعات ع ...ص:150
[19] - من لایحضره الفقیه /شیخ صدوق/2/596/ زیاره قبر ابی عبد الله الحسین بن علی بن ابی طالب ع المقتول بکربلاء...ص:594
[20] - شفاء الصدور /ابوالفضل بن ابی القاسم طهرانی /1/29/متن زیارت عاشورا...ص:29
[21] - بحار الانوار /علامه مجلسی /98/234/ باب18- زیاراته صلوات الله علیه المطلقه وهی عده زیارات منها مسنده ومنها ماخوذه من کتب الاصحاب بغیر اسناد ...ص:148
[22] همان
[23] - همان
[24] - بحار الان.ار /علامه مجلسی/98/235/ باب 18- زیاراته صلوات الله علیه مطلقه و هی عده زیارات منها مسنده ومنها ماخوذه من کتب الاصحاب بغیر اسناد ...ص:148
[25] - همان
[26] - همان
[27] - همان
[28] - همان
[29] -همان
[30] - همان