کلید واژه ها: امر به معروف و نهی از منکر, غیرت دینی, چهار ارزش انسانی, ارزشمندی هدف امام حسین, ذلّت ستیزی و غیرت امام حسین علیه السلام , بی عفتی منشاء بی غیرتی, درس های عرفانی امام حسین علیه السلام .
اسامی معصومین:امام علی علیه السلام ، امام حسین علیه السلام .
سخنران استاد آقامجتبی تهرانی
بحث ما راجع به قیام و حرکت امام حسین(علیه السلام) بود که هدفمند بود و هدفش اصلاح امّت و منشأش غیرت دینی بود؛ و این قیام و حرکت صحیفه ای بود که در آن مجموعه ای از درس های معرفتی، فضیلتیِ انسانی، دنیوی، اخروی، فردی، اجتماعی بود؛ و بالاخره امام حسین(علیه السلام) انسانی بود مصلح غیور؛ و در جلسات گذشته گفتیم که بالاترین غیرت، «غیرت دینی» است به معنای اینکه انسان کوشش کند و سعی کند که دین را حفظ کند، چه نسبت به خودش و چه دیگران؛ که اصلاً غیرت را که معنا می کنند به معنای کوشش و سعی در حفظ یک امری است که حفظ او عقلاً و شرعاً لازم است.
تبیین غیرت دینی از دیدگاه علمای اخلاق
علمای اخلاق این بحث را که مطرح می کنند، ابتدا این مسئله را مطرح می کنند که غیرت بر دین که اهم امور است در این باب، یعنی مانع شدن از اینکه بدعت گذاران، بدعت در دین بگذارند و اینکه مراقب باشد که چیزهایی که موجب وَهن دین می شود نسبت داده نشود به دین؛ یعنی چیزی از دین نیست و نسبت به دین بدهند که موجب وَهن دین می شود و کوشش بکند در ردّ شبهات کسانی که نسبت به اسلام این ها یک حالت انکاری دارند و جحود.
این ها هر کدام بحث های مفصلی برای خودش دارد. من فقط فهرست وار عرض می کنم. این ها جنبه مانعیّت دارد و به اصطلاح ما نفیی است. از آن طرف کوشش کند در ترویج دین و نشر احکام و بیان حلال و حرام و عدم تسامح در امر به معروف و نهی از منکر؛ این ها همه بر محور همان غیرت دینی است.
جایگاه ترویج احکام و امر به معروف و نهی از منکر در غیرت دینی
نگاه کنید این ها با هم فرق می کند و آن این است که آن اولی جنبه آموزشی دارد، اما این دومی جنبه عملی دارد. این ها را من جداسازی کنم؛ این ها یکی نیستند. اولی این است که احکام دینی را و حلال و حرام را به این هایی که نمی دانند بیاموزد؛ اینکه می گوییم ترویج دین در بیان احکام است، این مسائل دینی را به دیگران بیاموزد، خود بیاموزد و به دیگران هم بیاموزد. و از طرفی هم مسئله اجرا است و آن این است که اینجا دیگر، پیاده کردن و عمل است؛ چون امر به معروف و نهی از منکر در ربط با عمل طرف است. آنجا هم جزء شرایطش این بود که کسانی را که فرض کنید که این ها مسلمان هستند و احکام دینی را می دانند و عمل نمی کنند به این ها با آن شرایط خودش تذکر بدهد که احکام دینی در جامعه پیاده بشود.
تمام این هایی را که من عرض کردم، این ها را در یک قالب و تحت یک عنوان می شود خلاصه بکنیم که «غیرت دینی» اقتضا می کند همه این امور را و این هم تحت یک عنوان قرار می گیرد. من حالا یادم نیست به اینکه همین در سنوات گذشته اصلاً یک بحثی من کردم راجع به حرکت امام حسین(علیه السلام) تحت عنوان «اقامه حق» بحث کردم و همه این ها تحت این عنوان قرار می گیرد.
غیرت بر نصرت حق
علی(علیه السلام) این تعبیر را می فرماید نسبت به همه این مسائل که کلی است: «إِنْ كُنْتُمْ لَا مَحَالَةَ مُتَعَصِّبِينَ فَتَعَصَّبُوا لِنُصْرَةِ الْحَقِّ وَ إِغَاثَةِ الْمَلْهُوفِ»[1]؛ بالاخره که شما بناست که غیرت داشته باشید؛ آدم بی غیرت بد است دیگر! حالا که بناست غیرت داشته باشید، غیرت داشته باشید برای اینکه حق را یاری کنید؛ تمام این هایی که من گفتم، «یاری کردن حق» است: جلوی بدعت را گرفتن، شبهات را جوابگو بودن، چه جنبه های تعلیمی داشته باشد چه جنبه های عملی داشته باشد، همه این ها «نصرت حق» است. نسبت به یاری کردن حق «غیرت» داشته باشید.
چه تعبیری می کند علی(علیه السلام)! «إِنْ كُنْتُمْ لَا مَحَالَةَ مُتَعَصِّبِينَ فَتَعَصَّبُوا لِنُصْرَةِ الْحَقِّ»؛ بالاخره انسان باید غیور باشد؛ یعنی آن حالت در روح باشد نسبت به محافظت از آن چیزی که محافظت او لازم است؛ بی تفاوتی، بی غیرتی است. آن چیزی که باید محافظت بکنیم چیست؟ ما گفتیم سرآمد آن دین است. این مجموعه ای را که گفتیم که علمای اخلاق خُردش می کنند، تحت همین قالب در می آید؛ این ها می آیند خُردش می کنند؛ این همان یاری کردن حق است؛ تعصب داشته باشید در اینکه شما حق را یاری کنید که یاری کردن حق با غیرت انجام می شود و الا اگر غیرت نباشد حق یاری نمی شود؛ حفاظت از حق.
یک فرمایشی علی(علیه السلام) دارد در رابطه با ارزش ها نسبت به انسان که یک بخشی از آن در ارتباط با بحث من است؛ حضرت ارزش انسان را در چهار چیز مطرح می فرماید؛
اول، که می آید سراغ این که «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ وَ صِدْقُهُ عَلَى قَدْرِ مُرُوَّتِهِ وَ شَجَاعَتُهُ عَلَى قَدْرِ أَنَفَتِهِ وَ عِفَّتُهُ عَلَى قَدْرِ غَيْرَتِه»[2]. یعنی ارزش هر انسان به اندازه ارزش هدف او است. همّت که اینجا می گویند، من یک وقتی بحث کردم راجع به همین، غالب همت ها را کوشش می گویند و...، نه؛ و آن این است که هدفش را ببین چیست؛ هر چه هدفش والا، خودش بالا؛ هر چه هدف برتر باشد، هدف شخص، او ارزشش بیشتر است. دو، «وَ صِدقُهُ عَلى قَدرِ مُرُوَّتِه» درستی و راستی او به اندازه جوانمردی او است. سه، «وَ شُجاعَتُهُ عَلى قَدرِ أَنَفَتِه» دلیری او به اندازه تن درندادن او به پستی است. چهار، «عِفَّتُهُ عَلَى قَدْرِ غَيْرَتِه» پاکدامنی او به اندازه غیرت او است. که این مربوط به بحث ما است.
در اینجا اینکه من عرض کردم حسین(علیه السلام) قیامش یک مجموعه ای بود، صحیفه ای بود از دروس در ابعاد گوناگون؛ وقتی ما نگاه می کنیم مسئله هدفگیری اش، خودش گفت هدف من چیست؟ اصلاح جامعه امّتم و این به این است که جلوی این بدعت گذاران را بگیرم، حفظ دین اسلام. ظاهراً هدفی ارزشمندتر از او ما نداریم. همین جور گام به گام بیاییم پیش.
اما مسئله «صِدقُهُ عَلى قَدرِ مُرُوُّتِه». جوانمردی او؛ عملاً نشان داد؛ دیگر چون شما در عرض این یک دهه خیلی شنیدید؛ خیلی موارد داریم ما، یک جایی که برجسته است را مطرح می کنم؛ برخورد با حر می کند، لشگر دشمن آمده در بیابان همه آن ها هم تشنه، آب هم ندارند؛ چه کار می کند؟ به همه شان آب می دهد، حتی مرکب هایشان را، حتی با دست خودش. دیگر هیچ گونه جوانمردی بالاتر از این می توانی تصور بکنی شما؟ دشمن است، این ها می خواهند بجنگند، می خواهد جانش را بگیرد؛ اما تشنه اش نمی گذارد. البته این از پدر آموخته است؛ همه این ها را از خود علی(علیه السلام) در جنگ صفین آموخته است؛ شنیده اید دیگر قضیه اش را که معاویه آمد جلوی آب را گرفت؛ بعد وقتی که این ها آب را گرفتند، علی(علیه السلام) گفت نه، آب بدهید. این ها درس هایی است که می دهد.
حالا ما که دنبال این نیستیم و اگر هم بخواهیم، نمی رسیم؛ اما یک وقتی گفتم واقعاً تا به حال من ندیده ام کسی بتواند این ها را، یعنی تمام این ظرائفی را که در حرکت حسین(علیه السلام) از مدینه به مکه و از مکه به کربلا هست این ها را بتواند این ظرائفش را مطرح کند و بیان کند.
«وَ شُجاعَتَهُ عَلى قَدرِ أَنَفَتِه». دلیری اش به مقدار آن اندازه ای است که تن به پستی نمی دهد. این را ظاهراً نه یک بار، دو بار، چنیدن بار گفت و آن که خیلی روشنِ روشن بود روز عاشورا بود؛ آمد صریح گفت من «لا أفرُّ عِنکُم فرارَ العبید»[3]. خیال نکنید من دارم فرار می کنم؛ مرد و مردانه پایش ایستاده ام. چند جور جملات دارد روز عاشورا امام حسین که همین مطلب را بیان فرمود، از جمله این است که «اَنَّ الدعیّ بن الدعیّ قد رکزنی بین اثنتین؛ بین السلّة و الذلّة؛ هیهات منّا الذلّة»[4]. حرام زاده بچه حرام زاده من را مخیر کرده است بین شمشیر و خواری و ذلت؛ ما اهل ذلت پذیری نیستیم. «وَ شُجاعَتَهُ عَلى قَدرِ أَنَفَتِه» دلیری اش به اندازه این است که تن به پستی و ذلت نمی دهد.
«وَ عِفَّتُهُ عَلى قَدرِ غيرَتِه» که این محل بحث ما بود؛ و پاکدامنی اش به مقدار غیرت او است. یک بحثی دارند علمای اخلاق که در همین رابطه با غیرت، روابطش را مطرح می کنند. حالا من این هایی را که گفتم در رابطه با دین بود، اما آن ها راجع به اشخاص هم مطرح می کنند؛ می گویند نسبت به خودش، برادران دینی اش، نسبت به فرزندانش، و نسبت به همسر و زن و بچه و این ها است، و حتی مال. حالا اینجا نمی رسم دیگر، یک شب دیگر از جلسه ما بیشتر نمانده و یک جلسه دیگر بیشتر نداریم.
«يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُمْ وَ ارْجِعُوا إِلَى أَحْسَابِكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْرَاباً فَنَادَاهُ شِمْرٌ فَقَالَ مَا تَقُولُ يَا ابْنَ فَاطِمَةَ قَالَ أَقُولُ أَنَا الَّذِي أُقَاتِلُكُمْ وَ تُقَاتِلُونِّي وَ النِّسَاءُ لَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ فَامْنَعُوا عُتُاتَكُمْ عَنِ التَّعَرُّضِ لِحَرَمِي مَا دُمْتُ حَيّاً فقال شمر لك هذا ثم صاح شمر إليكم عن حرم الرجل فاقصدوه في نفسه فلعمري لهو كفو كريم»[5].
شما نگاه کنید در حساس ترین موقعیت هایش وقتی می بیند دارند حمله می کنند به خیمه ها، رفتند سراغ زن و بچه اش می گوید «یا شیعَة آلَ اَبی سُفیان اِن لَم یَکُن لَکُم دین وَ کُنتُم لا تَخافونَ المَعاد فَکونوا اَحراراً فی دُنیاکُم». ای پیروان ابوسفیان! دین ندارید، قیامت را منکرید، آزادمرد باشید در دنیا. «فَناداهُ شِمر» من مقتل می خوانم «ما تَقول یَابنَ فاطمَه» فرزند فاطمه چه می گویی؟ اما عجیب است این آقا من وقتی این را می خواندم تعجب کردم. اسم مادرش را می آورد؛ نمی گوید یا بن رسول الله؛ بروید مقتل بخوانید؛ «فَناداهُ شِمر» داد کشید و گفت به او «ما تَقول یَابنَ فاطِمَه» پسر زهرا چه می گویی؟ «قال: اَقول اَنَا الَّذی اُقاتِلُکُم وَ اَنتُم تُقاتِلونی» من با شما می جنگم، شما هم دارید با من می جنگید «وَ النِّساءُ لَیسَ عَلَیهِنَّ الجَهاد فَامنَعوا عتاتکُم عَنِ التَعَرُّضِ لِحَرَمی ما دُمتُ حَیّا» به زن ها چه کار دارید شما؟ جلوی این ها را بگیرید؛ تا من زنده ام به زن و بچه من کاری نداشته باشید. چیست این؟ اینجا دارد «فَقالَ الشِّمر لَکَ هذا ثُمَّ صاحَ اِلَیکُم عَن حَرَمِ الرَّجُل فَاقصُدوهُ فی نَفسِه فَلِعمری هُوَ کُفوٌ کَریم» دشمن دارد اعتراف می کند.
«وَ عِفَّتُهُ عَلى قَدرِ غَيرَتِه» پاکدامنی اش به مقدار غیرتش است. یعنی بی عفتی بر محور بی غیرتی است. اگر جامعه ای به سوی بی عفتی دارد می رود، بدانید غیرت دینی را از او گرفته اند. من این دین آن را هم می گویم. غیرت دینی را تضعیف کرده اند که دارد به سوی بی عفتی می رود. یعنی پاکدامنی را دارد از دست می دهد. غیرت دینی تضعیف شده است؛ و باید گفت وای به حال آن کسانی که وقتی به آن ها تذکر می دهند که بابا یک مقداری بیایید سراغ این احکام و...؛ اینجوری جواب می دهند که «چه کار دارید به مردم؟» –نعوذ بالله- منشاء آن معلوم است چیست؛ شهرت طلبی، هوای نفس، ریاست. «به مردم چه کار دارید؟» خدا نکند یک جامعه ای مبتلا به این سنخ افراد بشود که بخواهند بعضی از زمام امور را در دستشان بگیرند. این جامعه همین است؛ رهایش کنی می رود سراغ همین. غیرت دینی دیگر تعطیل می شود، بی عفّتی هم فراوان می شود.
در حرکت ظاهری اش حسین(علیه السلام) یکی یکی این درس ها را عملاً دارد می دهد، در روابط گوناگون؛ این ها درس است همه دارد می دهد، درس های عملی می دهد. بعد گفتم به موازات حرکت ظاهریّه اش، حرکت عرفانی و معرفتی اش را انجام می دهد. جلسه گذشته گفتم تقسیم بندی ها را، حالا من نمی خواهم وارد آن بشوم و آن این است که اهل معرفت راجع به غیرت سه درجه می کنند و درجه سوم آن را می گویند که مربوط به عارف است. عابد دارند، و مرید دارند و عارف دارند.
برای عارف که درجه بالای آن است، سه تا چیز اینجا مطرح می کنند؛ می گویند این مُحبّ نسبت به محبوبش غیرت دارد از سه جهت؛ یک، از جهت اینکه دید و بینایی اش باز شده و اهل شهود شده است و می بیند. یعنی آن محبوب حقیقی اش را شناسایی کرده و می بیند. ولی شفاف نمی بیند؛ یک حجابی در کارش هست که تقریباً جلوی دید شفاف محبوبش را گرفته است. دو، می گویند غیرت مُحبّ عارف از جهت این است که به سرّی از اسرار راه پیدا کرده، ولی باز کدورت نمی گذارد که این اسرار برای او کاملاً آشکار بشود. سه، می گویند آن مُحبّ غیور در همان وادی معرفتی اش از جهت التفات و توجهی است که نفس عارف به بعضی از عطایای محبوب دارد این ناراحت است. لذا این غیرت چنان او را حرکت می دهد که می خواهد خودش را به عالم تجرّد بکشاند و این موجب می شود که اینقدر منزّه بشود، کَاَنّهُ در عالم وجود مشکلی ندارد، حادثه ای نمی بیند، ساکت و آرام؛ تا اینکه خودش را فانی می کند در محبوب و آنجاست که آرام می گیرد و حیات جاودانه پیدا می کند.
این غیرت او را تکانش می دهد، می بردش، می بردش، می بردش؛ شما دیدید این چراغ روشن است پروانه می گردد، می گردد، می گردد، می گردد، می گردد، می گردد تا می سوزد و می افتد پایین... تمام شد... تا جان در بدن است این مشکل دارد؛ این را حجاب می بیند برای خودش. آن شفّافیّت را بعد از فانی شدن می بیند. راه یابی به آن اسرار را بعد از این می بیند. لذا این غیرت چنان این را می کشد که دیگر هیچ حادثه ای نمی بیند؛ آرامِ آرام. وقتی فانی شد جاودانی می شود. «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق/ ثبت است بر جریده عالم دوام».
«فوقف ليستريح فرمي بحجرٍ فوقع في جبهته فسالت الدماء على وجهه فرفع ثوبه ليمسح الدم عن وجهه، فرمي بسهم فوقع في قلبه، فأخرجه من وراء ظهره فانبعث الدم كالميزاب، فوقف بمكانه لايستطيع أن يحمل، فصاح شمر بن ذي الجوشن (لعنه اللَّه) ما تنتظرون بالرجل؟»[6].
حسین امروز به آن هدفی که داشت رسید و آن چیزی که در همین حرکت معرفتی او را بُرد و رسید همین بود. «فَتَوَقَّفَ ساعَةً لِیَستَریح». اینجا شروع می شود حالا. التماس دعا. می جنگید، حمله می کرد، خسته شد، ایستاد یک مقداری استراحت کند؛ می نویسند یک سنگی آمد و به پیشانی حسین(علیه السلام) خورد و خون جاری شد، آقا دست بُرد، دامن پیراهنش را که زیر زره بود آورد بالا تا این خون را از جلوی چشمش پاک کند، قهراً این زره هم با آن بالا آمد، وقتی پیراهن می آید بالا زره هم بالا می آید؛ کجا نمایان شد؟ یک تیر سه شعبه ای آمد و به قلب حسین(علیه السلام) اصابت کرد. دیگر اینجا بود که حسین(علیه السلام) نتوانست روی مرکب خودش را حفظ کند...
می نویسند این مرکب خیلی مراقبت کرد که حسین(علیه السلام) به زمین نیفتد. این چیزی که شما شنیده اید که قتلگاه حسین یک جای پستی بوده است، برای این بود که مرکب آمد در یک جایی حسین را به دیواره آنجا قرار داد که بخورد زمین، بعد خودش آمد یک جوری که آقا صدمه نبیند؛ حالا حسین دارد می آید زمین اما می گوید «بِسمِ اللهِ وَ بِالله وَ عَلی مِلَّة رَسولِ الله». دارد به محبوبش نزدیک می شود دیگر، می خواهد برسد، شفّاف ببیند، آخرین لحظات را می گویم من، صورت روی خاک چه گفت؟ «اِلهی رِضاً بِقضائِک وَ تَسلیماً لِاَمرِک لا مَعبودَ سِواک»[7]. به هدفم رسیدم...
پرسش جانسوز سکینه از ذوالجناح
اما این مرکب، می گویند دور آقا همینجور می گردید، محافظت می کرد، تا بالاخره این مرکب سرش را آغشته به خون کرد، رفت به سمت خیام حرم، دارد صیحه می کشید، این زن و بچه از خیمه ها بیرون آمدند، مواجه با چه شدند؟ وا مصیبت، اطراف ذوالجناح گرفتند، در بین این ها سکینه دختر حسین است، آمد جلوی مرکب رو کرد به مرکب پدر گفت یا جواد، به من بگو «هَل سُقِیَ اَبی اَم قَتَلوهُ عَطشانا». بگو به من آیا به پدرم آب دادند یا با لب تشنه شهیدش کردند؟...
[1] تذکر: جمله «إنّ الإسلام بَدؤُه محمدیّ و بقاؤُه حسینیّ» که به عنوان سرفصل مباحث این جلسات در ابتدای هر 12 جلسه توسط معظم له بیان شده است، متن روایت یا حدیث نمی باشد.
[1] . تصنيف غرر الحكم و درر الكلم/ عبد الواحد تميمى آمدى/ في نصرة الحق ..... ص : 69
[2] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/ منجلسی/ج 6 علیه السلام / باب 40 ما به كمال الإنسان و معنى المروءة و الفتوة ..... ص : 4
[3] . مع الركب الحسينى/ عزت الله مولايى/ (ج 4) خطابه عليه السلام قبل بدء القتال ..... ص : 249
[4] . مع الركب الحسينى/ محمد امين امينى/ (ج 6) تأمل وملاحظات: ..... ص : 256
[5] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/ مجلسی/ج 45/ بقية الباب 3 علیه السلام سائر ما جرى عليه بعد بيعة الناس ليزيد بن معاوية إلى شهادته صلوات الله عليه ..... ص : 1
[6] . ابصارالعين في انصارالحسين/ جمعى نويسندگان/ في أحوال أبي عبدالله الحسين(ع) إجمالا من ولادته إلى قتله..... ص: 42
[7] . عاشوراشناسى/ جمعى از نويسندگان/ زبان به شكايت نگشودن ..... ص : 266