بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه هشتم/استاد هادی پور (زید عزه)
تابستان دوره ای داشتیم برای معلمین استان فارس معلمین و مدیران علوم پایه ، ادارة این کلاس با چنین مخاطبانی با این سطح ، فنون و فرمولهایی می خواهد که اگر شما آنها را نداشته باشید نمی توانید کلاس را خوب اداره کنید کلاسی که با معلمین علوم پایه داشتم معلمینی که ریاضی و فیزیک و شیمی و..درس می دهند شاید از سخت ترین کلاسهای سابقة تبلیغی من بود. خیلی با این ها کار کردن مشکل بود.
ما برای معلمان دینی هم کلاس داشتیم آنها خوب بودند تک و توک مشکل داشتند اما معلمین علوم پایه مشکل جدی داشتند واقعا بحث از امام زمان و خدا می کردی شبهات جدی داشتند وقتی باهاشون صحبت می کردی تازه می فهمیدی چرا دانش آموزان ما غالبا دور از دیانت هستند چون کلی از وقتشان را پای صحبت های این معلمان می نشینند و طبیعی است تحت تأثیر آنها قرار می گیرند. و بالاتر جایی که استاد دانشگاه برای دانشجوها صحبت می کند آنها هم تحت تأثیر استاد قرار می گیرند، آنچه برای ما مهم است این است که ما یک سری فنون و فرمول هایی را لازم داریم که وقتی برای تدریس در دبیرستان تا دانشگاه وبالاتر از آن می رویم از این فرمول ها استفاده کنیم تا تدریس ما مطلوب باشد تدریس مطلوب چه تدریسی است؟ تا غایت معلوم نشود که فنون و فرمول را برای چه مي خواهی نمی توانیم تطبیق کنیم که این فرمولها بدرد ما می خورد یا نمی خورد.
ویژگی هایی که یک کلاس نسبتاً خوب از نظر علمی باید داشته باشد این اثر را دارد که وقتی شما یک کلاس را با این ویژگی ها برگزار می کنید در این کلاس دانشجوها و دانش آموزهای شما باید مراحل فهم را بگذرانند. این اثر این را نشان می دهد که شما چقدر موفق بوده اید در اینکه یک تدریس خوب داشته باشید.
تقسیم بندی علمی تدریس مطلوب را می گوییم. مهم این است که در این روش کلاسداری، با استاندارد های دنیا آشنا شویم وقتی در دنیا می گویند تدریس مطلوب یعنی تدریسی که چه ویژگی هایی داشته باشد و به چه لایه هایی نفوذ کند این لایه ها را بر اساس آنچه مطرح است می گوییم:
سلسله مراتب سطوح قلمرو شناختی:
اولین سطح در تدریس ، به انتقال دانش اطلاق می شود: پایینترین سطحی را که می توانید تدریس داشته باشید این است که شما بتوانید کاری کنید که دانش آموز شما مطالبی که شما گفتید حفظ طوطی وار کند یعنی فقط می تواند عباراتی که من گفتم بگوید نه بیشتر و نه کمتر هر آنچه من گفتم توانسته است در ذهنش نگهداری کند اما تفهیم نشده است و نمی تواند آنرا پرورش بدهد چون نفهمیده است. ما اولین بار که روش سخنرانی را از استادمان یاد می گرفتیم تعدادی از طلبه ها بودیم بعضی از دوستانی که بودند شروع کردند به تدریس مباحث استاد که یاد گرفته بودند بعد قابل تفکیک بود پای صحبت هایش که می نشستی مطالب را عین استاد می گفتند حتی مثالهایشان را از استاد می زدند. این مطالب را حفظ طوطی وار کرده بودند اینها از این کلاس فقط بهرة دانش حفظی داشته اند نمی توانند از خودشان 2 مثال بزنند یا دو نکته اضافه کنند در کلاسهای ما بعضی اوقات کار به جایی می کشد که طرف در همین حد می فهمد گاهی از این هم کمتر است. گاهی حفظ طوطی وار هم اتفاق نیفتاده است.
مثال کاربردی
این کلاس 20 نفر است یه وقتی از این 20 نفر 14 نفر رسیدند به مرحلة هفتم شناخت 3 نفر رسیدند به مرحلة پنجم 2 نفر رسیدند به مرحلة سوم و یک نفر در مرحلة اول باقی مانده اینجا گیر از استاد نیست از 90 درصد مخاطبین نظرسنجی می شود نمی توانند 5 دقیقه حرفهای آن آقا را بگویند یا نمی توانند توضیح بدهند یا معلوم می شود که تدریس به مراحل بالای شناختی نرسیده است و در مراحل اولیه باقی مانده است ماها باید برایمان مهم باشد که مثلا جذابیت بوسیله ایجاد انگیزه یا....اینها مقدمات است که در نهایت منجر می شود به اینکه مخاطب به این درجات و سطوح فهم برسد. اگر من یک عالمه جذابیت ایجاد کردم ولی آخر مخاطبم هیچ نفهمید و نتوانست استفاده کند و به نتیجه خوب برساند معلوم است جذابیت ، جذابیت مطلوبی نبوده است که مرا به هدف برساند .
یعنی فهمیدن و توان توضیح دادن ، در این مرحله فرد به جایی می رسد که طوطی وار نیست یعنی مخاطب میتواند توضیح بدهد اگر مخاطب خیلی قشنگ شروع کرد با واژگان دیگر با توضیحات دیگر و مثال دیگر حرفی را که استاد زده بود ، توضیح داد معلوم است قضیه را گرفته است و مطلب به فهم مخاطب هم رسیده است .
مخاطب مطالب کلاس را حفظ کرده وفهمیده است و می تواند برای استاد توضیح بدهد اما در مورد کاربردی بودن مطالب مثلا استاد سر کلاس می گوید : من این بحث را برای شما گفتم تا جلسة بعد برای من بیاورید این مباحثی که گفتیم بدرد چه جاهایی می خورد. دانش آموز در کلاس بعدی می گوید این چیزهایی که شما گفتید من چهار جای دیگر پیدا کردم 1 و 2و 3و....معلوم است مخاطب به سطح کاربردی بودن مطالب رسیده است آدم تا یک چیزی را نفهمد سطح کاربردیش را هم نمی فهمد. اگر خواستید بفهمید طرف فهمیده یا نفهمیده از او کاربرد طلب کنید. اگر دیدید دارد اشتباه می گوید بدانید خوب نفهمیده است.
مثلا اگر بحث ما ، روش مناجات با خدا باشد ، به مخاطبین می گویم : به نظر شما در سخنرانی با چه روشی این مناجات با خدا بدرد می خورد و اثرگذار است یکی نظرش این هست که مثلا بعنوان شروع صحبت خوب است مثل آقای هاشمی نژاد در سخنرانی هایش . این شخص که نظر می دهد مناجاتی راکه من گفتم با مناجاتی که معمولا در اول سخنرانی ها ارائه می شود ، را اشتباه گرفته است ، منظور ما مناجات با صوت نبوده، بنابراین من با بیان مطلب و کاربرد آن و سئوال از کاربرد آن در موارد مشابه ، فهمیدم که مخاطب این مرحله را درست فهمیده بوده یا نه؟ اگر کاربرد را اشتباه بگوید او نفهمیده است و نمی تواند قابلیت استفاده در موقعیت جدید را پیدا کند. این قسمت اهمیت فوق العاده دارد.
مثلا موضوع کلاس راجع به تقوا ، راجع به عشق به خدا ، راجع به ارتباط با امام زمان(علیه السلام)، است یا راجع به ترس از قیامت ، آیا مخاطب بعد از اینکه من راجع به عشق به خدا صحبت کردم می تواند راجع به اینکه این عشق به خدا کجای زندگیش کاربرد دارد چهار موقعیتی را بگوید که من نگفتم، مثلا ازش بپرسم می تواند بگوید در دوست یابی در عروسی و دروغ گفتن و نگفتن می تواند شبیه سازی کند اگر بتواند بگوید معلوم است من موفق بودم. چون مخاطب من توی مثالهای من باقی نمی ماند و می تواند بحث مرا سرایت دهد و ازش استفاده کند. اگر اینجور نباشد مخاطب خود را بکشد در حد بحث من و مثال من استفاده می کند ، و خارج از آنها قدرت استفاده ندارد.
یعنی توانایی تجزیة عناصری که به نحوی با موضوع بحث در ارتباط هستند و در روند اثبات موضوع مورد بحث ، کمک می کنند و همچنین تشخیص روابط عناصر تشکیل دهنده این روند ، این مرحله چهارم اثر قابل توجهی در موفقیت شما دارد.
مثال کاربردی
من بحثی را بمناسبت اینکه شب رحلت حضرت امام (ره) بود در جمع دانشجوها در مسجد جامع شیراز مطرح کردم و از کانال توحید ، ولایت فقیه را ثابت کردم.( امام(ره) فرموده بود ولایت فقیه همان ولایت رسول الله هست این ولایت رسول الله هم توحید است )من سعی کرده بودم این تئوری را تبیین امروزی نمایم که دانشجو وقتی فهمید بگوید حقا حقا و تصدیق کند. من بگونه ای عناصر را تجزیه و چینش نمودم و سیر بحثم را از توحید به ولایت فقیه رساندم و ولایت فقیه را ثابت کردم، که مخاطب هیچ راهی برای انکار ندارد ، وخلاصه کلام این شد که اگر مسلمانی باید ولایت فقیه را قبول کنی.
در این بحثی که من راجع به اثبات ولایت فقیه داشتم به یک مسئله خارج از بحث و لی مرتبط گریزی زدم و آن اینکه علمای اهل سنت شبهاتی را در اینترنت و جاهای مختلف منتشر کرده اند ، که نتیجة پذیرش این شبهه انکار جریان شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) ست. اگر شما اصل شبهه را بپذیری و نتوانی پاسخ بدهی (که دانشجوها نمی توانند پاسخ بدهند) نتیجه این می شود که قضیة شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) توسط خلفا واقعیت خارجی پیدا نخواهد کرد و آن شبهه این است که علمای اهل سنت می گویند آن علی(علیه السلام) که ما می شناسیم عند غیرت است و مجسمه شهامت و شجاعت بوده است مرد غیرتمندی بوده است که ترس در او راهی نداشته است ، اگر مثلا شما یک عده آدم لات اراذل و اوباش بریزند در خانه ات دادو بیداد کنند شما اجازه می دهید خانمت بیاد پشت در. شماها که غیرت معمولی و جزئی دارید این کار را نمی کنید کی باور می کند علی فاتح خیبر و خندق آدمی باشد که در خانه باشد و زهرایش را پشت در بفرستد که بعد شما می گویید حضرت زهرا آمد پشت در اینها زدند و فلان کردند حضرت زهرا به شهادت رسید همچین چیزی یک تهمت و افترا بیشتر نیست. آدم عاقلی که علی را می شناسد این قابل قبول نیست. به بهانه غیرت امیرالمومنین (علیه السلام) زیرآب حادثه شهادت حضرت زهرا را زدند دانشجوها هم قبول می کنند می گویند راست می گوید چطور امیرالمؤمنین چنین کاری کرده باشد خلاصه در لابلای بحث من و چینش عناصر بحث ، چنین شبهه ای هم مطرح می شود در صورتی بحث من مخاطب را به جایی می رساند که جواب دو شبهه دیگر را هم در فاطمیه بدهد. بنابراین اگر توحید را که ثابت کردم ، فهمیده باشد و اینکه از چه مسیری رفتم و چه عناصری را کنار هم گذاشتم تا به اینجا رسیدم ، آنموقع خودش عناصر را پیدا می کند و روابطشان را هم پیدا می کند بعد بین این عناصر ارتباط برقرار می کند از طرفی دیگر عنصرها و ارتباطاتشان را که شناخت بعد دو تا عنصر را با هم تقسیم می کند به یک مطلب دیگر هم دست پیدا می کند. این قدرت تجزیه و تحلیل طرف را می رساند. ما او را به جایی رساندیم که نه تنها این بحث من را فهمیده بلکه بالاتر ازاین بحث را می تواند عناصر و رابطه هایش را پیدا کند و پاسخ دو سؤال دیگر را هم بدهد. این یعنی تجزیه و تحلیل روابط بین عناصر.
اگر بخواهم بهترین شخص را در بین روحانیون و اساتید که چنین ویژگی را داشته است مثال بزنم شهید مطهری(رضوان الله علیها) بوده است ، ایشان در بین کلامشان ضابطه هایی به شما می دهند که شما را به فهم می رساند یعنی به دست شما قاعده ای می دهد که اگر سوآل دیگری مطرح شد از دل آن قواعد می توانید تجزیه و تحلیل کنید و چهار سؤال دیگر را خودتان جواب بدهید.
سؤال : اگر از شما سئوال کردند که حاج آقا من شک کردم در این که وضویی که داشتم هنوز باقی است یا خیر چه باید بکنم نمازم را دوباره بخوانم یا نباید بخوانم؟ می گویید آقا شما قبلا یقین به یک وضو داری ( یادم هست وضو گرفتم نمی دانم باطل شده یا نه ) گفته می شود بنا را بر همان وضوی یقینی سابق بگذار، مردم وقتی این مسأله را یاد می گیرند عناصر پاسخ را بررسی میکنند چرا نماز صحیح است چون یک یقین بوده و یک شکی بوده آن یقین را شما سرایت می دهی، این را که فهمیدند این عناصر چه بوده ، اگر ده تا سؤال دیگر مطرح شود مثلا من لباسم یقین دارم نجس بوده شک دارم شستم یا نه؟ حکمش چیست؟ چرا نجس است شما تجزیه و تحلیل می کنید؟ از آن پاسخ ، پاسخ این سؤال را هم در می آورید چون فهمیدید که عناصر پاسخ چه بوده است چه رابطه ای بین یقین و شک بوده است همان رابطه را می توانید اینجا استفاده کنید. اینکه شما انتزاع عناصر کلام و رابطه بین آنها را بفهمید ، این یکی از ویژگی های تدریس مطلوب است.
بعضی از مخاطبین از نظر ضریب هوشی هوششان آنقدری نیست که بتوانند به این درجات بالای فهم برسند این حرف تا اندازه ای درست است اما قبول کنید که بخش عمده ای از مخاطبین ما حتی پیرمردهای روستایی گیرندگی مطالبشان بالاست ، غالبا ضعف از تدریس ها و سخنرانی هاست ، سبک و چینش سخنرانی ما حالت کلاسداری ما طوری نیست که مخاطب بتواند به این اندازه از تحلیل برسد و با کشف عناصراصلی کلام ایجاد رابطه کند ، من بگونه ای بحث را مطرح میکنم که او فقط پیام را می گیرد .
در ماه رمضان در هیأتی که سخنرانی می کردم ، مداحی یک مطلبی را برای مردم گفت که روز قیامت کسی را به طرف جهنم می برند ، صدای آه و ناله اش بلند می شود ، یک دفعه ندایی می آید که این آه و ناله برای من آشناست ، این صدا را در مجلس حسین هم شنیده ام برگردانید ببریدش به بهشت .
قرآن و روایت و ارتباط بین آنها چه می شود و چگونه یک نفر جهنمی ، بهشتی می شود شفاعت یعنی چی؟ من روحانی که روابط را می فهمم که کسی اینجوری بهشتی نمی شود به او گفتم این چه حرفی می زنی؟ شما با این حرفت زیرآب آیه قرآن را زدی ، شفاعت را نفهمیدی من مقابل این داستان سازی موضع می گیرم ، مخاطب من این را می بیند و می فهمد اگر کسی مثل این مسائل را مطرح کرد مخاطب من جلویش را می گیرد . چند شب که گذشت دیدم یکی دیگر از مداحان همان جریان را شنیده بود و یک چیز دیگری برای مردم تعریف کرد گفت یک خانمی آمد پیش رسول الله گفت یا رسول الله محبت خدا به بنده اش بیشتر است یا مادر به بچه اش آقا رسول الله فرمود محبت خدا به بنده اش بیشتر از مادر به بچه اش است گفت یا رسول الله من دلم نمیاد بچه ام تو آتیش بسوزد پس خدا هم نباید دلش بیاید که بچه من بسوزد ، همه پذیرفتند.
اگر آنجا زیرآب آن مورد را زدم که روی چه حسابی این حرف بی پایه و اساس را زدی و عناصر را تحلیل کردم که حقیقت شفاعت چیست ، موارد مشابه را مردم بدون دلیل قبول نمی کنند مهربانی خدا را با مهربانی مادر مقایسه کردن صحیح نمی باشد . خدا حکیم است عناصر را باید طرف فهمیده باشد تا دچار این شبهه نشود. اگر خوب توضیح بدهی مخاطب را به مرحلة تحلیل وتجزیه برسانی مخاطب جای دیگر هم می تواند این تحلیل را انجام بدهد.
استاد سؤالی مطرح می کند یکی از مخاطبین پاسخی می دهد استاد می تواند پاسخ او را ارزیابی کند پاسخی که به این سؤال داد درست بود غلط بود در واقع نقد و ارزشیابی در این مرحله انجام می گیرد. ما باید سعی کنیم تدریس را به جای برسانیم که مخاطبین اگر قابلیت داشتند به این قسمت ها برسند . مخاطبین شما عده ای در مرحله قبل می مانند و عده ای کمتر به این مرحله می رسند ، این عده کم مریدهایی هستند که در جاهای مختلف تدریس باید از آنها استفاده کنیم. پس ارزشیابی یعنی توان ارزیابی بر اساس معیارهای قابل قبول.
اینجا همان مرحله ای است که رهبر عزیز می فرماید باید تولید علم داشته باشیم ، کسانی موفق به تولید علم می شوند که به مرحلة ششم از قلمرو شناختی رسیده باشند.
تولید علم بوسیله ترکیب یا خلاقیت به چه معناست ؟ یعنی شخص در توانمندی علمی به جایی رسیده باشد که می تواند تجزیه و تحلیل های قوی کند و بعد می تواند راجع به گزاره هایی که پیش می آید نظر بدهد و ارزیابی کند و بالاتر گزارة جدید خلق کند و حرف جدیدی بزند که تا به حال کسی نزده باشد .
دو به اضافه دو ، منهای چهار ضربدر هشت مساوی است با صفر . وقتی عناصر را فهمید روابط را فهمید حال اگر کسی بیاد جمع و تفریق دیگری انجام دهد می تواند راجع به درستی و غلطی آن نظر بدهد می رود بالاتر از آن میاد می گه من نکتة جدیدی دست پیدا کردم و آن اینکه اگر شما کل این قضیه را تقسیم بر ک م م کنی ضربدر ب م م کنی نتیجه اش مساوی با این عدد می شود . شخص خلاق ، در مرحلة خلاقیت ، به این عناصر موجود و رابطه ها یک عناصر و رابطه های دیگری را ترکیب می کند و به یک نتیجة جدید می رسد .