4 آذر 1396, 17:27
انسان سالک در اوایل امر از یک سو، هراسناک است و میلرزد و از سوی دیگر، وقتی خود را به بارگاه قدس خداوند نزدیک میبیند جلال و شکوه خدا او را مرعوب میکند؛ اما وقتی از منطقه خطر گذشت و به محور امن رسید، کم کم اضطرابش فرو مینشیند آرام می شود: ﴿ إنما المؤمنون الذین إذا ذکر الله وجلت قلوبهم وإذا تلیت علیهم آیاته زادتهم إیماناً وعلی ربهم یتوکّلون ﴾[1]. این تپش دل و اضطراب قلب، به این جهت است که انسان مؤمن خدا را، هم به عنوان مبدأ «قهر» می شناسد و هم به عنوان مبدأ «مهر»، و میترسد مبادا از دستور او تخلف کند و از قهر او در امان نباشد. در سوره مبارکه «زمر» میفرماید: ﴿ تقشعر منه جلود الذین یخشون ربّهم ثمّ تلین جلودهم وقلوبهم إلی ذکر الله ﴾[2]؛ مؤمنان و سالکان، کسانی هستند که در ابتدا هنگامی که آیات الهی بر آنها تلاوت میشود و نام خدا برده میشود، پوستهایشان می لرزد و مضطرب میشوند و سپس تن و جان آنان میآرمد و مطمئن میشود.
آنچه در باره برخی امامان (علیهم السلام) نقل شده است که در هنگام نماز پهلویشان از شدت هراس میلرزید ولی کم کم آرام میشدند، یا در هنگام لبیک گفتن، صدایشان در گلو میشکست و اشک از چشمانشان فرو میریخت ولی بعد در اثنای مناسک، آرام میشدند، این دو حالت بر اساس دو منزلتی است که در آیات مذکور سوره زمر بیان شده است.
مهمانی که به جایی نا آشنا میرود، ابتدا مضطرب است، اما وقتی نشانه لطف میزبان را دید میآرمد. انسان سالک میبیند همراه او خدای اوست و راه او نیز صراط خدای اوست. او در صراطی گام مینهد که راه محبوب اوست و همراه کسی این راه را طی میکند که محبوب اوست: «مرا همراه و هم راه است یارم». از این رو میآرمد و این، سکون ممدوح است.
گاهی در حادثهای سخت، عارف همانند سنگی که در کنار او آرمیده، آرام است، ولی دیگران مضطربند. آن سنگ، آرام است، چون جاهل یا غافل است و نمیداند که چه توفان توفندهای در پیش است، اما آرامش عارف از آن جهت است که میداند همه کارها به دست مصلِح کلّ، یعنی «ربّ العالمین» است، ولی دیگران که کم و بیش از آن رخداد سهمگین با خبرند، در حال اضطرابند که آینده چه میشود؛ زیرا آنان برای بعد از این عالم، چیزی تهیه نکردهاند و آنچه تهیه کردهاند مربوط به همین دنیاست. از این رو میترسند مطلوبشان از دست برود و آنان با دست تهی به جایی سفر کنند که برای آن جا زاد و توشهای فراهم نکردهاند و به همین جهت هم مضطربند و اضطراب هم همیشه نشانه نرسیدن است. کسی که اصلاً حرکت نکرده است، اضطرابی ندارد و مانند شخص خوابیده، غافلانه به سر میبرد و سالکی که به مقصد رسیده است نیز میآرمد چون راضی به رضای «ربّ العالمین» است؛ اما کسی که حرکت کرده، ولی هنوز به مقصد نرسیده، گاهی مضطرب است و گاهی میآرمد. برای چنین کسی بهتر از توکّل و اعتماد به قدرت حق چیزی نیست. چون میداند که خودش توان حل مشکلات را ندارد و باید کارش را بر عهده کسی بگذارد که هم توان آن را دارد و هم معرفت آن را و هم جود و بخشش او زیاد است و بخل نمیورزد. از این بیان روشن میشود که درجات سکون وابسته به یقین و درجات یقین، وابسته به درجات معرفت است و درجات معرفت همان طور که از یک سو یقین را به لحاظ بینش به دنبال دارد از سوی دیگر به لحاظ گرایش، آرامش را به بار میآورد، محبّتها را نیز به بار میآورد؛ یعنی، درجات محبّت هم به درجات معرفت، وابسته است.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان