نویسنده: فرشته محیطی
فرهنگ رفتاری براساس الگوهای رفتاری مشخصی شکل میگیرد که تودههای مردم در یک فرآیند جامعه پذیری، آن را پذیرفته و نهادینه ساخته و به شکل سنت و آداب و رسوم به کار میگیرند، به طوری که به عادت دوم مردم تبدیل میشود و امکان تخلف و مخالفت با آن نیست یا بسیار کاهش مییابد؛ زیرا فرهنگ رفتاری به عنوان هنجارهای پذیرفته شده جامعه هرگونه مخالف یا مخالفتی را طرد کرده و به شدت با آن مقابله مینماید.
اسلام به عنوان دین الهی، سبک خاصی از زندگی را معرفی میکند و در این راستا، الگوهای رفتاری خاصی را نیز تجویز کرده و بر آن است تا به شکل فرهنگ رفتاری در میان مسلمانان درآید. شناخت الگوهای رفتاری از منظر اسلام میتواند نقش مهمی را در مهندسی فرهنگی جامعه ایفا کند. یکی از موضوعات مهم در این حوزه، فرهنگ چگونگی تفریح، شادی و لذت بردن از زندگی است. نویسنده در این مطلب بر آن است تا گوشه ای از مهمترین مسایل این حوزه را براساس آموزههای وحیانی اسلام تبیین کند.
اهمیت شادی و لذت در زندگی بشر
انسان سعادت و خوشبختی را در دو مولفه آرامش و آسایش میجوید. هر انسانی جوینده خوشبختی است و بر آن است تا از نظر روانی و روحی در امنیت و آرامش باشد و از نظر مادی، به همه نیازهای جسمی او پاسخ مناسب داده شود. از این رو همه همت و تلاش خویش را مصروف این معنا میکند. البته ممکن است انسان در مصادیق آرامش و آسایش به خطا برود و چیزی را که موجب آرامش و آسایش نیست به خطا عامل آن بداند یا آرامش و آسایش را در چیزی بداند که خود نفی کننده آن دو است.
با این همه، هر انسانی به این دو عنصر به عنوان کمال توجه دارد و هنگامی که از خوشبختی سوال میشود، با توجه به میزان آرامش و آسایشی که در آن است و در گمان و پندار، خود را در حد و سطح مییابد، پاسخ میدهد. هنگامی که درباره خوشبختی دیگران سخن میگوید به این دو عنصر به عنوان ملاک تعیین خوشبختی توجه دارد و همه معنای خوشبختی را در آن دو میداند و میجوید.
شادی به معنای سرور و خوشحالی و حتی فرح و خنده، بازتاب هایی از معنای وجود عنصر خوشبختی روانی در شخص است. حتی هنگامی که شخص از زندگی لذت میبرد و آسایش خویش را مورد دقت و لحاظ قرار میدهد، نوعی احساس خشنودی و خرسندی در خود مییابد که بیانگر خوشبختی است.
البته هر انسان خردمندی از کوتاهی خوشبختی و ترس از دست رفتن آن، در رنج است؛ هر چند که گاه خود را به غفلت میزند و نمی خواهد از احساس خوشبختی که در وجود خود مییابد و موجب شادی و سرور او میشود و از این حالت لذت میبرد، بیرن آید و چیزی موجب اختلال آن حالت و احساس شود؛ اما هرازگاهی خود را با پرسشهای بزرگی مواجه میبیند که نوع احساس خوشبختی را در او کاهش میدهد یا اختلال در آن ایجاد میکند؛ زیرا افرادی را میبیند که عناصر خوشبختی را از دست داده اند یا با مرگ دوستان و آشنایان و یا حتی بیگانگان روبه رو میشود. اینجاست که در عین احساس خوشبختی رگههایی از ناخرسندی و ناخشنودی از دست دادن آن، وی را دگرگون میسازد.
با این همه، هر انسانی، خوشبختی و مصادیق عینی آن یعنی لذت و شادی را دوست میدارد و در تلاش آن است که بدان به طور دائمی یا حتی موقت و ناپایدار برسد.
شادی و سرور در قلب پدید میآید و در چهره و رفتار، خود را نشان میدهد. گشاده رویی و نشاط و بشاش بودن از آثار طبیعی شادی و سرور درونی و روانی است. از آن جایی که شادی دارای مراتبی است، بازتاب و آثار آن نیز متفاوت است. شادی و سروری که انسان از خوشبختی خود دارد، یک نشاط دایمی و آرامش روانی را در درون شخص موجب میشود و از اضطراب و تشویش در امان است. هنگامی که با چنین اشخاصی مواجه میشویم، آرامش را از همه وجودشان احساس میکنیم و در کلام و رفتار و کردارشان نشانههای آن را مییابیم. تبسم، جلوه چنین سرور و آرامش و شادی باطنی است.
اگر عامل شادی، عامل هیجانی باشد، به طور طبیعی واکنشها و آثار و بازتابهای آن نیز هیجانی خواهد بود؛ از این رو خنده یا حتی رقص و حرکات موزون و یا خواندن و قهقهه زدن میتواند باتوجه به سطح هیجان زایی عامل، از آثار و بازتابهای شادی و سرور باشد.
از آنجایی که عوامل هیجانی میتواند شخص را از حالت عادی و طبیعی و اعتدال بیرون برد، آموزههای اسلامی و قرآنی بر مدیریت آن تاکید میکند و خواهان آن است که شخص هنگام مواجهه با عوامل هیجانی سرور و شادی، خود را کنترل کند و آن را به شکل فرح و حرکاتهای رفتاری غیرارادی و نامناسب مانند خنده بلند و قهقهه و رقص و مانند آن نشان ندهد. (غافر، آیه 75)
خداوند در این آیه با مقید کردن «فرح» و سرور به «بغیرالحق» به این مسئله توجه میدهد که «فرح» و شادمانی گاهی به حق و پسندیده است و گاهی دیگر امری باطل و مورد سرزنش است. (مجمع البیان، ج 7-8، ص 828)
شادی و نشاط نیاز طبیعی انسان است و در همه افراد وجود دارد و باید به درستی به آن پاسخ داده شود. استاد مطهری، نیاز به شادی و نشاط را مانند نیاز به غذا میداند که ضرورتی اساسی برای ادامه حیات و سلامت جسم و روان انسان است.
به هر حال، انسان بطور طبیعی نیازمند شادی و سرور است و اصولاشادی و سرور چه از نوع هیجانی یا غیرهیجانی آن، بیانگر وجود عناصر خوشبختی در زندگی است.
شادی و سرور، نیاز زندگی
براساس آنچه گفته شد معلوم میشود که شادی و سرور یک نیاز طبیعی برای زندگی انسان است؛ زیرا انسان در اندیشه خوشبختی و تلاش برای آن است و شادی و سرور نشانههایی از وجود عناصر خوشبختی یعنی آرامش و آسایش است.
البته شادی و سرور واقعی همان سرور غیرهیجانی است که ریشه در احساس خوشبختی دارد که عوامل آن غیر از علل و عوامل سرور هیجانی است. براساس آموزههای قرآنی، سرور غیرهیجانی که ریشه در احساس خوشبختی دارد برخاسته از ایمان به خدا، اتصال به او، اخلاص، رضایت و خشنودی خداوند، عمل صالح و مانند آن است. (انسان، آیات8 تا 11؛ انشقاق، آیات7 تا 9؛ عاشیه، آیات8و 9)
امام علی(ع) درباره این نوع از سرور و شادی میفرماید: شادی انسان از بدست آوردن چیزی است که هرگز آن را از دست ندهد.
تنها چیزی که انسان همواره با آن شاد است و هرگز آن را از دست نمی دهد و به همین سبب اندوهی از گذشته و ترسی از آینده ندارد، شادی وصال الهی و خدایی شدن و خشنودی و رضایت اوست.
از نظر امیرمومنان علی(ع) اهل ایمان دارای فرح و شادی ظهور یافته ای هستند که از فضل و رحمت الهی به ایشان میرسد. (نهج البلاغه، خطبه192)
شادی، زندگی را خوشایند میسازد و اشتیاق برای پرداختن به فعالیتهای اجتماعی را آسان میکند. انسان در زندگی روزمره خود نیازمند شادی و سرور است. امیرمومنان علی(ع) درباره اهمیت لذت و شادی در زندگی روزمره انسان در دنیا میفرماید:
مومن باید شبانه روز خود را به سه بخش تقسیم کند: زمانی برای نیایش و عبادت پروردگار؛ زمانی برای تامین هزینههای زندگی؛ و زمانی برای واداشتن نفس به لذت هایی که حلال وزیباست. خردمند را نشاید جز آن که در پی سه چیز حرکت کند: کسب حلال برای تامین زندگی؛ یا گام نهادن در راه آخرت، یا به دست آوردن لذتهای حلال. (نهج البلاغه، حکمت 390)
حضرت رضا(ع) در بیان ضرورت شادی و تفریح، جایگاه ویژهای در تقسیم بندی اوقات و نظم روزانه اختصاص دادهاند و توصیه نمودهاند:
ساعتی از روز را به تفریحات خود اختصاص دهید و از مسرت و شادی ساعات تفریح، نیروی انجام وظایف وقتهای دیگر را تامین کنید.
برای دست یابی به عوامل شادی، روشهایی وجود دارد که از جمله آنها میتوان به سخنان حکیمانه اشاره کرد. امیرمومنان علی(ع) میفرماید
که دلها مانند جسمها خسته میشود و برای نشاط آن و رهایی از خستگی روح میبایست به سخنان حکیمانه رو آورد و آن را گوش داد تا جانها نشاط خود را باز یابند. (نهج البلاغه، حکمت 197)
از دیگر روشهای دستیابی به نشاط روحی و شادی میتوان به مزاح و لطیفهگویی حلال و به دور از غیبت و تهمت اشاره کرد.
نکتهای که بارها در اسلام مورد تاکید قرار گرفته، ادخال سرور در دلهای مومنان است. این بدان معناست که نوعی شادی میبایست در میان جمع مومنان تحقق یابد که ایشان را از درون شاد و مسرور کند و غم و اندوه را بزداید.
امیرمومنان علی(ع) میفرماید:
هر کسی دلی را شاد کند خداوند از آن شادی لطفی برای او قرار دهد که به هنگام مصیبت چون آب زلالی بر او باریدن گرفته و تلخی مصیبت را بزداید چنان که شتر غریبه را از چراگاه دور سازند. (نهج البلاغه، حکمت 257)
شادی در سیره معصومان(ع)
اسلام هرگز مخالف شادی و فرح نبوده و نیست. البته از آن جایی که قهقهه و خندههای باصدا و بلند، شخصیت انسانی را تحت تاثیر منفی خود قرار میدهد، از مومنان خواسته شده که اعتدال را نگه دارند و با صدای بلند خنده نکنند. در این باره حضرت علی(ع) میفرماید:
و ان ضحک لم یعل صوته؛
مومن اگر میخندد صدای او به خنده بلند نمیشود. (نهج البلاغه، خطبه 193)
انسان مسلمان انسانی است که اندوه را در دل و سرورش را در چهره نشان میدهد. امام علی(ع) در ضرورت گشاده رویی میفرماید:
«بشر المومن فی وجهه و حزنه فی قلبه»
شادی و گشادگی مومن در چهره او آشکار و غمش در دل او مخفی است.غررالحکم و درر الکلم، انتشارات دانشگاه تهران، 1364 ه.ش، حدیث 4460)
از این رو همواره تبسم بر چهره و لبان نقش بسته است چنان که پیامبر(ص) این اسوه حسنه این گونه بود. (احزاب، آیه 21)
پیامبر(ص) به روی اصحابش بیش از همه تبسم داشت و چه بسیار اتفاق میافتاد که آن قدر میخندید تا دندانهای آسیابش دیده میشد، ولی خنده اصحاب در خدمت ایشان به پیروی از آن حضرت و برای احترام او، تبسم بود. (صحیح، مسلم، ج 3، ص 11 و نیز ج 7، ص 78) بیشترین خنده او را تبسم تشکیل میداد، (بحارالانوار، ج 16، ص 298) و زمانی که صحبت میکرد، تبسم بر لب داشت. (مناقب امیرالمومنین(ع)، محمدبن سلیمان، ج 1، ص 21)
آن حضرت(ص) برای گردش و تفریح به صحرا و بوستان میرفت. امیرمومنان(ع) نقل میفرماید:
شبی در مدینه باران فراوانی بارید و بیابانها و گودالها پر از آب شد. صبح آن روز رسول الله(ص) به من فرمود: بیا تا به صحرای عقیق برویم و طراوت و صفای آبهای جمع شده در گودالها و درهها را تماشا کنیم. همراه پیامبر(ص) به تماشای بیابان رفتیم و منظرههای زیبای طبیعت را تماشا میکردیم، گفتم: ای رسول الله! اگر دیشب اطلاع میدادید غذایی را آماده میکردم.
پیامبر(ص) فرمود:
آن کس که ما را تا اینجا آورد، نمیگذارد گرسنه بمانیم. ناگاه ابری آمد و خود را پایین کشید و سفره غذایی را در پیش روی پیامبر(ص) گذاشت. در آن سفره، انارهای زیبایی بود که به آن طراوت و زیبایی هیچ چشمی ندیده بود. از آن انارها خوردیم و مقداری هم برای فاطمه(س) و فرزندان خود برداشتیم. (مناقب الفاخره و ثاقب المناقب فتوح ابن اعثم کوفی، ص 512)
امیرمومنان علی(ع) به شنا میپرداخت و آن را به عنوان یک تفریح سالم در دستور کار زندگی خود قرار داده بود. اشعث بن عبد میگوید:
یک روز جمعه، علی(ع) را دیدم که در رودخانه فرات شنا میکرد و غسل جمعه انجام میداد و در آن روز با پیراهنی نو، نمازجمعه خواند. (منهاج البرائه خویی، ج 2، ص 208)
حضرت علی(ع) به دو نوع از سرگرمیهای خوب آن زمان توجه داشت و کودکان را به آموزش آن دعوت میکرد؛ زیرا این امور افزون بر سرزندگی و تفریح سالم یک نوع آمادگی رزمی نیز بود. آن حضرت میفرمود:
«علموا اولادکم، السباحه و الرمایه»
به کودکان و نوجوانان خود، شنا و تیراندازی بیاموزید. (فروع کافی، ج 6، ص 74، ح 4)
آن حضرت هنگامی که برای جنگ صفین میرفت، وقتی به سرزمین بلیخ رسید در آنجا به لشکر فرمان استراحت داد. بلیخ جای خوش آب و هوایی بود و رودخانه بزرگ و پرآبی هم داشت. مناظر زیبای آن سرزمین امام علی(ع) را مجذوب کرد و آن حضرت(ع) دستور داد تا سپاهیان در آنجا مدتی بمانند و از آب و هوای دلنشین و گوارای آن سامان بهره مند شوند و استراحت کنند تا اینگونه روحیه پیدا کنند. آن حضرت زمانی فرمان استفاده از هوای خوش آن سامان را میدهد که جنگ بزرگی در پیش رو بود، ولی آن حضرت(ع) از نشاط و افزایش روحیه سربازان خود با استفاده از هوای لطیف و آب خوش گوار بلیخ غافل نشد و خود و سربازانش در آنجا به نشاط و بهره مندی از طبیعت پرداختند. (مناقب الفاخره و ثاقب المناقب، فتوح ابن اعثم کوفی، ص 215)
رسول گرامی اسلام در فرصتهای مناسب اصحاب و یاران خود را میخنداند و آنان را شاداب و سرحال نگه میداشت. یک روز رسول خدا به پیرزنی فرمود:
چرا تلاش میکنی، پیرزنها به بهشت نمیروند.
این زن ناراحت شد و گفت: یا رسول الله، من به بهشت نمی روم؟ رسول خدا در حالی که میخندید فرمود: همه جوان شده سپس وارد بهشت میگردند.
روزی پیامبر(ص) با امام علی(ع) در مجلسی، خرما تناول میکرد و هستههای خرما را مقابل علی(ع) میگذاشت، به گونه ای که اگر کسی وارد میشد فکر میکرد همه خرماها را علی(ع) خورده و آن حضرت چیزی تناول نفرموده است. پیامبر خطاب به حضرت علی فرمود:
«شما زیاد خرما خورده اید؟» حضرت علی جواب داد: «آن کس زیادتر خورده که خرما را با هسته آن تناول کرده است.» و لبخند بر لبان پیامبر نقش بست. (شرح نهج البلاغه خویی، ج 6، ص 49)
پرهیز از شوخیهای ناروا
حضرت علی(ع)، همواره از شوخیهای زشت و بی معنا برحذر میداشت بطوری که عمروعاص را در مورد پخش این گونه شایعات مورد نکوهش قرار داد و در خطبه ای مرز میان شوخیهای ناروا و روا را روشن ساخته و فرمود: شگفتا از عمر و عاص پسر نابغه! میان مردم شام گفت من اهل شوخی و خوش گذرانی بوده و عمر، بیهوده میگذرانم!! حرفی باطل است و گناه را در میان شامیان انتشار داده است.
مردم! آگاه باشید که بدترین گفتار، دروغ است. عمرو عاص سخن میگوید، پس دروغ میبندد. وعده میدهد و خلاف آن مرتکب میشود. درخواست میکند و اصرار میورزد.
اما اگر چیزی از او بخواهند، بخل میورزد. به پیمان خیانت میکند و پیوند خویشاوندی را قطع میکند. پیش از آغاز نبرد در هیاهو و امر و نهی، بی مانند است تا آنجا که دستها به سوی قبضه شمشیرها نرود. اما در آغاز نبرد و برهنه شدن شمشیرها، بزرگ ترین نیرنگ او این است که فرار نماید.
آگاه باشید! به خدا سوگند که یاد مرگ مرا از شوخی و کارهای بیهوده بازمی دارد، ولی عمروعاص را فراموشی آخرت، از سخن حق بازداشته است. با معاویه بیعت نکرد مگر بدان شرط که به او پاداش دهد و در برابر ترک دین خویش، رشوهای تسلیم او کند. (نهج البلاغه، خ 48)
حضرت علی(ع) در حکمت 450 نهج البلاغه ضرر شوخیهای ناروا را تذکر میدهد و میفرماید:
«هیچ کس شوخی بیجا نکرد مگر آنکه مقداری از عقل خویش را از دست داد.»
روزی ابوبکر و عمر، دو طرف حضرت علی(ع) راه میرفتند، چون قد آن دو نفر کمی بلندتر از آن حضرت بود، عمر جملاتی را به شوخی و طنز مطرح کرد و خطاب به حضرت گفت: انت فی بیننا کنون «لنا».
علی! تو در میان ما، مثل حرف «نون» در «لنا» هستی.
حضرت بلافاصله پاسخ داد که: ان لم اکن انا انتم «لا». یعنی اگر من نباشم، شما چیزی نیستید چون «لا» یعنی «هیچ».
روزی یکی از دوستان امام علی(ع) حلوایی تهیه کرد و از آن حضرت خواست تا تناول فرماید. امام فرمود: مناسبت آن چیست؟
جواب داد: امروز نوروز است. (روز عید است). حضرت از آن حلوا میل فرمود، خندید و چنین شوخی کرد که: اگر میتوانی همه روز را نوروز قرار ده. (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 11، ص 472)