24 آبان 1393, 14:4
كلمات كليدي : معرف، معرَف، دور مضمر، دور مصرح، جامع افراد، مانع اغيار
نویسنده : مهدي افضلي
هدف اصلی از ارائه تعریف آن است که شیء مورد تعریف شناسانده و از سایر اشیا جدا تمییز داده شود.[1] روشن است که برای رسیدن به هر هدفی یک سلسله شرایطی لازم است. در تعریف نیز شرایطی را در نظر گرفتهاند که باید مراعات شود:
1. تعریف باید جامع افراد و مانع اغیار باشد؛ بدین معنا که الفاظ مورد استفاده در تعریف با شیئ مورد تعریف، در صدق برابر باشد. با ذکر این شرط تعریف به اعم مطلق، اخص مطلق، اعم و اخص من وجه و تعریف به متباین را نادرست میدانند؛ زیرا تعریف به اعم مانع اغیار نیست، با ذکر آن هم چیزهایی که مورد نظر است داخل میشود و هم چیزهای دیگر؛ از باب نمونه اگر انسان را اینگونه تعریف کنند که جانداری است که راه میرود، این تعریف شامل غیر انسان نیز میشود، زیرا برخی دیگر از جانداران نیز راه میروند. تعریف به اخص نیز غلط است، زیرا اینگونه تعریف جامع افراد نیست، از باب نمونه اگر انسان به جاندار طالب حکمت تعریف شود، این تعریف اخص است، زیرا تمام انسانها را شامل نمیشود. تعریف به اعم و اخص من وجه نیز نه جامع است و نه مانع؛ زیرا هم همه افراد معرف را شامل نمیشود و هم مانع غیر آن نیست. تعریف به متباین هم که روشن است که هیچ یک از افراد معرف را شامل نمیشود. البته این نظرگاه اکثر منطقدانان متاخر است، ولی قدما تعریف به اعم یا اخص را جایز میشمردند زیرا تعریف به اعم یا اخص سبب تمایز نسبی شیء مورد نظر از غیر میشود.
2. معرِف[2] باید نزد مخاطب از معرف روشنتر باشد؛ با این شرط دو گونه تعریف دیگر قابل قبول نیستند: یکی تعریف به مساوی، یعنی به چیزی که از لحاظ وضوح و ابهام همانند خود آن پدیده است. از باب نمونه اگر عدد فرد اینگونه تعریف شود: عددی است که از عدد زوج یک واحد کمتر است، این تعریف نادرست است؛ زیرا عدد زوج نزد مخاطب روشن تر از فرد نیست. مورد دوم تعریف به چیز مبهمتر است، از باب نمونه اگر در تعریف نور گفته شود چیزی است شبیه وجود، چنین تعریفی نادرست است. زیرا وجود برای مخاطب مبهم تر از نور است. بر همین اساس نکته دیگری را نیز اضافه میکنند و آن اینکه الفاظ به کار رفته در تعریف نیز باید روشن و فاقد ابهام باشد. لذا تعریف به الفاظ پیچیده غیر قابل پذیرش است، چنانکه تعریف با الفاظ کنایی، استعاری، مجازی، مشترک و مانند آن نیز بدون قرینه نادرست است.
3. معرِف نباید عین معرف باشد؛ اگر از باب نمونه حرکت به جابجایی تعریف شود از نظر منطق دانان نادرست است، البته اگر به صورت اجمال و تفصیل باشد اشکالی ندارد، ولی اگر در تعریف، خود همان چیز بدون هیچ گونه تفصیل بیان شود مفید نیست.
4. تعریف دوری نباشد؛ تعریف دوری بدین معناست که در آن از مفهومی استفاده شود که شناخت خود آن جز با شناختن معرَف ممکن نیست. دور نیز خود دو قسم است، گاه معرَف به طور مستقیم بر معرِف وابسته است و گاه به چیزی وابسته است که شناخت آن چیز بر معرِف توقف دارد. اولی را دور روشن (=مصرح) و دومی را دور پنهان(=مضمر) مینامند. دور روشن مانند این است که در تعریف خورشید گفته شود: خورشید ستارهای است که در روز طلوع میکند، در حالیکه "روز" خودش با خورشید تعریف میشود. دور پنهان مانند این است که گفته شود دو، عدد زوج اول است، درحالیکه زوج را چنین تعریف کردهاند: عددی که به دو قسمت مساوی تقسیم میشود. خود دو قسمت مساوی نیز اینگونه تعریف میشود: دو چیزی که یکی بر دیگری منطبق میشود. چنانکه ملاحظه میشود در تعریف "دو" سرانجام به خود "دو" رسیدیم و چنین تعریفی باطل است.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان